با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دليل اين امر خاتميت پيامبر اسلام است و وقتي آخرين فرستاده الهي براي بشر آمده باشد، امكان نزول دين جديدي وجود نخواهد داشت؛ اما در مورد دلائل خاتميت پيامبر اسلام و شريعت آن حضرت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:
الف)دلايل نقلي كه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد:
1. "مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است. خداوند بر هر چيز آگاه است."
2. "قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...؛(2)(به اين كفار) بگو: چه چيزى در شهادت بزرگ تر است (تا من او را براى شما گواه بر رسالت خود بياورم؟) بگو خدا گواه بين من و شما است، و اين قرآن به من وحى شده كه شما و هر كه را كه اين قرآن به گوشش بخورد انذار كرده...".
از ضمير "كم" كه براي مخاطبان و جملة "و من بلغ" كه شامل غايبان است (يعني تا قيامت) فهميده ميشود كه قرآن، عمومي، ابدي و جهاني است. ديگر وحي نازل نخواهد شد. لازمة انقطاع وحي، (به اين شكل) ختم نبوت است(3). البته در اين زمينه آيات ديگري وجود دارد كه براي اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.
3-در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:
"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه؛ امين وحى اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(4)
در خصبه 1 مي فرمايد:
"إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِه...؛(5) تا اين كه خدا، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد..." .
در اين زمينه مي توان به خطبه معروف پيامبر اسلام (ص) نيز اشاره كرد: "أَلَا فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛(6) حاضران به غائبان اين سخن را برسانند كه بعد از من پيامبرى نيست".
ب) در مورد دلائل عقلي بايد گفت:
اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:
« اصل نبوت را ميتوان از دليلهاي برون ديني (دليل عقلي) و هم از دليلهاي درون ديني (دليل نقلي) اثبات كرد، ولي در انقطاع وحي و نبوت دليل عقلي بر ضرورت انقطاع خاتميت نداريم، يعني عقل، آمدن پيامبر ديگر را محال نميبيند، جز اين كه دليلهاي درون ديني عقل را متقاعد به پذيرش خاتميت ميكند، بنابراين عقل بشري به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمييازد، بلكه پايان نبوّت از راه دانشي است كه اگر خداوند به پيامبر نياموخته بود، خود او نيز بر آن آگاه نبود، بنابر اين اگر پيامبر اكرم ادعاي خاتميت نكرده بود، هيچ كس از امكان دستيابي بر اين راز نبود.
گرچه دليل عقلي به مفهوم دقيق كلمه بر ضرورت خاتميت وجود ندارد. اما خاتميت را از چند راه ميتوان توجيه عقلاني كرد:
الف) از راه علل فاعلي، يعني پيامبر تحت تربيت و ربوبيت حق تعالى به آخرين درجات كمال بار يافته است، چنان كه از آيات به دست ميآيد، بنابراين كسي كه بالاتر و برتر از او باشد، به دنيا نيامده و نميآيد. او شايسته خاتميت يعني اين كمال نهايي است.
ب) از راه علل قابلي؛ بهترين ميوة جهان طبيعت به نام پيامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك افتخار دارند كه بهترين خلق اولين و آخرين را در دامن خود پرورده و جهان را از چنين نعمتي بهرهمند ساختهاند.
ج) از راه علل غايي: با آمدن پيامبر اسلام نياز بشر تأمين شده، زيرا ارادة حق از طريق وحي و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نياز به شريعت جديد و اعزام رسولان و انزال كتابهاي آسماني نيست. » (7)
در اين ميان برخي نيز راه ديگري براي اثبات عقلي اين مسئله بيان كرده و گفته اند كه پس از آمدن پيامبر اسلام(ص) دليلي براي آمدن پيامبر جديد نيست. چون حكمت آمدن پيامبران در گذشته، بعد از آمدن پيامبر اسلام منتفي شده است، زيرا تجديد نبوت ها به چند دليل بود:
1 - از حكمتهاي بعثت پيامبر جديد، حفظ و صيانت محتواي دعوت پيامبر قبلي، از تحريف و نابودي است. اما خداوند، خود نگاهباني قرآن را از تحريف ضمانت كرده است ( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون؛ ما قرآن را نازل كرده ايم و نگهبان آن خواهيم بود و...)(8)
2 - اديان گذشته كامل نبودند و مردم به پيامبر جديد نياز داشته اند تا همخوان با شرايط آنان، شريعت كامل تري را عرضه كند. اما قرآن كريم اين عامل را نيز در اسلام منتفي ميداند، چون دين كامل است و تمام آن چه را كه آيندگان بدان نيازمندند، آورده است:
"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(9) امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براى شما پسنديدم".
در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه؛(10)
به خدا سوگند! كردارى نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهى دادم. شما را از آن مانع شدم. كردارى نبود كه شما را به بهشت نزديك كند، مگر اينكه شما را آگاهى و به انجامش فرمان دادم.
3 - يكي از موجبات ظهور پيامبر جديد، لزوم تبيين و تفصيل شريعت و استمرار ارتباط بين حجت خدا و مردم است. اين مسئله در اسلام، از سوي پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمين ميگردد.(11)
پينوشتها:
1. احزاب(33)آيه 40 .
2. انعام (6) آيه 19.
3. موسوى همدانى، ترجمه الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه، قم 1374 ش، ج 7، ص 52.
4. شهيدي، سيد جعفر، ترجمه نهج البلاغه، چ انتشارات علمى و فرهنگى،تهران 1378 ه ش، ص 179.
5. همان، ص 39.
6. مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 ه ق، ج 21، ص 380.
7. جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، چ مركز اسراء، قم 1385ش. ص 409.
8. حجر (15) آيه 9.
9. مائده (5)آيه 3.
10. بحار الأنوار، ج 74، ص 145.
11. مصباح يزدي، محمد تقي، راهنماشناسي، چ دفتر انتشارات اسلامي، قم 1379 ص 188 - 184، با تلخيص.
موفق باشید.
۱۳۹۱/۱۲/۰۲ ۲۲:۱۱
شناسه مطلب: 86616