سلام. سوالی داشتم در مورد آیه 159 سوره انعام: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا...
مگه این آیه به طور کلی چند دستگی در دین رو مذمت نمیکنه. جدای از باورهای مکتب شیعه و سایر فرقه ها، این آیه به نظر آیه ای تهدید آمیز هست نسبت به کسانی که در اسلام مذهب گرایی کرده اند. من جایی ندیدم که گفته شده باشه آیه تلمیح داره به یک واقعه ی تاریخی در زمان پیامبر. منظور از «کانـوا شیـعاٌ» چیه؟ تا جایی که من میدونم شیعه به معنی پیرو است. سوال اینجاست که در زمان پیامبر کسی شیعه ی غیر از پیامبر شده بوده که در ادامه ی آیه خدا به پیامبر میگه: لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ. و اگر آیه مذهب گرایی رو به طور کل نکوهش میکنه و به ظاهر مذهب گراها رو تهدید میکنه، تشکیل فرقه های مختلف در اسلام و خصوصاً شیعه چه توجیهی میتونه داشته باشه؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
« إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ »(1)؛ كسانى كه دين خويش را پراكنده كردند و گروه گروه شدند كارى به آنها ندارى، كار ايشان فقط با خدا است كه عاقبت از آنچه مىكردهاند خبرشان مىدهد.
اين آيه شريفه درباره كساني است كه در اديان الهي يعني يهوديت، مسيحيت و اسلام و... بدعت گذاشته و در دين تفرقه انداخته و از مسير حق منحرف شده اند و در اسلام هم هر فرقه اي كه از مسير حق و پيامبر اسلام و جانشينان بر حقشان، منحرف شده باشد، در دين تفرقه انداخته و مشمول اين آيه شريفه است.
جمعى از مفسران معتقدند كه آيه درباره يهود و نصارى نازل شده است كه به دستهجات مختلف و پراكنده تقسيم شدند، و در برابر يكديگر صفبندى كردند. ولى عقيده بعضى ديگر اين است كه آيه اشاره به تفرقهاندازان اين امت است كه بر اثر تعصب ها و عشق به رياست، سرچشمه تفرقه و نفاق، در ميان مردم مسلمان مىشوند. ولى محتواى آيه يك حكم عمومى و همگانى درباره تمام افراد تفرقهانداز است، كه با ايجاد انواع بدعت ها، ميان بندگان خدا، بذر نفاق و اختلاف مىپاشند اعم از آنها كه در امتهاى پيشين بودند، يا آنها كه در اين امتند.(2)
علامه طباطبايي در مورد اين آيه شريفه مي نويسد:« هيچ وجهى نيست كه بگوييم آيه شريفه صرفا براى تبرئه رسول خدا (ص) از مشركين و يا از مشركين و يهود و نصارا است، بلكه آيه مطلق است و بيزارى رسول خدا را هم از نامبردگان مىرساند و هم از اهل بدعت و مذهب تراشان امت اسلام.»(3)
در تفسير قمي روايتي از امام باقر(ع) در ذيل اين آيه شريفه آمده كه مي فرمايد منظور از«ان الذين فرقوا دينهم...» كساني هستند كه از امير المومنين(ع) جدا شدند و در دين اسلام تفرقه انداختند: امام باقر(ع) مي فرمايند:«فارقوا أمير المؤمنين (ع) و صاروا أحزابا»(4)؛ (اينها كساني هستند كه) از امير المومنين(ع) جدا شدند و حزب حزب شدند.
همچنين در روايتي حضرت علي(ع) منظور از بدعت و تفرقه را بيان نموده اند:« سأل ابن الكواء عليّا(ع) عن السنة و البدعة و عن الجماعة و الفرقة فقال(ع): يا بن الكواء، حفظت المسألة فافهم الجواب السنة و اللّه سنة محمّد(ص) و البدعة ما فارقها، و الجماعة و اللّه مجامعة أهل الحق و إن قلّوا و الفرقة مجامعة أهل الباطل و إن كثروا»(5)؛ ابن كواء از حضرت علي(ع) درباره سنت و بدعت وجماعت و تفرقه سوال كرد. حضرت فرمودند اي پسر كواء سوال كردي جواب بشنو. به خدا قسم منظور از سنت، سنت محمد(ص) است و بدعت هر چيزي است كه از سنت جدا شود، و منظور از جماعت به خدا قسم جمع شدن اهل حق است هر چند كم باشند و منظور از تفرقه جمع شدن اهل باطل است هر چند زياد باشند.
بنابراين از فرقه ها و مذهب هايي كه در اسلام به وجود آمده هر كدام كه از راه خدا و پيامبر اسلام و جانشينان ايشان منحرف شده اند، و در دين بدعت گذاشته اند، مصداق اين آيه شريفه هستند و ما با توجه به دلائل قطعي عقلي و قرآني و روايي مسلم، كه در كتب كلامي و تفسيري و روايي به اثبات رسيده، معتقديم كه مذهب شيعه اثني عشري از ميان اين مذاهب بر حق است و پيرو پيامبر اسلام و امير المومنين و فرزندان مطهرشان مي باشد.
آري اگر گروهي به خاطر رياست طلبي و حكومت بر مردم دين را فرقه فرقه نمي كردند امروز همه در سايه ولايت و حكومت ائمه عليهم السلام زندگي مي كرديم و اين همه مشكلات و بلاها كشورهاي اسلامي را آزار نمي داد و يك گروه اقليت و كمتر از 15 ميليون در جهان به نام صهيونيسم و يا وهابيت جرات اين همه ظلم نداشتند.
پي نوشت ها:
1. انعام(6) آيه159.
2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج6، ص 49.
3. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن(ترجمه)، انتشارات جامعه مدرسين، ج7، ص538.
4. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، انتشارات دارالكتاب،ج1، ص 222.
5. هلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص964.
موفق باشید.