سلام
ما از زمانی که به دنیا میایم سرنوشت ما معلومه !! یعنی معلومه که بهشتی یا جهنمی هستیم !!!!!
پس دلیل زندگی چیه ؟؟ چرا !!!
یعنی خداوند میدونه که تک تک ثانیه های عمر ما چه خواهد شد !!!
پس سرنوشت ما معلومه پس ما تو این دنیا داریم چیکار میکنیم ؟؟
من با جواب اینکه خداوند قدرت ساخت انسان رو داشته خودم رو آروم میکنم یعنی مثل این میمونه که من با یک برگ کاغذ یک قایل درست کنم و اونو بزارم توی آی و میدونم که کاغذ آب رو جذب میکنه و قرق خواهد شد ولی چون قدرتش رو دارم میزارمش توی آب ...
من با خواست خدا مشکلی ندارم و لی با حکمت خدا جور در نمیاد که جون قدرتش رو داره این کار رو میکنه
ایت سوال من تنها نیست و سوال میلیون ها آدم است چون این سوال از دوران 14 - 15 سالگی برای من پیش اومد و روی کلاس های دینی در دبیرستان هم چندین نفر از دوستام هم این سوال رو از معلم پرسیدن و جوابی نداشتند و الان هم که دانشگاهم بازم خیلی از بچه ها این سوال رو توی ذهن دارند !!!
دلیل زندگی ما انسان ها با اینکه سرنوشت ما معلومه چیه ؟؟؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
علم و آگاهي خداوند از اعمال و كردار انسان و همه موجودات و نتيجه اي كه براي آن ها در نهايت رقم مي خورد، حقيقتي است قطعي و مسلم؛ اما با اين وجود، سؤال شما در مورد علت آفرينش خداوند در صورتي جا دارد كه علت آفرينش انسان را، آگاه شدن خداوند از عاقبت كار انسان ها بدانيم، در حالي كه اين فرض، اصلاً صحيح نيست؛ زيرا فيض و رحمت گسترده الهي، اقتضا مي كند كه هر موجودي كه قابليت دريافت هستي داشته باشد، از طرف خداوند آن را دريافت نمايد و در مسير كمال قرار بگيرد .
اصولا فلسفه خلقت آدمي در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات عالم تعريف شده است و اين دو ماهيتي جداي از هم ندارند؛ تصور ما از انجام كارها، معمولا به دست آوردن سود يا رفع يك نياز است؛ زيرا ما انسان ها موجوداتي محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يكي از اين دو امر برمي گردد؛ اما خداوند، هيچ نقصي ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هيچ كمالي نيست تا به كمال رسيدن براي او متصور باشد؛ پس چرا آفريد ؟
پاسخ اين سوال اين است كه خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است و هر وجودي، خير است و لازمه فياض (بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است. خداوند در قرآن مي فرمايد:
« وَ مَا كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا»؛(1) «عطاي پروردگارت منع نشده است».
هر چيزي كه اقتضاي وجود و هستي داشته يا امكان وجود داشتن آن باشد، فيض وجود از خدا دريافت مي كند. خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد تا موجودي كه امكان وجود آن است، وجود را دريافت نكند. هر «بود»ي، «نمود»ي دارد. نمي شود خدا فياض باشد، اما فيضي نداشته باشد. همان گونه كه نمي تواند نور باشد. اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراين، از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان و از جمله انسان، نتيجه صفات خداوند است.
خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند. چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد. بنابراين، جهان هستي نشان دهنده و نتيجه صفات خداوند است. از اين رو، خلقت جهان هستي با تمامي نظم و زيباييش، جلوه گر جلال و جمال خداست.
البته اين موضوع از منظر غايت فاعل و هدفي است كه علت ايجاد عالم در آفرينش دارد. در كنار اين امر، اين عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعي داراي هدف و مقصدي است كه در مسير حركت خود در نهايت به آن منتهي مي گردد.
در واقع ما دو هدف داريم: يكي هدف فعل و ديگري هدف فاعل. بين اين دو تفاوت وجود دارد. به اين مثال توجه نماييد:
صنعتگري موتوري را مي سازد كه قادر به حركت با سرعت 800 كيلومتر در ساعت است. هدف اين موتور كه فعل صنعتگر است، رسيدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلي سازنده موتور، نشان دادن توانمندي خود يا رسيدن به شهرت و مانند آن است. با اين توضيح بايد گفت كه فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضاي ذات و صفاتش، اين عالم هم مسير و مقصدي را در پيش دارد كه هدف آن به شمار مي رود. اين هدف، تكامل انسان و رسيدن به غايت نهايي ذات انساني اوست.
در آيات قرآن آزمايش (2) و عبادت (3) به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده است؛ از اين امر مي توان نتيجه گرفت كه غايت حكيمانه اي كه خداوند در مسير خلقت عالم در نظر گرفته، تكامل انسان و رسيدن او به درجات والاي وجودي و در نهايت، بهره مندي او از اين كمالات و رشد و پيشرفت آدمي است. پس خوبي ها و بدي ها، بايد ها و نبايدها و ديگر تكاليف و دستورات ديني و عقلي، آزمايشات گوناگون الهي و ... همه و همه براي رسيدن انسان به اين كمال و لياقت نهايي تعبيه شده اند.
پس در هدف كلي خداوند از خلقت، موجودي مانند انسان كه قابليت دريافت فيض هستي از طرف خدا دارد بايد خلق مي شد، موجودي كه مي تواند با اختيار خود به راه كمال و سعادت ابدي برسد، يا از اختيار خود سوء استفاده نموده و به دره سقوط و تباهي بيفتد، علم خداوند اين موجود را از دريافت فيض وجود محروم نميكند، بلكه خداوند حق انتخاب هر مسيري را به انسان مي دهد: « إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛(4) راه را به او نشان دادهايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس».
خدا كسي را جهنمي و كس ديگر را بهشتي نمي كند. فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني ها»ست؛ يعني بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي«بشويم»؛ ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. پاكي اوليه همه انسان ها ارزشي ندارد؛ بنابراين تا به دنيا نياييم، پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند. اين گونه است كه علم پيشين الهي، ضرورت و حكيمانه بودن اين خلقت و حضور و آزمون را منتفي نمي سازد.
خدا انسان را موجودي مختار خلق نموده و امكان انتخاب مسير صحيح و ناصحيح را با فرستادن انبياء و كتب آسماني هم به او داده ؛ انسان است كه مي تواند در اين صحنه آزمون سرنوشت خود را مطابق اراده و آزادي ذاتي كه در اختيارش قرار گرفته، رقم بزند.
پي نوشت ها:
1. اسراء (17) آيه 20.
2. ملك (67) آيه 2.
3. ذاريات (51) آيه 56.
4. انسان(76)آيه3.
موفق باشید.