سلام
خدا از ما اجازه گرفت و به این دنیا آوردمون؟ چرا زور میگه؟!! نماز بخون وگرنه میری جهنم. با پدر مادرت بدرفتاری نکن وگرنه عذاب قبر میگیری... یعنی چی آخه؟ چرا آدمو راحت نمیذاره؟!! واسه چی مارو آورده اینجا؟ که هی بگه این کارو بکن اون کارو نکن.آدمو به رنج و زحمت میندازه. من دوس داشتم هیچوقت موجود نمیشدم. حتی با مرگم آدم به عدم نمیرسه بازم هست.وجود داره. دلم نمیخواد وجود داشته باشم. اصلاً عذاب خدا رو بیخیال.طبیعت خودش آدمو عذاب میده. دینم نداشته باشم بازم عکس العمل طبیعت که هست، از اینکه نمیتونم فرار کنم.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اصل به دنيا آمدن انسان ها برخاسته از نوعي جبر و عدم اختيار و انتخاب است؛ در واقع اگر چه همانطور كه خداوند متعال مي فرمايد، انسان در انتخاب مسير زندگي خود مختار آفريده شده است. (1) اما مي پذيريم كه ما و همه موجودات ديگر در اصل آفرينشمان اختياري نداشتيم؛ اما نه بخاطر ظلمي كه بر ما رفته، بلكه چون نمي توانستيم اختيار و انتخابي در اين امر داشته باشيم.
بياييد قدري دقيق تر به اين مسئله نگاه بيندازيم. اگر خوب به داستان خلقت نظر كنيم، در مي يابيم كه انسان داراي دو نوع زندگي و حيات است:
1. حيات حيواني و مادي:
اين نوع حيات، بين انسان و حيوان مشترك است. اموري از قبيل: اصل وجود داشتن، مكان و زمان ولادت، توانمندي هاي روحي و جسمي و ديگر ويژگي هاي شخصي مانند والدين معين و ... در اين گونه امور حيات، اختيار راه ندارد؛ زيرا:
اوّلاً، قبل از خلقت، كسي نيست تا به او اختيار داده شود كه خلق شود يا نشود يا چگونه خلق شود. اختيار دادن در خلق شدن، مشروط به اين است كه كسي باشد تا از او سؤال شود: دوست داري خلق شوي يا نه!
اگر آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختياري، بي فايده است؛ چون تحقق يافته است. اگر آفريده نشده، سؤال از او بي معنا است؛ چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس اين نوع انتخاب و اختيار حيات، عقلاً ممكن نبود؛ نه آن كه ممكن بود و خدا آن را از ما دريغ كرد.
ثانياً، طبق قانون عليّت، هر گاه علت تامه براي وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خويش، هيچ گونه نقشي ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه، جبر عِلّي و معلولي ناميده مي شود؛ يعني آفرينش انسان، مانند همه حوادث و پديده‏ها بر اساس قانون عليّت است و معلول و پديده در به وجود آمدن خود، هيچ نقشي ندارد.
بايد پذيرفت در عالم، جبرهاي بسياري وجود دارد كه همه آن ها ناپسند نيستند، مانند جبر تحقق معلول پس از تحقق علت. بنابراين، اراده و اختيار داشتن انسان در اصل خلقت، غير منطقي و غير عقلاني است.
2. حيات انساني و معنوي كه حيات فكري و عقلاني است و از مختصات آدمي است:
به جهت اين نوع از خلقت، خداوند انسان را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات، اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايي آن را دارد تا در مسير تكامل قدم نهاده و به جايي رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان، بلكه بدتر شود.
دعوت اسلام نيز به سوي همين حيات اختياري است:«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحُْيِيكُمْ »؛(2)« اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خوانند كه مايه حيات تان است».
بنابراين، درست است كه انسان به اختيار خود نيامده است، اما بدين معنا نخواهد بود كه هيچ اختياري در كيفيت زندگي و تعيين اهداف خود، و رفتن به بهشت و جهنم نداشته باشد.
جمادات، گياهان، حيوانات، ملائك و انسان ها، هر كدام در مرتبه‏اي از كمال قرار دارند. اشرف مخلوقات، انسان است كه تمامي كمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مي باشد كه با سعي و اختيار خويش به آن‏ها فعليّت مي بخشد. هر يك از موجودات به فراخور مرتبه وجودي خويش، به وجود آمده‏اند و جماداتي مثل سنگ، قابليت حيوان شدن را ندارند؛ چنان كه حيوان قابليّت انسان شدن را ندارد.
بشر در كارهاي ارادي خود، مانند سنگ و گياه و حيوان نيست كه به حكم غريزي كارهايي را انجام دهد. انسان در زندگي، هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند كه هيچ گونه اجباري براي انتخاب تنها يكي از آن ها ندارد و ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آن ها به نظر، فكر، اراده و خواست شخصي او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معين مي كند. (3)
اصل رفتارهاي بشري هرچند محكوم به جبرهاي گوناگون تاريخي و اجتماعي و محيطي و ... است، اما در كنار همه اين ها انسان براي خود حق و امكان انتخاب دلخواه و حتي مخالف همه عوامل ديگر را مي بيند.
خداوند انسان را بر اساس فلسفه خاص آفرينش همه موجودات خلق نموده است؛ اما به مقتضاي حكمت خويش براي او مسيري معين را نيز ترسيم نموده تا اين خلقت، بي هدف و مقصد نباشد و هر آنچه از جانب خداوند به بشر ابلاغ شده، همه وهمه توصيه هايي است كه در مسير رسيدن بشر به مقصد عالي اش به كار مي آيد و معنا ندارد كه خداوند حكيم انسان را خلق كند و براي رسيدن او به كمال نهايي اش، راهكار و مسير و مقصدي تعيين ننمايد.
بر اين اساس، همه دستورات الهي در مورد چگونگي زندگي ما، روابط با ديگران و تحمل مشكلات دنياي ماده اعم از مشكلات طبيعي و اجتماعي و ... حتي تعيين پاداش ها و مجازات ها در برابر اعمالمان، هم و همه راهكارهايي است براي رسيدن به زندگي بهتر در جهاني ديگر كه حقيقت زندگي و سعادت ابدي براي همه بشر در آن عالم مهيا است و دستورات الهي، هرچند به نظر سخت بيايد، در نهايت، چيزي جز مقدمه چيني براي رسيدن ما به آن سعادت ابدي نيست؛ پس عذاب ها هم نتيجه انتخاب هاي مختارانه، اما برخلاف عقل ماست و به علاوه نفس وعيد عذاب، خود مهمترين عامل بازدارنده براي سقوط و انحراف در رفتارهاي دنيايي به حساب مي آيد.
اصل به دنيا آمدن ما هم از همين قبيل است؛ در واقع بر اساس يك رابطه علٌي و معلولي و در نتيجه ازدواج و پيوند والدين مان خلق شده و به دنيا آمديم، همانند ولادت همه موجودات ديگر و رخ دادن همه حوادث ريز و درشت عالم كه تابع علل خود است؛ چنان كه نسل هاي بعدي هم از نتيجه ازدواج ما به وجود خواهند آمد، اين يك قانون عام در عالم است كه به صورت حتمي و جبري در عالم جريان دارد و قابل تغيير هم نيست.
در هر حال چه در قرار گرفتن در اين وضع راضي باشيم و چه نباشيم، با عقل مان درك مي كنيم كه وضع آينده ما چه در اين دنيا و چه در دنياي ديگر، مرتبط با نحوه رفتارهاي ما در دنياست. مي توانيم با حركتي حساب شده و عاقلانه وضع مناسبي را براي آينده خود رقم بزنيم و اين امر ارتباطي با نعمت هاي دنيا و مانند آن ندارد، بلكه ضرورتي كاملا عقلاني و منطبق بر رهيافت هاي عقل بشري است كه دفع هر ضرري را از خود لازم مي داند.
پي نوشت ‏ها:
1. انسان(76) آيه 3.
2. انفال (8)، آيه 24.
3. شهيد مطهري، مجموعه آثار، (انسان و سرنوشت) انتشارات صدرا، تهران، ج 1، ص 385 -386.
موفق باشید.