جواب این شبهه چیست که عده ای میگویند دین باعث محدود شدن و بسته شدن فکر میشود و دین وسیله ای برای استثمار مردم است تا مردم زندگی بد و ناگوار و سخت خود را به امید زندگی واهی خوب در بعد از دنیا و بعد از مرگ تحمل کنند و دین باعث بسته و محدود شدن فکر میشود و برای پویایی فکر باید دین را کنار گذاشت جواب این شبهات چیست ؟ لطفا منطقی و مستدل جواب بدهید
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسشگر گرامي ٰ اين سوال شما با مقداري كم و زياد عينا سوالي است كه در تاريخ سوم بهمن ماه 1391 پاسخ آن خدمتتان ارسال شده است و براي ملاحظه پاسخ اين سوال به همان پاسخ ارسالي مراجعه فرمائيد. در صورت عدم دسترسي به آن همان پاسخ با پرسش قبلي خدمتتان ارسال مي شود. همچين براي مطالعه بيشتر متن درج شده در اين آدرس الكترونيكي را مطالعه بفرمائيد . http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=149523
****************
لطفا منبع يا كتابي را در رد اين نظريه كه دين مانند افيون براي توده هاست و باعث عقب نگه داشته شدن فكري مي شود و علم هميشه بدون دين پيشرفت كرده هر جا دين حاكم بوده علم پيشرفتي نكرده و دين براي استثمار توده هاست. لطفا در رد اين نظريه منبع يا كتابي را معرفي كنيد و مختصرا خود توضيح بدهيد در اين باره
*********************
نقد و بررسي مختصر اين نظريه آن است كه برخلاف نظر ماركسيستها كه اديان را تخدير كننده ملّت و جوامع دانستند، اديان مضامين و تعاليمي ضد تخديري دارند و عامل جنبش هستند... تعليماتي در اديان بخصوص در اسلام پيدا مي شود كه در جهت خلاف مدعا است، يعني تعليماتي در جهت انقلابي بودن و مبارزه با حكومت هاي مستبد.
تجربه تاريخي هم نشان داده كه دين همواره در جهت منافع طبقه محكوم و مظلوم بوده و دعوت به مبارزه و انقلاب نموده است. وجود منطق شهادت در بعضي اديان بويژه اسلام خود دليل انقلابي بودن دين است. ديني كه از كشته شدن نمي هراسد از قيام در برابر ستم ابايي ندارد.
شهيد مطهري (ره) مي گويد: نقاط ضعف اين نظريه يكي مربوط به تاريخ اديان است، يعني ... اين دوره هايي كه دوره طبقاتي است. مثلاً دوره فئوداليسم ها بايد ضرورتاً قبول كنيم كه آورنده و پيروان اوّليه تمام اديان (طبق نظر ماركس) از طبقه حاكمه بوده اند اين نيز با تاريخ قطعي و مسلّم اديان جور در نميآيد، با تاريخ مسيحيت هم جور در نمي آيد، با تاريخ يهود و بني اسرائيل هم جور در نمي آيد...
موسي (كه خود از بني اسرائيل است) گو اينكه فرزند خوانده فرعون است در خانه فرعون در ناز و نعمت فراوان بزرگ شده... در خانه فرعون عليه فرعون و به سود طبقه استثمار شده فرعون قيام مي كند اين ديگر به هيچ وجه توجيه ماركسيستي ندارد. يا بايد ريشه قومي و نژادي و خوني براي اين امر قايل شويم كه به هرحال (باز هم) با ماركسيسم جور در نمي آيد، چون اينها اصلاً تاريخ را جدال طبقات مي دانند نه جدال خونها...(1)
بعلاوه اينكه اينها مي گويند دين را طبقه حاكمه وضع كرده است. اگر بگوئيم موسي از طبقه استثمارشده است با اين نظريه نمي سازد كه دين را طبقه حاكمه وضع كرده اند و اگر بگوئيم از طبقه حاكمه است. پس چرا عليه طبقه حاكمه دين درست كرده است. چون طبقه حاكمه به نفع خود دين مي سازند (طبق نظر ماركسيستها) اين نيز يك انتقاد مهمّ به اين نظريه.
بايد بگوئيم كه دين يهود را در دستگاه حاكمه وضع كرده اند براي تسليم و تمكين در قوم بني اسرائيل، در صورتي كه دين يهود آمد براي تحريم و تهييج بني اسرائيل و وادارشان كرد به قيام... خود اسلام نيز چنين ديني است. «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ؛ ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!» (2)(3)
چند منبع در اين زمينه:
الف) استاد مطهري، مجموعه آثار (جهان بيني الهي و جهان بيني مادي)، ج3- ژان پل ويلم، جامعه شناسي اديان، ترجمه عبدالرحيم گواهي، انتشارات تبيان.
پي نوشت ها:
1. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1374ش، ج3، ص577.
2. همان، ص578-581.
3. قصص (28) آيه5.
موفق باشید.