سلام خدمت شما
با توجه به حديث سلسله الذهب امام رضا(ع) (کلمه لا اله الا الله حصني....) و بعد از کمي تامل فرمودند: ألا بشروطها و أنا من شروطها. يکي از برداشت هايي که از اين حديث مي شود اينست که ما به وسيله امامان توحيد را ميشناسيم، يعني اگر کسي معصومين را قبول نداشته باشد حتي در توحيد هم دچار ميشکل مي شود. فکر ميکنم خيلي از دست حديث ها باشه....
و با توجه به اينکه امامت يکي از اصول دين است و کسي که در اصول دين دچار مشکل شود....
حالا با توجه به اينا آيا سني ها هم به بهشت ميروند؟
از آن مهمتر آيا کساني که در کشورهاي دور افتاده اي هستند (که زياد دين اسلام در محل زندگي آن ها رواج نيافته) و مسلمان نيستند ولي اهل راستگويي و صدقه و خوش اخلاقي و در کل فضيلت هاي اخلاقي هستند به بهشت ميروند ؟
باتشکر فراوان از شما

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پاسخ در دو محور بيان مي شود :
الف _ در فراز اول پرسش بايد گفت: در روايات در اين باره به روشني سخن گفته شده كه به چند نمونه از آن اشاره مي‌گردد:
امام باقر (ع) فرمود:
افضل البقاع ما بين الركن و المقام، ولو ان رجلا عمر ما عمر نوح، يصوم النهار و يقوم الليل في ذلك المكان، ثم لقي الله بغير ولا يتنالم ينفعه ذلك شيا؛ (1)
اگر كسي به اندازه عمر نوح عمر كند و در بهترين محل كه بين ركن و مقام است، روزها روزه و شب‌ها مشغول عبادت باشد، اما بدون ولايت ما اهل بيت از دنيا برود، آن عبادت‌ها براي او هيچ نفعي ندارد.
در روايت ديگر آمده:
لو ان رجلا قام ليله و صام نهاره، و تصدق لجميع ماله و حج جميع دهره، و لم يعرف ولايه ولي الله فيو اليه، ما كان له علي الله حق في ثوابه و لا كان من اهل الايمان؛ (2) اگر كسي شب‌ها به نماز و عبادت بپردازد و روزها روزه باشد، همه اموال خود را صدقه دهد و هر سال حج به جا آورد، اما ولايت ولي الله را نشناسد و نپذيرد و هيچ گونه حقي بر خداوند در گرفتن پاداش عمل خود ندارد و اهل ايمان محسوب نمي‌شود.
امام صادق (ع) فرمود:
فوالله لو ان رجلا عبدالله عمرا ما بين الركن و المقام ثم مات و لم ياتي بويتنا لاكبه الله في النار علي وجهه؛ (3) سوگند به خدا !اگر كسي تمام عمر، خدا را بين ركن و مقام عبادت كند، پس از دنيا برود، در حالي كه ولايت ما را به همراه نداشته باشد، خداوند او را با صورتش در آتش مي‌اندازد.
بر اساس اين گونه روايات تكليف منكران ولايت معلوم است، ولي در اين ميان حساب افراد غير معاند و قاصر با ساير منكران متفاوت است. حال بايد ديد كه چرا ولايت بدين پايه از اهميت است و تنها راه رسيد به خدا تلقي شده است؟
حكيم و عارف بزرگ معاصر امام خميني گفته:
ولايت كمال دين و اتمام نعمت است. كمال دين با ولايت است. ساير عبادات و عقايد ديني و ملكات به منزله هيولا[ماده] و ولايت به منزله صورت آن ظاهر دين و ولايت با آن است. (4)
يكي ديگر از عارفان نيز مي‌گويد: ولايت صورت دين و فصل آن است، يعني نسبت ولايت به دين نسبت صورت به هيولا و فصل به جنس است. هيولا بدون صورت تحقق نمي‌يابد. هم چنين جنس بدون فصل (5)،(6)
در حديثي از امام باقر(ع) ذيل آية فطرت آمده: «لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، عليّ أميرالمؤمنين وليّ الله، إلى هاهنا التوحيد».(7)
بر اساس اين گونه آموزه‌هاي متعالي معلوم مي‌شود كه امامت با همه معارف ديني كه در رأس آن ها توحيد قرار دارد، ارتباط بنيادين دارد. از اين رو ولايت و امامت صورت و فصل مقوم دين است. همان طور كه جنس بدون فصل تحصل پيدا نمي‌كند، دين بدون ولايت تحقق نمي‌يابد.(8)روشن‌تر از همه روايت معروف به سلسلة الذهب است كه امام هشتم(ع) فرمود: از پدرم و او از پدرش و او از پدرش تا اميرمؤمنان شنيديم كه رسول خدا(ص) فرمود:
« سمعتُ جبرئيل يقول: سمعتُ الله يقول: لا إله إلاّ الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي؛
از جبرئيل شنيدم كه گفت: از خداوند شنيدم: كلمة توحيد دژ و قلعة من است، پس كسي كه داخل آن دژ شود، از عذاب من در امان است. آن گاه امام هشتم(ع) خطاب به مردم فرمود: «بشروطها وأنا من شروطها؛(9) به شرط ولايت ما اهل بيت توحيد دژ محسوب مي‌شود».
بنابر اين رابطه توحيد با امامت رابطه شرط و مشروط است. همان طور كه اگر شرط تحقق نيابد، مشروط وجود پيدا نمي‌كند، اگر ولايت پذيرفته نشود، ايمان به توحيد نيز كامل نمي‌شود.در نتيجه معلوم شد كه چرا ولايت تنها راه عاقبت بخيري است.
ب_ در باره فراز دوم پرسش بايد گفت : انسان‌هايي كه نسبت به وظايف ديني و تكاليف شرعي خود در دو ساحت اعتقادات و عمل دچار مشكل‌اند، به طول كلي به دو دسته هستند:
برخي كه اعتقادشان درست نيست و عمل صالح ندارند. اگر از روي تقصير و كوتاهي است و شرايط براي او فراهم است و مي‌تواند حقايق را جست‌وجو كند و بيابد و عمل نمايد، ولي به دليل هواي نفس و لذت و شهوت‌هاي حيواني در پي آن نمي‌رود و سرگرم زندگي حيواني و لذايد نامشروع‌اند، بديهي است چنين افرادي اگر بدون توبه از دنيا بروند ،كيفر خواهند شد، چون زمينه حقيقت‌يابي و اصلاح خود را داشته، ولي به دنبالش نرفته است.
اين گونه افراد در هر جا و هر كشوري زندگي كنند، مقصر تلقي مي‌شوند، به خصوص در شرايطي امروز كه امكانات اطلاعاتي و آزادي اعتقادي و ديني فراهم است. هر كسي مي‌تواند در پي شناخت حقايق الهي و معنوي برود . مانع و فشاري آن گونه كه در زمان‌هاي پيشين بوده بر ايشان نيست يا بسيار اندك است.
دسته دوم كساني‌اند كه قاصرند و به هر دليل زمينه‌اي براي نجات آنان فراهم نيست، شرايط محيطي و يا خانوادگي و يا هر چيز ديگر مانع مي‌شود كه آن ها حقايق را بشناسد و به آن عمل كند، چنين افراد اصطلاحاً قاصر تلقي مي‌شود و معذور خواهند بود. كيفري متوجه‌شان در آخرت نخواهد شد.
انسان‌هاي قاصر دچار عذاب نمي‌شوند و در آتش دوزخ نمي‌روند، ولي از مواهب كامل بهشتي نصيبي نخواهند داشت، چون بهشت نتيجه عمل است . كسي كه عمل نيكي ندارد ، مواهب را نيز نخواهد داشت، مگر كساني را كه خداوند با فضل و رحمت خود بهره‌اي از مواهب بهشتي را بدان بدهد، البته اگر اين افراد قاصر اگر به خدا و آخرت بر اساس اديان ديگر اعتقاد داشته و اعمالي انجام داده باشد و از شناخت اسلام و عمل طبق آن قاصر باشد و به هر دليل بدان دست نيافته، چنين افرادي نيز بهره‌اي از بهشت دارند و عمل‌شان پذيرفته خواهد بود.
شهيد مطهرى(ره) مى‏گويد:
«اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه(ع) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود.
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏كند:
«همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(10)
بنابراين، اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند. اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند ، اما به دلائلي بر آن دست نيافتند. نيز انسان هاي درستكار و پاك بودند و طبق فطرت پاك و عقل خود عمل كرده اند.
پي‌نوشت‌ها:
1. حر عاملي، وسايل الشيعه، نشر دار التراث العربي، بيروت، 1391 ق، ج 1، ص 93، حديث 12.
2. كليني، الكافي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق، ج 2، ص 19، حديث 5.
3. طبرسي، مجمع البيان، نشر دار المعرفه، بيروت 1406 ق، ج 7-8، ص 39.
4. امام خميني، شرح دعاي سحر، نشر موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1374 ش، ص 65.
5. حسن زاده آملي، هزار و يك نكته، شر فرهنگي رجاء تهران، 1372 ش، ص 140.
6. صادقي، سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني، نشر موسسه آثار امام، 1387 ش، ص 178.
7. همان، ص 179.
8. همان، ص 175.
9. همان، ص 177 ـ 178.
10. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، نشر صدرا . 1377 ش، ج 1، ص 320.
موفق باشید.