تا حدی اطلاع دارم میخواهم جامع تر شود

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
علت اصلي نماز خواندن ما، نه ارتباط برقرار كردن با خداوند يا سخن گفتن با او و نه قرب خداوند و اموري مانند آن، بلكه واجب بودن نماز است؛ يعني ما نماز را به جهت اين كه دستور خداوند و تكليفي شرعي بر عهده ما است، به جا مي آوريم؛ هرچند به روشني مي دانيم كه نماز ماهيتي جز ارتباط و سخن گفتن با خداوند و عبادت و ستايش او ندارد و در صورت انجام صحيح، موجبات قرب الهي را نيز فراهم مي آورد؛ اما در عين حال، اين امر دليل نمي شود كه اگر در حال ارتباط قلبي مستمري با خداوند بوديم، نيازي به نماز احساس نكنيم.
در حقيقت ما نماز مي خوانيم چون اين دستور با همه جزئيات و شرايطي كه خداوند تبيين كرده به طور مطلق براي ما واجب شده است؛ حال بايد پرسيد: چرا نماز با اين خصوصيات و ويژگي ها بر ما واجب شده است؟
وجوب، يكي از احكام پنج گانه شرعي است كه در شريعت و از جانب شارع مقدس كه خداوند متعال باشد، براي نظام دادن به ساختار بندگي بندگان تنظيم شده است. در نتيجه، از آن جا كه پذيرش شريعت و عمل به آن، در مرتبه اي بعد از پذيرش اصل دين و اثبات نبوت و پذيرش خداوند از راه عقل و برهان است، در مورد شريعت چرايي و چگونگي عقلي معنا ندارد. بهترين پاسخ در مورد چرايي وجوب عبادات و ديگر وظايف آن است كه خداوند فرموده است.
ما معتقديم كه عبوديت و پرستش، يكي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تاكنون به شكلي پرستش داشته‌اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند؛ امّا سخن در چگونگي پرستش است كه در شريعت كم و كيف آن بيان شده است؛ حال سوال اين است كه دقت و حساسيت در اين شكل و قالب و شروط و قيود اين عمل، به چه دليلي است؟
در فرهنگ اسلامي، تعيين كردن و مشخص نمودن شكل عبادت، با شارع مقدس است. كسي نمي تواند عبادتي اختراع كند. اگر كسي ذكر و دعايي را به عنوان عبادت پديد آورد، از مصاديق روشن بدعت است كه كار حرامي است؛‌ زيرا امور عبادي را همان گونه كه از طرف شارع مقدّس بيان شده است، بايد انجام داد، نه كمتر و نه بيش تر. در نتيجه، خداوند نماز را واجب نموده و مقررات و شرايطي هم براي آن وضع نموده است.
اگر بنا باشد اين امر نيز كاملا در اختيار انسان باشد ، ديگر جايي براي تسليم و تمكين در برابر اراده و خواست خداوند نيست و انسان تنها چون خود مي خواهد و تمايل دارد به همان شكلي كه دوست مي دارد با خدايش رابطه برقرار مي كند و در اين ميان تعبد و تسليم جايگاه چنداني ندارد. نماز، نماد تسليم و عبوديت در برابر خداوند است. اگر قرار باشد كه هر انساني طبق خواسته خود عمل نمايد و آن را به جا بياورد، نه آن چيزي كه خداوند از او خواسته، ديگر بندگي خداوند نمي شود؛ بلكه بندگي خود و عمل طبق خواسته خود است.
امير مؤمنان (ع) در روايتي پس از بيان اين كه معناي اسلام را تسليم شدن در مقابل پروردگار معرفي مي كند و نشان تسليم را در عمل آشكار مي داند، مي فرمايد: مؤمن، بناي دين خود را بر اساس رأي و نظر شخصي نمي گذارد؛ بلكه بر آنچه از پروردگارش رسيده، بنيان مي نهد.(1)
در ضمن، تجربه زندگي انسان ها نشان داده آن جا كه دست ها و سليقه هاي انساني در كارهاي مختلف دخالت كرده است، آن را به صورت هاي مختلف در آورده كه گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احكام و تكاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي كنيم كه دست بردن انسان ها در احكام و دستورات ديني، آن ها را به چه وضعي در آورده و گاهي آن را به صورت كلي پاك كرده و از بين برده است.
شايد يكي از رموز خواندن نماز به همان صورتي كه پيامبر فرموده، حفظ شكل و ساختار نماز بعد از قرن ها است كه در نتيجه آن، ماهيت و روح كلي و ساختار اساسي خود دين هم در پرتو آن زنده و پا برجا باقي مي ماند؛ در حالي در اديان ديگر ما چنين عمل معيني را نمي بينيم. به همين جهت، آن روح كلي اديان ديگر و ساختار اصلي به مرور زمان از دست رفته است.
هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي كه هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: «پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند؛ امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امكان پذير است». (2)
يعني علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، دقت و حساسيت در همين شكل و شرائط خاص آن موجب بقاء و حفظ مكتب و احياي دين هم هست.
اگر در ماهيت و شكل نماز دقت شود، مي بينيم كه نماز با همين شروط و جزئيات خاص بهترين شيوه اظهار بندگي است. مجموعه اجزا و حركات آن، تجلي تواضع و تسليم در برابر خداوند است. در عين حال، گراميداشت و جايگاه انسان و قدرت و توان او نيز در اين تكليف مورد توجه قرار گرفته است به علاوه، نوع چيدمان اوقات نماز به گونه اي است كه نه به انسان فشار طاقت فرسايي وارد شود و نه آدمي تا مدت زيادي از انجام آن و توجه به خداوند و حقايق عالم غافل گردد؛ بلكه به طور منظم و مستمر اين عمل عبادي مناسب و آسان، در زندگي تكرار مي گردد.
در جمع بندي كلي مي توان گفت هم شكل و ساختار ظاهري نماز، زيبا و جذاب و اثربخش است و هم معارف بلند اسلامي در آن وجود دارد؛ هم تسبيح و تقديس لفظي است و هم تقديس عملي؛ ركوع و سجود و تسبيح و ستايش و دعا و تكبير و سلام و خلاصه همه زيبايي ها در نماز موجود است.
البته همه اين ها مانع از آن نيست كه انسان به هر شكل و صورت ديگري كه مشروع و معقول محسوب مي شود با خداي خود ارتباط برقرار نمايد و از مصاحبت و نجواي با او لذت برده، خود را در قرب او احساس نمايد، بلكه همان گونه كه خداوند گفته انسان ها مي توانند بلكه بايد خداي خود را بخوانند تا اجابت خداوند را در برابر اين خواندن ها ببينند (3) و در اين خواندن و ارتباط برقرار نمودن با خداوند هيچ محدوديتي وجود ندارد، اما اين مساله غير از انجام يك تكليف ديني با ضوابط و مقررات خاص و بر اساس اهداف معين و مشخصي فردي و اجتماعي است.
در عين حال انسان مي تواند با رعايت تمهديدات روحي و جسمي و كسب آگاهي هاي لازم در حوزه معارف ديني همين تكاليف واجب خود را به شكلي كاملا عاشقانه و در نهايت التذاذ روحي و تمايل قلبي انجام دهد و به گونه اي اين دستور خداوند را انجام دهد كه تبديل به عادتي ملال آور نشود، بلكه انجام فعالانه عملي مطلوب و بسيار لذت بخش محسوب گردد.
در نهايت بايد به اين نكته هم توجه نمود كه يقينا خداوند به نماز ما چه از روي تعيين و ضابطه گذاري شرعي انجام شود و چه با انتخاب و اختيار خودمان اقامه شود، نيازي ندارد و بي نيازي خداوند در هر حال نسبت به خود بندگان و اعمال آن ها ثابت است، اما نتايج و اهدافي كه خداوند از خلقت انسان دنبال مي كند با رسيدن اين موجود به كمال لايق خود حاصل مي شود و اين كمال لايق تنها در بستر عبوديت و بندگي خداوند حاصل مي شود. (4)
در اين مسير ارسال انبياء و انتقال شريعت ها و اوامر و نواهي الهي امري لازم و ضروري است و ارتباط دائم و ضابطه مند انسان با خداوند نيز لازمه اين حركت كمالي محسوب مي شود و نقشي كه نماز در اين فرايند ايفا مي كند بي بديل و غير قابل انكار است و به همين جهت خداوند اين تكليف را به جهت رسيدن انسان به كمال لايق خود و سعادت ابدي براي او واجب نموده است و كم و كيف انجام اين وظيفه را در اختيار او قرار نداد.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 65، ص 309.
2. شيخ صدوق‏، علل الشرائع، انتشارات داورى‏، قم چاپ اول، ج 2، ص 317.
3. غافر(40)، آيه 60.
4. الذاريات (51)، آيه 56.
موفق باشید.