من 9 ماهه با پسری دوست بودم خیلی همدیگرو دوست داشتیم اینو میگم چون کنارش احساس آرامش میکردم و خیلی کم باهم دعوا میکردیم مثل داداش هوامو داشت خیلی هم کمکم میکرد توی هرکاری که ازش میخواستم بفکر من بود منم خیلی بهش اعتماد داشتم اونم همینطور اون به من میگفت قبلا با کسی بودم یا نه منم گفتم که بودم اما طول نکشیده و زود جدا شدم و اصلا به عشقو عاشقی نکشیده اون گفت چند نفر بودن منم گفتم 3تا فلانیو فلانیو فلانی بعد ایشون بعد از مدتی فیس بوکمو هک میکنه و چتهای منو میخونه منم قبل از اون با چند نفر چت کرده بودمو اون اوایلی که با ایشون بودم و هنوز دوستیمون لنگ میزد چتهایی داشتم حالا ایشون به من میگن که من بهش چرا دروغ گفتم و چرا اون اوایل شاید 1ماهه اول دوستی میچتیدم و چرا نحوه دوست شدن من با همه اون پسرا یکی بوده به من میگه دروغ میگم درحال که من با اونا میخواستم دوست بشم و نشدم و رابطه ادامه پیدا نکرده حالا از شما میخوام کمکم کنین چی کنم دوست پسرم ج تلفنمو نداد وگفت نمیتونه تحمل کنه منم براش اس دادم که گذشته من همینه اگه میتونی قبول کن اگه هم که نه خود مختاری حالا دو روزیه به من ز نزده وج منو نداده شما میگین چی کنم برگرده ؟اخه من بهش هیچوقت خیانت نکردم اونا مال گذشته ها بوده
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
همان طور كه از نامه شما بر مي آيد شما از اضطراب بي بهره نيستيد و به خاطر همين، از بودن كنار اين پسر يا پسرهاي ديگر احساس آرامش مي كنيد. از نظر ما روان شناسان يكي از بدترين شيوه هاي آرامش جويي همانا رابطه به جنس مخالف است، چرا كه رابطه با جنس مخالف هر چند به صورت ظاهري و موقتي به ما آرامش مي دهد ولي در ادامه دو چندان بر سطح اضطراب ما مي افزايد. اين گونه روابط اگر به عشق و عاشقي بينجامد به مراتب خطرناكتر و آسيب زاتر است، چرا كه عشق در اين گونه موارد چيزي جز يك فكر يا رفتار وسواسي نيست. عشق مرضي بر خلاف ظاهر دل انگيزش ريشه در سه اختلال عمده روانپزشكي يعني اضطراب، افسردگي و وسواس فكري و البته انگيزه هاي هشيار و ناهشيار جنسي دارد. اگر نيك در خود بنگريد از اين سه بي بهره نيستيد و همين باعث شده زندگي شما به وصل و فصل كردن با اين پسر و آن پسر بگذرد. اين گونه زندگي ها مالامال از استرس است، چرا كه در رويايي ترين روابط، اضطراب جدايي و طرد يك آن شما را رها نمي سازد. متاسفانه شما در سن 22 سالگي به امور آسيب زايي دل خوش كرده ايد كه روز به روز شما را از مسير زندگي سالم و آرامش بخش منحرف مي سازد. ترديدي وجود ندارد كه تمام اين اختلالاتِ بسترساز عشق، درمان تخصصي دارد و اگر كسي از درمان تخصصي يعني روان درماني و احيانا دارودرماني طفره رود چاره اي جز دل خوش كردن به اين محبت هاي مرضي و غيرسالم ندارد.
اين پسر هم چون خود شما آسيب ديده است و دليل محبت هاي وي سلامت روان ايشان نيست. پسري كه از سلامت روان نسبي بي بهره باشد نمي تواند در دراز مدت تكيه گاه رواني شما محسوب گردد و دير يا زود فراق وي را تجربه خواهيد كرد.
كار شما از اساس گناه است و نبايد توقع داشته باشيد كه ما به عنوان يك روان شناس (معتقد به مذهب) شما را در ادامه اين مسير همراهي و ياري نماييم.
اين نكته را آويزه گوش خود نماييد كه هيچ شفايي در حرام وجود ندارد و محال است كه شما در يك رابطه گناه آلود با جنس مخالف به شفاي روحي دست يابيد. هر چقدر كه به انكار يا توجيه اين مسأله بپردازيد تجارب شخصي گذشته و حال و آينده تان به اثبات آن مي پردازد. اگر من جاي شما بودم به جاي آرامش جويي از اين دوستي هاي مرضي و آسيب زا به درمان تخصصي روي مي آوردم. مثلا شما مي توانيد با 5 و6 جلسه مشاوره با يك خانم روان شناس (دين آشنا) به ساحل آرامش نزديك گرديد و به تدريج بستري براي يك ازدواج موفق در آينده فراهم آوريد. اگر از مسير رابطه با جنس مخالف، ازدواجي سر گيرد شك نكنيد كه اين ازدواج دير يا زود با ناكامي مواجه خواهد شد و شما مجبوريد به خاطر گذشته تان يك عمر بسوزيد و بسازيد. با توجه به سن اندكتان اين دست خوردگي هاي عاطفي مكرر را بر خود نپسنديد و سعي كنيد هر چيزي را از مسيرش وارد شويد. هر چند شما در شرايطي نيستيد كه پذيراي هيچ حرف مخالفي باشيد ولي لااقل در ناكامي هاي بعدي كمي در درستي مسير خود شك نماييد. شايد زماني به هوش بياييد كه زياد دير نشده باشد و شما با خيلي چيزها تا پايان عمر خداحافظي نكرده باشيد. چه نيك مي گشت دختران بسيار ارزشمندي همچون شما از تجربه مجدد تجارب تلخ دختران قبلي انصراف ورزند و به نوعي دورانديشانه تر و همه جانبه نگر تر به اين روابط نافرجام بنگرند.
موفق باشید.






