با سلام
آیا انسان از تکامل یک حیوان به نام میمون به وجود آمده است؟(وقتی که
میگن از لحاظ علمی اثبات شده)
آیا حیوانات روح دارند؟
عقل حیوانات تا چه اندازه است؟ آیا حیوانات عقل دارند؟
خلق انسان با دستای خداوند چگونه از طریق صرف علمی توضیح پذیر است؟
اصل وجود خداوند به لحاظ علمی؟

پرسش: علمي
1- آيا انسان از تكامل يك حيوان به نام ميمون به وجود آمده است؟(وقتي كه ميگن از لحاظ علمي اثبات شده)

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پيش از هر چيز تذكر اين نكته لازم است كه اين ديدگاه علمي كه به تئوري تكامل يا فرگشت مشهور است به رغم همه دگرگوني هاي تئوريكي كه از زمان مطرح شدنش تاكنون پيدا كرده و به رغم مدعيان و طرفداران بسياري كه دارد، همواره مخالفان و منكراني از طيف انديشمندان و زيست شناسان و فسيل شناسان نيز داشته است و نمي توان به طور قطع به درستي آن اذعان نمود.
در واقع هنوز حلقه هاي واسطه بين انسان و موجودات قبل از او به درستي پيدا نشده، در فرض صحت فرضيه تكامل لااقل صدها نمونه واسطه بين انسان و شامپانزه نياز است تا صحت اين فرضيه را منطقي و قابل قبول كند .
در هر صورت حتي اگر بنا را بر صحت صد در صد اين فرضيه بگذاريم، باز از نگاه آموزه هاي اسلامي صحت اين فرضيه هيچ منافاتي با مباني كلي فكري و اعتقادي ما نخواهد داشت؛ هر چند كليساي كاتوليك از گذشته تا حال به شدت با اين فرضيه به مقابله برخاست. پذيرش آن را عين مخالفت با انجيل و مباني خداشناسي دانست، اما ما مسلمانان هيچ گاه چنين ديدگاهي نداشته و نداريم.
اين نظريه ممكن است از چند جهت با مباني فكري ما در چالش باشد، مانند خدشه بر برهان نظم، وجود خداوند و خالق و ... اما يكي از مهم ترين چالش هاي اين فرضيه داستان خلقت انسان از حضرت آدم و حواست كه تقريبا در همه اديان ابراهيمي به عنوان اصلي مسلم پذيرفته شده است و منشا سوال شما هم به همين امر بر مي گردد.
ادعا اين است كه اين نظريه با اعتقاد مشترك همه اديان آسماني مبني بر خلقت نسل بشر از حضرت آدم و حوا ( يعني خلقت دفعي يك انسان كامل)منافات دارد، زيرا بر اساس اين نظريه انسان ،نه فرزند آدم، بلكه نوع تكامل يافته موجوداتي ديگر نظير انسان نئاندرتال و مانند آن است كه در نهايت به موجودات تك سلولي مي رسد . در نتيجه داستان خلقت آدم و حوا و رانده شده آن ها از بهشت و ... هيچ كدام واقعيت نخواهد داشت.
اين فرضيه ناقض نقل هاي ديني است يا ناقض فرضيه ديني و در حقيقت كدام يك ديگري را باطل مي كند ؟
اين امر بسته به نوع نگاه و عقيده قبلي ما دارد؛ اگر معتقد به حقانيت اديان و باورهاي درون ديني يك دين خاص باشيم و مثلا به طور قطع معتقد به شكل گيري نسل بشر از طريق توالد و تناسل دو انسان معين يعني آدم و حوا كه آن دو هم به طور اعجاز خلق شده اند باشيم ، به يقين مي گوييم كه تئوري تكامل داروين لااقل به شكل كلي و مطلق قابل قبول نيست و باطل است.
در طرف مقابل هم اگر فردي اعتقادي ديني نداشته باشد و به يقين بر درستي فرضيه تكامل معتقد شود، مي گويد كه نقل اديان گوناگون غير قابل قبول و برخلاف شواهد تاريخي و تجربي است؛ در نتيجه داوري صحيح در اين مقام آن است كه بدون هر نوع اعتقاد قبلي و پيش داوري در مورد درستي و صحت دو نظر متقابل، به بررسي هر كدام و دقت در وجوه تعارض و اختلاف آن ها بپردازيم. بعد در مورد حقانيت هركدام به داوري بنشينيم.
وقتي به منابع ديني اسلام رجوع مي كنيم، مي بينيم كه تعارض مطلق و كاملي بين اين دو نظريه وجود ندارد. به نوعي مي توان اين دو را با هم جمع نمود:
اصولا عقل مي گويد كه تكامل و پذيرش اجداد حيوانى براى انسان هيچ گونه مخالفتى با اينكه انسان‏هاى موجود همه داراى پدر و مادر واحدى به نام آدم و حوا باشند ندارد ، يعني هيچ اشكالي ندارد كه همه انسان هاي موجود فرزندان دو انسان به نام آدم و حوا باشند و همه ما نسلي معين از انسان ها باشيم كه منشا آن مربوط به چند هزار سال قبل و والديني مشخص است.
البته در اين صورت اين سوال پديد مى‏آيد كه خود آدم و حوا چگونه خلق شده و آيا خلقت آن ها از گل بوده و از هيچ حيوان ديگري نبوده يا از حيواناتي انسان نما به وجود آمده اند؟
ظاهر آيات قرآن مويد نظريه اول است، ولى در عين حال آيات نفى كلى نظريه ترانسفورميسم را در مورد انسان‏هاى قبل از اين نسل بشر (مانند انسان‏هاى نئاندرتال) نمى‏كند. ممكن است آيات قرآن در مورد آفرينش انسان از خاك چنين تفسير شود كه خاك پس از طي مراحل تكاملي بعد از ميليون ها سال به صورت خلقت كامل انسان در آمده است. همان گونه كه برخي نويسندگان آيات قرآن را با نظريه تكامل تطبيق داده اند.
بحث آفرينش انسان در قرآن كريم به صورت هاي مختلفي بيان شده است. برخي آيات بيانگر كيفيت و منشأ آفرينش حضرت آدم است.
دسته دوم، در مورد آفرينش نوع انساني بحث مي كند.
دسته سوم: آفرينش حضرت آدم و نسل او را به صورت جداگانه مورد بحث قرار داده است. اما در خصوص كيفيت خلقت حضرت آدم(ع) بايد گفت: آياتي كه در مورد حضرت آدم بحث كرده، دو گونه است:
يك قسم به صراحت كيفيت خلقت حضرت آدم را توضيح داده است. مثل:
"إِنَّ مَثَلَ عِيسىَ‏ عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ؛ (1) همانا مثال عيسي نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك خلق نمود".
در قسم ديگر، از سياق آيات مي­توان فهميد كه منشأ آفرينش آدم چه بوده است. نظير داستان شيطان (2) كه به خدا مي­گويد: "آيا به كسي كه از خاك آفريدي، سجده كنم؟!(3)
در سوره الرحمن مي فرمايد:"خَلَقَ الْانسَانَ مِن صَلْصَلٍ كاَلْفَخَّار؛ (4) او انسان را از گل خشكيده اى كه همچون سفال بود آفريد".
اين آيه اختصاص به حضرت آدم دارد، زيرا ما انسان ها، اگر از خاك خلق شده باشيم، از "صَلْصَلٍ كاَلْفَخَّار" خلق نشديم، چون مواد خاكي كه تبديل به غذا و سپس تبديل به نطفه مي شود، صلصال نبوده است، چون اگر چنان خشك باشد، گياه در آن نمي رويد. بنابراين آفرينش از صلصال كالفخار ويژه حضرت آدم است . اگر به ديگران نسبت داده مي شود، به اعتبار حضرت آدم است. (5)
در سوره سجده آيات 7 و 8 كيفيت و ماده اوليه آفرينش نخستين انسان را از ساير انسان ها به تفكيك بيان كرده:
" وَ بَدَأَ خَلْقَ الْانسَانِ مِن طِينٍ/ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِين؛
انسان اوليه يا آدم را از "طين" ولي نسل او را از "ماء مهين" يا نطفه آفريده است".
اگر حضرت آدم نيز از نطفه بود، ‌يعني از انسان تكامل نيافته اي مانند انسان هاي "نئاندرتال" يا ميمون خلق شده بود، ذكر كردن نسل بعد از خود انسان، وجهي نداشت. پس كاملاً روشن است كه آيه در مقام تفصيل است. بين خلق انسان اوليه و ديگر انسان ها تفاوت وجود دارد. (6) در هر حال مسلم است. از آيات گوناگون قرآن به دست مي آيد كه حضرت آدم از نوعي خاك آفريده شده است.
تعابير آيات و روايات در خصوص خلقت ايشان متفاوت و مختلف است. جمع بندي در خصوص آن ها قدري دشوار است؛ اما در ميان آيات قرآن، آيه اي كه به روشني دلالت دارد حضرت آدم(ع) بدون واسطه و به طور مستقيم از خاك آفريده شده، آيه اي است كه برخي افراد جهت رد نظريه داروين و ترانسفورميسم به آن تمسك جسته اند، يعني آيه 59 از سوره آل عمران:
"إِنَّ مَثَلَ عِيسىَ‏ عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَاب".
اين آيه نشان مي دهد كه اگر حضرت آدم از چيزهايي آفريده شده كه منتهي به خاك مي شود، اين استدلال نمي تواند كامل باشد، زيرا اگر بپذيريم آدم از نسل مياني و واسطه اي بين خاك و خود، مثلاً از انسان هاي نئاندرتال به وجود آمده، حضرت آدم از نطفه حيواني به وجود آمده است، بنابراين چگونه مي توان آفرينش بدون پدر عيسي را به آفرينش آدم تشبيه نمود؟! چه بسا اگر ما اين استدلال را تمام بدانيم، ناچار بايد بپذيريم كه حضرت آدم از نسل موجود ديگري به وجود نيامده است.
در مجموع مي توان گفت تئوري خلقت دفعي حضرت آدم از خاك بيش تر مورد تاييد و توافق آيات و روايات است. اما كيفيت اين تبديل و تغيير ماهيتي براي ما روشن نيست.
در هر حال هيچ منعي وجود ندارد كه قبل از نسل كنوني بشر كه به حضرت آدم و حوا عليهما السلام منتهي مي گردد، نسل هايي از موجوداتي شبيه انسان هاي كنوني هم وجود داشته اند كه آثار به جاي مانده از آن ها هر از گاهي به دست مي آيد. اما نسل آن ها قبل از آغاز نسل كنوني بشر منقرض شده باشد.
مي توان به يقين گفت نسل كنوني بشر ناشي از خلقت اعجازگونه يك زن و مرد و توالد و تناسل آن دو است، اما قبل از اين نسل موجودات ديگري همچون انسان روي زمين مي زيستند كه از كيفيت خلقت و زندگي آن ها اطلاع چنداني نداريم. چه بسا خلقت آن ها نتيجه تطور انواع و تكامل و فرگشت موجودات باشد. در نتيجه با اين فرض هم مي توان نظريه فرگشت را درست دانست و هم خلقت دفعي آدم و حوا(فيكسيسم) را .
اتفاقا ممكن است از بعضى آيات قرآن هم استفاده كرد كه قبل از آفرينش حضرت آدم، ابوالبشر و نسل او، انسان‏هايى ديگر در زمين زندگى مى‏كرده‏اند؛ مانند آيه « وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ .. (7)؛ زمانى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مى‏خواهم در زمين جانشينى بگذارم، گفتند [باز] در زمين كسانى مى‏گذارى كه در آن فساد كنند و خون‏ها بريزند» كه از آن برمى‏آيد قبل از آفرينش بنى آدم، دوره ديگرى بر انسانيت گذشته است كه فرشتگان از نتيجه اعمال و رفتار آن ها ناراحت بودند . همچنين در بعضى از روايات وارده از ائمه (ع) مطالبى آمده كه سابقه ادوار بسيارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مى‏كند.
امام صادق به راوى فرمود: شايد گمان مى‏كنيد كه خدا غير از شما هيچ بشر ديگرى را نيافريده است. نه، چنين نيست؛ بلكه هزار هزار آدم آفريده كه شما از نسل آخرين آن ها هستيد. (8)
پي نوشت ها :
1. آل عمران (3) ، آيه 59.
2. ص (38) آيات 76 و اعراف (7) 12 وحجر(15) 26 و 28 و 33 .
3. اسراء (17)، آيه‌61.
4. الرحمن (55)، آيه‌14.
5. محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، انتشارات موسسه امام خميني، قم. بيتا، ج 3 - 1، ص 237.
6. همان.
7. بقره (2)، آيه 30.
8. شيخ صدوق، توحيد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق، ج 1، ص 277.
پرسش: 2- آيا حيوانات روح دارند؟ عقل حيوانات تا چه اندازه است؟ آيا حيوانات عقل دارند؟
2- آيا حيوانات روح دارند؟ عقل حيوانات تا چه اندازه است؟ آيا حيوانات عقل دارند؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نخست ‏بايد اذعان داشت كه روح بر موجودي اطلاق مي‏شود كه علاوه برداشتن حيات، داراي شعور و اراده باشد. بر اين اساس، بر موجودات فاقد شعور روح اطلاق نمي‏گردد. اين مطلب را مي‏توانيم با آنچه از عرف مي‏فهميم نيز تاييد كنيم. ما روح را در موردي به كار مي‏بريم كه منشا حيات و شعور باشد. بنابراين، اگر كسي بگويد معناي روح يعني مخلوقات شعورمندي كه از سنخ ماديات نيستند، گزاف نگفته است. (1)
فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتي، حيواني و انساني تقسيم كرده اند، ويژگي نفس حيواني ادراك جزئيات و حركت ارادي است. ويژگي نفس انساني نيز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است.(2)
ثانيا، حيوانات داراي شعور و اراده‏اند چنين شعور و اراده‏اي همان اعمال غريزي آنان است. مطالعه در برخي از حالات و اعمال حيوانات نشان مي‏دهد، برخي از حيوانات اراده و شعوري برتر از آن چه در غريزه‏شان وجود دارد، برخوردارند . دارا بودن همين شعور و اراده در حيوانات مي‏تواند مستمسك داشتن روح براي اين دسته از حيوانات باشد گرچه اگر حيوانات داراي روح باشند به يقين روح آنان با روح انسان از يك سنخ نبوده و نيست. (3)
ثالثا، بر اساس دليل‏هاي متقن فلسفي و عقلي با توجه به شعور و اراده، روح مجرد و غير مادي است. در واقع به دليل فعاليت‏هاي خاص روح نمي‏توان آن را موجودي مادي قلمداد كرد. (4)
رابعا، تمام عوالم هستي مخلوق خداوند و از اين رو به ذات حق منتسب اند; ولي در قرآن از انتساب روح انساني به روح خدا به طور ويژه سخن رفته است.(5) پس به فرض روح داشتن حيوانات روح آنها در حد روح انسان كه مي تواند مدرك كليات باشد ومانند آن نيست چه اين كه انواع نفوس نباتي و حيواني و انساني از حيث درجات كمال وجودي در يك مرتبه قرار ندارند، يعني در حيوانات بين كرمي كه تنها قوه لامسه دارد، با حيواناتي كه داراي تمام قواي حيواني در حدّ كامل تر مي باشند، اختلاف شديدي وجود دارد.
بنابراين حيوانات نيز داراي نفس و روح هستند. روح و نفس حيواني داراي قوايي هستند كه به دو دسته كلّي تقسيم مي شود: قواي محركه يا تحريكي، قواي مدركه يا ادراكي.
قواي تحريكي و ادراكي نيز داراي تقسيمات فرعي ديگري هستند. (6)
با اين بيانات بهره مندي اجمالي حيوانات ار عقل و قوه ادراك هم تا حدودي روشن شد، هرچند نتوان در مورد كم و كيف آن اظهار نظر كرد، آنچه مسلم است ميزان ادراكات آن ها در حد انسان ها نيست.
پي‏نوشت ها:
1. ر. ك:مصباح يزدي، معارف قرآن، محمدتقي نشر موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني قم 1387 ش، ج 1، ص 355- 356.
2. ملا صدرا اسفار اربعه، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت بي تا ج 8، ص 257.
3. محمدشجاعي، معاد يا بازگشت‏به سوي خدا، نشر امير كبير تهران 1367 ج 1، ص 52- 64.
4. همان، ص 178- 192.
5. حجر (15)، آيه 29.
6. محمد باقر شريعتي، معاد در نگاه عقل و دين، نشر بوستان كتاب قم 1375 ش ص 375ـ 374.
پرسش: 3- خلق انسان با دستاي خداوند چگونه از طريق صرف علمي توضيح پذير است؟
3- خلق انسان با دستاي خداوند چگونه از طريق صرف علمي توضيح پذير است؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
منظور شما از اين پرسش چندان روشن نيست؛ اجمالا بايد گفت كه در قران آيه اي وجود دارد كه خلقت انسان را به دو دست خداوند نسبت داده است:
« قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ (1) گفت: اى ابليس! چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقى كه با دو دست خود [قدرت خود] او را آفريدم سجده كنى؟»
همان گونه كه مترجمين قرآن و مفسرين تاكيد كرده اند منظور از خلقت با دستان الهي تعبير استعاره اي از به كار بردن قدرت خود در اين خلقت است نه اين كه خداوند واقعا داراي دست باشد.
در تفسير نمونه در تبيين اين آيه آمده است:
« بديهى است تعبير به" يدى" (دو دست) به معنى دستهاى حسى نيست كه او از هر گونه جسم و جسمانيت پاك و منزه است، بلكه دست در اينجا كنايه از قدرت است، چرا كه انسان معمولا قدرت خود را با دست اعمال مى‏كند، لذا در تعبيرات روزمره اين كلمه در معنى قدرت، فراوان به كار مى‏رود، گفته مى‏شود فلان كشور در دست فلان گروه است، يا فلان معبد و ساختمان بزرگ به دست فلان كس ساخته شده، گاه گفته مى‏شود دست من كوتاه است يا دست تو پر است.
دست در هيچكدام از اين استعمالات به معنى عضو مخصوص نيست، بلكه تمام اينها كنايه از قدرت و سلطه است و از آنجا كه انسان كارهاى مهم را با دو دست انجام مى‏دهد، و به كار گرفتن دو دست نشانه نهايت توجه و علاقه انسان به چيزى است، ذكر اين تعبير در آيه فوق كنايه از عنايت مخصوص پروردگار و اعمال قدرت مطلقه‏اش در آفرينش انسان است.» (2)
اما مساله توضيح اين امر از راه هاي علمي بايد گفت اگر منظور شما اثبات خلقت انسان توسط خداوند از طريق علوم تجربي است بايد گفت علوم تجربي به خودي خود توانايي اثبات خداوند را هم ندارد، چه رسد به اين كه بخواهد افعال الهي را ثابت كند؛ ريشه اين محدوديت آن است كه علوم تجربي تنها در حيطه ماديات و امور مادي امكان ورود دارند و در غير اين موارد نمي توانند نكته اي در رد يا اثبات مطرح كنند.
در واقع مساله خداوند به عنوان حقيقتي فوق مادي نمي تواند در علوم تجربي قابل رد يا اثبات باشد و به همين نسبت افعال الهي نيز در اين عرصه قابل بحث و بررسي نيستند؛ البته ممكن است علوم تجربي در مورد كم و كيف شكل گيري موجودي به نام انسان اظهار نظرهايي بنمايند و مثلا خلقت انسان را نتيجه تكامل تدريجي موجودات ديگر نظير "انسان نئاندرتال " و شامپانزه بدانند، اما همه اين احتمالات اصل خلقت انسان توسط خداوند را منتفي نمي سازد و تنها بيانگر شكل اين خلقت است.
شهيد مطهري در خصوص اين مساله مي گويد:
«...اولا گيريم همه اين ها[موجودات] برسد به يك جدّ و آن جد يك حيوان تك‏سلولى باشد، پس براى اولين بار حيات در روى زمين در يك حيوان‏تك سلولى پيدا شد، او با چه عاملى پيدا شد؟ علم هنوز نتوانسته‏است[نشان دهد]-و بلكه ضد آن را گفته است-كه يك حيوان ‏ولو يك حيوان تك سلولى خود به خود پيدا شود؛ يعنى بدون سابقه‏ اشتقاق از يك ذى حيات پيدا شود، و لهذا خود داروين هم كه اين‏ نظريه را گفت، معتقد بود كه اجداد تمام حيوانات منتهى مى‏شوند به هفت تا، ولى آن هفت تا ديگر با نفخه الهى به وجود آمده‏اند...
ثانيا: مگر خدا آن وقت ‏خالق ماست كه جد اعلاى ما يك‏ انسانى باشد كه آن انسان را خدا دفعتا آفريده باشد؟ آن به اين مطلب ‏ربط ندارد. ما به هر حال مخلوق خدا هستيم. قرآن كه مى‏گويد خدا شما را خلق كرد، مى‏گويد شما ببينيد يك نطفه بوديد در رحم، خدا نطفه را علقه كرد و علقه را مضغه كرد، بعد مضغه را تبديل به عظام‏ كرد، عظام را گوشت پوشاند،چنين و چنان كرد(خلقت).
همين‏خلقت تدريجى ما در رحم مادر و [اينكه] بعد در بيرون به صورت‏جنينى هستيم كه دائما بزرگ مى‏شود[نشان مى‏دهد كه]در حال‏خلق شدن هستيم، بلكه به قول عرفا عالم دائما در حال خلق شدن‏است...
از نظر خالقيت‏ خدا و از نظر توحيد، هيچ تفاوتى نمى ‏كند كه انواع موجودات دفعتا به وجود آمده باشند يا انواع ‏از يكديگر اشتقاق يافته باشند، يعنى نظريه داروين همان اندازه يك‏ نظريه توحيدى است كه نظ‏ريه غير داروين توحيدى بوده...». (3)
پي نوشت ها :
1. ص (38) آيه 75.
2. آيه الله مكارم، تفسير نمونه، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، ج 19، ص 339.
1. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران 1374 ش، ج‏26، ص 548.
پرسش: 4- اصل وجود خداوند به لحاظ علمي
4- اصل وجود خداوند به لحاظ علمي
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
منظور شما از اين پرسش نيز چندان روشن نيست؛ اگر خواهان اثبات خداوند از طريق علمي هستيد بايد گفت تمامي براهين اثبات خدا در حوزه علوم عقلي و نظري هستند و از اين جهت هريك از اين براهين نشانه اي متقن از اثبات علمي خداوند است؛ اما اگر به دنبال اثبات از طريق علوم تجربي هستيد چنان كه در پاسخ قبل گفتيم امكان اين امر وجود ندارد، هرچند يافته هاي علوم تجربي مي تواند به عنوان مقدمات براهين عقلي اثبات خداوند به كار بيايد.

موفق باشید.