-بحث تفاوت بین بت پرستی با مرده پرستی ما(اینکه شیعیان به امامان از دنیا رفته اعتقاد دارند)

2-ما اعتقاد داریم که امامان ما میتونند کارهایی خارج از عالم طبیعی انجام دهند یعنی شفا دهند در سختی ها به آنها پناه برده و از آنها کمک می خواهیم و آنها را واسطه بین خود و خدا قرار می دهیم در صورتی که در تاریخ حوادث زیادب هست که مورد بالا را نقض می کند مثل حمله روس ها و ازبک ها به مشهد که بسیاری از شیعیان و سید ها در بارگاه امام رضا کشته شدند و از این بارگاه کاری بر نیامد یا به توپ بستن بارگاه امام رضا و تخریب شدن بارگاه آن حضرت یا حمله وهابیها به کربلا و کشته شدن 7000 نفر و باز هم کاری از این بارگاه ها برنیامد در کل سوال اینست که این بارگاهها هیچ قدرتی ندارند و این باور هایی که وجود دارد ساخته شیعیان است

3-ما اعتقاد داریم که امام زمان ظهور خواهد کرد و حضرت عیسی و خضر نبی به او اقتدا می کنند که با امور عقلی سازگار نیست چرا که شیعان مقام امامان را از پیامبران بالاتر برده که نیست چرا که می دانیم به امامان وحی نمی شود و معجزه هم ندارند یعنی مقام آنها از پیامبران پایین تر است

4-شیعیان می گویند که امامان ما سرآمد علمی بوده اند و علم الهی نزد آنها می باشد در صورتی که هیچ دستاورد علمی ندارند

5-در مورد ازدواج های متعدد پیامبر چه دلایلی وجود دارد با توجه به اینکه اکثر زنان پیامبر مال ومنال داربوده اند

6-در مورد امام زمان که چرا غیبت طولانی مدت دارد ما میگوییم امام مثل خورشید پشت ابر است و انوار رحمت و حکمت را بر ما می تاباند ام باید گفت خورشید مدت طولانی پشت ابر نمی ماند و این عمر طولانی با عقل سازگار نیست و چرا در بحث وجود امام زمان ما حرف یک خدمتکار(عثمان)را باور کرده ایم ولی حرف مادر و برادر امام حسن عسگری را نه

پرسش: اعتقادي
بحث تفاوت بين بت پرستي با مرده پرستي ما(اينكه شيعيان به امامان از دنيا رفته اعتقاد دارند)
2-ما اعتقاد داريم كه امامان ما مي توانند كارهايي خارج از عالم طبيعي انجام دهند يعني شفا دهند در سختي ها به آنها پناه برده و از آنها كمك مي خواهيم و آنها را واسطه بين خود و خدا قرار مي دهيم در صورتي كه در تاريخ حوادث زيادب هست كه مورد بالا را نقض مي كند مثل حمله روس ها و ازبك ها به مشهد كه بسياري از شيعيان و سيد ها در بارگاه امام رضا كشته شدند و از اين بارگاه كاري بر نيامد يا به توپ بستن بارگاه امام رضا و تخريب شدن بارگاه آن حضرت يا حمله وهابيها به كربلا و كشته شدن 7000 نفر و باز هم كاري از اين بارگاه ها برنيامد در كل سوال اينست كه اين بارگاهها هيچ قدرتي ندارند و اين باور هايي كه وجود دارد ساخته شيعيان است؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابتدا تذكر اين امر لازم است كه ما براي بارگاه قدرتي قائل نيستيم و سخحن در قدرت امامان و معصومان است؛ خداوند متعال به پيامبر گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) علاوه بر ولايت تشريعي،(1) ولايت تكويني نيز عطا فرموده است و آنان براساس ولايت تكويني توانايي و قدرت هر گونه دخل و تصرفي را در عالم دارند. امام باقر (ع) فرمود: "اسم اعظم 73 حرف دارد، نزد «آصف بن برخيا» يك حرف بود كه با به كار بردن همان يك حرف در يك لحظه تخت بلقيس را بياورد و نزد ما (امامان) 72 حرف از اسم اعظم هست".(2)
براساس اين حديث شريف ميزان توانايي و قدرت ائمه اطهار (ع) مشخص مي شود. اين نوع ولايت و قدرت اختصاص به حال حيات ظاهري آنان ندارد. آنان ذوات مقدسه اي هستند كه زندگي و مرگ شان يكسان است؛ يعني پس از شهادت و ارتحال از اين جهان مادي و در حال زندگي برزخي خود نيز از اين قدرت برخوردار هستند،اميرالمؤمنين(ع) مي‏فرمايد: «انه يموت من مات منا و ليس بميّت‏؛ هر كسي از ما مي‏ميرد در حقيقت نمرده است.» (3)
اما آنان همواره ملزم بوده اند كه در كارها و زندگي روزمره خود از علم و قدرت عادي استفاده كنند و دست به اعجاز و كار خارق العاده نزنند، مگر در موارد مخصوص و به اذن الاهي كه مصلحت دين خدا و هدايت مردم در آن بود؛ يعني اين بزرگواران در زندگي دنيايي خود نيز هميشه از اين قدرت استفاده نكردند.
همانطور كه خداوند متعال كه بالاترين قدرت ها است هميشه از اين قدرت خود استفاده نكرده و نمي كند. در طول تاريخ چندين بار گروه هاي ظالم و سركش به خانه كعبه حمله ور شده و آن را تخريب كردند، ولي خداوند متعال تنها در يك مورد سپاهيان ابرهه را كه تصميم جدي بر نابودي كعبه داشتند به طرز معجزه آسايي نابود كرد تا براي هميشه در تاريخ ثبت شود و همگان بدانند كه خداوند متعال كه بالاترين قدرت ها است، اگر بخواهد و اراده اش تعلق بگيرد مي تواند در يك لحظه همه كافران و ظالمان و فاسقان را تنبيه و مجازات و نابود نمايد، اما از روي لطف و مهرباني به آنان مهلت مي دهد تا كساني كه از روي جهالت مرتكب اعمالي مي شوند از مسير ضلالت خود بر گردند و در روز جزا عذري نداشته باشند كه خدايا اگر به ما مهلت داده بودي ما نيز هدايت مي شديم.
درست بر همين اساس است كه پيامبران و ائمه (ع) نيز بايد طبق اسباب ظاهري وظيفه خود را پيش ببرند، تا امكان هدايت براي همه افراد باشد. همان طور در موارد خاصي اين اعجاز و قدرت از ائمه (ع) در جهت حفظ خود و ياران و حرم مطهرشان ديده شده و در تاريخ ثبت شده است، ولي به همان دليلي كه در بالا بيان شد عموميت ندارد.
احترام حرم هاي ائمه (ع) راه هدايت و سعادت است و بر عكس هتك حرمت آنها مسير ضلالت و گمراهي است و يكي از سنت هاي الهي اين است كه همه مردم تا روز معاد در انتخاب مسير هدايت و ضلالت آزاد باشند و اگر امامان (ع) بخواهند هميشه از علم و قدرت الاهي خود استفاده و در اندك زمان ممكن دشمنان و معاندين خود را كه همان دشمنان خداوند متعال هستند نابود كنند، اين بر خلاف سنت لايتغير الاهي است و ديگر هدف از خلقت و آفرينش انسان ها كه همان تكامل و امتحان و ساخته شدن انسان ها است محقق نخواهد شد.
بسياري از افرادي كه امروزه دست به اقدامات توهين آميز يا تروريستي و خرابكارانه عليه مسلمانان مظلوم و بي دفاع مي زنند خود مسلمان اند، ولي متأسفانه فريب خورده و ابزار دست قدرت هاي شيطاني شده اند و از روي انحراف براي رضاي خداوند و تقرب به پروردگار متعال مسلمانان را هدف قرار مي دهند! عمل و منش اينان انسان را به ياد خوارج نهروان مي اندازد كه با قصد قربت حضرت علي (ع) را براي ثواب بيشتر در شب قدر در مسجد به شهادت رساندند و نيز انسان را به ياد لشكريان يزيد مي اندازد كه با قصد قربت با امام حسين (ع) جنگيدند؛ چرا كه ادعا مي كردند كه حسين و يارانش از دين جد بزرگوارش خارج شده اند. همان گونه كه خوارج نهروان حضرت علي (ع) را كافر مي پنداشتند. اما با اين حال اين امامان مهربان از قدرت الهي و ولايت تكويني خود در جهت نابودي آنان استفاده نكردند.
در پايان تذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه ائمه با استفاده نكردن از قدرت الهي خود براي نابود ساختن چنين جرياناتي، راه طبيعي نابود ساختن آنان را به بشريت آموخته اند؛ يعني اگر آنان از قدرت الهي خود استفاده مي كردند ديگر نمي توانستند براي ما الگو باشند و ما كه از آن قدرت بي بهره ايم، نمي دانستيم كه در شرايط مساوي با شرايط ائمه مثل امام حسين (ع) چه اقداماتي را بايد براي حفظ اسلام انجام دهيم.
براين اساس است كه آنان از اين قدرت هميشه و در همه جا استفاده نمي كنند.
پي نوشت:
1. لازم به ذكر است در اين مسئله بين علما اختلاف است.
2. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365هـ.ش، ج 1، ص 230، ح 1.
3. نهج البلاغه، خطبه 87.
پرسش: 3-ما اعتقاد داريم كه امام زمان ظهور خواهد كرد و حضرت عيسي و خضر نبي به او اقتدا مي كنند كه با امور عقلي سازگار نيست چرا كه شيعان مقام امامان را از پيامبران بالاتر برده كه نيست. چرا كه مي دانيم به امامان وحي نمي شود و معجزه هم ندارند يعني مقام آنها از پيام
3-ما اعتقاد داريم كه امام زمان ظهور خواهد كرد و حضرت عيسي و خضر نبي به او اقتدا مي كنند كه با امور عقلي سازگار نيست چرا كه شيعان مقام امامان را از پيامبران بالاتر برده كه نيست. چرا كه مي دانيم به امامان وحي نمي شود و معجزه هم ندارند يعني مقام آنها از پيامبران پايين تر است؟

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: اين گونه مسايل عقلي نيست، بلكه بر اساس آموزه هاي وحياني بايد تحليل شود و اگر در كمالات وجودي ائمه(ع) دقت شود. بسياري از اين گونه پرسش ها در باب برتري ائمه بر انبياء پيشين از جمله حضرت عيسي حل خواهد شد. لذا در ابتدا بايد در اين باب اشاره شود:
ائمه و انبيا داراي مقام عصمت­اند. عصمت مراتب دارد. كامل ترين مرتبه عصمت كه از آن به عصمت مطلقه ياد مي شود، از آن ختمي مرتبت و اهل بيت (ع) است. از اين دو مقام ختمي مرتبت و اهل بيت (ع) نه تنها از هرگونه لغزش علمي و عملي مصون و معصوم اند، بلكه مرتكب ترك اولي و انجام كار مكروه نيز نمي شوند. در اين باره در منبع ذيل به تفصيل بحث شده است. (1)
چه اين كه اميرمومنان روزي از پيامبر پرسيد: آيا شما افضل هستيد يا جبرئيل؟ حضرت پيامبر فرمود: خداوند انبيا را برفرشتگان برتري داده و مرا بر همه انبيا فضيلت داده و اين فضيلت و برتري بعد از من از آن تو و امامان بعد از توست. (2)
طبق اين حديث معلوم مي­شود كه ائمه (ع) به دليل بهرمندي از نور ولايت مقام ختمي مرتبت از انبيا پيشين برتري دارند.
در باب وحي نشدن به ائمه(ع). بايد گفت: بي ترديد با خاتميت پيامبر اسلام(ص) وحي آسماني پايان يافت و ديگر وحي تشريعي هرگز نازل نمي شود. امير مؤمنان(ع) در نهج البلاغه فرمود:
«يا رسول الله لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة و الانباء واخبارالسماء» (3) اي رسول خدا، با مرگ تو چيزي قطع شد و پايان يافت كه با مرگ ديگران قطع نمي شود، نبوت و خبرهاي آسماني.»
ولي اوصيا و خلفاي راستين پيامبر از جمله حضرت مهدي(ع) گرچه وحي تشريعي در يافت نمي نمودند، ولي عدم دريافت وحي از سوي آنها به معناي فروتري شان از انبياء پيشين نمي باشد. چون بر اساس برخي روايات خداوند بندگاني دارد با اين كه نبي و دريافت كننده وحي نيستند، ولي انبيا بر آن ها غبطه مي خوردند؛ مثلا اين روايت از پيامبر(ص) نقل شده:
«اَلاَ اُحدّثكم عن أقوام ليسوا بأنبياء ولا شهداء يغبطهم يوم القيامة الاُنبياء والشهداء بمنازلهم؛(4) آيا دوست داريد از كساني كه مقام پيامبري و شهيد ندارد، اما پيامبران و شهيدان به مقام و منزلت آنان در روز قيامت غبطه مي‌خورند، خبر دهم!».
از اين گذشته گرچه ائمه وحي تشريعي در يافت نمي كردند از راه هايي غير از وحي، حقايق الهي و احكام شرعي را مي داند و از آن آگاه مي شود دربارة علم ائمه(ع) مباحثي فراوان قابل طرح است كه در اين جا به چند روايت در اين ارتباط اشاره مي شود. امام صادق(ع) فرمود:«إنّ الامام إذا شاء أن يعلم اُعلم؛ امام هر گاه بخواهد بداند آگاه و دانا مي شود».(5)
و در روايت ديگر آمده كه: «إذا أراد الامام أن يعلم شيئاً أعلمه الله ذلك؛ هر گاه امام بخواهد شيء را بداند خداوند او را آگاه مي سازد».(6)
از امام صادق(ع) نقل شده: «انّي لأعلم ما في السموات وما في الأرض و أعلم ما في الجنّه و أعلم ما في النار و أعلم ما كان و ما يكون؛ آنچه در آسمان و زمين و بهشت و دوزخ است مي دانم و آنچه بوده و بعد بوجود مي آيد علم دارم».(7)
و نيز براساس آنچه در جاي خود به تفصيل بحث شده(8) كسي كه بعد از پيامبر خليفه و جانشين راستين اوست، بايد معدن خلافت و مأخذ علمشان، معدن علم پيامبر باشد تا برآنچه پيامبر از طريق وحي اتصال داشته، آنها از طريق ديگر نظير الهام اتصال داشته باشد، زيرا خليفه در حكم مستخلف عنه است. از اين رو حكيم صدرالمتألهين در خصوص حضرت مهدي(ع) گفته است: حضرت مهدي چون احكام را در علم الهي مشاهده مي كند و حجابي بين قلب او و مخزن احكام وجود ندارد، اختلافي در احكام ظاهري نظير آنچه ميان در اجتهاد مطرح است، وجود ندارد ،همان طور كه در زمان پيامبر وجود نداشت.(9)
بنابراين غير از راه وحي راه هاي ديگري نيز براي دريافت حقايق و دستور از جانب خداوند وجود دارد، مانند راه الهام و اتصال به مبدأ الهي.
در پايان گفتني است برخلاف آنچه در پرسش آمده ائمه داراي اعجاز و كرامات بوده اند و براي اثبات مقام خويش در مواردي از اين امر استفاده مي نمودند؛ براي شناخت آن مي توانيد به منبع ذيل مراجعه نماييد. (10)
پي نوشت ها:
1. صادقي، سيماي اهلبيت در عرفان امام خميني، نشر موسسه آثار امام، 1387 ش، ص294.
2. صدوق، عيون اخبار الرضا، نشر دار العلم، قم 1377ش، ج1،‌ ص 262.
3. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين، قم 1375 ش، خطبه235.
4. مجلسي .مشكاة الانوار، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران، ص 136.
5. اصول كافي، ج 1، كتاب الحجه، ص 258، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران ـ 1388ق.
6. همان.
7. همان، ص 261.
8. صادقي، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، نشر موسسه نشر آثار امام خميني، 1389 ش، ص206.
9. همان.
10. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، نشر طوبي قم 1385 ش.
پرسش: 4-شيعيان مي گويند كه امامان ما سرآمد علمي بوده اند و علم الهي نزد آنها مي باشد در صورتي كه هيچ دستاورد علمي ندارند
4-شيعيان مي گويند كه امامان ما سرآمد علمي بوده اند و علم الهي نزد آنها مي باشد در صورتي كه هيچ دستاورد علمي ندارند

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
منظور از دستاورد علمي در سوال، چندان روشن نيست. اگر علم الهي و معارف حقه توحيدي مد نظر شما است، كه انبوه روايات و احاديث و رساله هائي كه از ايشان توسط شاگردان آنها به ما رسيده است، گواهي است بر دستاوردهاي عظيم آن بزرگواران مي باشد. لكن اگر علوم تجربي و بشري مانند طب و شيمي و فيزيك و... مد نظر شمااست، بايد به نكاتي توجه فرمائيد:
1. شأن امام، شأن هدايتگري است نه شأن درمانگري و مهندسي و صنعتگري و ... اگر امام براي اين است كه به امور صرفاً دنيايي بپردازد در آن صورت امام تمام عمرش را بايد صرف همين علوم دنيوي كند در حالي كه اساسا او براي امر برتري آمده است. علوم دنيوي را خود بشر به مرور زمان و متناسب با نياز خود به دست مي آورد. امّا علوم خاصّ الهي كه انبياء و اهل بيت(ع) براي بشر به ارمغان آورده اند جز از راه معصوم قابل دست يابي نيستند.ضمن اينكه ائمه(ع)كلياتي پيرامون بيماريها و درمان آنها بيان نموده اند، كه تفصيل آنها را خود ما بايد با تلاش و كوشش بدست بياوريم.
2. گرچه شأن ويژه ي امام معصوم هدايتگري به سوي سعادت حقيقي است. امّا چنين نيست كه ائمه(ع) از علوم دنيوي چيزي براي بشر نگفته باشند.
بنيانگذار علم شيمي نوين جابر بن حيّان شاگرد امام صادق(ع) است كه امروزه به نام پدر علم شيمي شناخته مي شود. و علم شيمي بزرگترين نقش را در رشد علم زيست شناسي و علم پزشكي داشته است.
همچنين هزاران آموزه از مطالب طبّي از ائمه(ع) به يادگار مانده كه هر جمله از آنها قابليّت اين را دارند كه موضوعات تحقيق علمي شوند. حجّة الاسلام ري شهري اين احاديث گهربار را در دو جلد قطور به نام احاديث پزشكي گرد آورده و به طبع رسانده اند.
پيامبر(ص) هنگام ساخت مسجد النبي در مدينه دستوري محاسباتي به سازندگان داد كه در قرن چهارم رياضيدان بزرگ اسلامي، ابوالوفاي بوزجاني با استفاده از آن دستور العمل نبوي، قانون تانژانت را در علم مثلثات كشف نمود. (1)
ابوالاسود دوئلي شاگر امام علي (ع) اوّلين كسي است كه به تعليم امير المومنين(ع) علم دستور زبان (صرف و نحو) را در زبان عربي ابداع نمود. آنگاه غير عربها نيز اين شيوه را در زبان خود به كار بستند.
آيات و روايات پر اند از حقايقي در باب آسمانها و زمين و طبيعت كه چند جلد از كتاب بحارالانوار را به خود اختصاص داده اند. احاديثي از اين دست، كه اسراري علمي و فلسفي را در بر دارند در منابع روائي شيعه به فراواني يافت مي شوند كه مي توان از متن آنها فرضيّه ها و نظريّه هاي علمي را بيرون كشيد؛ همانگونه كه ابوالوفاي بوزجاني از حديث پيامبر(ص) تانژانت را كشف نمود.
3. اهل بيت(ع) افراد قابلي براي اين گونه علوم نداشتند تا آن هارا برايشان بيان كنند. امير المومنين (ع) در جمع عمومي فرمودند:« اي مردم قبل از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد چرا كه من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين مي شناسم، يكي از حاضران پرسيد: اي علي! تعداد موهاي سر من چند است؟!!!(2) آري، اهل بيت(ع) مبتلا به چنين افرادي بودند كه به جاي پرسيدن از اسرار طبيعت و كنه حقيقت از عدد موي سر خود مي پرسيدند.
امام باقر(ع) فرمودند: جدّم اميرالمومنين(ع) حاملي براي علم خود نمي يافت؛ لذا مثل كساني كه نفس تنگي دارند نفس مي كشيد، و بر بالاي منبر مي گفت از من بپرسيد قبل از آنكه مرا از دست بدهيد؛ همانا درون سينه ي من علم فراواني انباشته است. آه آه، آگاه باشيد كه حمل كننده اي براي آن نمي يابم؛ آگاه باشيد كه من حجّت بالغه ي خدا بر شما هستم.( يعني با وجود من حجّت بر شما تمام است) (3)
4. علوم تجربي در بسترهاي خاصّي رشد مي كنند و بتدريج رو به كمال مي روند؛ گويي تدريج كشف در بطن آنها نهفه است. اگر امام(ع) مي خواست نظريّه ي درست در مورد فيزيك را بدهند يقيناً هيچ كدام از نظرات كشف شده ي امروزي را نمي دادند. چون همه ي اين نظرات ناقص بوده در حال تكاملند. زماني فيزيك نيوتني بر جهان علم حاكم بود و الآن نسبيّت عامّ و خاصّ اينشتين و مكانيك كوانتوم. فردا نيز يقيناً نظريّه اي كاملتر از جاي اينها را خواهد گرفت. كما اينكه هم اكنون نيز فيزيكدانها در پي نظريّه جايگزين مي گردند؛ و از هم اكنون نام نظريّه ي احتمالي را گمانه وحدت گذاشته اند. امام(ع) مي خواست همين نظريات فيزيك كنوني رابياموزاند آيا كسي وجود داشت كه بتواند آنها را بياموزد ؟؟!! باهوشترين انسانهاي امروزي با اين همه سابقه ي تاريخ علم، براي درك اين علوم، حدود بيست سال زمان صرف مي كنند، حال امام (ع) چگونه بايد اينگونه مطالب را به افرادي مي گفتند كه اجدادشان تازه دست از دختر كشي برداشته بودند.
جابر بن حيّان كه باهوشترين شاگرد امام در امور علمي بود يك هزارم علوم جديد را هم نمي توانست بفهمد كجا رسد كلّ آن را و بلكه بالاتر از آن را. لذا امام (ع) اين علوم را تا آنجا كه مردم ظرفيّت داشتند بيان نموده اند؛ بلكه آنچه بيان نموده اند بيش از فهم آنها و بيش از فهم ماهاست. آيا ما انسانهاي امروزي توانسته ايم پرده از اسراري كه در دو روايت پيش گفته آمده است برداريم.
بلي مقداري از اسرار فلسفي اين دو روايت، در حكمت متعاليه ي ملاصدرا راز گشايي شده، ولي جنبه هاي علمي آن هنوز نامكشوف مانده است.پس مشكل در علم امام نيست. بلكه مشكل از اطرافيان بود كه قابليّت لازم براي دريافت فيض را نداشتند. و مشكل از ماست كه فرمايشات گوهربار آن بزرگان را موضوع تحقيقات خود قرار نمي دهيم تا پردها از اسرار عالم براي ما آشكار شود.
مشكل از خودباختگي انديشمندان علوم تجربي ما در مقابل غرب است كه مانع از پرداختن به منابع خودي شده است.
چند سال پيش كتابي به فارسي توسط آقاي ذبيح الله منصوري ترجمه شده به نام "مغز متفكر جهان شيعه" كه در آن آراء امام صادق (ع) در زمينه مسائل مختلف علوم تجربي بيان شده بود. جالب آن است كه بدانيد نظرات امامان (ع) در زمينه¬هاي مورد اشاره با آخرين دستاورد هاي علمي هماهنگ و همسان است.
افزون بر مواري كه نام برديم مي توان منابع زير را نام برد:
1. رساله جعفر الصادق (ع) في علم الصناعه و الحجر الكريم: ژ. روسكا با ترجمة آلماني هايدبرگ
2. الامام الصادق ملهم الكيمياء دكتر محمد يحيي الهاشمي: منشورات الموسسه السوريه العراقيه ـ القاهره
3. كتاب "اولين دانشگاه و آخرين پيامبر" تأليف شهيد دكتر پاك نژاد
پي نوشت:
1. حسن حسن زاده آملي، هزارويك نكته، تهران، رجاء، 1365هـ.ش، ص 92.
2. نهج البلاغه، خطبه 183.
3. علامه مجلسي، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404هـ.ق، ج3، ص224.
پرسش: 5-در مورد ازدواج هاي متعدد پيامبر چه دلايلي وجود دارد با توجه به اينكه اكثر زنان پيامبر مال و منال داربوده اند
5-در مورد ازدواج هاي متعدد پيامبر چه دلايلي وجود دارد با توجه به اينكه اكثر زنان پيامبر مال و منال دار بوده اند

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در آغاز توجه تان را به دو نكته جلب مي كنيم:
اوّل: نگاهي كوتاه به فرهنگ ازدواج در جزيره العرب در زمان پيامبر:
1ـ عرب هاي جاهلي نسبت به دختر، بلكه جنس زن بي علاقه بودند، چون در محيطي كه دائم مردم با هم به جنگ و خونريزي مشغول بودند . هر كس هر قدر كه مي توانست، به ديگران ظلم روا مي داشت، خوف داشتند كه در جنگ، دختران اسير شوند و باعث ننگ آن طايفه گردند، نيز به جهت وضع بد اقتصادي و اين كه دختران به فحشا رو آورند و ... به دختر علاقه اي نداشتند، بلكه دختر داري را ضد ارزش مي شمردند و به زنده به گور كردن دختران رو آوردند.
2ـ چون جنگ و خونريزي در آن محيط امري متداول بود، و عرب جاهلي با اندك بهانه اي يكديگر را مي كشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعيتي بود و نسبت زنان به مردان افزايش چشمگيري پيدا مي كرد (چون مردان به جنگ اقدام مي كردند، نه زنان و كشته ها از مردان بود) كه گزينه «چند زن داشتن» را براي رهايي از مشكل عدم تعادل جمعيتي پذيرفتند. اين مشكل در اكثر نقاط از جمله در ايران هم وجود داشت، ليكن در عربستان بيش تر بود.
3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادي، زن گرفتن از يك خانواده و قبيله نوعي كمك به آنان محسوب مي شد، به همين جهت مشركان قريش به دامادهاي پيامبر فشار وارد مي كردند كه دختران پيامبر را طلاق دهند.(1)
4ـ در محيطي كه نا امني و جنگ و خونريزي آسايش را از همگان ربوده بود، ازدواج مهم ترين عامل بازدارنده از جنگ به شمار مي آمد.
5ـ در آن وضع زن بيوه اگر شوهر نمي كرد، خوشايند نبود، بلكه زشت شمرده مي شد. به مجرد آن كه شوهر مي مرد، يا از وي طلاق مي گرفت و عدّه وفات يا طلاق سپري مي شد، شوهري ديگر گزينش مي شد، مانند «اسماء بنت عميس» كه اوّل همسر جعفر بن ابي طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبكر در آمد و بعد از درگذشت ابوبكر همسر امام علي(ع) شد. اين شيوه در آن فرهنگ متداول بود. (2)
نكته دوم: نگاهي گذرا به ازدواج پيامبر.
1ـ پيامبر در 25 سالگي با حضرت خديجه كه حدودا چهل سالش بود و قبلاً يك يا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود، و تقريبا به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي كرد و همسر ديگري نگرفت.(3)
2ـ همه همسران پيامبر(جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن كه به همسري پيامبر در آيند، يك يا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و يا شهادت شوهر و انقضاي عدّه به عقد پيامبر در آمدند.
3ـ عمده ازدواج هاي پيامبر در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسيار ناراحت كننده بود.
4ـ پيامبر از قبايل مهم عرب مانند تيم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب كرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.
دقت در اين امور به ما مي فهماند كه ازدواج هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش هاي نفساني، بلكه در جهت اهداف عالي بود كه ذيلاً بيان مي شود.
يكم: اگر چنين بود، مي بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي كرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.
دوم: اگر خوشگذراني انگيزه حضرت بود، مي بايست جهت گيري هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات كند. حضرت دنبال زنان زيبا و جذّاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند «ام سلمه» رفت. او تعجب نمود در اين سن و سال كه كسي حاضر نمي شود با او ازدواج كند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي رود و به خواستگاري او كسي را فرستاده است.
سوم: آناني كه با انگيزه كاميابي جنسي به ازدواج هاي متعدد رو مي آورند،ماهيت زندگي آنان به گونه اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي آورند؛ درحالي كه سيره و زندگي پيامبر خلاف اين را نشان مي دهد. پيامبر در برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخيّر كرد كه يا ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.
علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدّد زوجات پيامبر را نمي توان بر زن دوستي و شيفتگي حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن كه برنامه ازدواج حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي حضرت دارد. (4)
چهارم: دو تن از زنان پيامبر كنيز بودند. اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود، اين دو چون كنيز بودند، بدون ازدواج، پيامبر مي توانست از آنان بهره مند شود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه مهم ترين آن بدين شرح است:
1ـ هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي و اجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكني هاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.
در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله بني اميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود .
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود،(5) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود.
«گيورگيو» نويسنده مسيحي مي نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بكاهد. در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان وساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد . ام حبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مكه شد.(6)
2ـ هدف تربيتي:
پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كار خداپسندانه تشويق نمود. در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد . حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست. مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حال شان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمان شان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود . آنان را به همراه فرزندان يتيم شان به خانه خويش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3ـ هدف رهايي كنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جمله آن ها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند.
توضيح: جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود . در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج نمود. كار حضرت براي يارانش الگوي خوبي شد . تمامي اسيران غزوه بني مصطلق كه حدود دويست تن بودند،آزاد شدند.
«گيورگيو» دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازدواج كرد. يارانش اين عمل را نپسنديدند و آن را با تعجب مي نگريستند. فرداي آن روز كم كم اسيران خود را آزاد كردند، چون كه نمي توانستند بپذيرند كه بستگان همسر پيامبر برده آنان باشند.(7)
4ـطرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود.(8) پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» كه همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند.(9)
اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي شد.
افزون بر اين امور ازدواج هاي پيامبر از اهداف و حكمت هاي ديگري برخوردار بود كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها خود داري مي شود.
به عكس بيشتر زنان ان حضرت از افراد كم درامد وفقير بودند.
براي اگاهي بيشتر به كتاب «همسران پيامبر، پرسش‌ها و پاسخ‌ها»، حسن عاشوري لنگرودي كه توسط همين مركز تهيه و تدوين شده ، مراجعه نماييد.
پي نوشت ها :
1. ذخائر العقبى ،احمد بن عبد الله الطبري ، ص 162 ، 1356، مكتبة القدسي لصاحبها حسام الدين القدسي - القاهرة.
2. المحبر، محمد بن حبيب بغدادي، ص442، ذي القعدة 1361، مطبعة الدائرة.
3. اسد الغابه، ج5، ص72، ابن الأثير ناشر، دار الكتاب العربي - بيروت - لبنان؛ معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص79 ،تصحيح و تعليق علي أكبر الغفاري، 1379 - 1338، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة.
4. سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، ص 174، موسسه نشر اسلامي جامعه مدرسين قم.
5.مقدمه ابن خلدون(ترجمه)، ج 1، ص 286، مركز انتشارات علمي وفرهنگي تهران، 1362.
6. محمد پيغبري كه از نو بايد شناخت، كنستانتين‌ويرژيل گيورگيو، ص 207، مترجمذبيح‌الله منصوري، نگارستان كتاب
7. همان، ص 181.
8. احزاب (33) آيه 4، با مراجعه به تفاسير.
9. همان، آيه 37، با مراجعه به تفاسير.
پرسش: 6-در مورد امام زمان كه چرا غيبت طولاني مدت دارد ما ميگوييم امام مثل خورشيد پشت ابر است و انوار رحمت و حكمت را بر ما مي
6-در مورد امام زمان كه چرا غيبت طولاني مدت دارد ما ميگوييم امام مثل خورشيد پشت ابر است و انوار رحمت و حكمت را بر ما مي تاباند ام بايد گفت خورشيد مدت طولاني پشت ابر نمي ماند و اين عمر طولاني با عقل سازگار نيست و چرا در بحث وجود امام زمان ما حرف يك خدمتكار(عثمان)را باور كرده ايم ولي حرف مادر و برادر امام حسن عسگري را نه
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اينكه امام زمان (ع) درزمان غيبت مانند خورشيد فايده دارد، از باب مثال و تشبيه است كه رسول خدا (ص) بدان اشاره نموده است، يعني حضرت تشبيه نمود كه خورشيداگر پشت ابر باشد،نيز فايده مي رساند،امام زمان(ع) نيز درزمان غيبت به جهان فايده مي رساند ووجودامام واسطه فيض الهي است،بدينسان حديث درصدداصل اثبات فايد رساندن امام زمان (ع)است نه مدت زمان آن.به عبارت ديگر غايب بودن امام هرگز به اين معنا نيست كه وجود حضرت به يك روح نامرئى يا امواج ناپيدا و رؤيايى و امثال اين ها تبديل شده است! بلكه وى يك زندگى طبيعى عينى دارد. براين اساس حضرت در ميان مردم و در دل جامعه‏ها رفت و آمد دارد . در نقاط مختلف زندگى مى‏كند. فرق است بين «نامرئى» و «ناشناس».(1).امام صادق (ع) ‏فرمود: مردم امام خود را گم مى‏كنند. او در موسم حج حاضر مى‏شود و مردم را مى‏بيند، ولى آنان او را نمى‏بينند.(2) پيامبر اسلام در پاسخ اين پرسش كه آيا شيعه در زمان غيبت، از وجود قائم فايده‏اى مى‏برد؟ فرمود: بلى، سوگند به پروردگارى كه مرا به پيامبرى بر انگيخت، در دوران غيبتش از او نفع مى‏برند. از نور ولايتش بهره مى‏گيرند، همان گونه كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مى‏كنند.(3)
براي ابعاد زندگي امام زمان (ع) دلايل متعدد وجود دارد، كه بر ولادت،غيبت... حضرت دلات دارد. در ضمن مادر حضرت امام زمان (ع) درباره انكار امام زمان (ع)چيزي نگفته است و قول برادر امام حسن عسكري (ع) حجيت ندارد، زيرا وي خود مدعي بود كه او بعد از امام حسن عسكري (ع)امام مي باشد، و اين شخص همان انساني است كه از او به عنوان جعفر كذاب ياد مي شود. جعفر كذاب و حكومت ها اين مساله را مطرح نمودند كه امام حسن عسكري (ع) فرزند نداشته است و اين در حالي است كه دلايل قوي درباره ولادت و ديگر مسايل مربوط به امام زمان وجود دارد. از جمله اين داستان فاسد بودن وي را نشان مي دهد: وقتى امام عسكرى (ع) را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد، ناگاه كودكى بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و گفت: عمو! كنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم. جعفر، در حالى كه قيافه‏اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند.(4) همچنين دشمنان از زنده بودن امام زمان (ع) احساس خطر ودرصدد ضربه زدن به امام زمان بودند (5)اگر امام زمان نبودبراي چه دشمنان احساس خطرمي كردند؟ از همه مهم تر در روايات متعدد تصريح شده است كه امام زمان ظهور و حكومت جهاني تشكيل خواهد داد و جهان خالي از حجت نيست. «احمد بن اسحاق»، يكى از ياران خاص امام عسكرى (ع) مى‏گويد: به حضورامام عسكرى (ع) رسيدم مى‏خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود: اى «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانى كه آدم را آفريده تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از «حجت» خالى نگذاشته و نمى‏گذارد. خداوند از بركت وجود «حجت» خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مي كند(6).
نكته قابل دقت اين است كه در برخي روايات به ويژگيهاي وخصوصيات امام زمان نيز اشاره شده است كه جاي شبهه را باقي نمي گذارد. شيخ صدوق (ره) به رو ايت احمد بن اسحاق نقل مي كند كه پس از حضور به خدمت امام حسن عسكري وسوال از امام آينده... آن حضرت كودكي سه ساله را آورده كه چهره او مثل ماه مي درخشيد و فرمود: اسم او اسم پيامبر (ص) و كنيه او كنيه آن حضرت است. بعد از من امام است و جهان را پر از عدل مي كند... .(7) شيخ الاسلام جويني (حمويني) در حديث طولاني نقل مي كند كه: ... خداوند در صلب امام حسن عسكري نطفة پاك و مبارك قرار داده است كه امام تقي و نقي است و به عدل حكم مي كند.(8) همچنين برخي از آيات وجود دارد كه بر ظهور وحكومت امام زمان (ع) ... تاويل شده است.(9)
درباره طولاني بودن عمر امام زمان (ع) و ديگر ابعاد زندگي حضرت به منابع زير مراجعه فرماييد:
- دادگستر جهان، ابراهيم اميني، قم، انتشارات شفغق.
- قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.
- عصر ظهور، علي كوراني، ترجمه مهدي حقي، قم ،دارالهدي.
- موعود شناسي، علي اصغر رضواني، قم، انتشارات مسجد جمكران.
- موعود نامه، مجتبي تونه اي، قم، انتشارات مشهور.
- مجله حوزه – ويژه امام زمان (ع)- شماه 70و71، از انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
- خورشيد مغرب، محمد رضا حكيمي.
پي نوشت ها:
1. محمدبن ابراهيم نعمانى‏، كتاب الغيبة، نشرصدوق، ص164.
2. محمدبن يعقوب كليني،اصول كافي،كتاب فروشي علميه اسلاميه، ج 1، ص338.
3. محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، بيروت، لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م، ج52، ص93.
4. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1379، چاپ يازدهم، ص 659.
5. همان، 661.
6.همان ، 651
7.ابوجعفرابن بابويه قمي،كمال الدين و تمام النمعة،قم، ترجمه منصور پهلوان، نشر دار الحديث1380. ج 2، باب 38، ص 80
8.ابراهيم محمد جويني شافعي، فرائد السمطين بيروت، مؤسسه طبع و نشر، ، ط اول، 1978م. ، ج 2، باب 35
9. نور(24)،آيه 55.

موفق باشید.