با تشكر از همت و نيت خير عزيزاني كه فرصتي براي طرح سوالات ديني فراهم آورده اند. ممنون مي شوم اگر قبل از پاسخگويي التفاتي به موارد زير داشته باشيد:
1. نياوردن تشريفات براي اسامي هرگز براي توهين نبوده است و صرفا در اين مرحله چنين شاني مورد سوال است اينجانب داستان زندگي پيامبر اسلام را در كتابهاي درسي خوانده ام و مطالعات بيشتري هم كرده ام و تلاش بسياري هم ميكنم سوالات درست و دقيقي ببپرسم بنابراين خواهشمند است از توضيحات تبليغي و بيان مكررات پرهيز شود.
2. اگر قرار است يك گفتگوي مفيد و منطقي انجام شود تنها شرطي كه بايد رعايت شود استدلال درست و موثق و منصف بودن است . در بين عزيزاني كه در دفاع از دين بر مي آيند بعضا اشاره به جملاتي نظير " شرط فهم و درك داشتن قلب هاي سليم و فطرت هاي پاك و باورهاي غير آلوده مخاطب ... است" ديده مي شود كه تا اندازه اي تلقي تخريب و تحقير در آن مي شود كه مسلما اين عزيزان چنين قصدي ندارند، بنابراين خواهشمند است از اينگونه اشارات پرهيز شود.
3. قاعدتا كساني كه سوال ديني دارند، دغدغه ديني دارند. دچار دين هستند و دچار قرآن و مسائل آن. در عين حال دچار زندگي هم هستند، دچار شرايط جديد و معلومات جديد. شرايطي كه با شرايط زمان محمد بن عبدالله تا حدي زيادي متفاوت است. اينجانب در اين سرزمين و در دوران انقلاب اسلامي هم بزرگ شده ام و شرايط يك فرد عادي اين مملكت را دارم. مثل همه دغدغه خوب و بامعنا زندگي كردن را دارم. بنابراين خواهشمندم در صحبتهايتان در برابر سوالات و انتقادات كه مطرح مي شود پرسشگر را با جملاتي نظير " كافران هم نسبت به محمد لجاجت داشتند يا مشركان نيز نمي خواستند دست از عقايد خرافي خود بردارند" مقايسه يا تحقير نكنيد.( يعني پرسشگر هم مثل مشركان صدر اسلام دارد همان مسائل و بهانه ها يا شبهه ها را مطرح مي كند) واقعا بنده نه كافر بودم نه مشرك، قاعدتا محمد بن عبدالله را نديده ام و كاري هم با او نداشته ام. منفعتي هم از بت پرستي يا پرده داري داري خانه كعبه نمي برم. تاجر و بازرگان هم نيستم. اصلا عرب نيستم. در مكه يا مدينه هم زندگي نمي كنم. خواهشمند است از كلمات درستي استفاده كنيد و هموطنان ايراني خودتان را با حجاز نشينان و بت پرستان چند قرن پيش مقايسه و تخريب نكنيد.

در سوره علق چنین می خوانیم:
نه ، چنین نیست كه او خیال می‏كند می‏دانست و اگر دست از عمل زشتش برندارد موی پیشانیش را به شدت می‏گیریم ( 15) . پیشانی دروغگوی خطاكارش را ( 16) .
آن وقت اهل مجلس خود را صدا بزند ( 17) . ما هم به زودی ماموران دوزخمان را می‏خوانیم ( 18) .
ترجمه المیزان ج : 20ص :546

میخواستم از شما بپرسم حرفهای بالا که در سوره علق آمده خیلی از روی بی طاقت و عصبانیت است، به نظر شما اینطور نیست. به نظر من که هست.
چیکده داستانی که در المیزان آمده است این است که شخصی محمد را از نماز خواندن منع می کرده است، این چه دین رحمتی است که به طرز شدیدی در اولین سوره تهدید و ارعاب را بجای مژده قرار می دهد. به نظر زشت و ترسناک هست. اینطور نیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
«أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى‏ عَبْداً إِذا صَلَّى أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى‏ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى‏ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏ كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ فَلْيَدْعُ نادِيَهُ سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ (1)؛ به من خبر ده آيا كسى كه نهى مى‏كند بنده‏اى را به هنگامى كه نماز مى‏خواند به من خبر ده اگر اين بنده بر طريق هدايت باشد، يا مردم را به تقوا دستور دهد. به من خبر ده اگر (اين طغيانگر) تكذيب حق كند و به آن پشت نمايد. آيا او نمى‏داند كه خداوند همه اعمالش را مى‏بيند؟هرگز (اين را نداند)، اگر او (از كفر و ظلم و تكذيبش) دست نكشد البته ما موى پيشانيش (به قهر و انتقام) بگيريم. آن پيشانى دروغزن خطا پيشه را. آن گاه او هر كه از قبيله و عشيره خود را خواهد بخواند. ما هم زبانيه دوزخ را مى‏خوانيم.
اولين نكته اي كه بايد به آن توجه داشته باشيد، اين است كه تمام سوره علق در ابتداي بعثت پيامبر اكرم(ص) نازل نشده، بلكه فقط پنج آيه نخست آن در ابتداي بعثت نازل شده و طبق شأن نزولي كه درباره آيات فوق آمده، اين آيات وقتى نازل شد كه دعوت اسلام برملا شده بود، و لذا تنها پنج آيه نخستين اين سوره در آغاز بعثت نازل شده و بقيه با فاصله قابل ملاحظه‏اى بوده است. (2)
نكته ديگر اينكه اين آيات درباره ابوجهل كه دشمن سرسخت پيامبر(ص) بود نازل شده و او طغيانگري و دشمني خود را به حدي رسانده بود كه به هر طريقي مي خواست جلو پيشرفت دعوت پيامبر اكرم(ص) را بگيرد. در احاديث آمده است: ابو جهل از اطرافيان خود سؤال كرد: آيا محمد در ميان شما نيز (براى سجده) صورت به خاك مى‏گذارد؟ گفتند: آرى، گفت: سوگند به آنچه ما به آن سوگند ياد مى‏كنيم، اگر او را در چنين حالى ببينم با پاى خود گردن او را له مى‏كنم به او گفتند: ببين، او در آنجا مشغول نماز خواندن است. ابو جهل حركت كرد تا گردن پيامبر (ص) را زير پاى خود بفشارد، ولى هنگامى كه نزديك آمد عقب نشينى كرده و با دستش گويى چيزى را از خود دور مى‏كرد، به او گفتند: اين چه وضعى است در تو مى‏بينيم؟ گفت: ناگهان ميان خودم و او خندقى از آتش ديدم و منظره وحشتناك و همچنين بال و پرهايى مشاهده كردم در اينجا پيغمبر خدا (ص) فرمود: قسم به كسى كه جانم در دست او است اگر به من نزديك شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مى‏كردند و عضو عضو او را مى‏ربودند.اينجا بود كه آيات فوق نازل شد.(3)
در مورد تهديد ها و وعده هاي عذابي كه خداوند در آيات پاياني سوره علق به دشمنان اسلام و پيامبر(ص) از جمله ابوجهل داده، درست است كه اينها تهديدات شديد است ولي اولا ما نبايد خداوند متعال را با صفات و روحيات انساني خودمان مقايسه كنيم، انسانها در مواقعي كه كسي به آنها ستم كند و حقي از آنها را بگيرد عصباني شده و از روي خشم و عصبانيت تصميم مي گيرند و داد و فرياد سر مي دهند، اما خداوند متعال، منزه از عصباني و خشمگين شدن است كه بخواهد سخنانش را از روي عصبانيت بگويد.
ثانيا تعبير "لنسفعا بالناصيه"؛ گرفتن موي پيش سر، در جايى گفته مى‏شود كه بخواهند كسى را با ذلت و خوارى به سوى كارى برند، زيرا هنگامى كه موى پيش سر كسى را مى‏گيرند قدرت هر گونه حركت از او سلب مى‏شود، و چاره‏اى جز تسليم ندارد. و اين تهديد ها درباره كسي است كه داراي روحيه غرور و طغيان و دروغگو و خطاكار است و اصلا حاضر نيست حق را بپذيرد.
درباره آيات پاياني هم كه مي فرمايد: «او اهل مجلس خود را صدا بزند ما هم ماموران دوزخ را مي خوانيم»، باز شأن نزول آن درباره ابوجهل است كه در روايتى از ابن عباس آمده است كه روزى ابو جهل نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى كه حضرت نزديك مقام ابراهيم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از اين كار نهى نكردم؟ حضرت ص بر او بانگ زد و او را از خود راند.
ابو جهل گفت: اى محمد بر من بانگ مى‏زنى، و مرا مى‏رانى؟ تو نمى‏دانى قوم و عشيره من در اين سرزمين از همه بيشتر است. در اينجا اين آيه نازل شد كه «فَلْيَدْعُ نادِيَهُ سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ» تا معلوم شود كه اين غافل بيخبر كارى از او ساخته نيست، و در چنگال ماموران عذاب همچون پر كاهى در وسط يك طوفان سهمگين است.(4)
گستاخي و طغيان گري ابوجهل تا حدي بود كه حتي لحظه مرگ هم به پيامبر(ص) اهانت كرد و حاضر نشد حق را بپذيرد. در روايتي آمده: هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدند ابن مسعود در ميان كشته‏هاى مشركان گردش مى‏كرد، چشمش به ابو جهل افتاد، در حالى كه آخرين نفسهاى خود را مى‏كشيد، ابن مسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد، گفت: اى چوپان ناچيز بر جايگاه بلندى قرار گرفته‏اى ابن مسعود گفت الاسلام يعلو و لا يعلى عليه: اسلام برترى مى‏گيرد و چيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت. ابو جهل به او گفت به دوستت محمد بگو: احدى در زندگى در نظر من از او مبغوض‏تر نبود و حتى در حال مرگم. هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر (ص) رسيد فرمود: فرعون زمان من، از فرعون موسى بدتر بود، چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت: من ايمان آوردم، ولى اين طغيانش بيشتر شد. سپس ابو جهل رو به ابن مسعود كرد و گفت: سر مرا با اين شمشير قطع كن كه تيزتر است، هنگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمى‏توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا(ص) آورد و لذا موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد، و مضمون آيه (موي پيشاني او را مي گيريم) در اين دنيا نيز تحقق يافت.(5)
بنابراين اين تهديدها و عذاب ها براي امثال ابوجهل هاست كه بخاطر وجود روحيه غرور و طغيان حتي در لحظه مرگ هم دست از دشمني و اذيتشان بر نمي دارند.
پي نوشت ها:
1. علق(96) آيات9-18.
2.مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏27، ص 166.
3. تفسير نمونه، ج‏27، ص 166؛ به نقل از طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص 782 .
4. تفسير نمونه، ج‏27، ص 173.
5. همان، ج‏27، ص 172.
موفق باشید.