حضرت علی (ع) در نامه 71 نهج البلاغه خخطاب به فرماندار خود منذربن جارود می فرمایند شایستگی پدرت سبب فریب من نسبت به تو شد(صلاح ابیک غرنی منک )
حال سؤال این است که چرا حضرت ملاکهای شخصی منذر را علاوه برنسب خانوادگی وی مورد توجه قرار ندادند ؟
وسؤال مهمتر این است که آیا فریب خوردن امام با مقام عصمت ایشان منافات ندارد؟ (به نظر میرسد که تعیین فرماندار یک مسأله شخصی نباشد.)- با تشکر
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسشگر محترم، امام در نامه خطاب به ابن جارود مي نويسد:
أما بعد فإن صلاح أبيك غرني منك، وظننت أنك تتبع هديه وتسلك سبيله(1)
در اين نامه و در هيچ جاي ديگري نيامده كه امام ملاك هاي شخصي در منذر را مورد توجه نداده، بلكه به طور طبيعي آن ملاك ها هم مورد نظر بوده است. ولي طبيعي است كه همه آنها نشانه اند و هيچ كدام دلالت قطعي بر صالح بودن واقعي و استواري وي ندارند. امام در نصب و عزل ها مطابق موازين عقل و شرع عمل مي كرد و صلاح فرد را از لحاظ اعتقادي، عملي و توانمندي نسبت به وظيفه اي كه بنا بود به وي سپرده شود، بررسي مي كرد و اگر به اطمينان مي رسيد كه آن فرد توان و صلاحيت دارد، وي را به آن كار مي گمارد. در اينجا هم نسبت به ابن جارود همه ملاك ها بررسي شده و نمره او در مجموع مثبت بوده است و آنچه امام را نسبت به ايشان و صلاحيت وي مطمئن تر كرده، پرورش او در دامن پدري بوده كه بر ايمان و تقوا ثبات داشته و در سيره عاقلان داراي اصل و نسب پاك، صالح و با شخصيت بودن، اهميت والايي دارد و به همين جهت هم امام در نامه به مالك بر اين ملاك توجه خاص مي دهد:
ثم ألصق بذوي الأحساب وأهل البيوتات الصالحة والسوابق الحسنة (2)
سپس به اهل خانواده هاي با حسب، شخصيت، صالح و سابقه نيكو وصل شو.
اين كه فرد در انتخاب هايش اين معيارها را ملاك قرار دهد، كاري صحيح، عقلايي و مورد تاييد شرع و دين است و امام اين گونه عمل كرده است و طبيعي است كه بعضي افراد مطابق اين اماره ها و نشانه ها از كار در نيايند و در آينده مردود شوند، در اين صورت افرادي كه در گذشته به خوبي و صلاح آنها حكم كرده اند، خطاكار شمرده نمي شوند بلكه اين فرد است كه از طريقي كه بر آن بوده يا بر آن نمود داشته بازگشته است يا باطن پنهانش آشكار شده است.
امام و پيامبر هم بنا نيست به علم غيب عمل كنند :
وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوء(3)
اگر من به خودي خود علم غيب داشتم [و بدان عمل مي كردم] هم اموال فراوان جمع مي كردم و هم سوء و گزندي به من نمي رسيد.
اين كه امام مطابق معيار و ميزان، منذر را انتخاب كرده و به صلاحيت هاي او بخصوص همرنگي او با پدرش دل بسته و او را به پستي منصوب كرده، گناه وخطا نيست. بلكه اقدام و انتخابي كاملا معقول است. خطا و گناه اين است كه امام به اين نشانه ها اهميت ندهد و بيجا به افراد بدگمان باشد و با هيچ نشانه اي به اطمينان نرسد و بر خلاف موازين عقل و مديريت كه مورد تاييد شرع هم هستند، عمل كند.
پيامبر هم از اين انتخاب ها داشته و بعد عدم صلاحيت منتخبش آشكار شده است. او بعد از فتح مكه خالد بن وليد را به فرماندهي سپاه منصوب كرده و به سوي بني جزيمه مي فرستد و گمان ندارد كه هنوز كينه هاي جاهلي در قلب خالد باشد و جماعتي را به خاطر كينه هاي جاهلي به ناحق بكشد و ...؛ ولي خالد اين گونه عمل مي كند و حضرت از رفتار خالد اظهار برائت مي كند و به جبران آن بر مي خيزد. (4)
اين فريب خوردن نيست و اين كه امام خود را فريب خورده مي شمارد، نشانه عبوديت امام است كه هميشه خود را مقصر مي شمارد و اين تعليم پيامبر و معصومين است:
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ يَا بُنَيَّ عَلَيْكَ بِالْجِدِّ لَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنَ حَدِّ التَّقْصِيرِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَاعَتِهِ
(5)
امام كاظم به فرزند خود وصيت مي كرد كه در بندگي خدا جديت داشته باش و تمام تلاش خود را بكن و هيچ گاه خود را از تقصير و كوتاهي در عبادت و اطاعت و انجام وظيفه، خارج مشمار.
فريب خوردن هم گناه نيست. زيرا فريب دهنده است كه با نشان دادن منافقانه نشانه هاي صلاحيت، او را فريب داده و گناه كرده و او به نشانه هاي معتبر در نگاه عقل و شرع اتكا كرده است. فقط خداست كه فريب نمي خورد. زيرا بر همه حقايق از وراي همه پرده ها و ظاهر سازي ها آگاه است. اما پيامبران وامامان تا خدا نخواهد، از پس پرده مطلع نيستند و در ضمن هم بنا نيست به علم غيبي كه خدا به آنان اختصاص داده در همه موارد عمل كنند. آنان بايد به همين نشانه ها و امارات ظاهري عمل كنند جز در موارد معدودي كه خدا اجازه دهد.
پي نوشت ها:
1. محمد عبده، خطب الامام علي (نهج البلاغه)، قم، دار الذخائر، 1412ق، ج3، ص132.
2. همان، ص91.
3. اعراف(7) آيه 178.
4. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج21، ص140.
5. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363ش، ج3، ص132.
موفق باشید.






