با سلام
من یک فیلم ساز تازه کار هستم و بی پرده بگویم همه فکر و ذکرم این هست که روزی در این حرفه به مراحل بالایی برسم و مخصوصااینکه ""نظرهمه را به خودم و کارم جلب کنم""و محبوب و مشهور شوم و شب و روز به این آرزوی خود فکر می کنم.حال سوال من این است:
آیا این میزان علاقه به محبوبیت و شهرت و موفقیت به معنای شرک خفی میباشد؟
آیا اصلا میل به جلب توجه دیگران نوعی شرک خفی است؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برادر گرامي! از نحوۀ پيگيري و دغدغۀ ذهني تان مشخص است كه نگاه اسلام در كارهاي زندگي تان از اهميت بالايي برخوردار است. سعي كنيد در سراسر زندگي اين نخ تسبيح را در جريان بيندازيد.
- نظر اسلام در مورد شهرت و محبوبيت:
ابتدا بدون در نظر گرفتن سوال شما، بحث شهرت و آوازه خواهي را از ديگاه اسلام بررسي مي كنيم:
1- منظور از شهرت، انتشار نام و آوازه است. شهرت و آوازهطلبى صفتى است كه معمولاً براى برترى و غلبه بر افكار و دلهاى مردم به كار مىرود و از عوامل هلاككننده و مخاطرهآميز براى سعادت دنيا و آخرت مردم است. مگر اين كه خداوند بندهاى را براى گسترش دين خود مشهور سازد بىآن كه خود در طلب شهرت بكوشد. از اين رو در مذمّت جاهطلبى و شهرتخواهى آيات و اخبار بىشمارى رسيده، از جمله خداى سبحان مى فرمايد: «تلك الدّار الاخرةُ نَجعلُها للذين لايريدونَ علواً فى الارضِ و لافساداً و العقِبةُ للمتّقين»(1) آن سراى جاودان را قرار داديم براى كسانى كه در دنيا طالب برترى و فساد نباشند و سرانجام نيك مخصوص و براى پرهيزكاران است.
2- يكى از آفتهاى شهرتطلبى اين است كه فرد شهرتطلب، در جهت رضايت خلق تلاش مى كند و توجهى به رضايت خداوند نمىكند، لذا پيوسته اعمال و رفتار خود را در نظر مردمان زيبا جلوه مىدهد و منافقانه دوستى و محبت خود را به ايشان اظهار مى كند و همتش اين است كه رتبه و مقام او در نظر مردم افزون گردد. از اينرو چنين فردى مبتلا به دوروئى در رفتار و مرتكب اقسام گناهان مى شود. به همين سبب است كه بزرگان اهل معنى و صاحبان معارف و حقايق از جاه و رياست به شدت گريزان بوده و هستند. پس محبّت جاه و شهرت وقتى براى رسيدن به لذّتهاى دنيوى و به پيروى از هواى نفس باشد مذموم و نكوهيده است.
- رابطه شرك با ميل به شهرت و محبوبيت:
براي پاسخ به اين سوال بهتر است كه ملاك و معياري را براي شما تعريف كنيم تا خود با داشتن آن معيار، بتوانيد مصاديق مختلف و گوناگون شرك را تشخيص دهيد.
علماء اخلاق درمورد شرك فرموده اند: شرك دو نوع است: جلى و خفى. امّا شرك جلى بت پرستى است، و باقى همه شرك خفى مي باشد. توضيح اينكه شرك آن است كه غير حق را در امور موثر بداند و مطابق آن نگاه نيز عمل كند. اين بهترين ملاك شناخت انواع شرك است يعني توجه به غير حق تعالي و صاحب اثر دانستن آنها.
البته بايد دانست كه شرك تشكيكي بوده و داراي مراتب است به اين معني كه شديد و ضعيف دارد. بالاترين مرتبه آن، اعتقاد به خدايي غير از اله العالمين است، كه بت پرستي يكي از مصاديق آن مي باشد و مراتب پايين آن ريا و سمعه است، تا جايي كه از در يك روايت آمده است: «شرك از رد پاي مورچه روي سنگ سياه در دل شب مخفي تر است».(2)
- بيان مواردي براي تشخيص شرك:
1- از نشانههاى وجود اين شرك در وجود انسان اينست كه انسان بواسطه اعمالش خود را برتر از كساني كه آن اعمال را بجاى نمىآورند ببيند و از مردم توقع اكرام و مسامحه در معامله با او را داشته باشد.
2- همچنين كسانى كه در عبادتشان رضايت خدا و ستايش مردم را توأما مىخواهند، در عبادشان مشركند. در روايتي است كه از رسول خدا سوال شد:
يا رسول اللّه شرك اصغر چيست؟ فرمود: ريا
و فرمود: هر ريايى شرك است بدرستى كه هر كس براى مردم عمل كند ثوابش بر مردم است و هر كس براى خدا عمل كند پاداشش بر خداست.
و باز آن بزرگوار در تفسير آيه شريفه: «فَمَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صالِحا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَدا»(3) چنين مىفرمايد: گاهى انسان عملى نيك انجام مىدهد ولى نه براى رضاى خدا بلكه ميل دارد مردم بشنوند و او را بستايند، اين شخص همان كسى است كه در عبادت پروردگارش شرك ورزيده است.
3- خود نمائى و ميل به شهرت نيز از مصاديق شرك مي باشد. هر گاه در دل انسان ذرهاى از محبت بمدح و ستايش و بغض مذمت باقى مانده باشد چنين كسى نبايد بخلاصى از جميع وجوه اين شرك اطمينان داشته باشد.
- حاصل سخن اينكه:
برادر عزيز! سعي تان بر اين باشد كه وظيفه خود را به نحو احسن انجام دهيد و بقيه جريان را به خداي متعال بسپاريد، خيالتان راحت باشد كه اگر شما كار با اخلاصي را گوشه دنيايي انجام دهيد، خدا حتماً آن را به نمايش خواهد گذاشت. پس نيازي نيست كه سعي و تلاش خودمان بر اين مسئله باشد، زيرا با نگاه عميق تر بايد متوجه شويم كه: به فرض اگر شهرت در اين دنيا، ادامه يابد محدود به عمر چند ساله همين حيات است و با مرگ همه برترىها، رياستها و منصبها قطع مىگردد و مسلماً عاقل به چيرى كه در مدّت كمى از بين مىرود دل نمىبندد و توان و استعداد خود را صرف امور ناپايدار نمى كند.
پي نوشت ها:
1. قصص(28) آيه 83.
2. نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، آية الله مهدى كنى، ناشردفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 417.
3. كهف(18) آيه 110.
موفق باشید.






