سلام دفعه چندمیه که ازتون برای مشاوره کمک میخوام راستش دفعات قبل خیلی کمکم نکردید ولی تو تمام موارد بعضی از جملاتتون خیلی بهم کمک میکرد و هنوز که هنوزه بهشون فکر میکنم و بعنوان حرفایی که درسته و ازجانب آدمایی که قبولشون دارم بهم گفته شده بهشون فکر میکنم. من یه دختر 21 ساله دانشجوی پزشکی ساکن خوابگاه و درظاهر متعهد و مذهبی هستم. اهداف بلندبالایی تو زندگیم دارم که شاید اگه مشکلمو بدونید باورتون نشه که اینا اهداف آدمی مثل منه! راستش من دوست دارم یه بسیجی واقعی باشم بسیجی واقعی یعنی کسیکه گوش به فرمان ولایت باشه امرولایتم که به دانشجوهای پزشکی چیزی نیست جز تغییروتحول تو علوم ترجمه شده از غرب! و پزشکی هم یکی از اون علومه! بله من یکی از اهداف تحصیلیم رواج و آموزش طب اسلامی-سنتی تو جامعه پزشکی و کلا تو سیستم درمان و آموزشه و واقعا برام مهمه ... یعنی برام دغدغه ست که دارم بهتون میگم یه هدف خیلی بالاترم توی زندگی دارم که تربیت نسل صالحه... یعنی باز طبق فرمایشات رهبری که عرض کرده بودند جمعیت شیعه رو به افوله و باید جلوش گرفته بشه ... یه کلام بخوام بگم دوست دارم بچه هایی به دنیا بیارم که همشونو درراه خدا بدم و از همین الان برای شهادتشون دعا میکنم و البته شهادت خودم! دلم میخواد زندگیم طبق موازین دین اسلام باشه و درحد توانم مسائل رو رعایت میکنم! حضور تو فعالیتای اجتماعی مخصوصا بسیج برام خیلی مهمه چون نمیخوام در اجتماع اطرافم این تصور ایجاد بشه که ما محجبه ها حرفی برای گفتن نداریم و از روی عادت یا سنت چادر سرمون میکنیم یا متحجریم یا هرچیز دیگه... خب اینا نیمه ی پر زندگیم بود حالا بشنوید از نیمه ی خالیش....
دوم دبیرستان به شدت عاشق یکی از همکلاسیای دختر! خودم شدم و این مسئله رو باهاش درمیون گذاشتم و اون هم طبعا این حس رو به من پیدا کرد تا بعد از دانشگاه باهم رابطه داشتیم البته مسائل ناگوار زیادی برامون پیش اومد اما چیزی که از اون رابطه نصیبم شد یه دنیا احساس لطیف و شاعرانه بود که تا قبل از اون تو زندگیم کمرنگ تر بود بدلیل علاقه ی فراوون و زیادی که بین ما بود توقعاتمون از هم بالا رفت بعداز ورود به دانشگاه و اینکه جفتمون هم از همدیگه و هم از خونواده هامون جدا شدیم مشکلات روحی زیادی برامون ایجاد شد و درنهایت بدلیل یه سری اختلافات به طرز فاجعه باری باهم قطع ارتباط کردیم. بعد از اون یه خلا عاطفی بزرگ تو وجودم احساس کردم که جاشو فقط یکی مثل اون دختر پر میکرد. باتوجه به محیط خوابگاه و اینکه ماشالله همه از دوست پسراشون حرف میزدن حس کردم که نیاز به همسر دارم و این نیاز حدود یکساله که خیلی اذیتم میکنه ... البته اوایل بیشتر از نظر جنسی اذیت میشدم اما الان حس میکنم مسائل عاطفی بیشتر درگیر هست و این بدلیل اینکه بنابه توصیه های شما که فرموده بودید برای کاهش میل جنسی ورزش کنم به باشگاه رفتم و ورزشای رزمی انجام میدم گاهی فکر میکردم شاید به دلیل دوری از خونواده مه و نیازی که به پدر و مادر و برادرم دارم اما به تجربه بهم ثابت شد که در کنار اونها هم این حس تو وجودم ریشه داره ... تا اینکه خرداد ماه امسال یکی از هم اتاقیای بسیجیم بهم گفت یکی از برادرا خیلی تاکید داره که ما تورو جذب بسیج کنیم(راستش تا قبل ازاون بسیجی نبودیم یعنی تو تشکل جامعه اسلامی فعالیت میکردیم) دوبار هم تابحال صحبتشو به میون آورده... حالا منم که بی جنبه!! گفتم بیا! این عاشقم شده... البته مستقیم اینو به خودم نمیگفتم ولی این اتفاق باعث شد که فکر کنم شاید اون آقاپسر همچین نظری داشته باشه و من شروع کردم به توهم و ... تا اینکه یه سفر یه ماهه به مشهد داشتیم برای طرح ولایت اونجا اونقدر تحت تاثیر فضای معنوی قرار گرفته بودم که کلا این آقارو فراموش کردم یعنی علاقه به ایشون از قلبم کمرنگ شد ولی کماکان التماس میکردم به امام رضا که این مشکل ازدواجمو حل کنه من بتونم هم دوکلوم درس بخونم هم بابا انقد گناه ذهنی آخه داشت خفه م میکرد... بعد از برگشت از مشهد یه خواستگار برام پیدا شد که به دلایلی که عرض میکنم علیرغم اصرار شدید من کنسل شد: ایشون کارشون به رشتشون ربطی نداشت درآمدشون پایین بود و در شان من که پزشک بودم نبودند با اینکه مخترع بودند و مدال نقره ی بین المللی داشتند و حتی مذهبی و هم تیپ عقیده ای بودیم...البته من اصلا ایشونو ندیدم و فقط مادرو خواهرشون منو دیدند و این شد که باز رفتم تو فاز اینکه چقد من بدبختم چرا ازدواج نمیکنم و ... و بعد این مصادف شد با شروع ترم جدید و دیدن دوباره ی اون برادر بسیجیمون و ...! روز از نو روزی از نو...و الان که حتی لحظه ای نمیتونم بهشون فکر نکنم قبلا دلم میخواست صرفا هرچه زودتر ازدواج کنم برای اینکه برام مهمه گناه نکنم!! گناهی که مبارزه باهاش سخته گناهی که صرفا شامل مسائل جنسی نیست همینکه من دارم به خاطر کشش به جنس مخالفم مثلا پشت سر همکلاسی پسرم غیبت میکنم و برای اینکه تداعی کنم اون به درد من نمیخوره مسخره ش کنم یعنی گناه از نظر من! گناهی که منشءش مجرد بودنمه! عدم تمرکزم موقع درس پرخاشگریام به خاطر احساس کمبود محبتی که از جانب یه جنس مخالف میطلبم اما جدیدا دارم به این نتیجه میرسم(یعنی رسیدم) که غیر از این آقا با کس دیگه ای نمیتونم ازدواج کنم! دارم خودمو آماده ی یه شکست عشقی عمیق دیگه میکنم که ممکنه طی چند سال دیگه اتفاق بیفته چون اون آقا فکر نمیکنم به من علاقه ای داشته باشه . و اینم میدونم که ممکنه من اصلا با کس دیگه ای ازدواج کنم و خیلیم از همسرم راضی باشم اما خاطره این آقا همیشه تو ذهنم خواهد موند و میدونم فکر به نامحرم اثرات سویی داره روی روحم و شخصیتم و روح و شخصیت فرزندانی که قراره به دنیا بیارم... و دقیقا همینجاست همون نقطه ی کور زندگیم! من باید چیکار کنم؟ من نمیتونم این آقارو فراموش کنم چون دوسش دارم به این دلایل: ایشون عقایدش در خیلی از موارد با عقاید بنده همپوشانی داره پزشکی میخونه و انسان مهربونیه و خیلی هم مودب و بااحساسه...(اینکه این مواردو از کجا فهمیدم بماند فقط بدونید که این شرایطش من رو شیفته ی اون کرده) از طرفی نمیتونم علاقه ی خودم رو بروز کنم حتی از طریق واسطه های متاهل! اوه اوه اوه ... تغییر ذهنیت اطرافیانم رو نسبت به خودم اصلا نمی تونم تحمل کنم! به هیچ عنوان! ضمن اینکه ممکنه ایشون منو پس بزنه و من بمونم یه عالم حیا و غرور و عزت له شده که به نظرم باارزش ترین چیز یه دختره! از طرفی فکر به ایشون مانع از تمرکزم روی درسه و غمگین و افسرده به نظر میام میدونم برای فرار از این حالات باید به یه آینده ی خیالی پناه ببرم آینده ای که شامل من اون و فرزندانیه که به دنیا میاریم و من و اون تو اون خونه ی خیالی با وجود مشکلات سخت زندگی همدیگه رو دوست داریم و زندگی میکنیم و دینمون رو حفظ میکنیم! اما ناگهان از این همه توهم بیرون میام و ... وای! خدا اون حالات بعد از توهمم رو نصیب گرگ بیابون نکنه!
ببینید من میدونم شما ممکنه چه جوابایی بهم بدید ولی هیچوقت نمیتونید شرایط منو درک کنید من نمیتونم اون آقا رو هرروز نبینم اگه بخوام نبینمش باید از بسیج بیام بیرون که اصلا برام امکان نداره به دلایل اون دغدغه هام که همون اول بهتون گفتم! خواهش میکنم جوابای تکراری بهم ندید بهم نگید هنوز برای ازدواج زوده بهم نگید معنویات رو تو خودم تقویت کنم بهم نگید مدیریت زمان و ... به خدا من خودم همیشه همینا رو به بقیه میگم... کم آوردم اگه مزار شهدا نرم یا زیارت عاشورا نخونم یا گاهی اوقات با خدا خلوت نکنم و روضه ی امام حسین گوش ندم همین اندک هدفی هم که تو زندگیم دارم از دست میدم و پوچی و ناامیدی همه ی زندگیمو میگیره!! من به یه کمک جدی احتیاج دارم
امیدوارم واقعا بتونید بهم کمک کنید!
یاعلی

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خواهر گرامي؛ از ابراز لطف شما به اين مركز و همكارانمان سپاسگزاريم. اما قطعا براي حل بهتر مشكلات نياز به مشاوره حضوري الزامي است و يك مشاوره كتبي تنها در حد راهنمايي و نشان دادن راه حل هاي ممكن به شما كمك مي كند. بنابراين به شما توصيه مي كنيم در اولين فرصت ممكن با مراجعه به روانشناسان دانشگاه و انجام تست هاي مورد نياز، چكابي كلي از وضعيت خود بنماييد.
در ادامه به نكات ذيل توجه كنيد.
1. خواهر گرامي؛ با توجه به شرح حالي كه از شما داريم منجمله مشكلات و درگيري هاي عاطفي قبلي، كاهش تمركز فكر، پرخاشگري و احتمالا علائمي ديگري كه در صورت مشاوره حضوري مشخص خواهد شد، بروز رگه هايي از اختلال افسردگي بعيد به نظر نمي رسد. بنابراين همانطور كه گفتيم و باز هم تاكيد مي كنيم، در اولين فرصت با مراجعه به روانشناس متخصص دانشگاه (ترجيحا روانشناس باليني)، نسبت به بررسي وضعيت خود اقدام نماييد.
2. البته اين احتمال را هم مي توان در نظر داشت كه شما در اثر بروز استرس ها و فشارهايي كه در دوره تحصيلات دانشگاهي داشته ايد دچار چنين علائمي هستيد و مشكل آنچان هم حاد نيست؛ كه اين نيز با بررسي روانشناس مربوطه و ارائه راهكارهاي لازم، قابل پي گيري است. اين مهم است كه مشكلات را با روانشناس خود در ميان بگزاريد و او را محرم اسرار خود بدانيد. مسايل و مشكلات روحي چنانچه بيان نشود و به نحوي بروز نيابد، پيچيده تر مي گردد.
3. تفكر يكي از موارد مهمي است كه در افراد افسرده دچار اشكال مي شود. به نحوي كه، هرگاه دست به اقدام و عمل مي زنند، افكار منفي و نااميد كننده به سراغ آنها مي آيد و به اين ترتيب آنها را دچار مشكل مي كند. افسرده ها معمولا با نا اميدي به دنيا نگاه مي كنند و وقتي كه به موفقيتي دست مي يابند آنرا كوچكتر از آنچه هست ارزيابي مي كنند. خوب است كه با هم به بررسي چند خطاي شناختي كه در نامه به آن اشاره كرده ايد بپردازيم:
a. شما با پيش گويي و فاجعه سازي چيزي كه آن را علاقه به برادر بسيجي مي دانيد، معتقد هستيد به زودي دچار يك شكست عميق عشقي ديگر خواهيد شد. چون چيزي در ذهن شماست كه مي گويد اون آقا به تو علاقه اي ندارد. اين فكر خودآيند احتمالا به صورت اتوماتيك و هر از چندگاهي به ذهن شما بروز كرده و تمركز درسي شما را مي كاهد؛ همچنين احساس ضعف در انجام اقدامات لازم جهت جلوگيري از بروز اين افكار مي تواند موجب پرخاشگري و در نتيجه كاهش عملكرد شما گردد.
b. از سوي ديگر معتقديد كه احتمالا من اصلا با كس ديگه اي ازدواج كنم و خيليم از همسرم راضي باشم اما خاطره اين آقا هميشه تو ذهنم خواهد موند و ... و در نهايت اين را نقطه كور زندگي خود مي دانيد. براي بررسي شواهد و مدارك اين موضوع لازم است با روانشناس خود مشورت كنيد. اما تا زمان مراجعه به روانشناس كه حتما هم الزامي است به شما توصيه مي كنيم كاغذي برداريد و بر روي آن دو ستون مشخص كنيد. در ستون اول شواهد تاييد اينكه اين پسر واقعا به درد شما مي خورد را بنويسيد و در ستون ديگر شواهدي كه رد كننده اين مدعاست را يادداشت كنيد. اگر پس از بررسي همه شواهد به اين نتيجه رسيديد كه اين پسر به درد شما نمي خورد كه هيچ اما اگر ديديد كه واقعا اين فرد همان كسي است كه مي تواند احتمالا شما را خوشبخت كند و از سوي ديگر با همان تكنيك جمع آوري شواهد به اين نتيجه رسيديد كه او نيز احتمالا به شما علاقه دارد، آنوقت سعي كنيد با بهره گيري از فرايند حل مسئله راه حل هاي موجود را بررسي كرده و در صورت امكان شرايط را به گونه اي مهيا كنيد كه او از شما خواستگاري كند. اما اگر در مرحله جمع آوري شواهد و مدارك علاقه ايشان به شما، به موارد اندكي دست يافتيد، به اين معنا نيست كه بي كار بنشينيد و دلائل عيني تري از امكان وجود اين علاقه به دست نياوريد. قطعا براي اين كار راه حل هايي وجود دارد.
c. به نظر مي رسد خطاي شناختي ديگري كه وجود دارد اين است: شما فكر مي كنيد نمي توانيد او را فراموش كنيد زيرا اين فرد عقايدش در خيلي از موارد با شما هماهنگ است، پزشكي مي خواند، مهربان و مودب است و .... قطعا تمام مواردي كه گفتيد هر چند هم دقيق باشند اما تا زماني كه در خواستگاري رسمي نسبت به آنها اطمينان حاصل نكرده ايد نمي توانيد اظهار نظر دقيقي كنيد. حتي شناختن بعضي از خصوصيات شخصيتي نياز به زمان دارد كه دوران عقد بهترين فرصت براي اين كار است.
4. اگر واقعا تا بحال به هر علتي از وجود علاقه ايشان مطمئن نشده ايد، بهترين و سالمترين روش براي اطمينان از وجود علاقه (پس از تصميم قطعي جهت ازدواج با ايشان) كسب اطلاع از طريق واسطه ها است. اصولا در مواردي از اين دست، كمك افرادي به عنوان واسطه مي تواند در بدست آوردن اطلاعات كافي موثر باشد. بنابراين از بين آشنايان، اساتيد بسيجي و دوستان بسيجي مورد اعتماد خود كه الزاما بايد رازدار و دلسوز و با تجربه (جنس مونث و متاهل) باشند افرادي را براي مشاوره و راهنمايي بيشتر انتخاب كرده و آنها را در جريان امر قرار دهيد. البته ما حساسيت شما در اين مورد را درك مي كنيم اما به هرحال اين يك پيشنهاد است و مي توانيد به آن فكر كنيد.
5. در نهايت اگر اين راه حل غيرقابل اجرا بود، شما بايد خود را با مشكل وفق داده و با بكارگيري روش هايي، از فكر اين فرد بيرون بياييد.
روشهاي فراموش كردن فردي كه به او احساس وابستگي عاطفي داريم
1. اگر به اين نتيجه رسيديد كه بهترين گزينه فراموشي ايشان است بايد بدانيد كه فراموشي زمانبر است. شايد ماه ها به طول انجامد. نيازي به فراموشي سريع ايشان نيست، چرا كه صرف كم رنگ شدن خاطرات او حكم فراموشي وي را دارد.
2. يك رشته فعاليت هاي ذوقي، هنري، فكري و عملي در زندگي قرار دهيد تا بتواند فكرتان را از او منصرف نمايد.همچنين به فعاليت هاي ورزشي اهميّت دهيد، چون اين نوع فعاليت ها، دريچه اي براي خروج فشارهاي ناشي از تراكم انرژي انباشته شما محسوب مي شود. در مجموع اوقات فراغت را با كارهاي متنوع پر كنيد تا كم تر به او فكر كنيد. البته لازم است راجع نوع ورزشي كه براي شما مفيد است نيز با روانشناس خود مشورت كنيد.
3.بزرگ نمايي نكات منفي فرد مورد نظر: بايد نقطه‌هاي منفي ايشان را هم ببينيد و هم بگوييد و بنويسيد؛ زيرا بالاخره هر كسي يك نكات مثبت و يك نكات منفي دارد. هر شب قبل از خواب نكات منفي او را با جزئيات ريز بنويس و با صداي بلند بخوان و بخواب. حتما بايد اين كار قبل از خواب انجام شود. چون اگر روان‌شناسي «هيلگارد» را خوانده باشيد مي دانيد كه آدمها وقتي يك چيز را قبل از خواب ياد مي‌گيرند وسپس به خواب مي‌روند انبار گرداني مغزي مي‌شود و ذهن شروع مي‌كند به سازمان دادن لذا بايد اين كار، درست قبل از خواب اتفاق بيافتد.
4. به رخ كشيدن: وقتي تمام خارها و معايب ايشان را ديديد و لمس كريد، مي‌توانيد به عنوان قدم بعدي روي اين تفسير كار كنيد كه: خب آيا اين همان كسي است كه تو با اين قدرت داري رويش سرمايه‌گذاري مي‌كني و تمام هستي‌ات، رابطه خانوادگي ات، و درس و موقعيت هاي شغلي آينده را روي آن گذاشته‌اي؟!
5.از دوستان و خانواده كمك بگيريد: حمايت اجتماعي يكي از مهمترين فاكتورها در كنار آمدن با اين مسئله است. از دوستان و افرادي كه به حرفهايتان گوش مي دهند و به شما براي ادامه دادن به اهداف انگيزه مي دهند كمك بگيريد. گذراندن وقت با ديگران ممكن است كه در ابتداي كار برايتان دشوار باشد اما كمكتان مي كند بفهميد كه كسان ديگري هم در زندگيتان هستند كه نگران شما هستند و حمايت تان ميكنند.
6. توصيه پاياني ما اين است تا حد امكان ذهن خود را به صورت افراطي نسبت به اين مساله مشغول نكنيد؛ زيرا انسان نمي‌تواند تمام شرائط را بر وفق مراد خود فراهم نمايد ولي مي‌تواند خود را با شرائط موجود به نحو مناسب هماهنگ كند. شما تا حد امكان سعي كنيد سلامتي و شادابي و نكات مثبت خود را افزايش دهيد تا به خواست خدا زودتر بتوانيد پسر مورد اعتماد خود را پيدا كنيد.
موفق باشید.