با سلام در مورد اصحاب کهف مطالبی میخواستم از نظر جغرافیاوسیاست و تاریخ و موضوعات دیگر آن زمان مثلا چند سال در غار بودن الان چند سال است تعدادشون و... خیلی ممنونم
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به اين دو گفتار توجه نمائيد:
1 -اصحاب كهف و رقيم جوانمردانى بودند كه در جامعه اى مشرك كه جز بت ها را نمى پرستيدند، نشو و نما نمودند. دين توحيد محرمانه در آن جامعه راه پيدا مى كند، اين جوانمردان بدان ايمان مى آورند. مردم آن ها را به باد انكار و اعتراض مى گيرند، و در مقام عذاب آنان بر مى آيند، و بر عبادت بت ها و ترك دين توحيد مجبورشان مى كنند.
قهرمانان اين داستان افرادى بودند كه با بصيرت به خدا ايمان آوردند، خدا هم هدايت شان را زيادتر كرد، و ايمان را با دلهاى آنان گره زد، در نتيجه جز از خدا از هيچ چيز ديگرى باك نداشتند. آنچه صلاح خود ديدند، بدون هيچ واهمه اى انجام دادند. آنان تشخيص دادند كه بايد بر دين توحيد بمانند و عليه شرك قيام نموده، از مردم كناره گيرى كنند، اگر به غارى پناهنده شوند، بالاخره خدا راه نجاتى پيش پاي شان مى گذارد. با چنين يقينى قيام نموده، در رد گفته هاى قوم گفتند: "ربنا رب السموات و الارض لن ندعو من دونه الها ". و داخل غار گرديدند، در گوشهاى از آن قرار گرفتند، در حالى كه سگ شان دو دست خود را دم در غار گسترده بود. چون به فراست فهميده بودند كه خدا نجات شان خواهد داد، عرض كردند:
بار الها! در حق ما به لطف خاص خود رحمتى عطا فرما. براى ما وسيله رشد و هدايت كامل مهيا ساز. پس خداوند
دعاي شان را مستجاب نمود و سال هايى چند خواب را بر آن ها مسلط كرد، در حالى كه سگ شان نيز همراه شان بود. آن ها در غار سيصد سال و نه سال زيادتر درنگ كردند. گردش خورشيد را چنان مشاهده مي كردند كه هنگام طلوع از سمت راست آن ها قرار مي گرفت و هنگام غروب از جانب چپ ايشان و آن ها كاملا از حرارت خورشيد در آسايش بودند. سگ آن ها دو دست بر در آن غار گسترده داشت. اگر كسى بر حال ايشان مطلع مى شد، از آن ها مى گريخت و از هيبت و عظمت آنان بسيار هراسان مى گرديد. پس از آن روزگارى طولانى كه سيصد و نه سال باشد و بعد همگى از خواب برخاسته، به محضى كه چشم شان را باز كردند، آفتاب را ديدند كه جايش تغيير كرده بود، مثلا اگر در هنگام خواب از فلان طرف غار مى تابيد، حالا از طرف ديگرش مى تابد، البته اين در نظر ابتدائى بود كه هنوز از خستگى خواب اثرى در بدن ها و ديدگان باقى بود. يكى از ايشان پرسيد: رفقا چقدر خواب نموديم؟ گفتند: يك روز يا بعضى از يك روز. و اين را از عوض شدن جاى خورشيد حدس زدند.
ترديدشان هم از اين جهت بود كه از عوض شدن تابش خورشيد نتوانستند يك طرف تعيين كنند. آن گاه تصميم گرفتند كه جهت تهيه غذا به شهر بروند و گفتند: رعايت كنيد شخصى كه مى فرستيد در رفتن و برگشتن و خريدن طعام كمال احتياط را به خرج دهد كه احدى از سرنوشت شما خبردار نگردد، زيرا اگر بفهمند كجائيد، سنگسارتان مى كنند. وقتى فرستاده اصحاب كهف از ميان رفقايش بيرون آمد و داخل شهر شد، ديد كه به كلى وضع شهر فرق كرده، در همه عمرش چنين وضعى نديده بود، علاوه مردمى را هم كه ديد غير همشهرى هايش بودند. اوضاع و احوال نيز غير آن اوضاعى بود كه قبل ديده بود. هر لحظه به حيرتش افزوده مى شود، تا آن كه جلو دكانى رفت تا طعامى بخرد. پول خود را به او داد كه اين را به من طعام بده - و اين پول در اين شهر پول رايج سيصد سال قبل بود - گفتگو و مشاجره بين دكاندار و خريدار در گرفت و مردم جمع شدند، هر لحظه قضيه، روشن ترمي شد، و مى فهميدند كه اين جوان از مردم سيصد سال قبل بوده و يكى از همان گمشده هاى آن عصر است كه مردمى موحد بودند، قضيه در شهر منتشر شد. جمعيت انبوهى جمع شده، به طرف غار هجوم بردند. جوان را هم همراه خود برده، در آن جا بقيه افراد را به چشم خود ديدند، و فهميدند كه اين شخص راست مى گفته، و اين قضيه معجزه اى بوده كه از ناحيه خدا صورت گرفته است. (1) اصحاب كهف پس از بيدار شدن شان زياد زندگى نكردند، بلكه، پس از كشف معجزه از دنيا رفتند.
پي نوشت:
1. ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 405؛
تفسير نمونه، ج 12، ص 360 -366؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، سيد محمد كاظم بجنوردي، ذيل كلمه اصحاب كهف.
2- كهف در كجا بوده است؟
در اينكه اصحاب كهف در كدام منطقه از روى زمين زندگى مىكردند و اين غار در كجا قرار داشته؟ در ميان دانشمندان و مفسران گفتگو بسيار است.
گر چه پيدا كردن دقيق محل اين ماجرا تاثير زيادى در اصل داستان و نكات تربيتى آن و اهميت تاريخيش نمىگذارد و اين تنها ماجرايى نيست كه ما اصل داستانش را شناختهايم. ولى از پارهاى از جزئياتش اطلاع كافى نداريم، اما مسلما دانستن محل اين حادثه مىتواند كمك به فهم بيشتر خصوصيات آن كند.
به هر حال در ميان احتمالات و اقوالى كه در اين زمينه وجود دارد دو قول صحيحتر به نظر مىرسد:
نخست اينكه اين حادثه در شهر" افسوس"واقع شده و اين غار در نزديكى آن قرار داشته است.
ويرانههاى اين شهر هم اكنون در نزديكى" ازمير" در" تركيه" به چشم مىخورد، و در كنار قريه" اياصولوك" در كوه" ينايرداغ" هم اكنون غارى ديده مىشود كه فاصله چندانى از" افسوس" ندارد.
اين غار، غار وسيعى است كه مىگويند آثار صدها قبر در آن بچشم مي خورد و به عقيده بسيارى، غار اصحاب كهف همين است.
بطورى كه ارباب اطلاع نقل كردهاند دهانه اين غار به سوى شمال شرقى است، و همين سبب شده كه بعضى از مفسران بزرگ در اصالت آن ترديد كنند، در حالى كه اين وضع مؤيد اصالت آن است، زيرا قرار گرفتن آفتاب به هنگام طلوع در سمت راست غار و در هنگام غروب در سمت چپ، مفهومش آن است كه دهانه غار به سوى شمال و يا اندكى متمايل به شمال شرقى باشد.
عدم وجود مسجد و معبدى در حال حاضر در كنار آن دليلى بر نفى اصالت آن نيز نخواهد بود، چه اينكه ممكن است با گذشتن حدود 17 قرن آثار آن معبد از بين رفته باشد.
دومين غار، غارى است كه در نزديكى پايتخت" اردن" يعنى شهر" عمان" واقع شده است، در نزديكى روستايى بنام" رجيب".
در بالاى اين غار آثار صومعهاى ديده مىشود كه طبق پارهاى از قرائن مربوط به قرن پنجم ميلادى است كه بعد از غلبه مسلمين بر آنجا تبديل به مسجد شده و محراب و ماذنه دارد.
براي آگاهي بيشتر و پاسخ ساير پرسش هايتان، به تفسير نمونه، ج12، مراجعه نمائيد.
پي نوشت:
1. تفسير نمونه، ج12، ص 401.
موفق باشید.