بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
گفته ميشود فلسفه مانند رياضي از علوم عقلي و يقيني است. با اين وجود، چرا در دنياي رياضيات اختلاف نظر وجود ندارد و در برابر يك استدلال صحيح همه خاضعاند؛ اما، در فلسفه اينگونه نيست؟
چرا يك فيلسوف در اثبات ذات باري تعالي ادله اقامه ميكند و يك فيلسوف ديگر هيچيك را نميپذيرد؟
ريشه اين اختلافات چيست؟
متشكرم
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در پاسخ تشبيه فلسفه به رياضي بايد گفت كه هيچ فيلسوفي چنين ادعايي مطلقي را در مورد فلسفه ندارد چرا كه اولا؛ فلسفه و حكمت به مفهوم عام، از نظرهاى مختلف تقسيمات گوناگون دارد، از لحاظ متد و روش، حكمت داراي چهار نوع است: حكمت استدلالى، حكمت ذوقى، حكمت تجربى، حكمت جدلى.
حكمت استدلالى متّكى به قياس و برهان است، سر و كارش فقط با صغرى و كبرى و نتيجه و لازم و نقيض و ضدّ و امثال اينهاست.
حكمت ذوقى سر و كارش تنها با استدلال نيست، بيشتر با ذوق و الهام و اشراق است؛ بيشتر از آنچه از عقل الهام مىگيرد از دل الهام مىگيرد.
حكمت تجربى آن است كه نه با عقل و استدلال قياسى سر و كار دارد و نه با دل و الهامات قلبى، سر و كارش با حس و تجربه و آزمايش است؛ يعنى نتايج علوم را كه محصول تجربه و آزمايش است با مربوط كردن به يكديگر به صورت حكمت و فلسفه در مىآورد.
حكمت جدلى، استدلالى است، اما مقدمات استدلال در اين حكمت، آن چيزهايى است كه منطقيّين آنها را «مشهورات» يا «مقبولات» مىخوانند.(1)
ثانيا؛ اين ادعا تا حدودي در مورد فلسفه استدلالي صحيح به نظر مي رسد چرا كه پيروان حكمت استدلالي معتقدند كه اين فلسفه متكي به قياس و برهان است و مبادي و ام القضاياي اين فلسفه قضاياي بديهي و يقيني همچون اجتماع نقيضين محال است و دو شىء مساوى با شىء سوم، خودشان مساوى يكديگرندو... مي باشد و ليكن يكي بودن مبناي آنها بدين معنا نيست كه پيروان اين مكتب فلسفي هم با هم اختلاف نظر نداشته باشند. چرا كه ممكن است مواد تشكيل دهنده استدلالهاي آنها با هم متفاوت باشد كه بر اثر آن نتايج هم متفاوت مي شود .
در نتيجه اگر گفته شده است كه فلسفه هم مانند رياضي علمي عقلي و يقيني است، منظور تمام فلسفه ها و حكمت ها نيست و ممكن است منظور فقط فلسفه و حكمت استدلالي و برهاني باشد.
اما در پاسخ اين سوال كه چرا در دنياي رياضيات اختلاف نظر وجود ندارد و در برابر يك استدلال صحيح همه خاضعاند؛ اما، در فلسفه اينگونه نيست؟ نيز بايد گفت كه اولا؛ هميشه اين گونه نيست كه تمام فلاسفه در برابر يك استدلال صحيح خاضع نباشند. بلكه اكثر آنها در برابر نتايج استدلال هاي فلسفه خودشان خاضع هستند و آن را مي پذيرند.
ثانيا؛ منشا اختلاف نظر فلاسفه يا مباني مورد قبول آنهاست كه مختلف بودن مباني باعث اختلاف نظر مي شود و يا بر فرض يكي بودن مباني آنها اختلاف مواد براهين و استدلالها باعث مختلف شدن نتايج مي شود در حالي كه در رياضي معمولا مثل فلسفه تعدد مباني و يا مواد استدلال وجود ندارد، لذا در رياضي نسبت به فلسفه اختلاف نظر كمتري وجود دارد.
اما در پاسخ اين كه چرا يك فيلسوف در اثبات ذات باري تعالي ادله اقامه ميكند و يك فيلسوف ديگر هيچيك را نميپذيرد؟ گفتني است كه اولا؛ اگر برخي فلاسفه ملحد زيربار اين براهين نمي روند به اين خاطر است كه در مباني زيربنايي فلسفه با موحدان در تقابلند. كسي كه واقعيت را غيرممكن يا نسبي مي داند يا تنها ابزار شناخت را حس و تجربه مي داند با حفظ اين مباني محال است بتواند وجود خدا را براي خود اثبات كند. و تا زماني كه اينگونه فلاسفه بر مباني غلط خود پاي مي فشارند محال است كه ما بتوانيم در مباحث روبنايي با آنها بحث كنيم.
ثانيا؛ قبول واقعيت و پذيرفتن يك مساله توسط فرد غير از اثبات شدن علمي براي اوست؛ چه بسا مسالهاي براي فردي اثبات شده باشد اما به جهت مضرات يا دلايل ديگر آن را قبول نميكند؛ همچنانكه خداوند در قرآن خطاب به يهوديان در زمان پيغمبر ميفرمايد: او(پيامبر) را ميشناختند همچنانكه فرزندانشان را مي شناختند.(2) با اينكه او را شناختند و از نظر علمي براي آنها ثابت بود، بدو ايمان نياوردند و او را نپذيرفتند. و در جايي ديگر پذيرش را با وجود يقين انكار ميكند(3)
پي نوشت ها:
1. شهيدمطهر، مجموعهآثار، انتشارات صدرا، تهران، ج5، ص 155.
2. بقره(2) آيه146 و انعام(6)آيه20.
3. نمل(27)آيه14.
موفق باشید.