سلام عليكم.
در كتاب « ملاصدرا » نوشته ي هانري كربن فرانسوي چنين آمده است.
تكليف ما چيست؟
تقليد يك امر عقلي است و اين گفته هم در زمينه ي عقل و عرفان است.
ما چه كار كنيم؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
درباره آنچه از ملا صدرا نقل كرده ايد بايد توجه داشت كه مراد ايشان تقليد در امور فقهي نظير آنچه به عنوان تقليد از مجتهد عادل مطرح مي شود، نيست؛ بلكه حرف ايشان در باره نفي تقليد مربوط به تقليد در مسايل عقلي و فلسفي است.(1)
اصولا تقيلد انسان در اموري كه نمي داند يك اصل عقلي و عقلايي است كه در دين نيز توصيه شده، مثلا از امام عسكري(ع) آمده است:
«امّا من كان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام أن يقلّدوه؛(2) از بين فقها آنان كه حافظ و نگهبان دين­اند، خود را از گناه و آلودگي حفظ مي‌كنند، با هواهاي نفساني مبارزه مي‌كنند ، مطيع اوامر الهي و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد كنند».
مراد از عوام يعني كساني كه در علوم اسلامي مجتهد و متخصص نيستند، گرچه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامي مجتهد نباشد، بايد تقليد كند.
بنابر اين در احكام دين، به حكم عقل، شخص يا بايد مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روي دليل به دست آورد يا از مجتهد تقليد كند، يعني به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طوري به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است.
مثلاً اگر عده اي از مجتهدان عملي را حرام مي‌دانند و عده ديگر مي‌گويند حرام نيست، آن عمل را انجام ندهد. اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب مي‌دانند، آن را به جا آورد، پس كساني كه مجتهد نيستند و نمي‌توانند به احتياط عمل كنند، واجب عقلي است كه از مجتهد تقليد كنند.
عقل برهاني منبع دين است، با ملاحظة دليل معتبر نقلي، فتوايش همان فتواي دين است، مانند دليل معتبر نقلي كه هر آنچه را با ملاحظه برهان عقلي ثابت كند، همان به حسب دين مي‌آيد.(3) بنابر اين تقليد در امور ديني براي افراد كه در فهم احكام دين مجتهد نيستند از نظر عقل و دين ضرورت انكار ناپذير دارد.
گفتني است كه آنچه در ضرورت تقليد مطرح اين است كه بيان شد يعني غير متخصص بايد به متخصص رجوع كند. ولي آنچه در پرسش آمده به عنوان راه شناخت مرجع در واقع ربطي به مسله تقليد ندارد و خلط شناخت صحيح متخصص يا شناخت خود تخصص نوعي مغالطه است. زيرا ما براي شناخت متخصص تحقيق مي كنيم و به معرفت مي رسيم كه فلان مرجع بهترين متخصص در اين زمينه استاما پس از تحقيق براي يافتن مجتهد جامع الشرايط تنها به شناخت مرجع تقليدش رسيده اين، نه به درك خود تخصص تشخيص احكام ديني كه به ده ها سال ها تحصيل در حوزه علميه نياز دارد.
نكته ديگر اين گرچه در قرآن تقليد به مفهوم امروزي آن بيان نشده است. ولي به اين اصل كلي اشاره شده كه اگر انسان ها نتوانستند خود اهل علم شوند بايد احكام دين را از متخصيصان دين شناس بپرسند. لذا قرآن فرمود: «؛فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون(4) اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد».
از اين آيه بدست مي آيد كه اگر انسان خود نمي تواند و نمي داند بايد باز هم در پي شناخت دين باشند و لو مقلدانه.
نكته ي كه بايد توجه نمود اين كه:
خيلي از مسائل در قرآن به صورت تفصيلي بيان نشده و در روايات بيان شده است، جواز تقليد يكي از همين موارد است كه از سنت و روايات استفاده مي كنيم. روايات متعددي وجود دارد كه تقليد از فقيه واجد شرايط را لازم و ضروري مي داند؛ كه به عنوان نمونه به يكي از آن ها اشاره شد. در عين حال اين شيوه تقليد حتي در عصر امامان هم با مراجعه به محدثان و روات احاديث وجود داشته، اما به مرور زمان و در عصر غيبت به بعد شكل جدي و كاملي به خود گرفت.
پي‌نوشت‌ها:
1. ملا صدرا شواهد الربوبيه، نشر دانشگاه مشهد 1346 ش، ص4.
2. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1403 ق. ج 2، ص 88.
3. جوادي آملي، دين‌شناسي، اسراء، قم ـ 1383ش، ص 126.
4. انبيا (21)، آيه 7.
موفق باشید.