اگر در قرآن آمده لا اکراه فی الدین و انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفو را و اینکه گفته میشود اسلام دین منطق است چرا اگر کسی از دین اسلام خارج شود مرتد است و واجب القتل ؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد مساله ارتداد و مقابله با فرد مرتد توجه به برخي نكات مقدماتي ضروري است:
اسلام از راه هاي گوناگون مي كوشد انديشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمي با ديد باز و وسعت نظر بينديشد و داوري كند و دين و آيين حق را برگزيند. اين سخن قرآن است كه مي گويد:
«بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايت شان كرده، و آن ها خردمندانند.»(1)
« و هنگامى كه به آن ها گفته شود:« از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مىگويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مىنماييم.» آيا اگر پدران آن ها، چيزى نمىفهميدند و هدايت نيافتند (باز از آن ها پيروى خواهند كرد)؟!!»(2)
آيه اخير، انسان ها را توبيخ مي كند كه چگونه به راه پدران و تقليد از آنان رفتند، شايد پدران آن ها درك نمي كردند . پس تقليد در دين از نظر قرآن محكوم است. در روايات تصريح شده كه تقليد در دين، نه فقط از پدر و مادر مردود است، حتي تقليد در عقايد از شخصيت هاي بزرگ هم جايز نيست.(3)
البته بدان معنا نيست كه بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود، بلكه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر صورت انتخاب دين بايد با استدلال و آگاهي و تحقيق باشد، پس اسلام خود سفارش به تحقيق و تامل و بررسي مي نمايد و از اين امر هيچ پرهيز و ابائي ندارد.
بالاتر از همه اين ها اسلام به صراحت هر نوع اجبار و اكراه در تحميل دين را رد كرده مي فرمايد: « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ (4) در دين اكره و اجباري نيست» ، اين آيه اشاره به اين حقيت دارد كه اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يك امر دروني ، قابليت اجبار و تحميل كردن يا اجباري شدن ندارد و اكراه و اجبار در امر قلبي بي معناست، نه اين كه مي توان در دين اجبار كرد و اسلام اين حكم را برداشته است.
به همين خاطر دين حقيقي هر انساني همان چيزي است كه در اعماق قلب خود بدان پايبند است و آن را حق مي داند و با عقل و جان خود به حقانيت آن رسيده است. اسلام همه افراد را به ضرورت رسيدن به چنين ديني تشويق نموده است. از هر نوع تقليد كوركورانه در اصول و مباني معرفتي و ديني مذمت نموده است.
در نتيجه هر فردي پس از رسيدن به بلوغ فكري و جسمي، به حكم عقل و البته به تصريح اسلام، موظف است كه دين حق را يافته و مباني فكري و اعتقادي خود را بر اساس استدلالات عقلي و برهاني پايه ريزي نمايد؛ البته اين بدان معنا نيست كه لازم باشد انسان تفكرات قبلي خود و باورهاي مبتني بر فطرت دروني خود را به كناري نهاده، آن ها را انكار نمايد، بلكه به مقتضاي رشد فكري و عقلي لازم است براي دفع شبهات و اشكالات عقلي، پايه هاي فكري خود را بر اساس تفكر و برهان و استدلال استوار نمايد.
شرط لازم در اين مسير بهره مندي از ابزار لازم براي شناخت حقيقت و برخورداري از راهكارهاي درك حقيقت و دور كردن ذهن و فكر از هر نوع پيش داوري و معيار قرار دادن انصاف و حقيقت جويي است؛ بر اين اساس اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مىتواند -بلكه بايد- به حكم عقل و طبق ديدگاه اسلام، دين ديگري را انتخاب كند و در اين زمينه هيچ مشكلي براي او پيش نخواهد آمد.
اما در جامعهاى كه بر اساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسانها و ارزشهاى اخلاقى شان شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات عمومي جامعه موضعگيرى نموده و درصدد تخريب آن ها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و اجتماعى ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعى خواهد شد.
آري پذيرش دين به عنوان يك مسئله فردي امري انتخابي است . انسان در انتخاب آن آزاد است و با دليل يا بي دليل مي تواند براي خود ديني انتخاب نمايد، اين نكته اي است كه در قرآن نيز مورد تأييد و تأكيد قرار گرفته، اما انسان حق ندارد از آزادي سوء استفاده كند. به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را تهديد نمايد. امنيت فكري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل كند. حكم ارتداد براي چنين موردي است و اين سخن مورد پذيرش عقل و عرف است.
ضرورت اين مطلب آن گاه روشن تر مي شود كه بدانيم اعتقادات ديني در افراد گوناگون جامعه وضعيتي متفاوت دارد. بسياري از افراد در همه جوامع اعتقادات خود را بر اساس باورهاي عمومي و فضاي اجتماعي و انطباق آن ها با دريافت هاي فطري خود بنا نموده اند. چندان قابليت و امكان بررسي و تحليل عميق عقلي و منطقي براي آنان فراهم نيست ، در نتيجه اين گونه تخريب فكري و عقيدتي بيش ترين اثرمنفي را در آنان گذاشته، بدون آن كه زمينه رسيدن آنان به حقيقت را فراهم سازد.
بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مىكند، اظهار آن روا و شايسته نيست، به همين خاطر با وجود يك سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مىكند. اما اگر فرد باور خود را رواج نداده و به امنيت فكرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نكرد، حكومت اسلامي به او كارى نداشته و حكم ارتداد هم بر او جاري نمي شود و عقيدهاش نزد خودش محترم است.
توجه به اين نكته هم سودمند است كه حكم ارتداد در اديان آسمانى ديگر (مسيحيت و يهود و زرتشت ) نيز وجود داشته، به صراحت در كتب مقدس آنان بيان شده، (5) زيرا طبيعى است كه هر دينى براى محافظت از كيان خود، راهكارهايى را براى وحدت پيروانش و جلوگيري از زمينه سازي براي ترديد و ابهام و تشكيك در آن انديشيده باشد؛ اين حكم و سخت گيري در اين خصوص كاملا عقلاني و عرفي و متناسب با توجه به مجموعه افراد جامعه و در مسير نگاه رحيمانه به همه انسان ها است.
به علاوه حكم مرتد حقيقي تنها در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است.(6) اما نه هر انكار و تشكيكي در دين اسلام ارتداد محسوب مي شود و نه هر فردي به صرف تغيير دين، خونش مباح شده، اعدام مي شود؛ بلكه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند اعدام نيست.
در نتيجه از چهار قسم مرتد ملي و فطري (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان، تنها مرتد فطري مرد به اتفاق بسياري از فقها، آن هم در شرايط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است. در خصوص ديگر گروه ها رفتار و برخوردهاي متفاوت ديگري اعمال مي شود.(7)
پىنوشتها:
1. زمر (39) آيه 18.
2. بقره (2) آيه 170؛ مائده(5) آيه 104.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 ه ق، ج 23، ص 103.
4. بقره (2) آيه 256.
5. عهد قديم، تورات، سفر تثنيه، فصل 13؛ عهد جديد (انجيل)، نامهاي به مسيحيان عبراني، بند 10.
6. خمينى، تحرير الوسيلة، مؤسسه دار العلم، قم، ج 1، ص 118.
7. عبد الكريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق، ص 840.
موفق باشید.






