دلیل اینکه در اسلام حق الارث زنان نصف مردان است و دیه زنان نصف مردان است چیست و دلیل اینکه زن تا وقتی که باکره است برای ازدواج باید ازولی خود اجازه بگیرد ولی مرد بعد از بلوغ نیازی به اجازه ولی ندارد چیست ؟ عده ای میگویند اسلام ارزش زن را نصف مرد دانسته و در بسیاری موارد خیلی کمتر از مرد جواب این شبهات چیست ؟ لطفا مستدل و منطقی جواب دهید
پرسش: دليل اينكه در اسلام حق الارث زنان نصف مردان است و ديه زنان نصف مردان است چيست ؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در نظر دين اسلام و قرآن كريم ارزش و مقام ذاتي زن و مرد تفاوتي ندارد. تنها ملاك فضيلت و برتري هر كس تقوا و ارزش هاي معنوي او مي باشد. (1) همچنين در زمينه كسب فضائل اخلاقي و معنوي كه ارزش فرد را مشخص مي كند، زنان نه تنها هم رديف مردان قرار گرفته اند؛ بلكه در بسياري از موارد گوي سبقت را هم ربوده اند. در قرآن كريم در مقام معرفي انسان هاي برتر، نام زنان كنار نام پيامبران بزرگ الهي مي درخشد(2).
اما تفاوت هائي كه در برخي از احكام مانند ديه و ارث و ... بين زن و مرد وجود دارد، ريشه اي ديگر دارد كه بخش عمده آن به تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد و نقش آفريني هر كدام در جامعه و عرصه اجتماع برمي گردد. بر همين اساس احكام در اين موارد متفاوت تعيين شده است كه به هر يك مختصرا مي پردازيم:
- ديه زن:
ديه در اسلام تعيين شده است زيرا از شواهد و قرائن بر ميآيد كه ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوي مقتول نيست، بلكه مربوط به مرتبه بدن انسان است. ديه يك انسان بي سواد با ديه يك انسان عالم به يك اندازه است. همين طور ديه يك مرد با تقوا، با ديه يك مرد بي تقوا و جهات معنوي از قبيل: علم، موقعيت اجتماعي، تقوا و ارزش يا بي ارزشي اجتماعي تأثيري در مقدار و كم و زيادي ديه ندارد؛ در نتيجه اين حكم به معني كم ارزش دانستن زنان و پايين تر دانستن رتبه وجودي آنان در برابر مردان نيست.
اما اين تفاوت ناشي از چه نكته اي است ؟
اگر با دقت به اين مسئله نگاه كنيم مي بينيم كه حكم ديه در اسلام با توجه به تفاوت هاي كاركرد اجتماعي بين جنس زن و مرد تدوين شده است كه اين تفاوت نه بر منزلت مرد ميافزايد و نه از مقام زن ميكاهد. (3) در واقع اين نوع تفاوت كاركرد اجتماعي، به تفاوت مرد و زن در اصل خلقت آنان و تفاوت هاي وجود و اختلافاتي كه در توانمندي هاي شان دارند بر ميگردد و جنبه فطري دارد.
مرد از توانمندي جسمي و روحي ويژهاي برخوردار است كه قادر به تحمل مسئوليت هاي اجتماعي است، بر خلاف زن كه جنبه عاطفه و احساس او غلبه دارد. بيش تر توانايي حل مشكلات پيچيده داخلي خانواده را داراست.
در نتيجه بر اساس تفاوت در ساختار وجودي و توانمندي ها ، در زندگي مشترك وظائف سختتري از نظر اجتماعي بر مردان تحميل شده، از قبيل: كار و تلاش براي تأمين غذا و پوشاك و مسكن و سائر لوازم زندگي، ايجاد امنيت و نگهداري خانه و خانواده و حمايت از آنان در برابر تهديدها و مشكلات كه همه اين ها وظائف سختي است كه بر اساس تواناييهاي مرد بر دوش او سنگيني ميكند.
البته زن نيز بر اساس توانايي وجودي خود وظائف متناسب دارد، اما وظائف مرد به گونهاي جدا از وظائف زن ميباشد . باعث شده است كه وظيفه اقتصادي او در خانواده و در نتيجه ارزش اقتصادي او بيش تر از زن باشد، نه ارزش انساني، زيرا ارزش انساني مرد با ارزش انساني و معنوي زن يكسان است. براي ارزش انساني، قيمت و بها تعيين نميشود.
بنا بر اين هر چند از جهات معنوي و توانايي رسيدن به كمالات انساني، زن و مرد مساوياند، اما در ديه، جهات معنوي و كمالات قاتل و مقتول تأثيري ندارد، بلكه ديه، ارزش اقتصادي مقتول است. به همين خاطر اگر مقتول مرد باشد، ديه او بيش تر است. زيرا به شكل عرفي و طبيعي تواناييها و وظائف سنگيني بر عهده او بوده و بر اثر قتل، آثار اين خلأ به شكل جدي تري به جا مانده است. اما اگر مقتول زن باشد، ديه او كمتر است، زيرا آن مسئوليتها را بر عهده نداشته است.
در واقع با فقدان يك مرد معمولا علاوه بر جنبه هاي عاطفي از دست رفتن او فشارهاي سنگين اقتصادي نيز بر او و خانواده اش بار مي شود كه خود مشكلات و تبعات منفي بسياري را در پي دارد ، در حالي كه با مرگ يك زن معمولا چنين فشارهاي اقتصادي به خانوداه تحميل نمي شود . سيستم اقتصادي خانواده به شكل طبيعي در جريان خواهد بود .
البته در وضع اين قوانين همواره وضعيت غالب و حداكثري مورد ملاحظه قرار مي گيرد . هر چند ممكن است در مواردي زنان سرپرست خانوار بوده يا تاثيرگذاري اقتصادي يا اجتماعي به مراتب بيش تري نسبت به مردان خانواده داشته باشند ، يا مرداني باشند كه چنين كار كرد مثبت اجتماعي حتي در حد متداول زنان را نداشته باشند ، اما از آن جا كه به شكل طبيعي نسبت بهره مندي خانواده در حال يا آينده از تلاش هاي اقتصادي مردان بيش تر از زنان است اين نسبت به شكل مذكور برقرار شده است .
البته اين نكته را نبايد از ياد برد كه در ديه زن و مرد تفاوت در صورتي اعمال مي شود كه ميزان جرم از مقياس ثلث يك ديه كامل بالاتر برود ، اما در جراحت ها و صدمات جسمي كه بر زن وارد مي آيد، اگر صدمه در حد ثلث ديه كامل باشد، ديه اين نوع صدمات بين زن و مرد مساوي خواهد بود. (4)
با تامل در اين حقيقت مي توان دريافت كه در اين حكم اسلامي نه بي عدالتي لحاظ شده و نه جايگاه و منزلت زنان ناديده گرفته شده است، اما براي درك حقيقت بايد به جاي نگاه جزيي نگر و سطحي به شكلي عميق تر و منطقي تر به اصل قانون و جنبه هاي گوناگون اجتماعي مترتب بر آن در سطح كلان نگريست.
- ارث زن:
از نظر اسلام، ارث نوعي انتقال منطقي ثروت هاي نسل پيشين به نسل هاي بعدي است كه ضابطه و قانون خاص و دقيقي را براي خود دارد:
اسلام داراي نظام اقتصادي است كه يك مجموعه است. بررسي عادلانه يا ظالمانه بودن آن، زماني نتيجه صحيح مي دهد كه كليت و مجموعه آن نظام با هم ملاحظه شود. جزئي نگري و بريدن يك حكم از كل مجموعه و بررسي مجرد آن، قطعا نتيجه صحيح به بار نخواهد آورد؛ مثلا حكم نفقه يا ارث بايد در مجموعه حقوق و احكام اقتصادي -كه بعضي ظاهرا به سود و بعضي به ضرر زن است-مورد توجه قرار گيرد ،نه به صورت مجرد و جدا از بقيه.
براي اين كه به راز تفاوت حقوقي ارث بهتر پي ببريم،در چند نكته بايد دقت كنيم:
1. ارث بر مبناي خويشاوندي نسبي(رَحِم) و سببي(ازدواج) است. در مبناي رَحِم- كه اصلي ترين و فراگيرترين مبناي ارث است-زن و مرد هر دو سهيمند ؛ مثلا پدر و مادر، دختر و پسر يا دايي و خاله و...هر دو با هم در يك طبقه جاي مي گيرند و ارث مي برند. اين گونه نيست كه مادر ارث نبرد و پدر ببرد يا پسر ارث ببرد و دختر نبرد.
2.در مبناي رَحِم و قرابت نسبي ،خويشاوندان همه در يك رتبه نيستند، بلكه آنان كه به متوفي نزديك ترند، خواه زن باشند يا مرد، اولويت دارند؛ مثلا پدر و مادر و دختر و پسر متوفي نزديك ترين افراد به اويند. با وجود آنان، ديگران كه خويشاوندان دورترند، از متوفي ارث نمي برند. بنا بر اين اگر متوفي يك دختر داشته باشد و چند برادر، ارث را دختر مي برد و به برادر ها چيزي نمي رسد. پس در اين مبنا هم جنسيت دخالتي ندارد.
3.از مباني مهم ارث، رعايت سود و زيان( غنم و غرم) است كه كاملا عقلاني و عادلانه است. مرد داراي مسئوليت هاي اقتصادي متعددي است كه زن از آن ها معاف است، بلكه بعضي از آنان در قبال زن مي باشد ؛ مثلا مرد بايد مهريه و نفقه به همسرش بدهد، نفقه فرزندان را بپردازد . در پرداخت ديه قتل خطايي مردان خاندان بايد شركت كند. زن علاوه بر اين كه از پرداخت همه اين ها به عنوان تكليف معاف است،نفقه و مهريه هم مي گيرد؛ پس لازم است اين بار سنگين كه بر عهده مرد گذاشته شده با اختصاص فايده اي به او، جبران گردد.(5)
4.در بحث ارث زنان، اين گونه نيست كه هميشه سهم زن از سهم مرد كم تر باشد، بلكه گاهي مساوي و گاهي سهم زن بيش تر است . مثلا:
- در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث ميبرند، مثلا در صورتي كه ميت فرزند داشته باشد، پدر و مادرش هر كدام به طور يكسان (يك ششم) ارث ميبرند . سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.
- در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد ميباشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد . در اين جا پدر يك ششم ميبرد . دختر يك دوم و بقيه به همين نسبت بين آن دو تقسيم مي شود. نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را ميبرد . نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث ميبرد. (6) نيز در مواردي زن سهم بيش تري مي برد مانند زماني كه تعداد فرزندان زياد باشد كه سهم زن(يك هشتم) از سهم تك تك فرزندان پسر بيش تر مي شود.
بنابراين به صورت كلي نميتوان ادعا كرد كه ارث زن هميشه كم تر از مرد است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد ،مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيش تر است .البته در بيش تر موارد ارث زن از ارث مرد كم تر است،
5.اصل كلي بر تقسم ارث به نسبت دو بر يك بين دختر و پسر و .. است. اما اسلام براي موارد خاص هم راهكار قرار داده است . مثلا ممكن است دختران فردي واقعا به ضعف مالي و... گرفتار باشند، در حالي كه پسران او مشكلي نداشته باشند . در چنين جايي رسيدن سهم بيش تر به دختران واقعا مشكل گشا باشد ، در چنين جايي پدر و مادر كه مي خواهند اموال خود را به عنوان ارث براي فرزندان بگذارند، مي توانند تدبيري بينديشند كه دختران سهم بيش تر ببرند، مثلا قبل از مرگ مقداري از اموال خود را به دختران هبه كنند يا نسبت به ثلث مال كه حق وصيت كردن دارند ،وصيت كنند كه همه اش يا سهم مهمي از آن به دختران برسد . به اين صورت در تحقق يافتن عدالت موردي كمك كنند، چون احكام را بايد با توجه به موارد كلي وضع كرد و موارد جزيي را بايد راهكار گذاشت . با توجه به آنچه گفته شد ،فلسفه تفاوت زن و مرد در ارث روشن مي گردد.
پىنوشتها:
1. حجرات (49) آيه 13.
2. مريم (19) آيه 16.
3. آيت اللَّه جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال، نشر اسراء،قم 1377 ش، ص 355، با تلخيص و اضافات.
4. قانون مجازات اسلامي، ماده 300.
5. امام صادق(ع) در پاسخ به شبهه ابن ابي العوجاء به همين موارد استدلال مي كند. ( رك: شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 351، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1413 ه.ق)
6. زن در آينه جمال و جلال، همان، ص 346.
پرسش: دليل اينكه زن تا وقتي كه باكره است براي ازدواج بايد از ولي خود اجازه بگيرد، ولي مرد بعد از بلوغ نيازي به اجازه ولي ندارد چيست ؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اگر خداوند براي ازدواج دختر اذن پدر را شرط قرار مي دهد به معناي نقصان منزلت زن نمي باشد؛ همانطور كه نبود اين شرط در مورد پسران حاكي از برتري آن ها نيست؛ رمز و راز اين تفاوت بين دختر و پسر عوامل متعددي مي تواند باشد كه در ضمن نكات زير به صورت مختصر به برخي از آن ها اشاره مي شود:
1. به جهت اينكه مراقبت و حفاظت و بزرگ كردن دختر به مراتب مسؤوليتي سخت تر و حساس تر مي باشد و يكي از دغدغه هاي اصلي والدين به ويژه پدر در تمام مدت عمر خود از زماني كه دختر اندكي بزرگ مي شود تازماني كه به سن ازدواج برسد تربيت درست او و حفظ عفت و پاكدامني او و تامين نيازهاي عاطفي و مالي او مي باشد خداوند به پاس زحمات خاص آنها و جهت حفظ كرامت و بزرگي آنها با دادن اين حق به پدر كه بتواند در اين اولين تصميم حياتي در كنار دختر خود نقشي اثر گذار داشته باشد.
2. در بين فرزندان، دختران به جهت روحيه لطيف و عاطفي كه دارند در قلب والدين بويژه پدر جايگاه خاصي دارند و پدر نسبت به دختر خود وابستگي و علاقه خاصي پيدا مي كند كه به همين جهت معمولا در هر خانه اي زمان جدا شدن دختر از خانواده پدري و ازدواج او لحظه اي خاص و سخت مي باشد، لذا خداوند به نوعي جلب رضايت قلبي پدر را براي ازدواج دختر در اولين بار و جدا شدن از پيكره خانواده شرط ازدواج دختر قرار مي دهد؛ در حالي كه در مورد پسران معمولا برعكس مي باشد و اتفاقا دختري به خانواده اضافه مي شود.
3. دختران جوان به خاطر حجب و حيائي كه دارند و عدم داشتن سابقه ارتباط كامل با مردان به عنوان شوهر، به طور طبيعي شناخت كافي و مناسبي نسبت به انتخاب همسر آينده خود ندارند و معمولا اين شناخت به تنهايي توسط خودشان به دست نمي آيد؛ اگر هم زمينه حصول شناخت را داشته باشند، به خاطر روحيه عاطفي و احساسي بالا به راحتي امكان فريب خوردن آن ها وجود دارد. امري كه تجربه و شواهد فراوان بيروني نيز آن را ثابت نموده است.
خداوند متعال براي كمك به دختر هنگام سرنوشت سازترين تصميم زندگي خود و حفظ او از افتادن در گرداب زندگي با فردي كه صلاحيت لازم را ندارد، چنين شرطي را براي ازدواج او قرار مي دهد تا ضمانت عملي و اجرايي براي كم نمودن خطر انتخاب نادرست به وجود بيايد.
4. همان طور كه دختر در انتخاب همسر و شروع زندگي مشترك نيازمند حمايت پدر و خانواده خود مي باشد، در ادامه زندگي نيز به چنين حمايتي محتاج مي باشد. اين نكته كه خداوند ازدواج دختر را با شرط جلب رضايت پدر مي داند، نكته ظريف ديگري نيز دارد، و آن اينكه چون ازدواج با رضايت و اجازه پدر صورت مي گيرد، پدر خود را نسبت به آينده و زندگي و خوشبختي دختر بيشتر مسؤول مي داند، زيرا با رضايت و اجازه او دختر ازدواج كرده است.
اگر دقت شود تقريبا همه اين امور در خصوص ازداوج هاي بعدي به نوعي كمرنگ يا منتفي هستند، در نتيجه ضرورت اجازه پدر در مورد ازدواج هاي بعد از منظر شرع برداشته شده است.
مي توانيد جهت مطالعه بيشتر به منابع زير مراجعه فرمائيد:
1. نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 96 ـ87.
2. پيام زن، ش 75، ص 69، مقاله «ولايت بر دختر، اختلاف عرف و شرع»، آيت الله سيد محمدحسين فضلالله.
پرسش: شبهه اعتقادي
3- عده اي ميگويند اسلام ارزش زن را نصف مرد دانسته و در بسياري موارد خيلي كمتر از مرد جواب اين شبهات چيست ؟ لطفا مستدل و منطقي جواب دهيد
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برخلاف نظر اين عده از ديدگاه ما اسلام توجه بي دليل و يك طرفه به مردان نداشته، بلكه نگاه اساسي اسلام نگاه انسان محور است نه مرد محور، بلكه در قرآن به عنوان اصلي ترين منبع ديني ما به طور صريح براي برطرف شدن اين تلقي نادرست تلاش شده است؛ براي روشن شدن اين مساله به نظر مي رسد بسيار ضروري است تاملي دقيق در مورد نگاه اسلام به زن و مرد داشته باشيم:
بر اساس آيات قرآن خداوند انسان را آفريد تا خليفه و نمايانگر جمال و جلال او باشد. روشن است كه انسان اعم از زن و مرد است:« إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً ؛ (1) مي خواهم در زمين جانشيني بيافرينم. » خليفه نه فقط مردها بلكه اعم از زن و مرد است. به همين جهت گرچه حضرت آدم (ع) به عنوان واسطه و پيامبر، وحي را دريافت مي داشت، ولي مخاطب وحي آدم و حوا و نسل آن دو بودند. هر دو در بهشت ساكن شدند و از خوردن شجره منع شدند. شيطان دشمن هر دو معرفي شد. شيطان هر دو را فريب داد. هر دو از آن درخت خوردند و هر دو از بهشت اخراج گرديدند و به سكونت در دنيا محكوم شدند:
«يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين ... (2) اى آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مىخواهيد، گوارا بخوريد (اما) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد * پس شيطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد».
« پس گفتيم: «اى آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به زحمت و رنج خواهى افتاد».(3)
« فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطان ... (4) پس شيطان آن دو را وسوسه كرد... ».
چنان كه مشاهده مي كنيد در تمام اين آيات مخاطب خداوند زن و مرد هستند، بدون هيچ تفاوتي؛ بعد هم شيطان دشمن بني آدم، اعم از زن و مرد معرفي گرديد. حكم اخراج براي همه صادر شد و اعلام گرديد همه كساني كه تابع پيامبران شوند، دوباره به بهشت و لقاي خدا و مقامات بالاي انساني از جمله مقام خلافت نايل مي شوند. اين امر هيچ اختصاصي به مردها ندارد.
در قرآن همان گونه كه مرداني را به عنوان الگوي انساني معرفي كرده، زناني نيز به عنوان الگوي انساني (زن و مرد هر دو) معرفي شده اند:« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ... وَ مَرْيمََ ابْنَتَ عِمْرَانَ (5)؛ خداوند براي مومنان به همسر فرعون مثل زده است . . . . و همچنين به مريم دختر عمران ».
در مواردي قرآن اصرار دارد به نوعي عمدا نام زنان را در كنار مردان بياورد تا شائبه هرگونه ترديد در نابرابري زنان با مردان در رسيدن به درجات كمال و تعالي معنوي را برطرف نمايد، مانند اين آيات:
«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّة؛(6) هر كس عمل صالح انجام دهد، از مرد و زن و مؤمن باشد، داخل بهشت مىشود. »
« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة ؛(7) هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم».
اما در اين ميان از همه رساتر آيه 35سوره احزاب است:
« مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است».
با توجه به اين آيات به خوبي روشن مي شود كه از ديدگاه قرآن كه محور و معيار اصلي در معارف اسلامي است، نگاه، انساني است نه جنسيتي و زن و مرد هر دو در انسانيت و ظرفيت كمال و هدف غايي آفرينش يكسان بوده، به هيچ وجه مرد محور نيست و زن از لحاظ مقام انساني هيچ نقصاني نسبت به مرد نداشته در كمالات انساني تفاوتي بين آن ها مطرح نشده است.
اما در عين حال اين واقعيت هم قابل انكار نيست كه زن و مرد از لحاظ ساختار جسمي و روحي و توانمندي هاي فردي، شرايطي متفاوت داشته، داراي امتيازات و نقصان هايي در برابر هم هستند؛ دين اسلام بر اساس تفاوت ها و اختلافات طبيعي جسمي و روحي وظايف و مسئوليت هاي متفاوتي را براي زنان و مردان در نظر گرفته است.
نتيجه تفاوت مسئوليت ها به تفاوت هايي در نيازمندي ها هم منتهي شده است كه در جمع بندي همه اين موارد مي توان به روشني راز تفاوت هاي موجود در برخي حقوق و منافع و مسئوليت ها را كه براي زنان و مردان ترسيم شده، دريافت.
البته ما هيچ گاه ادعا نمي كنيم كه مي توان هر آنچه در منابع ديني به عنوان قانون بيان شده، با اين تحليل ها و جمع بندي هاي عقلاني توجيه و تفسير نمود، اما روشن است كه همان گونه كه مسئوليت ها و تكليف و كار كردهاي زن و مرد در خانواده و جامعه و... مشابه هم نيست، حقوق آن ها نيز مشابه نيست، اما مساوات و برابري بايد باشد، به اين معنا كه با توجه به مسئوليت و تكليف و كاركرد، حق مساوي بايد به هر يك داده شود.
اتفاقا در وضعيتي كه شرايط و توانايي هاي دو جنس متفاوت و ناهمگون است، اعطاي مسئوليت هاي مساوي و توقع تكاليف برابر ظلمي آشكار به هر دو طرف است كه اسلام هيچ گاه چنين ظلمي را به زنان و مردان روا نداشته است. اسلام در موارد بسياري تكاليف سخت و دشواري را بر دوش مردان گذاشته كه زنان را از آن معاف داشته است .
پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه 30.
2. همان، آيه 35-36.
3. طه(20)آيه 117.
4. اعراف(7)آيه 19-25.
5. تحريم(66)آيه 11 - 12.
6. نساء (4) آيه 124.
7. نحل (16) آيه 97.
موفق باشید.






