سلام.قبل از اینکه سوالاتم و مطرح کنم دلم میخواد اول این چند تا نکته رو بیان کرده باشم.هیچ شناختی از خودتون و سایتتون ندارم و خیلی اتفاقی از طریق گوگل به سایتتون راه پیدا کردم.سوالاتی که می خوام مطرح کنم سوالاتی هستن که نزدیک یکی دو ساله ذهنم و درگیر کردن.تا امروز به جز مادر و پدرم با هیچ کس در میونشون نذاشته بودم تا اینکه امروز به صورت غیر منتظره تصمیم گرفتم سوالاتم و از شما هم بپرسم.راستش قبل از شما این سوالات و از مادر پدرم هم پرسیده بودم اما خب چون از لحاظ اعتقادی و مذهبی زیاد قوی نیستن جواب قانع کننده ای بهم ندادن و گاهی هم بهم میگفتن فکر کردن به سوالا فقط ذهنت و درگیر میکنه،فراموششون کن.اما متاسفانه تا این ساعت نه تنها نتونستم فراموششون کنم بلکه هر روز که میگذره بیشتر درگیرشون میشم.خیلی بده آدم نتونه موضع خودش و مشخص کنه.احساس میکنم دچار یه جور سردرگمی شدم.نمیدونم چی درسته چی غلط.نمیدونم باید چی کار کنم به حرف کی گوش کنم.تو بعضی از مسائل عقلم یه فرمانی میده و احساسات و ایمانم یه فرمان دیگه.دلم میخواد باهاتون صادقانه حرف بزنم.من تا امروز این سوالات و از کسی نپرسیدم چون از بیانشون واهمه داشتم اما امروز تصمیم گرفتم این ترس و بذارم کنار.برام مهم نیست راجع بهم چی فکر میکنین تنها چیزی که برام مهمه اینه که بعد از خوندن جواباتون یکم آروم بگیرم و تکلیفم و با خودم بدونم.یه چیز دیگه هم میخوام بگم ولی مطمئنم که باخوندن این یه خط یه ذهنیت منفی ازم تو ذهنتون شکل میگیره.ولی دیگه برام مهم نیست.آب از سرم گذشته چه یه وجب چه صد وجب.خواهشا اگه خواستین چیزی رو برام ثابت کنین نقل قول از ائمه و قرآن برام نیارین.نه اینکه بهشون اعتقاد نداشته باشم،یقین ندارم...وتا موقعیم که یقین پیدا نکنم نمیتونم بپذیرمشون.
خب اول از همه یه توضیح مختصری درباره ی خودم بدم چون مطمئنم با خوندن سوالاتم تعجب میکنبن.دختر 16 ساله ای هستم که توی یه خانواده ی متوسط نیمه مرفه زندگی میکنم.والدینم از لحاظ اعتقادی تو وضعیت نسبتا متوسطی قرار دارن مادرم اهل نماز روزه هست ولی پدرم فقط نماز میخونه و جفتشوم به جز این دو مورد به بقیه ی مسائل دینی مثل حجاب و اینجور چیزا زیاد اعتقاد ندارن.توخانواده ی نسبتا آزادی بزرگ شدم تو روابطم با دیگران و انتخاب راه زندگیم خودم بودم که تصمیم نهایی رو میگرفتم.همین آزادی نسبی باعث شد تو این سن با انواع و اقسام آدما روبه رو بشم و از هر کدومشون هم یه سری تاثیراتی بگیرم.تو مدرسه ی تیزهوشان درس میخونم و به خاطر آداب اجتماعی خوبم و سطح درسی بالا اکثر بچه های مدرسه دوسم دارن و باهاشون رابطه ی نزدیکی دارم.همین تعاملا باعث شد پام به خونه و زندگیه یه عده از دوستام که خانواده هاشون از خانواده های مرفه و فوق العاده معروفی تو اصفهان هستن باز بشه و وقتی شیوه ی ززندگی اونا رو میدیم ناخواسته یه سری از ارزش های اونا بهم تزریق میشد.به خاطر علاقه ای که دوستام بهم دارن باهاشون سفر میرم،مهمونی میرم،تو جمعای خانوادگیشون شرکت میکنم ...
بر خلاف اطرافیانم که فکر میکنن دختر شاد و با نشاطی هستم که کاملا به مسائل مذهبی بی اعتقادم ولی آدم کاملا معنوی هستم.اهل حجاب و رو و رو گیری و نما خوندن و روزه گرفتن و هیچی نیستم ولی رابطه ای که با پروردگارم دارم به نزدیکیه رابطه ایه که مادرم دارم و حتی بهتر از اون.راستش سال پیش یه کلاس فلسفه برگزار شد که معلم تو اون کلاس سعی داشت برامون وجود خداوند و اثبات بکنه اما متاسفانه به خاطر آگاهی کم دبیر و پائین بودن درک و آگاهس دانش آموزان حاضر اون جلسه نه تنها به اثبات وجود خداوند منجر نشد بلکه منی رو هم که تا اون روز فقط و فقط به خداوند اعتقاد داشتم نسبت به وجود خداوند مشکوک کرد.یه مدت در به در تو اینترنت و کتابای مختلف دنبال اثبات وجود خداوند بودم که در آخرم به جوابی نرسیدم.راستش به خاطر ذهنیتی که اطرافیانم ازم دارم روم نمیشد ازونا بپرسم.همشون تصور میکنن که یه دختر کاملا بی اعتقاد به مسائل دینی هستم،میترسیدم سوالاتم و ازشون بپرسم و مسخرم کنن.چند باریم که تصمیم گرفتم این سوالاتم و مطرح کنم به در بسته خوردم.اونا با توجه به ظاهرم دربارم قضاوت میکردن.خلاصه چند باری این سوالات و تو مجامع آموشی پرسیدم و هر بار یه انگی بهم زدن.کمونیست،کافر،...بنابراین تصمیم گرفتم بی خیال این سوال بشم و دیگه پی اش رو نگرفتم و سعی کردم بدون برهان و دلیل وجود خداوند رو بپذیرم.نمیدونم شاید از حرفم تعجب کنین ولی از درون دلم میخواست منم مثل بقیه برای خودم خدائی داشته باشم با این تفاوت که اونا به همین که بهشون القا شده الـاــه ی وجود داره فانعن و باهاش راز و نیاز میکنن ولی من دنبال اثبات وجودش بودم.منم دلم میخواست تو مواقع نتهایی،موقعایی که حرف دلم و نمیتونستم به کسی بزنم برم باهاش درد دل کنم،منم دلم میخواست یه نفرو داشته باشم که همیشه و همه جا کنارم باشه و هوام و داشته باشه.شاید از نظر شما مسخره باشه ولی شبای امتحان،روزایی که به در بسته میخوردم و هیچ کس و نداشتم که اینقدر قدرتمند باشه که ازش کمک بخوام و یا مواقعی که از همه ی عالم و ادم دلم میگرفت میرفتم باهاش درد و دل میکردم و در کمال تعجب آروم میشدم.نمیدونم اسمشو باید گذاشت تلقین یا واقعیت ولی هر چی که بود من و آرومم میکرد.بنابراین همین حسای خوب باعث شد وجود خداوند برام رفته رفته حل بشه بدون اینکه تونسته باشم از لحاط علمی ثابتش کنم.راستش من از اون دسته دانش آموزاییم که سر کلاس پدر معلم و در میارن؛از بس ازشون سوال میپرسم و ازشون دلیل و برهان میخوام، یه مثال ساده تر براتون بزنم مواقعی که معلم یه فرمول و پای تخته مینویسه همه ی بچه ها سریع کپیش میکنن و داخل دفترشون مینویسن اما من تا موقعی که معلم برام ثابتش نکنه یه کلمم وارد دفترم نمیکنم...نمیدونم چرا دارم اینقدر راحت و بی پرده با مخاطب مجازیم حرف میزنم...شاید به خاطر اینه که خسته شدم،از این همه دو گانگی،تزلزل،بی اعتقادی...منم دلم میخواد مثل بقیه باشم بدون دلیل همه چیز و بپذیرم ولی نمیتونم...ببخشید سرتون و درد آوردم...حالا ممنون میشم اگه به سوالام توجه کنین.
1)نمیدونم دلیلش چیه!!فرهنگ سازی غرب،جوی که اخیرا بین جوونای کشورم بوجود اومده یا...ولی متاسفانه از عربا خیلی خیلی بدم میاد.با اینکه خیلی کم پیش میاد از کسی بدم بیاد ولی هر کاری میکنم نمیتونم نسبت به عربا حس خوبی داشته باشم...حالا سوالم اینه...چرا باید همه ی 124000 پبامبرو 12 تا پیشوای ما همشون عرب باشن...چرا باید تمام اسطوره های دینی ما به جز یه عده ی انگشت شماری عرب باشن...مگه بقیه ی مردم دنیا آدم نبودن...مگه پروردگار ما قصدش هدایت تمام بشریت نبوده؟؟!!!پس چرا تمام نماینده هاش باید عرب باشن؟؟!!!اصلا میگیم عربا اون زمان جاهل بودن نمیفهمیدم...خیلی خب با قبول این فرض میگیم نصفشونم عرب باشن ما مشکلی نداریم ولی دیگه نه همشون!! خیلی خیلی عذر میخوام این حرف و میزنم ولی متاسفانه باید بگم این الهه ای که ما داریم میپرستیم چیزیه که عربا برامون ساختن و پرداختن...خدائی که همه ی پیامبران و نماینده هاش عربن...زبان کتاب آسمانیش عربیه و مخاطبش تو این کتاب تنها یه قوم خاصیه...قوم عرب...اگه قرار باشه با یه دید خوشبینانه به این قضیه نگاه کنیم میگیم که خب خداوند مجبور بوده برای حرف زدن با بنده هاش یه زبان بین المملی انتخاب کنه و اون زبان بین المملی تو اون زمان عربی بوده...خب پس اگه اینطور بوده دیگه نباید اجبار بشه که حتما ختم قرآن باید به زبان عربی انجام بشه...یا اینکه نباید تمام ذکر ها و دعا ها به زبا ن عربی گفته بشه...آخه این چه دینیه که میاد بنده رو مجبور میکنه برای درد و دل با پروردگارت باید با ززبان عربی باهاش حرف بزنی من دلم میخواد با زبان خودم با کلماتی که ا ذهن خودم و از وجود خودم سرچشمه میگیره با پروردگارم حرف بزنم...دلم میخواد با زبان مادریم که برام شیرین تر از عسله با عزیز ترینم حرف بزنم...چطور حق ندارم با زبان خودم با پرودگارم حرف بزنم و الزاما باید از سنت عربا برای حرف زدن با الهم استفاده کنم در غیر اینصورت نه نمازم قبوله نه دعا ها و مناجاتم...به خاطر این چیزاست که آدم شک میکنه...شک میکنه به اینکه ایا واقعا این دین دین همه ی بشریته یا دینی که تنها نختص عرب ها بوده و دین من پارسی آیین زردشته!!
من با تمان اینا مشکل دارم...این که چرا منو وادارم میکنن با یه سری کلمات کلیشه ای و عربی با پرودگارم حرف بزنم...چرا باید موقع وضو گرفتن تنها یه قسمتای خاصی از بدنم را تمیز کنم مگه وضو برای طهارت نیست پس دیگه این صغری کبری چیدنا واسه چیه...چون سنت پیامبره ما هم باید عین ایشون خودمون و پاک کنیم..یعنی هیچ روش دیگه ای وجود نداره...یهنی اگه به یه روش دیگه ای خودتو تمیز کردی نمازت قبول نیست؟؟!!!تنها در حالتی قبوله که عینا مثل ایشون بدنمون و آب گرفته باشیم؟؟!!!!
2)من به عنوان یه زن از اساس با حجاب مشکل دارم...حجاب واسه چیه؟؟!!!حفاظت از من؟؟!!!به این خاطر که جلوی گناه و معصیت و بگیرم؟؟!!!خدائیش خودتون بگین...این تبعیض نیست...این زور گوئی نیست؟؟!!!این که منو بپوشونن تا خودشون به گناه نیفتن اوج خودخواهیه یه عده رو میرسونه...منو تو مشت پارچ بپیچونن تا خودشون از راه بدر نشن؟؟؟!!!!اسلام نگفته برین خودتون و اصلاح کنین...نگفته اونقدر روحتون و پرورش بدین تا دیگه به یه دختر به چشم یه بازیچه و اسباب رفع نیاز نگاه نکنین...به اقایون نگفته شماها با رفتارتون امنیت و آسایش و به خانوما هدیه بدین...!!!فقط گفته حواستون به چشماتون باشه؟؟!!!اونوقت چطور واسه خانوما اینقدر احکام و تبصره مبصره تعیین کرده...چطور تو مملکت من ماشین میندازن تو خیابوناشون با ناموسای مردم عین یه تیکه آشغال برخورد میکنن ولی کار به کار اقایون محترم ندارن؟؟!!!اگه حرف سره امنیت زن و جامعه و اینجور چیزاست بهتر نبود سطح شعور و فرهنگ مردممون را ببریم بالا...تا اینکه بخوایم دخترای مردم و از یه ماشن با نوارای سبز رنگ بترسونیم...چرا اسلام همه بار و انداخته رو دوش خانوما...یه زن مگه تا کجا میکشه؟؟؟!!!این همه فساد این همه فحشا...عاملش چیه...دخترا...نخیر...!! علتش اینه که به پسرامون یاد ندادیم زن یعنی چی...بهشون یاد ندادیم وقتی یه دختر و تو خیابون میبینی به چشم خواهرت بهش نگاه کن...وقتی یه نگاه چپ به دختر مردم تو خیابون انداخت یه کشیده تو گوشش نزدیم...وقتی با احساسات و وجود یه دختر بازی کرد تف تو صورتش ننداختیم...در عوض چی کار کردیم...قانون وضع کردیم که آقایون محترم برن در راه خدا 4 تا 4 تا زن بگیرن...گور بابای احساسات لطیف دخترانه...گورر بابای اون زنی که دلش میشکنه...گور بابا اون بچه هایی که با این عمل حسنه ی باباشون از درون میشکنن...گور بابای اون زنی که با هزار امید و آرزو اومده خونه ی این مرد...گور بابای انسانیت گور بابای غرور زنانه...گور بابای اون اشکایی که اون زن باید صبح تا شب پشت پرده ی چشماش قایم کنه تا مبادا راه باز منن و پائین بریزن تا مبادا کسی شکستنش و ببینه...گور بابای اون بغضی که میخواد گلوی اون زنو پاره کنه...گور بابای همه ی اینا...آره مهم سنت پیامبره...!!اونقت خودتون بگین اگه یه زن این کارو بکنه باهاش چی کار میکنین...سنگسار...!!تیکه تیکش میکنین به جرم این که همون کاری رو باهاتون کرده که شماها یه عمره دارین باما میکنین و ما دم نزدیم...حجابو برامون اجبار کردین تا جلوی فساد و فحشا رو بگیرین...برادر عزیز به عنوان یه دختر 16 ساله که داره با این جماعت زندگی میکنه بهت میگم...حجاب جلوی هیچی و نمیگیره فقط واسه یه سری میشه سکوی پرتاب واسه یه عده ی دیگه میشه ارتقا درجه...واسه یه عده هم میشه یه دژ محکم واسه کثیف کاریاشون...میدونم دارم بد حرف میزنم میدونم دارم تند میرم ولی دیگه به اینجام رسیده.دیدم زنای چادری ای که زیر همون چادرشون که تو جامعه ی من نشانه ی قداست و پاکیه یه زنه چه کارا که نمیکنن!!!من بی حجاب به شخصه اصولی تو زندگیم دارم که اجازه این جور کارا رو بهم نمیده...من حجاب ندارم ولی اون قدری وقار و متانت دارم که تو معاشراتم با پسرا خودشون حد و مرز خودشون و میدونن...من با رفتارم واسه ی خودم امنیت میخرم نه با یه تیکه پارچه...من با شعور و شخصیتم برای طرف مقابلم حد و مرز تعیین میکنم نه با یه پارچه ی سیاه...حالا اگه حرف دیگه ای دارین بنده در خدمتم...
راستش سوالاتم زیادن ولی اساسی ترینش همینا بودم...ممنون میشم بهم جوا بدین...راستی چرا حضرت علی اینقدر با خانوما مشکل داشتن...چند وقت پیش داشتم نهج البلاغه رو میخوندم یه چیزایی دیدم که اصلا باورم نمیشد...یه خطبه ای دارن بعد از جنگی که با عایشه داشتن...فداشون بشم هر چی از دهنشون در اومده بود نثار جنس لطیف کرده بودن و اما این جمله که چند وقت پیش تو سایت مشرق نیوز خوندم...
به فرمودۀ حضرت امیر المؤمنین در کلمات قصار 124 نهج البلاغه، غیرت زنان کفر است و غیرت مردان از ایمان. در شرح این سخن مولا(ع) باید گفت که غیرت، احساسی است که یک شخص به رقیب خود دارد. لذا اگر زنی به همسر دوم شوهرش غیرتمند شود و به شوهرش اعتراض کند، او محققاً کافر شده است. اما اگر مردی به زنش غیرتمند شود که چرا به بیگانه نظر دارد این «غیرت» عین ایمان است و در نزد خداوند پسندیده.
یعنی چی این جمله؟؟!!!ممنوم میشم برام توضیحش بدین هیچ جوره تو مخیلم نمیگنجه یه همچین جمله ای...اگه خداوند قرار بوده تو دین منتخبش این همه این زنای بیچاره رو محدود کنه وانواع و اقسام بلاهای آسمانی و زمینی رو بر سرش نازل کنه پس میشه بپرسم این همه عواطف و احساساتی که تو وجود یه زن هست این وسط چی کارن؟؟!!!زنی که اینقدر از لحاظ عاطفی حساسه چطور دین من حکم میکنه که شما حق دارین براش رقیب بیارین و تازه هزار جور ثواب و پاداش هم براش در نظر میگیره؟؟؟!!!!!من اصلا درک نمیکنم که چرا این همه ناحقی و بی عدالتی داره در حق خانوما صورت میگیره؟؟؟!!!!راستی میشه یه کتاب تاریخی به من معرفی کنین که نویسنده مسلمان نداشته باشه ولی از شخصیتای اسلامی و وقایعی که تو تاریخ اسلام رخ داده حرفی زده باشه...
خیلی خیلی ممنون که وقت گذاشتین... ممنون میشم اگه با دقت تمام حرفا رو بخونین و هر جائی که اشتباه کردم راهنماییم کینین....شاید خیلی بی تفاوت ازش بگذرین و لی اینو بدونین که جوبای شما ممکنه سیر زندگی و سرنوشت من و تغییر بده...در ضمن ممنون میشم اگه یکم راهنماییک کنین تا ایمانم و تقویت کنم...راستش با این وضعیتی که در حال حاضر دارم زیاد امید به عاقبت به خیر شدنمو ندارم یه جورایی نسبت به همه چیز شک دارم و به هیچ چیز به معنای واقعی ایمان ندارم...هر چند که میگین شک لازمه ی یقینه اما من متاسفانه نه تنها شکم بر طرف نمیشه بلکه روز به روز بهش افزوده میشه...بهر حال ممنون میشم اگه کمکم کنین...روزتون بخیر...
پرسش: حقانيت اسلام!!
1- سلام. قبل از اينكه سوالاتم و مطرح كنم دلم مي خواد اول اين چند تا نكته رو بيان كرده باشم. هيچ شناختي از خودتون و سايتتون ندارم و خيلي اتفاقي از طريق گوگل به سايتتون راه پيدا كردم.سوالاتي كه مي خوام مطرح كنم سوالاتي هستن كه نزديك يكي دو ساله ذهنم و درگير كردن. تا امروز به جز مادر و پدرم با هيچ كس در ميونشون نذاشته بودم تا اينكه امروز به صورت غير منتظره تصميم گرفتم سوالاتم و از شما هم بپرسم .
راستش قبل از شما اين سوالات و از مادر پدرم هم پرسيده بودم اما خب چون از لحاظ اعتقادي و مذهبي زياد قوي نيستن جواب قانع كننده اي بهم ندادن و گاهي هم بهم ميگفتن فكر كردن به سوالا فقط ذهنت و درگير ميكنه، فراموششون كن.اما متاسفانه تا اين ساعت نه تنها نتونستم فراموششون كنم. بلكه هر روز كه مي گذره بيشتر درگيرشون ميشم. خيلي بده آدم نتونه موضع خودش و مشخص كنه.احساس مي كنم دچار يه جور سردرگمي شدم.نمي دونم چي درسته چي غلط. نمي دونم بايد چي كار كنم به حرف كي گوش كنم.تو بعضي از مسائل عقلم يه فرماني ميده و احساسات و ايمانم يه فرمان ديگه.دلم مي خواد باهاتون صادقانه حرف بزنم.من تا امروز اين سوالات و از كسي نپرسيدم چون از بيانشون واهمه داشتم اما امروز تصميم گرفتم اين ترس و بذارم كنار.برام مهم نيست راجع بهم چي فكر ميكنين تنها چيزي كه برام مهمه اينه كه بعد از خوندن جواباتون يكم آروم بگيرم و تكليفم و با خودم بدونم.
يه چيز ديگه هم ميخوام بگم ولي مطمئنم كه باخوندن اين يه خط يه ذهنيت منفي ازم تو ذهنتون شكل ميگيره.ولي ديگه برام مهم نيست.آب از سرم گذشته چه يه وجب چه صد وجب.خواهشا اگه خواستين چيزي رو برام ثابت كنين نقل قول از ائمه و قرآن برام نيارين.نه اينكه بهشون اعتقاد نداشته باشم،يقين ندارم...وتا موقعيم كه يقين پيدا نكنم نميتونم بپذيرمشون.
خب اول از همه يه توضيح مختصري درباره ي خودم بدم چون مطمئنم با خوندن سوالاتم تعجب ميكنبن.دختر 16 ساله اي هستم كه توي يه خانواده ي متوسط نيمه مرفه زندگي ميكنم.والدينم از لحاظ اعتقادي تو وضعيت نسبتا متوسطي قرار دارن مادرم اهل نماز روزه هست ولي پدرم فقط نماز ميخونه و جفتشوم به جز اين دو مورد به بقيه ي مسائل ديني مثل حجاب و اينجور چيزا زياد اعتقاد ندارن.توخانواده ي نسبتا آزادي بزرگ شدم تو روابطم با ديگران و انتخاب راه زندگيم خودم بودم كه تصميم نهايي رو ميگرفتم.همين آزادي نسبي باعث شد تو اين سن با انواع و اقسام آدما روبه رو بشم و از هر كدومشون هم يه سري تاثيراتي بگيرم.تو مدرسه ي تيزهوشان درس ميخونم و به خاطر آداب اجتماعي خوبم و سطح درسي بالا اكثر بچه هاي مدرسه دوسم دارن و باهاشون رابطه ي نزديكي دارم.همين تعاملا باعث شد پام به خونه و زندگيه يه عده از دوستام كه خانواده هاشون از خانواده هاي مرفه و فوق العاده معروفي تو اصفهان هستن باز بشه و وقتي شيوه ي زندگي اونا رو ميديم ناخواسته يه سري از ارزش هاي اونا بهم تزريق ميشد.به خاطر علاقه اي كه دوستام بهم دارن باهاشون سفر ميرم،مهموني ميرم،تو جمعاي خانوادگيشون شركت ميكنم ...
بر خلاف اطرافيانم كه فكر ميكنن دختر شاد و با نشاطي هستم كه كاملا به مسائل مذهبي بي اعتقادم ولي آدم كاملا معنوي هستم.اهل حجاب و رو و رو گيري و نما خوندن و روزه گرفتن و هيچي نيستم ولي رابطه اي كه با پروردگارم دارم به نزديكيه رابطه ايه كه مادرم دارم و حتي بهتر از اون.راستش سال پيش يه كلاس فلسفه برگزار شد كه معلم تو اون كلاس سعي داشت برامون وجود خداوند و اثبات بكنه اما متاسفانه به خاطر آگاهي كم دبير و پائين بودن درك و آگاهي دانش آموزان حاضر اون جلسه نه تنها به اثبات وجود خداوند منجر نشد بلكه مني رو هم كه تا اون روز فقط و فقط به خداوند اعتقاد داشتم نسبت به وجود خداوند مشكوك كرد.يه مدت در به در تو اينترنت و كتاباي مختلف دنبال اثبات وجود خداوند بودم كه در آخرم به جوابي نرسيدم.راستش به خاطر ذهنيتي كه اطرافيانم ازم دارم روم نميشد ازونا بپرسم.همشون تصور ميكنن كه يه دختر كاملا بي اعتقاد به مسائل ديني هستم،ميترسيدم سوالاتم و ازشون بپرسم و مسخرم كنن.چند باريم كه تصميم گرفتم اين سوالاتم و مطرح كنم به در بسته خوردم.اونا با توجه به ظاهرم دربارم قضاوت ميكردن.
خلاصه چند باري اين سوالات و تو مجامع آموشي پرسيدم و هر بار يه انگي بهم زدن.كمونيست،كافر،...بنابراين تصميم گرفتم بي خيال اين سوال بشم و ديگه پي اش رو نگرفتم و سعي كردم بدون برهان و دليل وجود خداوند رو بپذيرم.نميدونم شايد از حرفم تعجب كنين ولي از درون دلم ميخواست منم مثل بقيه براي خودم خدائي داشته باشم با اين تفاوت كه اونا به همين كه بهشون القا شده الـاــه ي وجود داره قانعن و باهاش راز و نياز ميكنن ولي من دنبال اثبات وجودش بودم.منم دلم ميخواست تو مواقع نتهايي،موقعايي كه حرف دلم و نميتونستم به كسي بزنم برم باهاش درد دل كنم،منم دلم ميخواست يه نفرو داشته باشم كه هميشه و همه جا كنارم باشه و هوام و داشته باشه.شايد از نظر شما مسخره باشه ولي شباي امتحان،روزايي كه به در بسته ميخوردم و هيچ كس و نداشتم كه اينقدر قدرتمند باشه كه ازش كمك بخوام و يا مواقعي كه از همه ي عالم و ادم دلم ميگرفت ميرفتم باهاش درد و دل ميكردم و در كمال تعجب آروم ميشدم.نميدونم اسمشو بايد گذاشت تلقين يا واقعيت ولي هر چي كه بود من و آرومم ميكرد.
بنابراين همين حساي خوب باعث شد وجود خداوند برام رفته رفته حل بشه بدون اينكه تونسته باشم از لحاط علمي ثابتش كنم.راستش من از اون دسته دانش آموزاييم كه سر كلاس پدر معلم و در ميارن؛از بس ازشون سوال ميپرسم و ازشون دليل و برهان ميخوام، يه مثال ساده تر براتون بزنم مواقعي كه معلم يه فرمول و پاي تخته مينويسه همه ي بچه ها سريع كپيش ميكنن و داخل دفترشون مينويسن اما من تا موقعي كه معلم برام ثابتش نكنه يه كلمم وارد دفترم نميكنم...نميدونم چرا دارم اينقدر راحت و بي پرده با مخاطب مجازيم حرف ميزنم...شايد به خاطر اينه كه خسته شدم،از اين همه دو گانگي،تزلزل،بي اعتقادي...منم دلم ميخواد مثل بقيه باشم بدون دليل همه چيز و بپذيرم ولي نميتونم...ببخشيد سرتون و درد آوردم...حالا ممنون ميشم اگه به سوالام توجه كنين.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبل از هر چيز عذر خواهي ما را از تاخيري به وجود آمده در ارسال پاسخ بپذيريد؛ واقعيت امر آن است كه هرچند در طول هفته و در ميان هزاران نامه اي كه دريافت مي كنيم و بخش قابل توجهي از آن ها دغدغه هاي شخصي جواناني چون شماست، نامه صادقانه و زيباي شما ما را تحت تاثير روح حقيقت جو و ضمير پاكتان قرار داد؛ اميدواريم در طول اين گفتگو و ارتباطات بعدي، بستر قرار گرفتن شما در مسيري نوراني و رسيدن به ساحل امن يقين و اطمينان و آرامش مومنانه فراهم آيد و شما زمينه هدايت بهتر و بيشتر خانواده و دوستانتان به مسير حقيقت ناب خدائي باشيد.
اگر اين گونه باشد بايد ارتباط اتفاقي بلكه اشتباهي شما با سايت ما را لطفي از جانب خداوند دانست و به قول معروف - اگر حمل بر خودستايي نشود-:
شد منحرف ز كعبه به ميخانه راه ما اي بهتر از هزار يقين اشتباه ما
مقدمه مبسوط شما ما را بر آن داشت كه قبل از ورود به پاسخ پرسش هايتان نگاهي مختصر به اين مقدمه و نكات درون آن بيندازيم و مطالبي چند را در مورد آن بيان كنيم:
1- دغدغه و نگراني و فشار روحي شما را از وضعيت فكري كه در آن به سر مي بريد كاملا درك مي كنيم و كم نيستند افرادي چون شما كه در جستجوي حقيقت به اين موقعيت مي رسند و گرفتار چنين حيرت و ترديدي مي شوند؛ از منظر ما به عنوان كارشناس امور ديني اين وضعيت نه وضعيتي ناراحت كننده و غير عادي و غير قابل بيان بلكه وضعيتي ضروري، خوب و ارزشمند است، هرچند بستر شكل گيري و تقويت اين سوالات و ابهامات در مواردي غير قابل قبول و نتيجه كم توجهي خود فرد مي باشد، اما به طور كلي اين شك و ترديد نه امري نامطلوب و مذموم، بلكه امري مطلوب و ممدوح اسه به شرطي كه از آن بهترين استفاده در مسير انتقال به شناخت عميق و رسيدن به ايماني كامل و اطمينان بخش بشود، فارغ از آن كه اين ايمان در مسير دين داري باشد يا بي ديني؛ مهم آن است كه شما بتوانيد از اين دغدغه و ترديد به ساحل امن يقين برسيد و عقل و قلب خود را با رسيدن به حقيقت، مجاب و آرام نماييد.
لازمه اين امر حركتي صحيح و منطقي، از اين شك و ترديد به سمت يقين و باور اطمينان بخش است و وجود شك، گام نخست در اين حركت خواهد بود چنان كه شهيد مطهري مي فرمود: شك پل خوبي است. اما منزلگاه خوبي نيست.
2- برخلاف تصور خودتان، آنچه امروز به عنوان اعتقاد و باور به خدا در اعماق وجودتان مي يابيد نه اعتقادي بي ذليل و اساس، بلكه نتيجه منطقي برهان فطرت است كه از مهمرتين براهين خداشناسان و موحدان محسوب مي شود ، يعني همالن احساس عميق دروني به وجود يك قدرت برتر و يك زيبايي مطلق كه مي توان در همه حال بخصوص در سخت ترين اوقات به او دل بست و از قدرت مطلق او كمك خواست.
حتي اعتقاد و ايمان والدين محترم شما نيز همين گونه است، هرچند در عمل به دلايل مختلف گرفتار نابساماني و كوتاهي هايي شده باشد؛ در هر حال ايمان سنتي و فطري خود را دست كم نگيريد و در مقام تخريب و كنار گذاشتن آن هم بر نياييد؛ اما در عين حال حتما و با جديت تمام به دنبال ساختن ساختمان اعتقادي عقلاني و برهاني هم براي خود باشيد تا درمواقع خطر و هجمه شبهات و ترديدها به ايمان فطري اين ساختمان محكم عقلي بتواند مقاومت كرده آرامش وجودي شما را حفظ نمايد.
3- طرح سوال و ارائه جدي ترين پرسش ها در حوزه دين و باورهاي بنيادين و زير بنايي نه تنها خجلت آور و شرم آور نيست. بلكه ضرورتي است كه بايد رقم بخورد تا انسان به سلامت فكر و عقيده برسد، اما به شرطي كه در بستر و مجال مناسب خود انجام شود كه در غير اين صورت طرح اين سوالات در پيش افراد غير كارشناس همانند طرح جزئيات خصوصي وضعيت جسماني در نزد فردي است كه هيچ تخصص پزشكي ندارد. در هر حال اي كاش پيش از اين به دنبال مرجع و محل مناسب طرح اين پرسش ها مي گشتيد و سوالات خود را در محيط مناسب و در بستر صحيح مطرح مي كرديد تا به وضعيت كنوني دچار نگرديد .
بدون شك حل مشكلات شما در رسيدن به شناخت دقيق از مبناي فكري اسلام و مساله توحيد و نبوت است و تا اين مسائل زيربنائي حل نشود نبايد توقع رسيدن به پايخ كامل پرسش هاي روبنائي خود در مورد حجاب و ... را داشته باشيد.
4- در نهايت در مورد وضعيتي كه از زندگي خود ترسيم كرديد و نوع عمل ديني خود و مراودات اجتماعي تان نكته اي را عرض نمي كنيم. چون درخواستي در اين خصوص نداشتيد؛ اما در صورت تمايل در نوبت هاي بعد مي توانيم در مورد جزئيات اين شيوه زندگي و ارتباط آزاد با ديگراني كه چندان هم عقيده با شما نيستند و يا در مورد عدم تقيدتان به رفتارهاي ديني - حتي رفتارهاي منطبق بر ارتباط عميق قلبي با خداوند - به گفتگو بنشينيم.
پرسش: 2)من به عنوان يه زن از اساس با حجاب مشكل دارم...حجاب واسه چيه؟؟!!!حفاظت از من؟؟!!!به اين خاطر كه جلوي گناه و معصيت و بگيرم؟؟!!!خدائيش خودتون بگين...اين تبعيض نيست...اين زور گوئي نيست؟؟!!!اين كه منو بپوشونن تا خودشون به گناه نيفتن اوج خودخواهيه يه عده رو م
3- من به عنوان يه زن از اساس با حجاب مشكل دارم...حجاب واسه چيه؟؟!!!حفاظت از من؟؟!!!به اين خاطر كه جلوي گناه و معصيت و بگيرم؟؟!!!خدائيش خودتون بگين...اين تبعيض نيست...اين زور گوئي نيست؟؟!!!اين كه منو بپوشونن تا خودشون به گناه نيفتن اوج خودخواهيه يه عده رو مي رسونه...منو تو مشت پارچ بپيچونن تا خودشون از راه بدر نشن؟؟؟!!!!اسلام نگفته برين خودتون و اصلاح كنين...نگفته اون قدر روحتون و پرورش بدين تا ديگه به يه دختر به چشم يه بازيچه و اسباب رفع نياز نگاه نكنين...به اقايون نگفته شماها با رفتارتون امنيت و آسايش و به خانوما هديه بدين...!!!فقط گفته حواستون به چشماتون باشه؟؟!!!اونوقت چطور واسه خانوما اينقدر احكام و تبصره مبصره تعيين كرده...چطور تو مملكت من ماشين ميندازن تو خيابوناشون با ناموساي مردم عين يه تيكه آشغال برخورد ميكنن ولي كار به كار اقايون محترم ندارن؟؟!!! اگه حرف سره امنيت زن و جامعه و اينجور چيزاست بهتر نبود سطح شعور و فرهنگ مردممون را ببريم بالا...تا اينكه بخوايم دختراي مردم و از يه ماشن با نواراي سبز رنگ بترسونيم...چرا اسلام همه بار و انداخته رو دوش خانوما...يه زن مگه تا كجا ميكشه؟؟؟!!!اين همه فساد اين همه فحشا...عاملش چيه...دخترا...نخير...!! علتش اينه كه به پسرامون ياد نداديم زن يعني چي...بهشون ياد نداديم وقتي يه دختر و تو خيابون ميبيني به چشم خواهرت بهش نگاه كن...وقتي يه نگاه چپ به دختر مردم تو خيابون انداخت يه كشيده تو گوشش نزديم...وقتي با احساسات و وجود يه دختر بازي كرد تف تو صورتش ننداختيم...در عوض چي كار كرديم...قانون وضع كرديم كه آقايون محترم برن در راه خدا 4 تا 4 تا زن بگيرن...گور باباي احساسات لطيف دخترانه...گورر باباي اون زني كه دلش ميشكنه...گور بابا اون بچه هايي كه با اين عمل حسنه ي باباشون از درون ميشكنن...گور باباي اون زني كه با هزار اميد و آرزو اومده خونه ي اين مرد...گور باباي انسانيت گور باباي غرور زنانه...گور باباي اون اشكايي كه اون زن بايد صبح تا شب پشت پرده ي چشماش قايم كنه تا مبادا راه باز منن و پائين بريزن تا مبادا كسي شكستنش و ببينه...گور باباي اون بغضي كه ميخواد گلوي اون زنو پاره كنه...گور باباي همه ي اينا...آره مهم سنت پيامبره...!!اونقت خودتون بگين اگه يه زن اين كارو بكنه باهاش چي كار ميكنين...سنگسار...!!تيكه تيكش ميكنين به جرم اين كه همون كاري رو باهاتون كرده كه شماها يه عمره دارين باما ميكنين و ما دم نزديم...حجابو برامون اجبار كردين تا جلوي فساد و فحشا رو بگيرين...برادر عزيز به عنوان يه دختر 16 ساله كه داره با اين جماعت زندگي ميكنه بهت ميگم...حجاب جلوي هيچي و نميگيره فقط واسه يه سري ميشه سكوي پرتاب واسه يه عده ي ديگه ميشه ارتقا درجه...واسه يه عده هم ميشه يه دژ محكم واسه كثيف كارياشون...ميدونم دارم بد حرف ميزنم ميدونم دارم تند ميرم ولي ديگه به اينجام رسيده.ديدم زناي چادري اي كه زير همون چادرشون كه تو جامعه ي من نشانه ي قداست و پاكيه يه زنه چه كارا كه نميكنن!!!من بي حجاب به شخصه اصولي تو زندگيم دارم كه اجازه اين جور كارا رو بهم نميده...من حجاب ندارم ولي اون قدري وقار و متانت دارم كه تو معاشراتم با پسرا خودشون حد و مرز خودشون و ميدونن...من با رفتارم واسه ي خودم امنيت ميخرم نه با يه تيكه پارچه...من با شعور و شخصيتم براي طرف مقابلم حد و مرز تعيين ميكنم نه با يه پارچه ي سياه...حالا اگه حرف ديگه اي دارين بنده در خدمتم...
راستش سوالاتم زيادن ولي اساسي ترينش همينا بودم...ممنون ميشم بهم جوا بدين...راستي چرا حضرت علي اينقدر با خانوما مشكل داشتن...چند وقت پيش داشتم نهج البلاغه رو ميخوندم يه چيزايي ديدم كه اصلا باورم نميشد...يه خطبه اي دارن بعد از جنگي كه با عايشه داشتن...فداشون بشم هر چي از دهنشون در اومده بود نثار جنس لطيف كرده بودن و اما اين جمله كه چند وقت پيش تو سايت مشرق نيوز خوندم...
به فرمودۀ حضرت امير المؤمنين در كلمات قصار 124 نهج البلاغه، غيرت زنان كفر است و غيرت مردان از ايمان. در شرح اين سخن مولا(ع) بايد گفت كه غيرت، احساسي است كه يك شخص به رقيب خود دارد. لذا اگر زني به همسر دوم شوهرش غيرتمند شود و به شوهرش اعتراض كند، او محققاً كافر شده است. اما اگر مردي به زنش غيرتمند شود كه چرا به بيگانه نظر دارد اين «غيرت» عين ايمان است و در نزد خداوند پسنديده.
يعني چي اين جمله؟؟!!!ممنوم ميشم برام توضيحش بدين هيچ جوره تو مخيلم نميگنجه يه همچين جمله اي...اگه خداوند قرار بوده تو دين منتخبش اين همه اين زناي بيچاره رو محدود كنه وانواع و اقسام بلاهاي آسماني و زميني رو بر سرش نازل كنه پس ميشه بپرسم اين همه عواطف و احساساتي كه تو وجود يه زن هست اين وسط چي كارن؟؟!!!زني كه اينقدر از لحاظ عاطفي حساسه چطور دين من حكم ميكنه كه شما حق دارين براش رقيب بيارين و تازه هزار جور ثواب و پاداش هم براش در نظر ميگيره؟؟؟!!!!!من اصلا درك نميكنم كه چرا اين همه ناحقي و بي عدالتي داره در حق خانوما صورت ميگيره؟؟؟!!!!راستي ميشه يه كتاب تاريخي به من معرفي كنين كه نويسنده مسلمان نداشته باشه ولي از شخصيتاي اسلامي و وقايعي كه تو تاريخ اسلام رخ داده حرفي زده باشه...
خيلي خيلي ممنون كه وقت گذاشتين... ممنون ميشم اگه با دقت تمام حرفا رو بخونين و هر جائي كه اشتباه كردم راهنماييم كينين....شايد خيلي بي تفاوت ازش بگذرين و لي اينو بدونين كه جوباي شما ممكنه سير زندگي و سرنوشت من و تغيير بده...در ضمن ممنون ميشم اگه يكم راهنماييك كنين تا ايمانم و تقويت كنم...راستش با اين وضعيتي كه در حال حاضر دارم زياد اميد به عاقبت به خير شدنمو ندارم يه جورايي نسبت به همه چيز شك دارم و به هيچ چيز به معناي واقعي ايمان ندارم...هر چند كه ميگين شك لازمه ي يقينه اما من متاسفانه نه تنها شكم بر طرف نميشه بلكه روز به روز بهش افزوده ميشه...بهر حال ممنون ميشم اگه كمكم كنين...روزتون بخير...
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
هرچند اين بخش هاي نامه شما را مكرر خوانديم و عمق درد و اندوه شما را از اين مساله دريافتيم، اما قبول بفرماييد با اين شكل طرح مساله نمي توان علمي و منطقي برخورد نمود؛ تصويري كه يا اين تعابير از شما در ذهن ما نقش بسته، چهره اي برافزوخته و عصباني با بغضي درگلو است كه عقده فروخرده خود را با صدايي باند فرياد مي كند و تعابيري بعضا متناقض و متعارض را بر زبان مي آورد.
بديهي است كه در برابر چنين فردي جر سكوت و فرصت دادن براي رسيدن به آرامش و سكون نمي توان كاري كرد ؛ خوب مي دانيم كه منشا اين آشفتگي چيزي جز عدم درك ماهيت دقيق تعاليم دين و فلسفه حجاب، در كنار عدم مواجهه با الگوهاي صحيح زنان مومن و دين فهم و عامل به همه جوانب دستوات دين و به ويژه مشاهده رفتارهاي نادرست برخي مجريان قانون است كه بعضا نه خود فهم دقيقي از دين دارند و نه در كم و كيف اجراي قوانين، لااقل از تخصصي ناچيز برخوردارند.
به گمان ما اصولا تصورذهني شما از حجاب تصوري كاملا ابتدايي و سطحي است كه به شدت نيازمند بازنگري و تامل مجدد است؛ تعجب ما آن است كه شما كه حتي يك نكته ساده علمي را از يك استاد بدون پرس و جو و سوال و جواب بسيار نمي پذيريد، چگونه گزينه ترك حجاب اسلامي را در زندگي خود برگزيديد و در جامعه و جمع دوستان و بستگان، حتي در مهماني هاي آن خاص خواص اصفهان !! آن گونه حاضر مي شويد.
اشتباه نكنيد به هيچ وجه قصد جسارت به محضرتان را نداريم، اما خود گفتيد كه به حجاب نه معتقديد و نه بدان پايبند، اما همان گونه كه اعتقاد به حجاب دليل مي خواهد ، عدمن اعتقاد به حجاب و ترك يك سنت ديرين فرهنگي و يك دستور مسلم ديني هم دليل منطقي مي طلبد و عجيب است كه شما بدن دركي درست و دقيق از حجاب به آساني آن را كنار گذاشتيد !!!
پيشنهاد مي كنيم كه پيش از هر بحث و گفتگوي ديگري لااقل كتاب مساله حجاب شهيد مطهري را به طوردقيق و كامل مطالعه كنيد و ببينيد، نگرش شما در مورد حجاب چقدر با روح واقعي اين دستور ديني منطبق است.
به همين دليل وارد بر جزئيات مطالب مطرح شده شما نمي شويم؛ اما قبول بفرماييد كه راهكار زدن در گوش پسري كه از روي غريزه دروني و اقتضاي تمايلات جنسي - كه در جاي خود اصلا مذموم و قبيح نيست - و يا به تعبير شما تف انداختن در صورت كسي كه با احساسات دختران بازي كرد ، به مراتب بدتر از همان رفتارهاي قهري گشت ارشاد و ترساندن دختران جامعه از ماشين هاي با نوارهاي سبز رنگ است.
عجيب تر آن كه ما نامه هاي بسياري از پسراني داريم كه دغدغه ها و دلگفته هايي همچون شما دارند و در مواجهه با ما نهايت تاثر خود را از فضاي جامعه و تحريك كنندگي شديد وضعيت پوشش و ظاهر دختران بيان مي دارند و از نتايج منفي اين تحريكات اجتماعي بر روح و روان خودشان كه حتي آن ها را مجبور به رفتارهاي پر خطر و آسيب زاي جنسي مي كند مي گريند؛ شما تنها فطرت سالم خود و عاطفه دخترانه خود و امثال خود را مي بينيد، اما ما اشك هاي دردناگك پسري را كه تحت تاثير همين فضاي الوده ديگر نمي تواند به مادر و خواهر خود نيز نگاه پاكي داشته باشد و شدت تحريكات جنسي او را به مرز جنون كشانده مي بينيم؛ اي كاش مجازبه انتشار برخي از اين نامه هاي دردمندانه بوديم.
تنها كافي است نگاهي به آمارهاي گوناگون كشورهاي غربي بيندازيد كه لااقل از دهه 40 ميلادي به وضوح از حجاب و پوشش سنتي خود فاصله گرفتند و تجربه حدود 8 دهه بي حجابي مفرط و روابط آزاد و بي پرده بين زن و مرد آن ها در امارهاي خود آنان مقايسه كنيد تا از نگاه عوامانه بلكه - با عرض پوزش - بچه گانه دست برداريد و تصور نكنيد كه عمق فاجعه با تصحيح فرهنگ عمومي و تربيت اجتماعي حل مي شود .
چند سال پيش دانشگاه كلرادو آمريكا آماري از ميزان تجاوز و تعرضات جنسي به كودكان را منتشر كرد ؛ بر اساس اين آمار:
- در هر دو دقيقه يك كودك در امريكا مورد سوءاستفاده جنسي قرار مي گيرد.
- يك زن از هر شش زن امريكايي در كودكي مورد سوءاستفاده جنسي قرار گرفته است.
- تنها در ايالت كلرادو سالانه بيش از 50 كودك در اثر سوءاستفاده جنسي جان خود را از دست مي دهند كه 75 درصد آن ها را كودكان زير 4 سال تشكيل مي دهند.
- سالانه حدود دو هزار كودك در ايالت كلرادو پس از سوءاستفاده جنسي به بخش مراقبت هاي ويژه مراكز درماني منتقل مي شوند.(1)
انجمن پزشكي آمريكا نيز در گزارش آماري خود آورده است:
-هر سال، بالغ بر 140 هزار مورد جراحت عليه كودكان در جريان تجاوزات جنسي به ثبت ميرسد.
- از هر 4 زن در آمريكاي شمالي، يك تن، در دوران كودكي مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است.
-سالانه بيش از 2 ميليون مورد تجاوزات جنسي عليه كودكان و نيز غفلت و مسامحه در خصوص آن ها صورت ميگيرد؛
-سالانه يك هزار و 100 كودك آمريكايي دليل شدت تجاوزات جنسي جان ميسپرند ! (2)
اوضاع روابط زن و مرد و خانواده و فرزندان مجهول الهويه در كشورهاي غربي آن قدر وحشتناك است كه حتى دلسوزان حوزه جامعهشناسي و مسائل خانواده در اين كشورها را هم به تكاپو انداخته، حيف كه از ماندن در اين لجنزار دريدگي و حيوانصفتي متنفريم. آمارهاي خود اين كشورها در خصوص تعرّضات و سوء استفادههاي جنسي كارمندها يا افراد زير دست در مراكز نظامي، اداري، آموزشي، حتى تعرّضات به كودكان در كليساها، مدارس و... را هم ارائه ميكرديم تا حقيقت تلخ دوري از حريم ها در جوامع غربي روشن تر گردد.
به نظر ما يكي از اصليترين و ريشه اي ترين عوامل بروز انحراف كه غرب را در چنين لجنزاري فرو برده ،دور بودن از حريم حجاب و رعايت نكردن دستور پوششي و رفتاري است كه اسلام بدان اصرار نموده و نتيجه آن شده است كه در مهد تمدن عريان و آزاد غرب، آمريكا، لا اقل از هر 6 زن، يك نفر مورد تجاوز قرار ميگيرد (حتماً ديگر به تفاوت واژه تجاوز با روابط آزاد جنسي توجه داريد)! اما در ايران كه تجربه ناقص و حتي مي توان گفت غلطي از حجاب دارد، به يقين در بين زنان متدين و محجبة كشور از هر 6 هزار نفر يك نفر شايد به اين مشكل گرفتار نشود.
آيا با اين آمارها باز مي توان گفت كه اگر مدتي حجاب نباشد يا به مردان آموزش هاي لازم داده شود و... همه چيز عادي مي شود و .... ؟
باقي مطالب و بحث و بررسي هاي مساله تعدد زوجات و كلمات نهج البلاغه و... را درصورت تمايلتان به نوبت هاي بعد موكول مي كنيم.
پينوشتها:
1. روزنامه شرق 31/2/86.
2. http://www.jadidtarin.com/news/000127.php
پرسش: 2-
1)نميدونم دليلش چيه!!فرهنگ سازي غرب،جوي كه اخيرا بين جووناي كشورم بوجود اومده يا...ولي متاسفانه از عربا خيلي خيلي بدم مياد.با اينكه خيلي كم پيش مياد از كسي بدم بياد ولي هر كاري ميكنم نميتونم نسبت به عربا حس خوبي داشته باشم...حالا سوالم اينه...چرا باي
2- نمي دونم دليلش چيه!! فرهنگ سازي غرب،جوي كه اخيرا بين جووناي كشورم بوجود اومده يا...ولي متاسفانه از عربا خيلي خيلي بدم مياد.با اينكه خيلي كم پيش مياد از كسي بدم بياد ولي هر كاري مي كنم نمي تونم نسبت به عربا حس خوبي داشته باشم...حالا سوالم اينه...چرا بايد همه ي 124000 پبامبرو 12 تا پيشواي ما همشون عرب باشن...چرا بايد تمام اسطوره هاي ديني ما به جز يه عده ي انگشت شماري عرب باشن...مگه بقيه ي مردم دنيا آدم نبودن...مگه پروردگار ما قصدش هدايت تمام بشريت نبوده؟؟!!!پس چرا تمام نماينده هاش بايد عرب باشن؟؟!!!اصلا مي گيم عربا اون زمان جاهل بودن نمي فهميدم...خيلي خب با قبول اين فرض مي گيم نصفشونم عرب باشن ما مشكلي نداريم. ولي ديگه نه همشون!! خيلي خيلي عذر مي خوام اين حرف و مي زنم ولي متاسفانه بايد بگم اين الهه اي كه ما داريم مي پرستيم چيزيه كه عربا برامون ساختن و پرداختن...خدائي كه همه ي پيامبران و نماينده هاش عربن...زبان كتاب آسمانيش عربيه و مخاطبش تو اين كتاب تنها يه قوم خاصيه...قوم عرب...اگه قرار باشه با يه ديد خوشبينانه به اين قضيه نگاه كنيم ميگيم كه خب خداوند مجبور بوده براي حرف زدن با بنده هاش يه زبان بين المملي انتخاب كنه و اون زبان بين المملي تو اون زمان عربي بوده...خب پس اگه اينطور بوده ديگه نبايد اجبار بشه كه حتما ختم قرآن بايد به زبان عربي انجام بشه...يا اينكه نبايد تمام ذكر ها و دعا ها به زبا ن عربي گفته بشه...آخه اين چه دينيه كه مياد بنده رو مجبور ميكنه براي درد و دل با پروردگارت بايد با زبان عربي باهاش حرف بزني من دلم ميخواد با زبان خودم با كلماتي كه ا ذهن خودم و از وجود خودم سرچشمه ميگيره با پروردگارم حرف بزنم...دلم ميخواد با زبان مادريم كه برام شيرين تر از عسله با عزيز ترينم حرف بزنم...چطور حق ندارم با زبان خودم با پرودگارم حرف بزنم و الزاما بايد از سنت عربا براي حرف زدن با الهم استفاده كنم در غير اينصورت نه نمازم قبوله نه دعا ها و مناجاتم...به خاطر اين چيزاست كه آدم شك ميكنه...شك ميكنه به اينكه ايا واقعا اين دين دين همه ي بشريته يا ديني كه تنها مختص عرب ها بوده و دين من پارسي آيين زردشته!!
من با تمان اينا مشكل دارم...اين كه چرا منو وادارم ميكنن با يه سري كلمات كليشه اي و عربي با پرودگارم حرف بزنم...چرا بايد موقع وضو گرفتن تنها يه قسمتاي خاصي از بدنم را تميز كنم مگه وضو براي طهارت نيست پس ديگه اين صغري كبري چيدنا واسه چيه...چون سنت پيامبره ما هم بايد عين ايشون خودمون و پاك كنيم..يعني هيچ روش ديگه اي وجود نداره...يهني اگه به يه روش ديگه اي خودتو تميز كردي نمازت قبول نيست؟؟!!!تنها در حالتي قبوله كه عينا مثل ايشون بدنمون و آب گرفته باشيم؟؟!!!!
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبول داريد كه در مورد احساس بدي كه نسبت به عرب ها داريد، نمي توان پاسخي منطقي و عقلاني داد. چون احساسات تابع تمايلات دروني است و خودتان هم قبول داريد كه اين گرايش دروني منشا دقيق و منطقي و قابل قبولي ندارد؛ البته بد نيست به اين نكته توجه داشته باشيد كه اصولا "عرب" عنوان حاكي از يك نژاد نيست. بلكه عنواني است براي افراد برخوردار از يك گويش كه در بين نزاد هاي مختلف حضور دارند و اصولا كم نيستند ايرانيان از نژاد آريايي كه عرب زبانند.
به علاوه مردم مصر و بخش هاي مهم افريقا هم اصاله داراي زبان عربي نبودند و نژاد و زبان آن ها متفاوت از مردم مناطق عربي بود كه به مرور زمان زبان هاي سرياني و سواحيلي و ... را كنار گذاشته و زبان عربي تبديل به زبان رايج آن ها شد.
به علاوه كم نيستند عرب هايي كه اصولا مسلمان و هم نژاد اعراب شناخته شده محسوب نمي شوند مانند اعراب مسيحي و يهودي سوريه و لبنان و برخي كشورهاي ديگر كه بسياري از حيث نژاد هم نژاد اقوام اروپايي هستند ولي در گويش عربند.
به هر حال از جوان فهميده و داراي درك بالايي چون شما توقع طرح اين مساله را نداشتيم هرچند مي دانيم ذكر اين امر نتيجه صداقتتان در بيان حقيقت است؛ اما در هر حال بايد عرض كنيم كه منشا اين نوع نگرش هرچه كه باشد و اگرعرب را ذاتا يك نژاد مستقل بدانيم دو نكته مهم در پاسخ پرسشتان مي توان گفت:
نخست آن كه ماهيت اين تعبير و اين تنفر دروني آيا چيزي غير از همان ماهيت نگرش نژاد پرستانه در ممالك غربي است؟ آيا حقيقت آپارتايد و تقسيم انسان ها به درجات مختلف انساني و پست و بي ارزش دانستن بخشي از افراد به خاطر برخورداري از نژاد خاص، امروزه حتي در همان ممالك غربي از منفور ترين گرايشات محسوب نمي شود؟ و آيا اگر اسلام دين عدالت و مساوات و بازگشت دادن بشر به حقايق فطري خود است، نبايد بر رو همين عقيده انحرافي و گرايش مذموم درون جان ما دست بگذارد و تلاش در برطرف كردن آن داشته باشد؟
پس گام نخست در رسيدن به حقيقت حل اين مشكل از درون خودمان و رسيدن به نگاه انساني و بشري به همه انسان ها است نه تغيير صورت مساله و پرسش از اين موضوع كه چرا با اين كه من از اين افراد بدم مي آيد، آن ها به مناصب الهي رسيده اند و... .
جالب آن كه يكي از گرايشات زشت عرب ها همين تفاخر هاي زباني و نژادي بود در حالي كه روح و ماهيت نژاد ايراني و آريايي از اين گونه تفاخر ها مبرا و بيگانه بود ؛ خداوند در قرآن مي فرمايد:
« وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلىَ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ * فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُواْ بِهِ مُؤْمِنِين (1) هر گاه ما آن [قرآن]را بر بعضى از عجم [غير عرب] ها نازل مىكرديم* و او آن را بر ايشان مىخواند، [عرب ها ] به آن ايمان نمىآورند!
در واقع اين آيه اشاره روشني به خوي تعصب نژادي عرب ها دارد در حالي كه نژاد عجم اين گونه نيست؛ در اين زمينه روايت زيبايي از امام صادق(ع) هم نقل شده كه حضرت فرمودند: «لو أنزل القرآن على العجم ما آمنت به العرب و قد نزل على العرب فآمنت به العجم فهذه فضيلة العجم (2) اگر قرآن بر عجم فرستاده شده بود عرب بآن ايمان نميآورد، و بر عرب فرستاده شده، و عجم به آن ايمان آورد پس اين فضيلت و برترى عجم است».
نكته دوم آن كه اصولا اين ادعاي شما نادرست است و پيامبران الهي همه از عرب نبودند، بلكه تعداد ناچيزي از ايشان عرب بودند؛
ابتدا بايد گفت كه از ميان انبياء تنها عده بسيار معدودي عرب بودند كه در روايتي تنها 4 پيامبر عرب زبان معرفي شده است؛ در روايتي از جناب ابوذر نقل شده كه ايشان سوالات متعددي را از پيامبر در خصوص پيامبران مي پرسد كه حضرت پاسخ مبسوطي در اين باره مي فرمايند؛ از جمله مي فرمايند:
"اي ابوذر ! چهار نفر از پيامبران سرياني بودند: آدم و شيث و أخنوخ (اخنوخ، يعني ادريس، اولين كسي كه قلم به دست گرفت) و نوح. چهار نفر از انبيا از عرب بودند: هود و صالح و شعيب و محمد(ص) (3)
در مورد امامان نيز وضع به همين منوال است. زيرا همه پيامبران بزرگ الهي داراي اوصياء و جانشيناني بودند كه بعد از آن ها مسئوليت حفظ شريعت و هدايت جامعه را بر عهده داشتند و طبيعي بود كه در هر قوم و در هر منطقه بعثتي، جانشين پيامبر قبلي نيز از همان قوم و گويش باشد تا به خوبي وظيفه دفاع از دين و شريعت پيامبر قبلي را بر عهده بگيرد.
در مورد پيامبر اسلام نيز همين امر اتفاق افتاد و همه جانشينان پيامبر اسلام، از نسل ايشان و عرب بودند؛ البته لازم به ذكر است كه اين امر ضرورت عقلي ندارد و چه بسا ممكن بود كه جانشين پيامبر اسلام از خانداني ديگر و از نسل و نژادي ديگر انتخاب شود، اما خداوند بر اساس حكمت خود اين گونه مقدر نمود كه جانشينان پيامبر از خاندان وي باشند. چون اين امر در رسيدن به اهداف و نتايج مطلوب در توسعه اسلام نقش بهتري ايفا مي نمود.
لااقل حدود 20 پيامبر شناخته شده در مناطق مختلف ايران دفن هستند كه هيچ كس آن ها را از عرب ها ندانسته و همه يا بخشي از آن ها از نژاد آريايي و ايراني بودند؛ حتي خود قرآن به صراحت تاكيد مي كند كه ما پيامبر هر قومي را به زبان همان قوم فرستاديم : « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (4) هيچ پيامبرى را جز به زبان مردمش نفرستاديم، تا بتواند پيام خدا را برايشان بيان كند.»
بر همين اساس انبيائي كه در مناطق گوناگون جهان مبعوث شدند منطبق با زبان قوم خود، گويشي عبراني يا سرياني يا آريايي و ... داشتند؛ البته در خصوص پيامبراني كه رسالتي جهاني داشتند اين مساله متفاوت بود و ايشان در منطقه اي خاص كه نياز اصليبه داشتن پيامبر داشت، منطبق بر همان زبان و گويش مبعوث مي شدند و بعد تلاش مي كردند رسالت خود را به مناطق مختلف از طريق ترجمه مباني فكري و معارف دين خود و يا از طريق پيرواني كه در همان مناطق مي يافتند ترويج دهند، چنان كه پيامبر اسلام نيز چنين كردند.
اما در مورد كم و كيف عبادت و نماز و مقدمات آن مانند طهارت متاسفانه قدري لحن گفتارتان از شكل گفتگوي علمي فاصله گرفت و گويا در اين زمينه اطلاعات روشني از ماهيت شريعت و اعمال ديني و روح تعاليم عملي نداريد، گفتار شما در اين زمينه شبيه خلبان نوآموزي است كه اصرار دارد با برج مراقبت با زبان محلي خود صحبت كند و صحبت به زبان بين المللي را برنمي تابد و... .
به هر حال مجال گفتگو در اين بخش بسيار است كه آن را موكول به نوبت هاي بعد مي كنيم، چون ورود در اين عرصه نيازمند درك دقيق مبادي و مقدمات و اصول پيش فرض در توحيد و نبوت است كه شما در مقام بحث و بررسي آن هستيد.
پي نوشت ها:
1. شعراء (26) آيه 198- 199.
2. قمى على بن ابراهيم، تفسير القمي، انتشارات دار الكتاب، قم ، 1367 ش، ج 2، ص 124.
3. علامه مجلسي، بحارالانوار، نشر اسلاميه تهران، بي تا، ج74، ص 71.
4. ابراهيم (14) آيه 4.
موفق باشید.






