با سلام وخسته نباشید
واقعا چرا انسانهای سر شناسی چون: ام سلمه و عبدالله بن جعفر و محمدبن حنفيه و عبدالله بن عباس, ابوسعيد الخدري, جابر بن عبدالله می خواستند امام حسین(ع) را از قیامش منصرف کنند, جایی که این صحابی خاص پیامبر مخصوصا ابن عباس و جابر هنوز نمیدانند که نباید روی حرف امام حرف زد و اگر میدانستند که امام معصوم است و نباید با نظرش مخالفت کرد در اینجاست که دروغ گفتن شیعه به اینکه می گویند امام معصوم است افشا می شود و جایی که این یاران نزدیک امام حسین(ع) هنوز امامشان را نمیشناسند و او را در جنگ یاری نمی کنند چه انتظاری از مردم عادی است که حتما باید در این جنگ شرکت کنند, واقعا قبل از هرکس جای اینها در قعر جهنم است که نه امامشان را می شناختند نه یاریش کردند, واقعا اگر اینها صحابی خاص پیامبر اکرم می بودند از انجایی که روایات پیامبر را در مورد امام حسین(ع) شنیده بودند باید جلوتر از هر کسی به یاری امام معصومشان می شتافتند عوض اینکه بخواهند امام را از کارش منصرف کنند؟؟؟ در اینجا دو راه دارد یا امام معصوم است یا نیست اگر معصوم است جای این صحابی در قعر جهنم است و نزدیکان امام هنوز امامشان را نمی شناسند و اگر معصوم نیست صحابی حق داشته اند که با امامشان مخالفت کنند و دروغ گفتن شیعه رسوا می شود, آیا اینها روایات کربلا را از زبان پیامبر اکرم نشنیده اند؟
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بين عصمت ائمه(ع) و مواضع برخي افراد درباره قيام امام حسين(ع) منافات نيست، زيرا شخصيت هاي مانند ابن عباس با قيام امام مخالف نبودند، بلكه آنان به دليل اينكه مانند امام حسين(ع)، وضع جامعه اسلامي را درك نمي كردند، سعي مي نمودند، امام را از قيام منصرف نمايند. اينان به منظور خير خواهي مي خواستند كه امام از قيام منصرف شوند و يا روش قيام را تغيير دهند؛ اين امر غير از مخالفت با امام است ،آنچه كه موجب عذاب الهي مي گردد، طغيان عليه امام عصر مي باشد، نه خير خواهي وطرح پيشنهاد براي حل بحران جامعه. به عبارت ديگر موافقان ومخالفان يك نهضت را مى توان به سه گروه تقسيم نمود:
1- مخالفان فكرى و سياسي
مخالفان فكرى و سياسى كسانى هستند كه با رهبر نهضت در انديشه و سياست مخالف قيام مي باشند و اصولاً قيام را جايز ندانسته و وضع موجود را پذيرفته و احياناً راهكارهاى ديگر را پيشنهاد مى كنند.
2- موافقان فكرى و سياسي:
اين دسته آنانى هستند كه با انديشة رهبر و استراتژى او موافق و تنها راه مبارزه عليه حكومت را قيام مى دانند، كه از اين دسته مى توان به عنوان ياران و انقلاب سازان ياد كرد.
3- افراد خير خواه ولى منتقد:
اين دسته افرادى هستند كه با ايده رهبر نهضت موافق ،ولى با تجزيه و تحليلى كه از اوضاع سياسى و اجتماعى دارند، به رهبر پيشنهاد و راهكار هايي را ارائه مى دهند كه به ظاهر نشان از مخالف دارد. شخصيت هاي مانند ابن عباس، محمد حنفيه و عبدالله بن جعفر ام سلمه، از گروه سوم بودند. اينان مخالف فكرى و سياسى امام حسين(ع) نبودند، بلكه افراد دلسوز و خيرخواه بودند كه به امام حسين(ع) برخى راه حل ها را پيشنهاد كردند، مثلا محمد حنفيه با اصل قيام مخالف نبود، زيرا وي انسان وارسته و آشنا به اوضاع جامعه بود و در كلمات محمد حنفيه مطلبي در اين خصوص وجود ندارد. البته محمد حنفيه برخي از راه حل هايي را درباره قيام امام حسين (ع) و نبردن اهل بيت (ع) به سوي كوفه ارائه داد، اما هيچ كدام از اين امور به معناي مخالفت با اهداف امام حسين (ع) نمي باشد. در گفت و گوي محمد حنفيه با امام حسين (ع) مي خوانيم: در شبي كه امام حسين (ع) قصد داشت صبح آن از مكه خارج شود، محمد حنفيه نزد او رفت و گفت: برادرم اهل كوفه را مي شناسي كه در حق پدرت و برادرت نيرنگ كردند، مي ترسم در حق تو هم مانند گذشتگان عمل كنند، اگر صلاح بداني در مكه بمان كه تو در حرم از همه عزيزتر و محفوظ تري. امام فرمود: برادرم، مي ترسم يزيد بن معاويه مرا در حرم به قتل برساند و من باعث هتك حرمت حرم شوم ابن حنفيه گفت: اگر از اين مي ترسي به يمن يا جاي ديگر كه تو از همه مردم محفوظ تر خواهي بود،برو و كسي به تو دسترسي نخواهد داشت. امام فرمود: راجع به پيشنهاد تو فكر مي كنم (1) همچنين محمد حنفيه در گفت و گو ديگر با امام حسين (ع) ،پيشنهاد كردكه اهل بيت (ع) را همراه خود-به سوي كوفه - نبريد، حضرت در جواب فرمود: جدم رسول خدا (ص) را در خواب ديدم كه فرمود: يا حسين اخرج فان الله شاء ان يراك قتيلا و ان الله قد شاء ان يراهن سبايا (2)
همان طور كه ملاحظه مي فرماييد در اين گفت و گو سخني از منع قيام امام حسين (ع) نيست، آن چه كه در اين گفت و گو مطرح شده اين است كه وضع جامعه چندان مناسب نيست و يا حضور اهل بيت (ع) در كربلا ضرورت ندارد.
عبدالله بن جعفر نيز مخالف امام نبود، و عدم حضور وي به كربلا به دلايل ديگر داشته است. او همان شخصيتي است كه به حضرت زينب (س) اجازه داد در كربلا حضور يابد و دو تا از فرزندان خود را به كربلا فرستاد (3) و خود از اينكه در كربلا حضور نداشت اظهار تا سف نمود. (4)
ابن عباس نيز از مفسران قرآن و يكى از اصحاب مهم امام علي(ع) و امام حسين(ع) بود و يزيد و امويان را خوب مى شناخت، از اين رو با فكر يزيد موافق نبود، اما او به دليل اينكه با افق و ديد محدود به تجزيه و تحليل وضع جامعه مى پرداخت، آينده جنگ را به نفع امام حسين(ع) نمي دانست. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقيح المقال بيان مي داريم:
وي معتقد است امام حسين (ع) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرد. او مي نويسد: امام حسين هنگامي كه از حجاز به طرف عراق حركت كرد، خود مي دانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه ي مكلفين واجب شود كه به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه بر اساس وظيفه ي خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او هم سفر شوند و اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. آري گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره ي امام حسين در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است. اما كساني كه در حجاز بودند و از همان اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند و عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست. مامقاني پس از بيان اين مقدمات مي گويد: بنا بر اين، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبدالله جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است. (5)
علامه مجلسي نقل مي كند كه: امام حسين، قبل از شهادتش به بني هاشم چنين نوشته است:
« من الحسين بن علي الي بني هاشم، اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد معي و من تخلف لم يبلغ الفتح و السلام؛ اما بعد، هركس از شما با من بود به شهادت خواهد رسيد و افرادي كه با من نيامدند، به درجه ي فتح نايل نشدند !» . وي بعد از ذكر روايت فوق چنين مي نويسد: جمله ي: «به فتح نايل نمي شود » اين احتمال را مي رساند كه امام (ع) ديگران را بين آمدن به كربلا و نيامدن مخير كرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبي نبود، بلكه تخييري بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمي شود. (6)
در ضمن ماشيعيان ائمه خود مان را معصوم مي دانيم.براين امرآيات وروايات دلالت دارند، از جمله
آيه تطهير :إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛(7) خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. همچنين آيه نيز بر اين امر دلالت مي نمايد : «قال إنّى جاعلك للناس إماماً قال و من ذرّيتى قال لاينال عهدى الظّلمين » (بقره ، 124) براساس اين آيه ، خداوند منصب هاى الهى از جمله امامت را به كسانى اعطا مى كند كه به گناه آلوده نباشند. ظلم در اين جا، قرار دادن كار يا چيزى در موقعيتى ناشايست است. از آن جا كه مقام امامت و رهبرى ، فوق العاده پر مسئوليت و با عظمت است، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوء پيشينه ، موجب سلب اين منصب مى گردد (8)، بر اين اساس همراهي نكردن برخي اصحاب با قيام امام حسين (ع) ، باعصمت حضرت ارتباط ندارد.ايجاد چنين تلازمي ادعاي بدون دليل است.
پي نوشت ها:
1. يخ مفيد، الارشاد، ترجمه هاشم رسولي محلاتي، ناشر اسلاميه، ج2، ص 33.
2. علامه مجلسىبحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلاميه، ج44، ص364 .
3. دائره المعارف تشيع، ج 11، ص 83.
4. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 298 ـ 299.
5. تنقيح المقال في علم احوال الرجال، مامقاني، عبدالله، ص112، بي جا، مطبعة الحيدرية؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81 .
6. بحار الأنوار، علامة المجلسي، ج 44، ص 233- 298 ، سال چاپ 1403 - 1983 م ، ناشر دار إحياء التراث العربي ، بيروت، لبنان.
7. احزاب (33) آيه 33.
8. ناصر مكارم شيرازى ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374 ش، ج1،ص 444.
موفق باشید.






