با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما.
من یک بچه مذهبی هستم.متاسفانه با افرادی هستم که زیاد اسلام را قبول ندارند.
چند سوال در باره این موضوع دارم
1. اینان می گویند که خانه کعبه را خانه خدا دانست غلط است و بزرگترین بی احترامی به خداوند است. می گویند که مگر خدا خانه دارد. خدای هرکس آن چیزی است که قبول دارد.
لطفا این موضوع را برای من بشکافید که بدانم.
2. میگویند که خدا در کجا گفته که حیوانات را برای غذا خوردن بکشید در صورتی که حیوانات مانند گوسفند و گاو هنگام مردم زجر می کشند. یا شتر که گریه می کند. ماهی که هنگام مردن و صید بالا و پایین می پرد.در صورتی که تمام خواص گوشت در گیاهان است.
این را نیز بشکافید زیرا می گوید برای عروسی گوسفند می کشیم.در حج گوسفند می کشیم.
در عزای حسینی گوسفند می کشیم.
چرا باید بکشیم؟؟؟
3. اینان دین را قبول ندارند و می گویند که اسلام اصلا وجود نداشته چرا که 1400 سال پیش دقیق معلوم نبوده شاید داستانی بیش نباشد. این همه داستان از پیامبر (ص) و امامان و معصومین واقعی نیست و ساختگی است.
4. چرا سگ و خوک را اسلام نجس کرده در صورتی که با وفا ترین جیوان است.
خواهش می کنم جواب بدهید زیرا دارم برایم شبهه میشود.
پرسش: چند سوال
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما.
من يك بچه مذهبي هستم.متاسفانه با افرادي هستم كه زياد اسلام را قبول ندارند.
چند سوال در باره اين موضوع دارم
1. اينان مي گويند كه خانه كعبه را خانه خدا دانست غلط است و بزرگترين بي احترامي به خداوند است. مي گويند كه مگر خدا خانه دارد. خداي هركس آن چيزي است كه قبول دارد.
لطفا اين موضوع را براي من بشكافيد كه بدانم.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به يقين خداوند جا و مكان ندارد. چون مادي نيست، اما نسبت دادن كعبه به عنوان خانه خدا، با اين كه خداوند جسم نيست و به خانه نيازي ندارد، به معناي سكونت خداوند در اين خانه و معاني متعارف انساني نيست، بلكه به معناي بيان شرافت آن خانه است. در واقع تعبير خانه خدا يا بيت الله يك اصطلاح ادبي است كه در ادبيات عرب به آن اضافه تشريفي مي گويند.
از آن جا كه كعبه به دست قهرمان توحيد پايهگذاري شده و پيامبران و اولياي خدا در آن جا عبادت كردهاند، شرافتي ويژه يافته، با اين نسبت مي خواهند بفهمانند كه خداوند توجهي بيش تر به آن جا دارد و به زيارت كنندگانش بيش تر عنايت مي فرمايد، نه اين كه خدا جسم است و آن جا خانه اوست.
اين اضافه در موارد ديگري نيز به كار رفته است، مثل ماه خدا (شهرالله) كه در مورد ماه مبارك رمضان به كار مي رود يا روز خدا ( يوم الله) كه براي برخي از روزهاي شريف و با اهميت به كار رفته است و يا كتاب خدا (كتاب الله) كه در مورد قرآن استعمال شده است.
اما در مورد اين تعبير كه "خداي هركس آن چيزي است كه قبول دارد " بايد گفت بله همين طور است و خداي هر فرد همان چيزي است كه به عنوان خدا قبول دارد، چنان كه خداي يك مسيحي حضرت عيسي است و خداي يك بت پرست بت او و خداي برخي اديان حيواناتي همچون گاو و... ؛ اما سخن اينجاست كه آيا در عالم، "خدا " به معناي خالق و مدبر عالم كه از ازل وجود داشته و تا ابد هم خواهد بود، وجود دارد يا خير؟
اگر خير پس هر كس بر اساس توهم خود موجودي مخلوق و ضعيفي را خدا ناميده و همه در خدا ناميدن خدايان خود در اشتباهند؛ اما اگر در عالم خدايي حقيقي و واقعي وجود دارد ، سخن در اين است كه اين خالق بزرگ به صرف اعتقاد برخي افراد تغيير مي كند يا خير؟ مسلما خير و اگر همه مردم كره زمين بگويند اين بت خداست، يك بت سنگي نمي تواند خداي عالم شود.
بر اين اساس هر چند ممكن است هر كس موجودي را خداي خود بداند. اما بايد ديد كدام يك از اين اعتقادات صحيح است و كدام خدا مي تواند خداي حقيقي و خالق و مدبر عالم باشد. به عبارت ديگر اين اعتقادات مختلف، در نزد افراد و اقوام گوناگون، هرچند مي تواند محترم باشد، اما به يقين همه اين ها صحيح نخواهد بود و تنها يك عقيده درست و يك موجود خداي حقيقي است كه عقل بهترين داور در اين زمينه است.
پرسش: چند سوال
2. مي گويند كه خدا در كجا گفته كه حيوانات را براي غذا خوردن بكشيد در صورتي كه حيوانات مانند گوسفند و گاو هنگام مردم زجر مي كشند. يا شتر كه گريه مي كند. ماهي كه هنگام مردن و صيد بالا و پايين مي پرد.در صورتي كه تمام خواص گوشت در گياهان است.
اين را نيز بشكافيد زيرا مي گويد براي عروسي گوسفند مي كشيم.در حج گوسفند مي كشيم.
در عزاي حسيني گوسفند مي كشيم.
چرا بايد بكشيم؟
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مرحوم علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان در كتاب خود اين شبهه را مطرح و به طور مشروح بدان پاسخ مي دهد كه در صورت كنار گذاشتن احساسات و مطالعه معقول، اين شبهه جاي خود را به حكمت و معرفتي دقيق مي دهد، اكنون پاسخ ايشان را مي آوريم:
جواب از اين سؤال در يك جمله كوتاه اين است كه بر فرض كه به طور قطع و يقين ثابت شود كه حيوان به هنگام كشته شدن مانند انسان زجر مي كشد، اما با رحمت خدا منافات ندارد؛ زيرا اساس شرايع دين و زير بناى آن، حكمت و مصالح حقيقى است، نه عواطف وهمى، خدا در شرايعش حقائق و مصالح حقيقى را رعايت كرده، نه عواطف را كه منشأش وهم است.
اگر انسان به وضعيت پيرامون خود دقت كند، خواهد ديد كه همه چيز در حال تحول است. هيچ چيز از هيچ به وجود نمي آيد، بلكه وقتي چيزي به وجود مي آيد، حتما چيزي از بين مي رود، يعني تا علفي از بين نرود،حيواني به وجود نمي آيد. علف تبديل به حيوان مي شود، و هيچ چيز در عالم ماده از اين قانون مستثنا نيست.
مى توانى بگوئى عالَم، عالَم آكل و ماكول است (پيوسته موجودى موجوداتى ديگر را مى خورد و جزء وجود خود مى سازد).
مى بينيد كه موجودات زمينى از زمين و مواد آن مى خورند و آن را جزء وجود خود مى نمايند، و به آن، صورت مناسب با صورت خود و يا مخصوص به خود مى دهند و دوباره زمين خود آن موجود را مى خورد و فانى مى سازد.
گياهان از زمين سر در مىآورند و با مواد زمينى تغذيه مىكنند، و از هوا استنشاق مىنمايند تا به حد رشد برسند، دوباره زمين آن گياهان را مىخورد، و ساختمان آنها را كه مركب از اجزايى است تجزيه نموده، اجزاى اصلى آنها را از يكديگر جدا و به صورت عناصر اوليه در مىآورد، و مدام و پى در پى هر يك به ديگرى بر مىگردد زمين گياه مىشود، و گياه زمين مىشود.
قدمى فراتر مىگذاريم، مىبينيم حيوان از گياهان تغذيه مىكند آب و هوا را جزء بدن خود مىسازد، و بعضى از انواع حيوانات چون درندگان زمينى و هوايى حيوانات ديگر را مىخورند، و از گوشت آنها تغذيه مىكنند، چون از نظر جهاز گوارش مخصوص كه دارند چيز ديگرى نمىتوانند بخورند، ولى كبوتران و گنجشكان با دانههاى گياهان تغذى مىكنند، و حشراتى امثال مگس و پشه و كك از خون انسان و ساير جانداران مىمكند، و همچنين انواع حيواناتى ديگر كه غذاهايى ديگر دارند، و سر انجام همه آنها خوراك زمين مىشوند.
پس نظام تكوين و قانون خلقت كه حكومتى على الاطلاق و به پهناى همه عالم دارد، تنها حاكمى است كه حكم تغذى را معين كرده، موجودى را محكوم به خوردن گياه، و موجودى ديگر را محكوم به خوردن گوشت، يكى ديگر را به خوردن دانه، چهارمى را به خوردن خون كرده، آن گاه اجزاى وجود را به تبعيت از حكمش هدايت نموده است.
اگر اين خوردن موجودات يكديگر را، تعطيل شود، نظام عالم به هم ريخته و اصولا عالمي باقي نمي ماند، پس رحمت يك حكمي است كه شعاعش تا محدوده خاصي است و آن محدوده، محدوده حفظ نظام عالم و ادامه آن است. درست مانند آزادي كه مقدس است تا حدي كه منجر به اختلال نظام جامعه نشود، زيرا آزادي شعاعش تا محدوده خاصي است.
پس رافت و رحمت از مواهب خلقت است، ولى تكوين آن را حاكم على الاطلاق قرار نداده است.
رحمت و رأفت در انسان در همه جا فضيلت نيست، براي مثال وقتي جان دادن چند انسان را مشاهده مي كني كه با خوردن گوشت نجات مي يابند، ترحم بر گوسفند ديگر فضيلت نيست يا اينكه عدالت بدون قيد و شرط و به طور على الاطلاق فضيلت نيست، چون اگر اين طور بود، مواخذه ظالم به جرم اين كه ظلم كرده، و مجازات مجرم به خاطر اينكه مرتكب جرم شده درست نبود حتى زدن يك سيلى به قاتل جنايتكار صحيح نبود، زيرا با ترحم منافات دارد. همچنين انتقام گرفتن از متجاوز، و به مقدار تعدى او تعدى كردن درست نبود، حال اگر ظالم و مجرم و جانى و متجاوز را به حال خود واگذاريم، دنيا و مردم تباه مى شوند.
در عين حال اين مطلب باعث نشده كه اسلام نسبت به رحمت سفارش لازم را نكرده باشد، بلكه دستور داده كه رحمت عمومى گسترش داده شود. از اينكه حيوانى را بزنند، نهى كرده، حتى زدن حيوانى را كه مى خواهند ذبح كنند منع نموده، نيز نهى كرده از اينكه حيوانى را پيش روى حيوان ديگرى مثل آن ذبح كنند. براى ذبح كردن حيوان راحت ترين و ملايم ترين وضع را مقرر فرموده، و آن بريدن چهار رگ گردن او است. دو تا لوله خون و يك لوله تنفس و يك لوله غذا نيز دستور فرموده حيوانى را كه قرار است ذبح شود، آب در اختيارش بگذاريد، و از اين قبيل احكام ديگرى كه تفصيل آن ها در كتب فقه آمده است.
با همه اين ها اسلام دين تعقل است، نه دين عاطفه محض. در هيچ يك از شرايعش عاطفه را بر احكام عقلى كه اصلاح گر نظام مجتمع بشرى است، مقدم نداشته، از احكام عاطفه تنها آن احكامى را معتبر شمرده كه عقل آن را معتبر شمرده، كه برگشت آن نيز به پيروى حكم عقل است. اما اگر فرض كنيم كه كشتن حيوانات با ترحم منافات دارد، ولي با ارحم الراحمين بودن خداوند منافات ندارد، چرا كه آنچه در خدا است، رحمت است، نه رقت قلب، كه تاثر شعورى خاص است در انسان كه باعث مى شود نسبت به فرد مرحوم مهربانى كند، و اين خود صفتى است جسمانى و مادى كه خدا از داشتن آن متعالى است، رحمت در خدا معنايش بخشش خير بر مستحق خير است، آن هم به مقدارى كه استحقاق آن را دارد، به همين جهت بسا مى شود كه عذاب را رحمت خدا و به عكس رحمت او را عذاب تشخيص مى دهيم، همچنان كه تشريع حكم تذكيه حيوانات را براى حيوانات عذاب مى پنداريم، پس اين فكر را بايد از مغز بيرون كرد كه احكام الهى بايد طبق تشخيص ما كه ناشى از عواطف كاذب بشرى است، باشد و مصالح تدبير در عالم تشريع را به خاطر اين گونه امور باطل ساخته، يا در اينكه شرايعش را مطابق با واقعيات تشريع كرده باشد، مسامحه كند.(1)
جواب ديگر اينكه هر موجودي در اين عالم بايد به كمال خويش برسد و به كمال رسيدن حيواناتي مثل گوسفند و گاو و مرغ و... كه خوردن گوشتشان حلال است، اين است كه كشته شوند و گوشتشان خوراك انسان ها گردد.
قرباني كردن در حج هم حكمت خاص خودش را دارد كه در آيات و روايات بيان شده از جمله خداوند مي فرمايد: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى...»(2)؛ و (نحر) شتران فربه را براى شما از شعائر خدا مقرر داشتيم كه در آن قربانى شما را خير و صلاح است، پس هنگام ذبح آنها تا برپا ايستادهاند نام خدا را ياد كنيد و چون پهلوشان به زمين افتد از گوشت آنها تناول نموده و به فقير وسائل هم اطعام كنيد. ما اين چنين اين بهائم را مسخر و مطيع شما ساختيم تا شكر به جاى آريد. هرگز گوشت و خون اين قربانيها نزد خدا (به درجه قبول) نمىرسد ليكن تقواى شماست كه به او خواهد رسيد.
پي نوشت ها:
1. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، انتشارات جامعه مدرسين، ج 5، ص 296.
2. حج(22)آيات36و37.
پرسش: چند سوال
3. اينان دين را قبول ندارند و مي گويند كه اسلام اصلا وجود نداشته چرا كه 1400 سال پيش دقيق معلوم نبوده شايد داستاني بيش نباشد. اين همه داستان از پيامبر (ص) و امامان و معصومين واقعي نيست و ساختگي است.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
راههاي علم و آگاهي پيدا كردن نسبت به حقائق، مختلف است، بعضي مطالب با براهين و استدلالهاي عقلي و برخي نيز با تجربه و مشاهده معلوم و ثابت ميشوند؛ امّا نبايد فراموش كرد كه تنها راه علم و آگاهي پيدا كردن به يك حقيقت، تعقّل و انديشيدن و يا تجربه نيست. چه بسا مطالبي كه قابل تجربه نبوده و با براهين و ادلة عقلي نيز ثابت نميشوند همانند تاريخ و سرگذشت پيشينيان.
به خوبي روشن است كه كسي از راه تجربه و يا تفكّر و انديشيدن نميتواند نسبت به تاريخ گذشته آگاهي پيدا كند در اينگونه موارد تنها راه كسب اطّلاعات و آگاهي، گوش سپردن به گفته تاريخ نگاران و يا كساني است كه از گذشته به هر طريقي آگاهي دارند و راستگويي آنها مُبَرهن است.
مسألة تعداد انبياء و همچنين تعداد امامان و اينكه چه كساني پيامبر يا امام بودهاند. از جمله مواردي اند كه با حس، تجربه و عقل ثابت نميشود. البته اصل ضرورت بعثت انبياء و امامت و مسائلي همچون لزوم عصمت انبياء و امامان و همچنين نيازمندي جامعه بشري به انبيا و امامان متعدد، با ادلة عقلي ثابت ميشوند، چنانكه علماي علم كلام اين ادله را ذكر نمودهاند (1) و در روايات هم بر اين ادله عقلي تأكيد شده است و معصومين ـ عليهم السّلام ـ نيز در موارد متعدد به اين ادله عقلي استدلال نمودهاند.(2)
امّا اينكه پيامبران و امامان آيا وجود داشته اند و اينكه مثلا چند نفر و چه كساني بودهاند مسلّماً خارج از حوزة عقل است. تنها راه آگاهي از اين مسأله گوش سپردن به گفته هاي مورّخين و كتب تاريخي و يا بررسي شواهد و قرائن باستان شناسانه و مانند آن است.
خوشبختانه در مورد پيامبر اسلام (ص) تقريبا هيچ كس نتوانسته تشكيكي در اصل وجود آن حضرت كند و تقريبا همه مورخين درباره وجود و بعثت او در سرزمين عربستان اتفاق نظر دارند و شواهد و قرائن تاريخي و جغرافيايي و ميراث مكتوب بشر در اين مورد و حتي در مورد جزئيات زندگي ان بزرگوار غير قابل انكار است، هرچند در مورد پيامبران ديگر تشكيكات زيادي شده، اما به جهت وجود منابع تاريخي متعدد از زمان پيامبر و امامان، وجود آنها از مسلمات تاريخي است و حتي احتمال خلاف آن را هم نمي توان داد.
اين حرف كه آنها وجود نداشته اند و همه آنچه در مورد آنها نقل مي شود، غير واقعي است، تنها يك ادعاي بدون دليل مي باشد. هر كسي كه كمي در كتابهاي تاريخي جهان تحقيق كرده باشد، بر اين مساله اذعان دارد. چنان كه در كتاب تاريخ تمدن، نوشته ويل دورانت با آنكه در وجود بسياري از پيامبران تشكيك شده، اما به جهت وجود شواهد تاريخي روشن در وجود پيامبر و امامان نتوانسته نقدي را بياورد و وجود آنها را به عنوان مسلمات تاريخي آورده و به توصيف تاريخ زمان آنها پرداخته است. (3)
پي نوشت ها:
1 . ر.ك: مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، نشر بين الملل، تهران، 1381ش، ج2-1.
2 . فيض كاشاني، ملامحسن، الوافي، اصفهان، چاپ مؤسسة امير المؤمنين، ص 21، باب اضطرار الي الحجة، ح 1.
3. دورانت، ويل، تاريخ تمدن، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1388ش، ج4، عصر ايمان.
پرسش: چند سوال
4. چرا سگ و خوك را اسلام نجس كرده در صورتي كه با وفا ترين جيوان است .
خواهش مي كنم جواب بدهيد زيرا دارم برايم شبهه ميشود .
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نجس بودن يك موجود يا يك شي ء امري مستقل از حقيقت و ماهيت آن چيز است، در واقع احكام طهارت و نجاست احكامي خاص و معين در زمره عبادات و امور فردي و اجتماعي هستند كه بايد همانند همه دستورات تعبدي ديني ديگر مورد توجه و عمل قرار بگيرند و چه بسا نتوان دليل عقلي يا علمي براي اين امر يافت .
در واقع دليل نجس العين بودن اين دو حيوان همانند دليل نجاست ساير نجاسات همچون خون و ادرار و ... ادله قطعي موجود در منابع ديني است و بس و ما هيچ دليل ديگري بر اين امر نداريم؛ ولي بايد توجه داشت كه اين حكم به معناي بي ارزشي و پليدي ذاتي اين موجودات نيست بلكه آنان نيز مخلوقات خداوند بوده و مرتبه خود ارزشمند و محترمند، همان گونه كه ساير نجاسات همانند خون و مني هم براي حيات انسان و تداوم نسل او بسيار لازم و ضروري اند .
در واقع در اصل خلقت و جايگاه اين حيوانات در چرخه طبيعت و ثمراتي كه براي نظام آفرينش دارند، تفاوتي بين آن ها با ديگر موجودات نيست، بلكه وجود آن ها به مراتب باارزش تر از ميليون ها موجود ديگر است؛ به نظر شما تنها فوايدي كه حيواني مانند سگ براي زندگي ما دارد، قابل مقايسه با فوائد صدها حيوان ديگر مي تواند باشد ؟
اما نجس العين بودن اين حيوانات يكي از رازهاي شريعت خداوند است كه همانند ساير دستور الهي ، انجام برخي وظايف و رعايت پاره اي امور شخصي را در قبال آن ها براي ما لازم مي كند كه هرچند برخي احتمالات علمي و پزشكي در اين خصوص و در نتيجه دوري از اين حيوانات به نظر مي رسد اما نمي توان آن را قطعي و صد درصد دانست و مهمترين معيار نجس دانستن و پرهيز از تماس با اين موجودات همان تعبد و تسليم بودن در برابر دستورات الهي و آزموده شده ميزان تسليم بندگان است .
در نتيجه همان گونه كه در منابع ديني روايات گوناگون در مورد نجس بودن اين حيوانات وارد شده (1) در عين حال حرمت و ارزش و كارايي حيواني مانند سگ هم مورد توجه قرار گرفته و در فقه در مورد نحوه استفاده از قابليت هاي اين حيوان و بهره مندي از منافع آن و حتي خريد و فروش و نگهداري او نكات دقيقي بيان شده است و جايگاه سگ به عنوان يك حيوان كاملا محترم دانسته شده است (2) حتي در روايات نمونه هاي از توجه و ملاطفت ائمه در برابر اين حيوان وجود دارد . (3)
پي نوشت ها :
1. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، از ابواب نجاسات، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام، قم، 1409 ه ق، ج 3، باب 12، ص 417 - 415.
2. رك نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، چاپ هفتم، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 5، ص 114 .
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 43، ص 352 .
موفق باشید.






