با سلام .
البته خودم تقریبا به این رسیده ام که انسان برای رسیدن به کمال و خواستی که خداوند از او دارد به دین احتیاج دارد . ولی سوالم از این جهت است که به هر حال خداوند از وقتی که انسان را آفرید به او قدرت درک و استدلال داد تا انسان به این وسیله خداوند را بشناسد و خوب و بد را هر چند که می تواند صحیح باشد یا نه تشخیص دهد. و خداوند به اندازه قدرت و درک هر فردی در قیامت او را عقاب می کند . مثلا فردی ممکن است از هر 10 موضوعی که به آن می اندیشد 5 تای آنرا صحیح انجام دهد و 5 تای آنرا غلط (درک خوب و بد یا به عبارتی فروع ) و ممکن است خداوند به این دلیل که آن فرد تلاش و کوشش در فهم خواست خدا کرده اشتباهات او را ببخشد . در اینصورت دیگر دین ضرورت دارد ؟
آیا این نمی تواند باشد که خداوند تنها کسانی را که برای شناخت او تلاش نمی کنند و کارهای ناپسند را دانسته انجام می دهند عقاب می کند ؟ و البته اشتباهات کسانی را که در راه رسیدن به حقیقت تلاش می کنند می بخشد ؟
ممنون .
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مساله اي كه در سوال ذكر كده ايد تا اندازه اي درست است، اما نه كامل. بله، اگر ديني نبود و يا لزومي بر وجود دين نبود، عقل به عنوان پيامبر دروني هر انسان افراد را به يكسري از كارها كه بنابر فهم وي نيكو است، رهنمون مي كند. همانطور كه خودتان هم گفته ايد قطعا فهم هر انساني از اين كارها مختلف و متفاوت خواهد بود. اگر ديني وجود نداشت خدا براساس همين عقل و ميزان كندوكاو و زحمت انسان به او پاداش مي داد يا عقاب مي كرد.
اين مساله را مي توان هدايت حداقلي براي انسان دانست كه فرد تنها براساس عقل خود برنامه زندگي اش را ترسيم مي كند. اما در نقطه مقابل قطعا هدايت حداكثري هم وجود خواهد داشت كه با بعثت انبياء و نزول اديان امكان پذير خواهد بود.
برنامه پيامبران قطعاً با داوريهاي عقل (آنجا كه عقل داوري دارد) موافق ميباشد، ولي آنچه را عقل در مورد آن، داوري دارد يك رشته قضاياي كلي است بدون اينكه جزئيات و مصاديق آن را بيان كند، مثلاً خرد مي گويد: بايد بدنبال كارهاي مفيد و سودمند رفت، و از كارهاي زيانبار دوري جست، اما اينكه كدام كار مفيد، و كدام كار مضر است، عقل در اين باره نظر روشني ندارد و غالبا دچار شك و ترديد ميگردد.
آگاهي خرد تا آن حد گسترده نيست كه علاوه بر تبيين ضابطه كلي، صغريات و موضوعات را نيز بدون كم و زياد بيان كند، و از طرفي علم بشر نيز نمي تواند پاسخگوي اين مشكل باشد. زيرا، اولاً مطالعات علمي بشر غالبا محدود به سود و زيانهاي جسمي است و ثانياً بُرد معرفت علمي در اين قلمرو نيز محدود است. اعزام پيامبران براي تبيين موضوعات آن ضابطه كلي است كه عقل پيوسته به آن دعوت مي كند، توگوئي پيامبران بسان پزشكاني هستند كه به بيماران ميگويند: از آن غذا بخور كه مفيد است و از غذاي ديگر بپرهيز كه مضر است.
به عبارت ديگر: سعادتمندي انسان در بعد نظري، در گروه دو مطلب است:
1 ـ بيان ضوابط كلي و معيارهاي ثابت خوب و بد (حسن و قبح) كه معمولا بر عهده عقل است.
2 ـ بيان مصاديق و موارد آن ضوابط كلي كه تا دين و ارسال رسل نباشد، عقل به تنهايي قادر به درك تمام آنها نيست. ريشه اشتباه در اين استدلال آن است كه برنامه هاي پيامبران در دو نوع (موافق خرد و مخالف آن) خلاصه شده است در صورتي كه «ره آورد» وحي ميتواند چيزي غير از اين دو باشد يعني امكان دارد پيامبران در پرتو وحي برنامهاي را عرضه كنند كه مرغ انديشه هيچ دانشمندي هرچه هم بلند پرواز باشد، به آشيان آن نرسد، و با مراجعه به برنامههاي شرايع پيامبران روشن ميشود كه آنان روي موضوعاتي فشار ميآوردهاند كه مردم آن روز دچار اشتباه و گمراهي بودند.
آنان به يكتاپرستي و خداپرستي دعوت ميكردند در حالي كه بشر در منجلاب بتپرستي و شرك فرو رفته بود، بشر آن روز بازگشت انسان را به حيات جديد امري محال يا مستبعد تلقي ميكرد، در حالي كه تمام پيامبران پس از توحيد، معاد را ركن شريعت خود معرفي نموده، ودين را بدون اعتقاد به معاد، كاملا عقيم و بي ثمر ميانديشيدند.
لذا براي آنكه فرد به سعادت حداكثري برسد محتاج دين و برنامه هاي پيامبران است تا با كمك عقل بتواند به آنچه خدا از انسان انتظار دارد، دست يابد. هرچند اگر به دلايل مختلف شخصي يا اجتماعي زمينه و بستر اين هدايت حد اكثري براي برخي انسان ها فراهم نشود خداوند با تفاوت در رقم زدن نوع مسئوليت ها و تكاليف و تفاوت در محاسبه اعمال اين تفاوت ها را عادلانه جبران خواهد نمود.
موفق باشید.






