سلام ممنونم از توجه خوبتون به مشکلم

در مورد موادری که خواسته بودین به ترتیب شماره توضیح میدم

1-

باید بگم که من از سال 83 ( شب میلاد حضرت زهراء) دچار وسواس شدید به موادی مثل طهارت و نجاست و گرفتن وضو و انجام غسل شدم برای مثال وقتی به دستشویی می رفتم بعد از مدت طولانی تکرار شستشو با پا درد شدید از اونجا بیرون می آمدم و یا برای گرفتن وضو بعضی مواقع تا یک ساعت معطل می شدم و چون در نیت شک میکردم و همش وارسی میکردم و در نماز هم در نیت و قرائت کردن مشکل داشتم و یا برای انجام غسل واجب تا دو ساعت در حمام می ماندم و مرتب عمل شستشوی اعضا و جوارح را تکرار می کردم و در آخر با حال بسیار بد و بیحالی شدید از حمام بیرون می آمدم البته باید بگم که قبل از سال 83 من وسواس خیلی کمی داشتم و اونم فقط در تلفظ و قرائت نماز بود و بعد از اون شب بود که یک مرتبه از 10 درصد وسواس به 100 درصد رسیدم هرکاری کردم بدتر میشد کمی بعد دچار استرس و اضطراب شدم ، چون از انجام این اعمال ترس داشتم و از سال 85 بود که بیخوابی و بد خوابی به سراغم اود مثلا تا ساعت 4 صبح بیدار بودم و هر چه سعی میکردم که بخوابم دچار سر درد و چشم درد میشدم و اگر هم خوابم میبرد بین خوابچندین بار از خواب می پردیدم و وقتی هم که از رختخواب بیرون میرفتم چنان خسته بودم که حد نداشت و در طی روز هم بدین صورت بود البته تمامی این حالت شدت وضعف داشت ولی از روندش متوجه میشدم که در حال افزایشه - در مورد افسردگی هم باید بگم که من از سن حدود 17-18 سالگی دچار دلتنگی میشدم ودرون دلم احساس غم میکردم و این حالت بعد از سال 83 بیشتر و بیشتر شد دنیا برام تیره تار شدن از زندگی لذت نمی بردم از خودم تنفر شدید پیدا کردم دنیارو برای خودم تمام شده می دیدم همش در ذهنم فکر میکردم چقدر پیرم ، کسی دوستم نداره ،دیگران از من بدشان میآید ، من بدبختم ، احساس بدی مثل کثیف بودن بدن داشتم وحتی بارها و بارها به خودکشی هم فکر کردم و .... البته باز میگم این حالت از اون سال به بعد از 10 درصد به 100 درصد رسید و در طی این سالها بالا پایین میشد و و از روندش معلوم بود که در حال بیشتر شدنه و از سال 90 روند رو به کاهش داشته به عللی که ذکر میکنم

2-

الف ) در مورد وسواس در طول هفته همواره درگیر اون هستم البته کم و زیاد میشود بیخوابی و استرس بسیار کمتر شده ولی باز هم هست

افسردگی هم بعضی تا چند روز درگیرم وبعضی مواقع تا حد زیادی کم میشود ولی باز هم درگیرم

ب و پ ) باید بگم که در حال حاضر شدت مواردی که ذکر کردم نسبتا کمتر شده بعنوان مثال اگر رفتن به دستشویی نیم ساعت طول میکشید الان 10 تا 15 در طولانی ترین حالتش زمان میبره - وضو اگر نیم ساعت معطلی داشت الان بین 5 تا 15 دقیقه طول میکشه -اگر غسل واجبم از زمانیکه وارد حمام میشدم تا زمانیکه بیرون می آمدم 2 ساعت طول میکشید الان 45 الی 1ساعت زمان میبره و اگر خواندن نماز ظهر و عصر یک ساعت طول میکشید الان 25 دقیقه زمان میبره و فقط در نیت و گفتن تکبیر با خودم درگیری دارم و در مورد افسردگی هم باید بگم که الان از 100 به 30 الی 40 درصد کاهش پیدا کرده و بعضی مواقع کمتر از این هم میشهو کیفیت خوابم هم خوب شده و میتونم حداقل بخوابم هرچند این خواب به ندرت لذت بخشه -

3 -

الف ) از سال 83 بصورت جدی شروع شد

ب) وسواس ( نیت کردن بطوری که درگیری شدید ذهنی پیدا میکنم - وضو گرفتن نه در شستن اعضا و جوارح بلکه در نیت و شروع آن - در دستشویی و در رفع نجاست و بیشتر در آبهای که موقع شستشوی نجاست به انسان ترشح میکند - در نیت کردن و شروع غسل و شستشوی چند باره اعضا و جوارح تاپایان غسل - درنیت کردن و شروع نماز و ترسی که در این موقع مانع شروع وگفتن تکبیرالحرام میشه و درگیری ذهنی شدید در حصول نیت و مقابله با ترس کاذبی که برام اتفاق می افته ) - افسردگی ( ناامیدی - بی روحیگی - بیحالی - نداشتن انگیزه و نشاط و طراوت - بی قراری و ترس کاذب - نداشتن اعتماد به نفس )- بیخوابی و بدخوابی ( خستگی - میل به خواب در طی روز - مکرر خمیازه کشیدن در طی روز -)

4-

واقعا به علل این مشکلات پی نبردم البته شاید علت تمامی این مشکلات افسردگی باشه- البته من در بین این سالها درگیر موادی مثل ( عشق _ عاشق کسی شدم که منو دوست نداشت و من فقط دوسش داشتم و از عشقش میسوختم تا اینکه بعد از چند سال کمی منطقی فکر کردم و از ذهنم خارجش کردم و دیگه زیاد بهش فکر نمیکنم - ترس زیاد از بی آبرویی چون من گناهی انجام دادم که کسی از اون اطلاع پیدا کرده بود و اون میخواست بی آبروم کنه) ولی این وارد افسردگی منو تشدید کرد نه اینکه علتش باشه

من هم تمامی سعی ام رو کردم که با اون مقابله کنم ( مثلا به وسواس اهمیت ندم هرچند قبول نشود ) و یا مثبت اندیش باشم و یا ورزش کنم و یا به پزشک برای چند بار مراجعه کردم و اونها هم دارو دادن ولی تا الان که یک مورد دارو میخورم هیچوقت کاملا خوب نشدم و این موارد کم و زیاد شده

الف ) ترس - بیخوابی - اضطراب - عدم موفقیت در ازدواج - وسواس باعث شدت افسردگی میشود -شاید خوردن بعضی از غذاها مثل ماست و برنج و .....که طبع سرد دارن

ب) دارو - ورزش - روابط جنسی و تخلیه شهوت - خوردن بعضی از غذا ها مثل عسل بهمراه لیمو تازه -

5-

واقعا نمیدونم البته باید بگم که من از دوران دبیرستان که با دین داری بصورت جدی مواجه شدم خیلی در هیئت ها و عزاداری ها شرکت میکردم واقعا هم برام لذت بخش بود بطوریکه از اول تا آخر برای امام حسین گریه میکردم و حال معنوی خوبی داشتم و حتی در مسجد هم با دوستان مرتب دعا و یا اعیه میخواندیم و گریه میکردیم و از همان نوجوانی سعی در ترگ گناه داشتم الان هم هروقت روحیه ام بهتر میشد چنان به مسجد و دعا و مناجات و مراسم عزاداری امام حسین مشتاق میشوم که قابل بیان نیست-

البته من خیلی از راحل ها را طی کردم برای بهبود موارد بالا تا اینکه با طب سنتی آشنا شدم و بعد از تحقیق و مطالعه متوجه شدم که دارای طبع سودایی هستم و شروع به رفع سودا با نخوردن غذا های سودا زا و و یا خوردن بعضی از غذا های ضد سودا که البته اثر قابل توجهی داشت و من هم بطور کامل رعایت نکردم و تا الان هم هنوز درگیر مشکلات هستم

6- من خیلی سعی در پنهان کردن این مشکلات از دید دیگران( در بیرون از منزل ) داشتم و خیلی ترس دارم که همسر آینده منو با این مشکلات ببینه چون من نمیتونم در ابتدا به اون بگم شاید هم اصلا نتونم ازدواج کنم چون عواطفم کاملا دستخوش تغییرشده - اگه این مشکلات رفع نشه از آخر و عاقبتم در آخرت هم ترس دارم و میترسم که عاقبت به خیر نشوم-حتی در یکی از موارد استخدامی به علت همین وسواس و افسردگی رد شدم

8- تمامی مسیرها را امتحان کردم مثل بی تفاوتی کامل به وسواس و دارو ولی کاملا خوب نشدم و بعضی از مشکلات باعث تشدید دوباره مشکلات دیگه شد مثل بیخوابی که باعث تشدید افسردگی میشد و...... (واقعا نمدونم)

9- دقدقه اساسی و مهم من وسواس و افسردگی و بعد از اون ازدواجمه که دیر شده دوست ندارم در میانسالی ازدواج کنم چون دیگه هیچ شور و شوقی نداره

10- بله چندین بار مراجعه کردم و فقط دارو دادند و باعث بهبود نسبی شد ولی همچنان درگیر بودن

در مورد آخر که بیان کردین باید بگم من علت تمامی این مشکلات را هم داخلی و هم بیرونی میدانم

چون بعضی علل بیرونی مثل عشق و آزار دیگران باعث تشدید آن شده

در آخر باید بگم که بعد از این سالها تنها شکم به افسردگی است و شاید ریشه تمامی این مشکلات افسردگی ام باشه و قابل ذکره که بعضی مواقع که روحیه ام خوب بوده و نشاط داشتم وسواسم کمتر شده و راحتر مثلا وضو گرفتم ( البته وسواسم هم باعث تشدید افسردگی ام میشه ) و الن هم این مسئله ازدواج باعث تشدید اون شده فکر میکنم دیر و دیرتر داره میشه

ببخشید که طولانی شد از اینکه توجه کردین ممنونم ، امیدوارم در جهت پاسخ خوب از شما کار ساز بوده باشه

و من الله توفیق

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسشگر گرامي يكي از موضوعاتي كه در نامه شما بطور برجسته خودنمايي مي كند ابتلاء شما به اختلال وسواس است. وسواس از جمله ي اختلال هاي اضطرابي است يعني ريشه ي آن به اضطراب باز مي گردد و معادل انگليسي آن obssession است، ولي برخي معتقدند كه وسواس معادل خوبي براي اين واژه نيست. زيرا نقطة مركزي در آنچه كه به نام وسواس مشهور است.«گيردادن» است و بهتر است كه معادل واژة فوق را «گير دادن» بدانيم. زيرا گير دادنِِ «بيمارگونه» و غير عادي، ويژگي مشترك تمام انواع و اقسام وسواس است.
وسواس از نظر محتوا، در يك تقسيم بندي كلي به سه قسم تقسيم مي شود. 1- وسواس فكري كه محتوايش فكري است؛ در اين قسم شخص به گيردادن هاي فكر خود كه بصورت اجباري دائما تكرار مي شوند و شخص را راحت نمي گذارند مبتلا مي شود. يعني يك فكر خاصي بدون اراده او و بصورت آزار دهنده اي در ذهن او تكرار مي شود و شخص را بيچاره مي سازد كه اگر فرد اقدام به درمان آن نكند اين اختلال پيشرفت كرده و حتي امكان دارد شخص را به حد جنون برساند. اين قسم خود به چندين دسته تقسيم مي شود مثل وسواس تكرار اعدا در ذهن و وسواس تكرار يك جمله در ذهن و........... 2- وسواس عملي كه محتوايش عمل است، در اين قسم شخص به طور ناخود خواسته مبادرت به تكرار يك عمل مي كند، مثلا درب خانه را قفل مي كند و بعد از اينكه چند قدم از خانه دور شد دوباره باز مي گردد و قفل درب را باز بيني مي كند و دوباره بعد از چند ثانيه باز مي گردد و همين كار را تكرار مي كند. كه اين قسم نيز به دسته هاي مختلفي همانند وسواس دقت وسواس شستوشو و غيره تقسيم مي شود. 3- وسواسي كه محتوايش فكري عملي است، گاهي دو قسم ذكر شده؛ با هم تركيب شده و قسم سومي به نام وسواس فكري و عملي كه در اصطلاح روانشناسي علامت اختصاري آن OCD (obsession compulsion disorder) به معني اختلال وسواس فكري وعملي مي باشد، درست مي كنند. در اين قسم شخصي كه دچار وسواس فكري است، براي رهايي از فشارهاي افكاري كه بصورت آزاردهنده اي در ذهن او تكرار مي شوند و دست از سر او برنمي دارند؛ به تكرار يك عمل روي مي آورد تا آن فكر مزاحم دمي او را راحت بگذارد. مثلا فكري در ذهن شخص كه به او مي گويد دستت نجس است، دائما و به صورت آزار دهنده اي تكرار مي شود و شخص براي رهايي دست خود را مي شويد و چون دوباره آن فكر بطور ناخواسته اي تكرار مي شود شخص دوباره براي رهايي شستن دست خود را تكرار مي كند و دائما اين عمل تكرار مي شود.
معمولا وسواس يك مبناي زيست شناختي(biological) دارد، در اين صورت شخص مبتلا به وسواس و بويژه در نوع شديد آن، بايد ابتدا به يك متخصص اعصاب و روان(روان پزشك) مراجعه نمايد تا با شروع درمان بوسيله دارو تا حدي بتواند بر خود مسلط شود و بعد از آن مداخلات روان درماني و رفتار درماني براي بهبود وضيت شخص مبتلا به وسواس شروع مي شود. تكنيكهاي كنترل و توقف فكر و غرقه سازي بهترين و متداول ترين روش براي درمان انواع وسواس مي باشد ولي همانطور كه گفته شد در وسواسهاي شديد ابتدا بايد درمان دارويي صورتَ پذيرد. و براي مقابله با وسواس فكري تكنيكهايي مانند بازداري انديشه، جابجايي انديشه و آموزش مواجهه صحيح با افكار مزاحم، و مقابله با تصاوير ذهني مزاحم وجود دارد كه در صورت نياز به استفاده از آنها بايد با مشاورين مراكز مشاوره تماس گرفت. زيرا حضور مشاور در اجراي اين تكنيكها و دست كم آموزش آنها ضروري مي باشد.
بهرحال بايد عرض نمايم، كسي كه وسواس دارد نبايد قبل از درمان وسواسش اقدام به ازدواج نمايد. زيرا وسواس از اختلالات اضطرابي است. يعني ريشه در اضطراب دارد و از طرفي ازدواج و موضوعات پيرامون آن سيزدهمين عامل اضطراب زا است. لذا ازدواج به اضطراب دامن مي زند و براي همين وسواس تشديد مي شود و وقتي وسواس تشديد شده و زندگي مشترك را با ناپايداري هاي خطرناكي مواجه مي سازد. اگر در تهران زندگي مي كنيد من شماره تلفن كلينيك يك رواندرمانگر ماهر و يك متخصص اعصاب و روان(روانپزشك) را به شما معرفي مي نمايم. كه در صورت صلاحديد پيرامون مشكل خود با آنها مشورت نماييد، آنها با توجه به تجارب باليني زياد مي توانند شما را در غلبه بر مشكل فوق ياري نمايند. دكتر حمديّه 02188885060 و 02188523416 و دكتر يونسي02144015879 و 02144030585
مشكل ديگري كه از لابلاي نامه شما پيداست وجود رگه هايي از تمام خواهي(پرفكشنيسم) در شناخت و رفتار شماست، توضيح اينكه در روان شناسي بحثي به نام پرفكشنيسم وجود دارد، كه به معناي«تمام خواهي» است، اين صفت همانند وسواس از اختلالات اضطرابي شمرده مي شود، و صفتي منشي است كه دارنده آن بدنبال تمام و كامل همه چيز در زندگي است؛ اين گونه افراد چون بدنبال كامل و تمام هرچيزند، هرگز از زندگي لذت نمي برند! نه از غذا، نه از مسائل جنسي با همسر خود، و نه از........؛ زيرا هيچ گاه چيزي كه در عالم واقع بدان دست مي يابند، منطبق برآنچه كه از كامل آن چيز در ذهنشان است، نمي شود. لذا از ازندگي لذت نمي برند مثلا وقتي غذايي مي خورند. چون در ذهنشان اين است كه مثلا اين قورمه سبزي همان قورمه سبزي كامل و تمامي نيست كه در ذهن من است، لذا من نمي توانم از آن لذت عالي و تام وتمامي ببرم.
پرفكشنيستها هميشه روي لذت شماره صد يا صفر متمركز مي شوند و لذت هاي ما بين اينها را اصلا لذت نمي دانند، و چون اكثر لذت هاي زندگي بين صفر و صد هستند، لذا اينان از لذات زندگي بهره ي چنداني نمي برند. يكي از اساتيد تعريف مي كرد كه: روزي يك دانشجوي پرفكشنيست به من مراجعه كرد و با حالت تندي گفت: من به نمره خودم اعتراض دارم! چرا به من نمره ي75/ 19 داده ايد! به او گفتم. چون فلان اشكال را داشتي، و آن دانشجو گفت يا به من بيست بدهيد يا صفر كه بتوانم دوباره امتحان بدهم! زيرا من اصلا نمره كمتر از بيست ندارم، و نمره كمتر از بيست براي من با صفر فرقي ندارد!
همانطور كه گفته شد اين افراد از لذت جنسي هم بهراي نمي برند. زيرا آنچه كه از لذت جنسي كامل و تمام در ذهن دارند هرگز با آنچه كه در خارج به وقوع مي پيوندد منطبق نمي شود. و به لذت هاي بين صفر و صد نيز اصلا بهايي نمي دهند و از آن لذت نمي برند.
اين افراد در تعامل با سايرين نيز مشكل دارند مثلا يك شخص عادي كه پرفكشنيست نيست از يك پرفكشنيست در كوچه اي آدرس يك خانه اي را مي پرسد، فرد پرفكشنيست. چون مي خواهد تمام كارها را تمام و كامل انجام دهد دست آن شخص را مي گيرد و تا دم دربي كه آن شخص آدرس آن را پرسيده بود مي برد و آن شخص نيز كه يك فرد نرمال است، يك تشكر ساده از او مي كند و مي رود؛ در اين حال پرفكشنيست كه توقع دارد، ديگران نيز با او تمام و كامل رفتار نمايند، خيلي ناراحت مي شود و با خود مي گويد: مردم چقدر عوضي و نمك بحرام هستند با اينكه من راهنمايي اي به اين كاملي را براي او انجام دادم. اما او اصلا حق مرا بجاي نياورد و از من قدرداني نكرد. و لذا روحيه ي خاصي در مقابل ديگران كه بسيار منفي است پيدا مي كنند.
پرفكشنيستها بسيار توقعي هستند چه در رابطه با ديگرا و چه در رابطه با خانواده ي خود، مثلا يك هديه اي كه به نظر خودشان خيلي عالي است براي همسرشان ميخرند و در قبال آن انتظار دارند كه همسرشان براي تشكر به پاي آنها بيافتد و از خوشحالي در پوست خود نگنجد و در تشكر كردن سنگ تمام بگذارد. اما همسر وي كه يك پرفكشنيست نيست، نمي تواند توقع او را برآورده سازد، لذا كم كم از دست همسر خودشان نيز دلخور مي شوند زيرا با خود مي گويند كه او آدم قدر نشناس و نفهمي است، و همين موجب آغاز درگيريها ي گسترده بين زن و شوهر ها و خانواده ها مي شود.
از ديگر ويژه گي هاي افراد پرفكشنيست اينست كه از لذات و خوشبختي هاي كوچك زندگي محروم هستند. چون هميشه چشم براه خوشبختي ها و موفقيت هاي بزرگ در زندگي هستند كه شايد هيچگاه از راه نرسد! چون آنچه در ذهن آنهاست با آنچه كه در بيرون تحقق مي يابد فاصله ي زيادي دارد. مثلا افراد عادي عصر جمعه به پارك مي روند و يك فلاكس چاي و مقداري تنقلات و نان پنير و يا اش با خود به همراه مي برند و تا شب هنگام كلي مي گويند و مي خندند و احساس خوشبختي و رضايت و لو كوچك مي كنند و اعتقاد دارند كه خوشبختي در زندگي همين چيزهاي كوچك است كه وقتي در كنار هم جمع مي شوند به احساس رضايت كلي از زندگي منجر مي شود. اما يك پرفكشنيست تفكر يا همه و يا هيچ و صد يا صفر را دارد، لذا اصلا به خوشبختي هاي كوچك توجه نمي كند و اصلا آنها را خوشبختي نمي داند، لذا هميشه از روال زندگي ناراضي است و ناراضي هم مي ماند زيرا هرگز آنچه از خوشبختي تام و تمام در ذهن اوست تحقق نمي يابد لذا فرد پرفكشنيست كم كم دچار ياس و افسردگي مي شود و فكر مي كند كه خداوند نعوذ بالله در حق او كم لطفي كرده زيرا انچه را كه مي خواسته به وي نداده است. اگر اين افراد سبك زندگي خود را عوض نمايند و عينك پرفكشنيسم را از چشم بردارند دنيا را بسيار زيبا خواهند ديد و طعم لذائذ و خوشبختي ها ي زندگي را خواهند چشيد. در نگرش اسلامي نيز ديد يا همه و يا هيچ و صد يا صفر، محكوم است و ما روايات بسياري داريم كه مي گويد حتي وقتي آب مي خوريد شكر كنيد و اين به معني اينست كه حتي در مقابل نعمت كوچكي كه به شما مي رسد آن را خوشبختي و لو كوچك بدانيد و هيچ وقت روحيه طلبكاري از خداوند نداشته باشيد.
يكي ديگر از مشكلاتي كه پرفكشنيستها با آن روبرو هستند، مسئله انتخاب همسر است، آنها بدنبال موردي كامل و تمام هستند. ولي هرگز به آن دست نمي يابند و لذا يا هرگز ازدواج نمي كنند و يا در صورت ازدواج هميشه از همسر خود ناراضي اند و معتقدند كه او هماني نيست كه بدنبالش بوده اند و بر او تحميل شده است!
علت تمام خواهي: ريشه تمام خواهي معمولا به دوره كودكي برمي گردد. زماني كه كودكان ياد ميگيرند كه ديگران با توجه به ميزان كارهايشان به آنها بها مي دهند، بنابراين اعتماد به نفسشان به شدت براساس معيار هاي خارجي پايه ريزي شده و همين امر مي تواند آنها را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات ديگران آسيب پذير و به شدت حساس سازد. در نتيجه براي حمايت از خود و رهايي ازاينگونه انتقادات، كامل بودن را تنها راه دفاع از خود مي دانند و يا اگر در صورتي كه ديگران شاهد نقايص وعيب هايشان باشند غالبا به دليل ترس عدم پذيرش از سوي آنان دچار وحشت مي گردنند. تلاش براي كامل بودن، در واقع روشي جهت حمايت گرفتن از ديگران به جاي طرد شدن ، انتقاد و يا نارضايتي است. اين افراد چون معمولا بر روي چيزهايي كه برايشان اهميت دارد به شدت تمركز دارند معمولا احساس تنش مي كنند.
و اما براي درمان اين مشكل تكنيكها و راهكارهاي زير پيشنهاد مي شود، اما نظر به اينكه پرقكشنيسم يكي از مشكلاتي روحي و رواني اي است كه درمان آن به پيگيري وجديّت ويژه نياز دارد، لذا پيشنهاد مي شود در صورت مشاهده علائم آن در خودتان، درمان آن را در يك كلينك مشاوره و روان درماني(مشاور روانشناس) پي گيري نماييد.
و اما تكنيكهاي مقابله با پرفكشنيسم:
1- روان درمانگران براي درمان پرفكشنيسم از تكنيكهاي مختلفي استفاده مي كنند كه يكي از بهترين آنها تكنيك ناقص سازي است به اين ترتيب كه زمينه تمام خواهي هاي بارز فرد را پيدا مي كنند و فرد را مكلف مي كنند كه عمدا آن كارها را بصورت ناقص انجام دهد مثلا به خانمي كه در چيدن سفره براي مهمانها داراي اين روحيه است و مي خواهد همه چيز به جا و بصورت كامل باشد مي گويند كه شما بايد تا مدت زيادي سفره هايت را ناقص بچيني مثلا نمك و آب سر سفره نياوري! غذايت را بي نمك و يا شور درست كني، برنجت بايد خمير باشد و يا كاملا دم نكشد و بايد عمدا كاري كني كه مورد انتقاد قرار بگيري! يا مثلا شروع به خواندن يك كتاب كنيد و عمدا از هر پاراگراف يك پراگراف را جا بياندازيد و هرگز براي مطالعه آن باز نگرديد. و يا مهمان دعوت كنيد اما سفره را ناكامل بچينيد مثلا به جاي دو خورشت يك خورشت به جاي نوشابه، آب خالي و به جاي چيني و آركوپال در بشقاب ملامين كه رنگ برنگ هم هست غذا بكشيد. اگر ماشين داريد وقتي شيشه هاي آن را پاك مي كنيد، عمدا نصف شيشه را در حالي كه كثيف است رها كنيد. و قتي براي خريد مي رويد مثلا ميوه دربه داغون بخريد، لباس عادي بخريد و.... اما همانطور كه عرض كردم بهتر است اين تكنيكها را زير نظر يك مشاور و رواندرمانگر طي كنيد زيرا پرفكشنيسم مشكلي ريشه دار است و به اين راحتي حلّ نمي شود و مواردي بوده كه شخص پرفكشنيست تا پنج سال زير نظر يك روان درمانگر به درمان خود ادامه داد، تا نتيجه مطلوب گرفته است.
2- گاهي درمانگران از( covert conditioning) و يا شرطي سازي پنهان براي درمان كمك مي گيرند كه مثلا فر تصور مي كند كه كاري را ناقص انجام داده و با او تماس گرفته مي شود و از او تشكر و قدر داني به عمل مي آيد و يا جايزه اي به خاطر كارش به او مي دهند.
براي اينكه بدانيد آيا شما نيز تمام خواه هستيد يا نه! به سوالات زير پاسخ دهيد:
• آيا احساس مي كنيد كارهايي كه به اتمام رسانده ايد به اندازه كافي خوب نيستند؟
• آيا نوشتن طرحها را با هدف انجام دقيق آنها به تعويق مي اندازيد؟
• آيا احساس مي كنيد كه كارها را بايد صد در دصد درست انجام دهيد و در غير اين صورت فردي متوسط و يا حتي بازنده هستيد؟
اگر پاسخ به اين سوالات مثبت بود مي توانيد براي پيگيري و حل مشكل خود به يك مشاور رواندرمانگر( مشاور روانشناس) مراجعه نماييد.
در مورد درمان وسواس با توجه به اينكه فرموده ايد گاهي كه روحيه ام راحت است وسواسم كم مي شود يكي از قدمهاي اوليه و اساسي در درمان وسواس ياد گرفتن ريلكسيشن در يكي از مراكز مشاوره و روان درماني است. شما با آموزش اين تكنيك براحتي مي توانيد روحيه خود را طوري تنظيم نماييد كه وسواس از آن دور گردد با توجه به اينكه ريشه وسواس اضطراب است و تنش زدايي ضد اضطراب است، آموزش و بكار گيري اين تكنيك مي تواند در كاهش اضطراب و در نتيجه كاهش وسواس شما اثر تاثير زيادي داشته باشد، پژوهشگران در پژوهشهاي خود پيرامون اين تكنيك كاربردي كه در سايتهاي مختلف قابل روئيت است، اثبات كرده اند كه بكار گيري اين تكنيك در بسياري از موقعيتهاي اضطراب زاي زندگي تاثير بسزايي در كاهش اضطراب دارد، اين محققان در منابع به حدود سي وپنج مشكلي كه با بكار گيري اين تكنيك برطرف مي شود اشاره كرده اند. شما مي توانيد با مراجعه به يكي از مراكز مشاوره و روان درماني نسبت به آموزش يكي از روشهاي آن اقدام نماييد. من در زير به برخي از مشكلاتي كه با اين تكنيك مي توان برآنها غلبه كرد براي شما برمي شمرم.
الف- سردرد ناشي از انقباض عضلات جمجمه، سردرد هاي مزمن تنشي به دليل تنش بيش از حد در عضلات اسكلتي سر و گردن آغاز مي شوند و آموزش تنش زدايي تدريجي در تقليل سردرد تنشي اثر غير قابل انكاري دارد.
ب- ميگرن كه به عنوان ضربان يك جانبة سردرد(فقط در يك قسمت از سر) كه از درئن و يا اطراف چشمها آغاز مي شود تعريف شده و اغلب بوسيلة يك بو، دل بهم خوردگي، تهوع، و....برانگيخته مي‌شود و گاهي توام با روان بي اشتهايي، حالت تهوع، استفراغ كج خلقي، حساسيت، اختلال بينايي است. البته بيماراني كه تمرين منظم خانگي داشته اند رضايت خيلي بيشتري از كاهش سردردها داشته اند.
پ- تقليل اضطراب و درمان انواع هراسها مانند هراس از گربه، حساسيت زدايي نظامدار يكي از اصلي ترين شيوه هاي درمانگري در انواع هراس است و تنش زدايي يكي از مولفه هاي اصلي اين روش به حساب مي آيد.
ت- با كاهش اضطراب به دنبال تنش زدايي، بخاطر كم شدن دفاع هاي ايمني بدن كه در حالت اضطراب براه مي افتند، تحمل ما در تحمل تنيدگها افزايش مي يابد.
ث- تقليل رگه هاي اضطرابي و تظاهرات اضطرابي زنان بار دار
ج- درمان اضطراب امتحان
چ-تقليل اضطراب كودكاني كه در مدرسه دچار اضطراب مفرط شده اند.
ح-تقليل عوامل اضطرابي شخصيت مانند، تنش عصبي، ضعف من، اضطراب پارانويا گونه، نداشتن تصوير روشن از خود،و....
خ- درمان فشار خون، آرامش با افزايش سرم k+در خون رابطه مثبت و معني دار دارد و k+ نيز با سلامت رواني رابطة مثبتي دارد و تنش زدايي با كاستن از ضربان قلب باعث افزايش اين سرم در خون مي شود.
د- درمان بي خوابي و اختلالهاي مربوط به خواب. (تنش زدايي بدني به اين افراد كمك مي كند كه بسرعت بخواب روند.)
ذ- روش مقابله اي در بيماران مبتلا به سرطان و نيز تقليل برانگيختگي اين بيماران هنگام شيمي درماني
ر- درمان و پيشگيري از عود و رشد بيماريهاي روان- تني
ز- بهبود بيماريهاي تني روان‌زاد
ژ- كاهش ناراحتي هاو تنيده گي‌هاي ناشي از بيماريهاي قلب و عروق
ط- تقويت حافظه( بهبود فرآيند ضبط، باز شناسي، و اندوزش اطلاعات)
ظ- تغيير و تقليل رگه هاي اضطرابي شخصيت
ع-كنترل و غلبه بر لكنت زبان
غ- تقليل حملات صرع
ف- بهبود كودكان مبتلا به فزون كنشي
ق- درمان بيماران مبتلا به آسم
ك- تقليل دردهاي مربوط به قاعدگي
گ- كاهش اسپاسمهاي عضلاني در بيماران مبتلا به فلج مغزي
ل- بهبود تمرينهاي ورزشي و دستيابي به استعدادهاي كامل خود در ورزش
م- بهبود عملكردهاي اجرايي و فعاليت هاي شغلي
ن- افزايش اعتماد به نفس در برخورد هاي اجتماعي
و اما در مورد افسردگي بايد عرض نمايم كه افسردگي علائمي مانند موارد زير دارد: خلق ناخوش، از دست دادن لذت و يا رغبت، تغيير اشتها و يا وزن، اختلالات خواب، نا آرامي رواني و حركتي، كندي رواني حركتي، فقدان انرژي، كاهش تمركز، افكاري در مورد مرگ و خودكشي، اضطراب، شكايتهاي بدني و جسمي، مثل دردهاي عضلاني در قسمتهاي مختلف بدن، و...،. من در اينجا لازم ميدانم كه توضيحي مختصرومفيد در مورد اختلال افسردگي عرض مي كنم، افسردگي يكي از اختلالات شايع روانشناختي است كه بسياري از درمانگران آنرا در واقع سرماخوردگي عاطفي مي نامند. افسردگي اختلالي است كه قادر است افكار، خلق و خو، احساسات، رفتار، سلامتي جسماني و روحي انسان و به تبع آن آينده شغلي، تحصيلي، زناشويي و فعاليتهاي اجتماعي او را تحت الشعاع قرار دهد. افسردگي در واقع به يك حالت خلقي پايدار از احساس غمگيني با كاهش واضح لذت بردن از تقريبا همه ي فعاليت ها گفته مي شود كه اكثر اوقات يا همه ي روزها تداوم دارد و مي تواند جنبه هاي مختلف از زندگي فرد را تحت تاثير قرار دهد.
علت افسردگي افراد چيست؟ افسردگي اغلب در پاسخ به فقدان و رويدادها و شرايطي شكل مي گيرد كه احساس مي شود به شدت مشكل ساز و غم انگيز هستند يا هويت شخصي ما را تهديد مي كنند. اين شرايط معمولا بسيار دشوار يا حتي غير قابل تغيير به نظر مي رسند. در اين حالت حسي از ناتواني و نااميدي يا حتي غمي فراگير در فرد بوجود مي آيد. با اين وجود گاهي اوقات نيز افراد بدون هيچ دليل مشخصي و بصورت فصلي! افسرده مي شوند. در اين موارد احتمالا چيزي كه در گذشته به شدت به فرد آسيب رسانده است بار ديگر ظاهر مي شود. اگرچه اين وضعيت اندكي گيج كننده و مشكل ساز است اما روندي غير طبيعي نيست. گاهي اوقات افسردگي شخص مي تواند ريشه در مشكلات خانوادگي و بين زوجي داشته باشد كه در اين موارد علاوه بر ساير درمانها، خانواده درماني و زوج درماني نيز براي بهبود ارتباط شخص با خانواده و يا زوجش و نيز ارتقاء كاركرد خانواده، توصيه مي شود. گاهي اوقات نيز حادثه ي خاصي در شكل گيري افسردگي نقش ندارد و اين حالت صرفا نتيجه تغييرات شيميايي و هورموني است كه بدن را تحت تاثير قرار مي دهند كه برخي مورادي از آنرا به عامل وراثت(ژنتيك) مربوط ساخته اند.
افسردگي از فردي به فرد ديگر متفاوت است، اما علائم و نشانه هاي مشتركي وجود دارند. بسيار مهم است كه بخاطر داشته باشيد هر يك از اين علائم ممكن است در يك فرد معمولي در طول زندگي پيش آيد، اما هر چه اين علائم در فرد بيشتر و از نظر شدت شديدتر و از نظر مدت مزمن تر باشد باشد احتمال اينكه شخص دچار افسردگي شده باشد، بيشتر است. موارد زير از نشانه ها و علائم معمول افسردگي هستند كه شما مي توانيد اين علائم و ميزان آنها را در خودتان بررسي كنيد
•احساس درماندگي و نا اميدي. فرد ديدگاهي تاريك به آينده خواهد داشت احساس مي كند هيچ چيز هيچگاه درست نخواهد شد. هيچ كاري نيست كه انجام دهد تا موقعيتش را بهبود بخشد.
•از دست دادن علاقه به فعاليت هاي روزانه. سرگرمي هاي سابق، گذشته ها، فعاليت هاي اجتماعي، يا حتي رابطه جنسي برايش جالب نخواهد بود. فرد علاقه اش را به لذت ها و علاقه مندي هاي گذشته از دست مي دهد.
• تغييرات اشتها و وزن. تغييرات شديد وزن و اشتها در بيمار بروز مي كند تغيير بيش از 5 درصد در وزن بدن در هر ماه از اين علائم است.
• اختلال خواب. بي خوابي، به خصوص بيدار شدن در ساعات اوليه صبح، يا خواب بيش از حد مي توانند از اين علائم باشند.
• زودرنج شدن و تند خويي. فرد احساس آشفتگي و بي قراري مي كند يا لحظه اي نمي تواند آرام بگيرد. محدوده آرامش فرد آنقدر كم مي شود كه هر كسي مي تواند او را تحريك كند و به راحتي از كوره در مي رود.
• احساس كمبود انرژي. احساس خستگي، سستي دارد و احساس مي كند بدن او تخليه شده است. شخص افسرده گاه احساس مي كند بدنش سنگين شده است و حتي كار هاي بسيار ساده را نمي تواند انجام دهد يا انجام اين كار ها برايش بسيار زمان بر است.
• بيزاري از خود. فرد افسرده احساس گناه و بي ارزشي شديدي دارد. فرد براي اشتباهاتي كه مرتكب مي شود خود را به شدت سرزنش مي كند.
• مشكل تمركز، مشكلات تمركزي، تصميم گيري، يا به خاطر آوردن چيزها وجود دارد
• دردها و ناراحتي هايي كه نمي توان براي آنها توضيح خاصي پيدا كرد. اين بيماران از درد هاي فيزيكي مانند سر درد، پشت درد، دردهاي عضلاني و شكم درد بسيار شكايت مي كنند.
• افكارمنفي، وقتي افراد افسرده مي شوند اغلب نسبت به خود و دنياي اطرافشان افكار منفي دارند. معمولا اين افكار از نظر فرد كاملا درست بنظر مي رسند و فرد تصور مي كند كه هيچ راهي براي تغيير امور وجود ندارد. مطالعات نشان مي دهند كه وقتي حالت افسردگي در افراد از ميان مي رود آنها بار ديگر به همه چيز با ديدي مثبت نگاه مي كنند.
افكار منفي بر احساسات افراد تاثير مي گذارند؛ اين افكار مربوط به 1. خود 2 . دنيا و 3. آينده مي باشد ،به طوريكه فرد: 1- خودش را بي ارزش، ناتوان، داراي اشكالات و عيب هاي زياد (ذاتي يا اكتسابي )، مقصٌر، گناهكار، بي بهره، و غير قابل دوست داشتن مي پندارد ( كاهش شديد عزت و اعتماد به نفس )2- دنيا را خطرناك، قهار، غيرقابل پيش بيني وبدون هيچ لطف و زيبايي و هيجان و پر از موقعيت براي شكست و صدمه خوردن و مردم را ومنتقد، طاقت فرسا، بي توجه، غيرقابل اعتماد وظالم مي پندارد.2- آينده را شبيه وضع حاضر و حتي با مشقٌت و سختي بيشتر، نااميدي بيشتر و شكست بيشتر مي بيند. اين نوع شناخت وعقايد (باورهاي فكري شكل گرفته شده در ذهن ) تقريباً در هر چيزي كه فرد به آن فكر يا احساس مي كند و در حال حاضر انجام مي دهد، تأثير مي گذارند، بطوريكه با كوچكترين مسئله اي بطور ناخودآگاه ذهن شروع به مرور و يادآوري تمامي نكات منفي آن روز و حتي روزهاي گذشته ( و گاهي حتي دوران طفوليت ) مي كند و يك پرده تاريك و وحشتناك جلوي آينده مي كشد. به اصطلاح ذهن دچار يك نوع نشخوار افكار مي شود و شخص را بيشتر در باتلاق افكار منفي فرو مي برد.
پيشنهاد بنده اين است كه حتما در اسرع وقت به يك متخصص اعصاب و روان و نيز مشاور رواندرمانگر و يا روانشناس باليني مراجعه كنند. البته اگر در تهران زندگي مي كنيد من شماره تلفن كلينيك دو متخصص را به شما ارئه مي نمايم كه با توجه به تجارب باليني زياد مي توانند شما را در غلبه بر مشكل فوق ياري نمايند. . دكتر حمديه 02188885060 و 02188523416 متخصص اعصاب و روان و دكتر يونسي02144015879 متخصص روان درمانگر
بايد توجه داشته باشيد كه امروزه در درمان افسردگي بر دارو درماني(توسط متخصص اعصاب و روان) و روان درماني(متخصص رواندرماني و ر وانشناس باليني) به صورت تركيبي تاكيد مي شود. اكثر مطالعات نشان مي دهد كه تركيب دارو درماني و روان درماني موثرترين درمان است در واقع بايد به بيمار افسرده كمك شود كه دلمشغوليها و استرس هايش را كم كرده و بتواند با آنها مدارا كند.
فرموده ايد:« و الآن هم اين مسئله ازدواج باعث تشديد اون شده فكر ميكنم دير و ديرتر داره ميشه » بايد عرض نمايم كه اولا افسردگي امري نيست كه موجب نگراني شما گردد زيرا افسردگي همانطور كه گفته شد يك سرماخوردگي رواني است كه ممكن براي هركس اتفاق بيافتد لذا كاملا قابل درمان است و ديگر اينكه شما هرگر نبايد افكار نگران كننده بكنيد زيرا اين گونه افكار موجب تشديد اضطراب و در نهايت موجب تشديد و تداوم اضطرابتان مي گردد.
موفق باشید.