نمیدونم پاسخ این سوالم رو چه کسی از شما خدام میده،از نظر تحصیلات رشته اش در حیطه مشاوره و روانشناسی هست یا نه به هرحال سوالمو میپرسم.
(بنده پسری 21ساله دانشجو رشته تربیت بدنی سال دوم،یکی از چیزهایی که ازش رنج می برم اینه که از کودکی تا الان هزار شخصیت عوض کرده ام باور کنید هنوز که هنوزه ثبات شخصیت ندارم،هر روز 1 سازی میزنم از کودکی تا به این سن هر شخصیتی و فردی چه پسر برای جنس خودم چه دختر برای همسر آیندم را که در خاطرم از طبقه مرفه جامعه باشد،نه از طبقه پایین از رو قیافه شان،ماشینشان طرز رفتارشان لباس پوشیدنشان راه رفتنشان اندامشان را چه از آشنایان، فامیل،رسانه ها و دوستان میبینم چه تو خیابون چه دانشگاه میخواهم فقط مثل آن ها باشم(دوستان این طور فکر نکنید که منظورم این باشه که هر روز یا موهامو فشن کنم یا هر روز شلوارای مختلف بپوشم برم دانشگاه!)سطح خانوادگی من ایناس:پدرم جانباز سپاهی بازنشستس 2ساله حقوقش 1.500هست. تو شهرمون واسه خودمون بروبیایی داریم مادرمم هم که با اصالتن.من فقط 1بردار دارم که اونم کارمنده و متاهله، فقط من موندم.از نظر مادی و معنوی بین همه کسانی که ما را میشناسند زبانزد همه هستیم البته معنوی!ولی مادیشو میخام از شما بپرسم!خاله هام همه دبیرن چون فرزند شهید هستن عموهام هم مثل پدرم جبهه رفته و با خدا هستند.دایی هام که کارمندن.الگوی زندگیم و شخصیت فعلی خودم همون طور که گفتم میخاهم مثل طبقه مرفه باشم.از نظر شکل تیپ اندام شاید اغراق کنم ولی باور کنید همین دوتا ویژگی،1.شکل 2.اندام ورزشکاریم باعث شده که همه فکر کنند من دخترم یا از خانواده مرفه هستم چون بسیار زیبا هستم.در حالی که از نظر خودم فقط شکل و تیپ اندام ورزشکاری دارم ولی بچه مایه دار نیستم!ورزشکار که هستم بچه مسلمون که هستم تحصیلکرده و خانواده دار که هستم باز هم بااین همه تفاسیر افکار پلیدی سراغم میاد که 1نمونش این که احساس کمبود میکنم(ازنظرمادی)درحالی که همه نیازها چه از خوراک پوشاک مسکن تامین هستم خداروشکر.ولی خودتون قضاوت کنید با این شرایطی که توضیح دادم درست میگم یا نه که بچه مایه دار هستم یا نه؟.....منتظر جوابتون هستم
ازمشکل دیگه ای که رنج می برم اینه که 4سال پیش از طرف پسر عموهام که نمدونم از همچین پدرای جبهه رفته و مؤمن چرا 4نفرشون که از همشون 3سال از من بزرگترند بخاطره همون زیبای و اندامم خریتم که گفتم مورد تجاوزه لواط از طرف همشون قرار گرفتم ولی از دوسال پیش که به خودم اومدم و فهمیدم چه کاری باهام کرده اند تا الان حاضر نشدم ازشون شکایت کنم و یکی از دغدغه های زندگیم شده تا به این سن و نمدونم دردمو به کی بگم
.مشکل سومم و آخرین مشکلم این که مربوط به 2نفر از بین همین پسرعموهام هست که این 2نفر برادر دختری هستند که 17 سالشه و من وابستگی شدیدی که بخاطر رابطه جنسی فقط در حد رابطه عشق بازی(بوسیدن و مالیدن بدن)بود داشته ام و از اون موقع تا الان من فعلا ایشون رو مد نظر دارم واس ازدواج در 6سال دیگه درضمن اون رابطمون هرگز ادامه نداشته با کمک شما عزیزان تونستم توبه کنم این کارمو امیدوارم قبول درگاه احدیت شده باشه! با وضعیتی که براتون توضیح دادم صلاحه که درآینده با اون دختر ازدواج کنم منظورم 6سال دیگستا؟! و این که با پسرعموهام چه کار کنم؟ به دادگاه بکشونمشون یاازنظرشما دیگه دیر شده فایده نداره؟ یا شاهد لازم دارم واسه شکایتم؟ یا این اگه شکایت کنم ازشون ازدواجم با اون دختر که خواهر اون دو تا شیطان صفت هست در آینده به خطر میفته؟ از نظر شما چیکار کنم؟
واقعا سرتونو درد آوردم امیدوارم جواب تک تک سوالامو بگیرم.برای شما هر روز آرزوی توفیق و استمرار سایه شما ولایت مداران و عاشقان اهل بیت هستید رو مسئلت دارم...
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسشگر گرامي، ابتدا بايد عرض نمايم كه در اين مركز كارشناسان مختلفي در موضوعات مختلف از جمله احكام، كلام، تاريخ، مشاوره و روانشناسي، علوم سياسي، و غيره مشغول فعاليت ميباشند و سوالاتي كه توسط عزيزان پرسشگر از تمام سطح كشور به اين سامانه مي رسد با تفكيك موضوع در اختيار آنان قرار مي گيرد تا به تناسب، پاسخ گوي پرسش پرسشگران باشند و نگراني شما از اين جهت كه: «نكند سوالتان به غير متخصص برسد» بلا محل است.
دوست عزيز، چون نامه شما حاوي سوالات مختلفي است، من ترجيح ميدهم آنها را به صورت جدا مطرح كرده و به پاسخ گويي بپردازم.
اولين مشكل جدي شما كه عدم ثبات شخصيت است مربوط به بهم خوردن توازن منابع شناخت خود در شما ميشود. توضيح اينكه: در روانشناسي بحثي به نام«منابع شناختخود» وجود دارد. منابع شناخت خود، هسته اصلي شخصيت هر فرد را تشكيل مي دهد كه شخص با توجه به اين سه منبع شخصيت خود را در طول زمان شكل مي دهد و يكي از راهكارهاييكه در«آموزشروان» مطرح مي شود، آموزش تنظيم «منابع شناخت خود» به افراد، خانوادهها و زوج ها است كه بواسطه ي آن بتوانند از نابساماني خارج گردند. ما براي شناخت خود از سه منبع استفاده ميكنيم: 1- يكي از آنها اظهارنظرهاي ديگران در مورد ما است كه به آن پس خوراند و يا باز خورد اجتماعي نيز گفته ميشود. و به اين معني است كه فرد و يا خانواده به خاطر تشويقها ي ديگران و روبرو شدن با باز خورد مثبت از سوي جامعه (جوّ گيري اجتماعي) در تكرارعمل خويش اصرار ميورزد و يا به خاطر نظر نا مساعد ديگران و دريافت باز خورد منفي از سوي جامعه، اقدام به ترك عمل خود ميكند. 2- «خود مشاهدهگري» منبع ديگربراي شناخت خود است. 3- «مقايسه اجتماعي» نيز سوّمين منبع براي شناختِ خود محسوب ميشود. براي داشتن يك شخصيت سالم و نرمال، بايد سه منبع شناخت خود بطور مساوي تنظيم (بالآنس) شود. زيرا يكي از عوامل مهّمِ ايجاد مشكل هاي عاطفي و شناختي براي افراد وخانوادهها بهم خوردن تنظيم، توازن وتعادل اين سه عامل است. كه براي بازگشت سلامتي و بسامّان شدن، تنظيم دوبارة آنها ضروري است. سهم نرمال و استانداردِ هر يك ازسه منبع، در شناخت خود حدّود33%ميباشد. كه اگر يكي از آنها كمتر و يا بيشتر شود آشفتگي و نابسامّاني آغازميشود، بعنوان مثال، آدمهايي كه خود مشاهده گري در آنها غلبه دارد وسواسهاي فكري وعملي بالايي دارند. پس براي اينكه شما طبق فرمودة آية قرآن «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها» بشويد و شخصيّت معتدل و متعادلي داشته باشيد، بايد اين سه منبع شناخت خود را باهم مساوي كنيد در رابطه با مشكل شما بايد عرض نمايم كه به نظر مي رسد منبع اول از منابع شناخت شما كه دهن بيني اجتماعي(social feed back ) است بطور ناهمگوني رشد كرده و متورم شده و از دو منبع ديگر پيش افتاده است و در مقابل خود مشاهده گري شما بشدت تضعيف شده و در سطح بسيار پاييني قرار گرفته است، به اين گونه افراد در روانشناسي yes people گفته مي شود. به همين دليل است كه ثبات نداريد و با ديدن هركس كه فكر مي كنيد بالاتر از شما است مي خواهيد به رنگ او در آييد. يكي از مشكلات عديده اي كه اين گونه افراد با ان دست به گريبان هستند فقدان عزت نفس لازم و خود بازداري از بروز احساسات نهفتة شان است. اين افراد هميشه خود را با توجه به نگاه ديگران تنظيم مي كنند و براي همين اگر احساسي داشته باشند كه فكر مي كنند ديگران آن را نمي پسندند، آن را فرو مي خورند و به درون خود مي ريزند. مثلا اگر در جمعي يك نفر كار اشتباهي مرتكب شود، به جاي بروز احساس خود مبني بر اشتباه بودن رفتار فرد خاطي، اين احساس را به درون خود منتقل مي كنند. اين گونه افراد با مشكلات و آشفتگي هاي زيادي در عرصه هاي فردي و اجتماعي روبرو مي شوند و امكان دارد سرانجام كار آنها به افسردگي حاد ختم شود. يكي از مشكلات شخصيتي اين افراد رفتار ناجرات مندانه است كه در روانشناسي به آن ويژگي شخصيتي non assertive اطلاق مي شود. كه در سطور بالا به اندكي به آن پرداختيم.
لازم به ذكر است كه برخي تحقيقات در مورد عوامل خشونت، تاكيد جدّي بر نقش ويرانگر كاهش عزّت نفس در ايجاد خشونتها در روابط بين فردي و موقعيت هاي خانوادگي دارد(براندن 2001 ) و همانطور كه بيان شد يكي از عوامل مهمّ كاهش عزّت نفس استفاده افراطي ازمنابع تكوين بيروني، بويژه مقايسه با بالاتر از خود است. در برنامه هاي مداخله براي مقابله با رفتارها و الگوهاي خشونت آميز در موقعيتهاي خانوادگي، روان شناسان افزايش اعتماد به نفس را از عوامل مهم مداخله اي در اين زمينه مي دانند.(لي و همكاران 2007) به طوري كه ايجاد و تقويت اين متغير در افراد سوء استفاده گر مي تواند در جلوگيري و كاهش رفتار هاي خشونت بار كمك كند.
راهكارهايي براي تعديل تورم فيد بك اجتماعي:
براي اينكه دنبال تاييد ديگرا نباشيد:
1- خودتان را دست كم نگيريد و به نقاط قوت خود بيانديشيد.
2- «نه» گفتن را تمرين نماييد.
3- به خود تلقين كنيد كه تأييد و رضايت ديگران خوب است اما براي محترم بودن و ارزش داشتن نيازي به تاييد ديگران نيست.
4- يكي از راههاي مؤثر ابراز وجود، شركت فعال در بحثهاي كلاس، سؤال كردن از استاد در كلاس درس، داوطلب شدن براي ارائه كنفرانس و سخنراني در كلاس يا ساير جاها به عهده گرفتن نقش فعال در مراسم اردوها و فعاليتهاي جمعي كه توصيه ميشود حتما آنها را انجام دهيد و سعي كنيد مهارت خودتان را با كارهاي ديگر نشان دهيد.
5- تصميم بگيريد همه تاثيرات يأس آور محيط را از ذهن خود دور بريزيد و از تلقين شكست و ناتواني به خود بپرهيزيد.
6-به جنبه هاي مثبت زندگيتان بنگريد.
7-سعي كنيد خودتان را بشناسيد و توانايي ها واستعدادهاي عظيمي كه درونتان نهفته هست را شكوفا كرده و از طريق افزايش توانائيهاي علمي يا هنري خود، اين پديده را جبران نماييم و بر احساس نااميدي خود غلبه كنيد ودر جهت بهتر زندگي كردن از آنها استفاده كنيد.
8- از معجزه اميدواري واقعي بهره بگيريدو هرگز تسليم نااميدي نشويد كه نااميدي دشمن سعادت و موفقيت ما در زندگي است.
9- نسبت به توانائيهاي واقعي خود ايمان داشته باشيد و در نتيجه از احساس حقارت و خود كم بيني پرهيز نمائيد.
10- از مقايسه كردن خود با ديگران جدا بپرهيزيد و تنها خود را با گذشته هاي خود مقايسه كنيد و اگر عقب افتادگي يا ايستايي در شما بوجود آمده باشد، در رفع آنها گام برداريد و هميشه ميل به پيشرفت و رشد را مد نظر خود قرار دهيد.
11- باورهاي ديني خود را تقويت كنيد و سعي كنيد ساعاتي را باخدا خلوت كنيد و راز دلتان را با او درميان بگذاريد و از او جهت پيشرفت و ترقي خود كمك بخواهيد و اين را بدانيد كه خدا كساني كه به او روي بياورند و به او توكل كنند را هيچ گاه تنها نمي گذارد و هميشه يار و ياور آنها خواهد بود.
12- جهت تقويت رابطه ي خود با منبع عالم هستي، يك قرآن با ترجمه ي فارسي روز انتخاب كنيد، و هر روز چند سطر از ان را با ترجمه و درك مفاهيم بخوانيد.
13- مطالعه ي سرگذشت انسانهاي بزرگ و تاثير گذار در تاريخ بشر، مي تواند اعتماد بنفس شما را تقويت نمايد. زيرا بسياري از اين افراد از كساني بوده اند كه داراي نقصي در ظاهر خود بوده اند. ولي با شناخت توانايي هاي نهفته خود و تقويت آن توانسته اند تاثيري عميق( مثبت و يا منفي) در تاريخ بشر بر جاي نهند.
موضوع بعدي در مورد تعرض جنسي پسر عموها يتان به شما مي باشد، اين موضوع از دو جنبه قابل بررسي است 1- از جنبه ديني 2- از جنبه روانشناختي
1- از جنبه ديني بايد عرض نمايم كه اولا حكم شرعي دخول با عدم دخول تفاوت ميكند و شما بطور شفاف نفرموده ايد كه آيا دخولي هم صورت گرفته و يا فقط تفخيذ كه منظور از آن ماليدن آلت تناسلي به ران است صورت پذيرفته است. بهرحال مسئله شرعي آن را بايد از دفتر مرجعتان و يا بخش احكام از همين سامانه سوال نماييد. ثانيا چون آنها شما را به عنف مورد تجاوز قرار داده است، هيچ گناهي از جهت مفعول قرار گرفته شدن بر عهده ي شما نمي باشد، چه آنكه گناه بر چيزي كه انجام و يا ترك آن در قدرت انسان باشد تعلق ميگيرد نه يك عمل خارج از اراده و اختيار، البته شما از متجاوزان طلبكاريد و اگر چه در دنيا بخاطر فقدان شاهد و دليل نميتوانيد موضوع را پيگيري نماييد، قطعا در آخرت به حق خود خواهد رسيد(انشاء الله) و آن اشخاص ملعون نيز قطعا در دنيا به تقاص كار پليد خود و در آخرت به عذاب الهي گرفتار خواهد آمد. دوست عزيز انتقام جويي و انتقام كشي در جامعه از مجاري غير قانوني علاوه بر ايجاد مشكل براي خودتان موجب ناامني نيز مي گردد زيرا اگر هركسي بخاطر اينكه به حق خود برسد بخواهد از مجاري غير قانوني و خشونت بار اينكار را انجام دهد ديگر سنگ روي سنگ بند نمي شود و رشته ي امور جامعه بهم مي ريزد، لذا در روايات ما چنين آمده است كه اگر شخصي به شما بدي كرد، انتقام از او را بخدا بسپاريد. زيرا كه خداوند بهترين انتقام گيرندگان است.
از ديگر روشهايي كه ميتواند در آرامش روحي و رواني شما بسيار دخيل باشد نزديكي به پروردگار و رشد دادن روحيه ي معنوي درخودتان و استغفار از خداوند است، رفاقت با خدا آرامش بخش ترين رابطه هاست و در سايه اين رفاقت نه تنها گناهان شما آمرزيده مي شود بل شما مي توانيد پله هاي كمال معنوي را يكي پس از ديگري طي نموده و به جايي برسيد كه از دوستان ويژه ي حضرت حق جل جلاله گرديد، بايد به اين مطلب توجه داشته باشيد كه بجز معصومين صلوات الله عليهم اجمعين همه دچار لغزش و خطا در زندگي مي شوند، آنچه كه در اين ميان مهم است بازگشت به سوي خدا و سعي در جبران خطاها ست. ما در تاريخ افرادي را داريم كه پس از انجام گناهان بسيار زشت به دامان خدا باز گشته اند و از اولياء خاص الهي گشته اند، و اكنون مزارشان زيارتگاه خاص و عام گشته است!.
بايد به اين نكته ظريف توجه داشته باشيد كه ذات انسان جداي از رفتار و اعمال انسان مي باشد، لذا وقتي شخصي گناهي انجام مي دهد خداوند به او مي فرمايد كه اي بنده من، من عاشق ذات تو هستم! ولي عملت درست نيست. پس اگر ميخواهي دوباره به آغوش من باز گردي عملت را به كناري بيانداز و از آن توبه كن تا من تو را بپذيرم. لذا در قرآن كريم آمده است كه خداوند توبه كنندگان را بسيار دوست ميدارد و نه تنها گناهان آنها مي بخشايد بلكه آنها را به ثواب تبديل مي كند بشرطي كه آن توبه نصوح و بي بازگشت باشد. خداوند باغبان است و انسانها گلهاي باغ هستي هستند و هيچ باغباني حاضر نمي شود گلهاي دست پرورده خود را پرپر نمايد و يا ساقه آنها را بشكند، پس اگر رفتار خود را كه موجب ناخرسندي پروردگار است را به كناري نهيم خداوند با آغوش باز ما را مي پذيرد و وقتي خداوند به روي ما لبخند زند و ما را بپذيرد ديگر از نوع نگاه خلايق به ما چه باك! پس آنچه كه اهميت ويژه دارد و در سرنوشت ما تعيين كننده است، اصلاح رابطه با خداست. ايامي سرشار از ياد خدا داشته باشيد.
2-از جهت روانشناختي اگر منظورتان اينست كه دچار بحرانهاي روحي و رواني شده ايد و دنبال رفع آن هستيد، بايد عرض نمايم كه روانشناسان راه كارهايي براي چنين مواردي تهيه ديدهاند تا بتوانند با بكار بستن آن از شدت اختلالاتي كه از اين ناحيه متوجه شخص مي شود را كاسته و صدمات آنرا به حداقل رسانده و در صورت امكان آن را محو نمايند. از جمله ي اين راهكارهاي بسيار كار گشا تكنيك debriefing (ذكر حادثه با ريزترين جزئيات) و (EMD) (درمان از طريق حركات چشم همرا با ياد آوري حادثه است)كه پيشنهاد مي شود با مراجعه به يك روان درمانگر با تجربه مشكل خود را با وي در ميان گذاريد و علائم باليني اختلال خود را به او گزارش دهيد و زير نظر ايشان مراحل مختلف راهكارهاي ياد شده را پي گيري نماييد. اگر ساكن تهران هستيد، ما شماره ي تلفن كيلينك يك روان درمانگر با تجربه در اين خصوص را به شما ارائه ميدهم، دكتر سيد جلال يونسي 02144015879
براي آشنايي اجمالي شما با دو تكنيك فوق بايد عرض نمايم كه، بريفينگ(briefing) به معني خلاصهسازي است و دي بريفينگ (debriefing)ضد خلاصهسازي است. همانند واژة شارژ و دشارژ، ضدخلاصهسازي يعني بيان با تفصيل و جزئيات يعني درمانگر از مُراجع ميخواهد آن حادثه را با جزئيات بيان كند، اين تكنيك از تكنيكهاي گشتالت درماني است، درمانگران گشتالتي ميگويند: وقتي براي شخصيحادثة وحشتناكي اتفاق ميافتد و مشكلات روحي و رواني براي او ايجاد ميكند، اگر آن را با جزئيات براي روان درمانگر تعريف كند و روان درمانگر مترصد اين باشد كه از آن جزئيات دوباره سوالات ريزتري طرح كند تامراجع با جزئيات ريزتر آنرا جواب دهد، به طوري كه جزئيات ريز آن حادثة وحشتناك كاملا و با تمام ابعاد و زوايا در ذهن مُراجع بيايد، محال است كه ديگر آن حادثه براي آن مراجع آزار دهنده و اختلالزا شود. زيرا اساس در گشتالت درماني اينست كه هيچ تجربه اي بر ما وحشتناك نيست و مكا نيزمي كه ذهن ما دارد اينست كه اگر اموري كه اتفاق ميافتد، هزار بار هم وحشتناك باشد، چندش آور باشد شما وقتي كه آن را از همة ابعاد و زوايا ببيني، آن واقعه نميتواند اثر آسيبزا داشته باشد، و علّت اينكه اثر اختلالزا دارد براي اينست كه شما به تمام جزئيات آن اشراف پيدا نميكنيد و فقط مثلا يك بعد را ميبينيد وابعاد ديگر را نميبينيد و براي همين از آن وحشت ميكنيد و چندشتان مي گيرد، براي تقريب به ذهن شايد بشود، مثال فردي را زد كه براي اوّلين بار مي خواهد پشت فرمان بنشيند و رانندگي ياد بگيرد، وي ابتداء وحشت ودلهرة زيادي دارد و مي ترسد كه يك نفر را زير بگيرد و يا تصادف وحشتناكي بكند كه منجر به كشته شدنش شود ويا ماشين اش صدمه ببيند، امّا كم كم كه با ماشين اُخت ميشود و به تمام زواياي آن وارد ميشود و احاطه و اشراف به آن پيدا ميكند اين ترس و وحشت او هم به همان نسبت كم ميشود، تا آنجا كه براحتّي در خيابان ويراژ داده و گاهي لايي ميكشد و با سرعت 180 هم در اتوبان مي رود.
مثال ديگر: وقتي در جنوب شرق آسيا سونامي اتفاق ميافتد مثلاً بچهاي كه در خيابان راه ميرود را در نظر بگيريد، ناگهان ميبيند كه در پشت سرش يك موج هفتاد متري ميآيد، اين صحنه وحشتناك همانند كابوسي وحشتناك روح و روان او را بهم مي ريزد و او را دچار اختلالي مي كند كه روانشناسان از آن به PTSD ياد ميكنند، روان درمانگر ميآيد و از اين بچه و بچههاي ديگر ميخواهد صحنه را با جزئيات تصور كنند و نقل كنند تا در آخر كار اين بچه صحنه را آنطوركه هست، برايش جا بيافتد، وقتي آن طور كه بوده جا افتاد ميزان آزاردهندگي آن كم ميشود مثلا فرض كنيد ما از اين بچه بخواهيم آن صحنه را با جزئيات نقل كند سپس از همان جزئياتي كه نقل ميكند سوالات ريزتر و جزئيتري برايش نقل ميكنيم تا بيشتر بگويد و سپس در حضور او از ديگر افرادي كه شاهد جريان بودهاند سوالاتي ميكنيم و از جزئياتي كه تعريف ميكنند باز جزئيات ديگري را استخراج كرده و مورد سوال قرار ميدهيم و به اين وسيله تمام ابعاد و زواياي آن صحنه براي بچه «ري تريپ» شود و رو بيايد و اين باعث ميشود كه ميزان آزار دهندگي و اختلال كاهش پيدا ميكند. روان درمانگران ابتدا اين تكنيك را رويPTSD ها اجرا كردند و بعد درافراد و خانواده هايي كه با صحنههاي وحشتناك و اختلالزا روبرو شده بودند، بكار گرفتند. و اما در مورد تكنيك بعدي نيز بايد بگويم كه، EMT يعني درمان از طريق حركات چشم و EMD هم گفتهاند كه به معني حساسيت زدايي از طريق حركات چشم مي باشد و EMDR هم گفته شده كه به معني باز فرآوري و از نو پردازش كردن است. اين تكنيك در راستاي تكنيك «دي بريفينگ»(debriefing) است و كاربرد زيادي هم در خانواده درماني و هم در رابطه با زوجين وهم افرادي دارد كه به خاطر داشتن تجارب وحشتناك و تلخ، دچار مشكل شدهاند. ما در اين بحث به شما ميگوييم كه چگونه ميشود آن تجارب را تا حدّودي كم رنگ كرد تا موجب اختلال جدي در كار كرد خانواده، و يا زوجين ويا افرد نگردد. واژة «شستوشوي مغزي» كه گفته مي شود، همين است، البته ما در مغز و ذهن انسان چيزي به نام دليت(delete) نداريم، كه مثل رايانه اطلاعاتي را حذف كنيم و مغز ما طوري طراحي شده كه هرگز نميتواند چيزي را بطور كامل پاك كند و فقط ميتوانيم آنرا كمرنگ و كماثر بكنيم. هر ماجرايي كه براي ما اتفاق مي افتد دو بعد دارد، بعد تصويري و تصوري و بعد هيجاني همراه آن، بطوري كه وقتي آن تصور به ذهن ما مي آيد به همراهش آن حالات هيجاني نيز تداعي مي شود و رمز آزرده شدن ما به هنگام ياد آوري ماجرا هاي منفي نيز همين است، حال رواندرمانگران با استفاده از تكنيك EMDR كوشش مي كنند كه بين دو بعد قضيه جدايي ايجاد كنند و بعد هيجاني آنرا حذف كنند بطوري كه وقتي صحنه تداعي مي شود آن بار هيجاني منفي كه موجب آزردگي روحي و رواني فرد مي شود ايجاد نگردد.
در مورد دلبستگي تان به آن دختر نيز بايد عرض نمايم كه توصيه ي ما طبق تجارب باليني بسيار متراكم مركز، كه از دانشگاهها و غير آن در طي ساليان طولاني جمع آوري شده، اينگونه دوستي ها عاقبت خوشي ندارد و ايجاد و ادامه ي اين چنين دوستي هايي كه خارج از چهار چوب هاي ديني و فرهنگي جامعه ي ما صورت مي گيرد، به نابسامانيهاي روحي و رواني دو طرف ميانجامد. بيشك ايجاد وادامه اين نوع ارتباط موجب وابستگي شديد طرفين به همديگر ميگردد. و زماني كه يكي از طرفين بخواهد اين رابطه را بخاطر ازدواج با شخص ديگري و يا به هر عنوان ديگري قطع كند ديگري دچار نابساماني روحي و رواني شديد مي گردد. شايد بگوييد: اگر دو طرف به قصد ازدواج با هم دوست شوند چي؟ در پاسخ بايد عرض كنم، اول اينكه اين استدال كه ما به قصد ازدواج با هم دوست مي شويم واقع بينانه نيست زيرا از زمان دوستي تا زمان ازدواج كه شما فرموده ايد شش سال بطول مي كشد ممكن است دهها و صدها مانع براي ازدواج رخ نمايي كند كه يكي از آنها مخالف والدين و ديگري سير شدن طرفين از هم و غيره است زيرا طرفين در قبل از ازدواج كاملا همديگر را كشف مي نمايند و انگيزه اي براي دست يابي به هم ندارند. دوم اينكه بطوري كه روانشناسان قبل از ازدواج در كشورهاي غربي معتقدند كه هرگز دوست دختر و پسر نبايد باهم ازدواج كنند، زيرا دوستي يكي از انواع ارتباط است و ازدواج نيز يك نوع ديگري از آن كه هر كدام ويژگيها و قوانين خاص خود را دارد و اگر دو دوست با هم ازدواج كنند ويژگيها و قوانين دو نوع خاص از ارتباط با هم تداخل مي كند و موجب آسيب زائي و ناپايداري ازدواج مي گردد. سوّم اينكه بسياري از اين دوستي ها منجر به ازدواج نميشود و فقط آسيب روحي و رواني براي طرفين بر جاي ميگذارد چهارم اينكه به فرض اين دوستي ها منجر به ازدواج شود اما « تنهاعشق هرگز كافي نيست». اين سخن پرفسورآرون تي بك است، او يكي از بزرگترين روانشناسان باليني جهان است كه در رابطه با مشاوره قبل از ازدواج كار تحقيقي بسياري انجام داده است.. ايشان در كتاب خود كه با همين نام منتشر شده، مي گويد كه بسياري از جوانا فقط با اكتفاء به كششهاي عاطفي واحساسي وعشق و علاقه ي غير منطقي و بدون سنجيدن آيتمهاي دخيل در يك ازدواج پايدار و موفق؛ اقدام به برقراي رابطه با جنس مخالف و ازدواج مي كنند، اما بعد از مدت كوتاهي كه كششهاي عاطفي و احساسي شان نسبت به هم افت پيدا مي كند تعارضات شخصيتي و ناهمكفي هاي اجتماعي، اقتصادي، و .... برجسته مي شود و زندگي مشتركشان را در معرض طوفانهاي سهمگيني قرار مي دهد. اين گونه ازدواجها اكثرا با جدايي و تلخكامي هاي بسيار زوجين و خانواده هاي اصلي آنها همراه است لذا همانطور كه گفته شده عاقل آنست كه انديشه كند پايان را، بهتر است با چراغ عقل به وادي محبت وارد شويد تا بي گدار به آب نزده باشيد.
موفق باشید.






