۱_ اگر پیامبر بعدا از خود جانشینی تعیین نکردند اولا به این خاطر بود تا بعد از او دچار شک و تردید نشوند یا خدای ناکرده عده ای او را قبول نکنند و مرتد گردند. ثانیا اگر جانشین تعیین می شد در حکمنبی بود که از طرف خداوند تعیین شده است در حالیکه محمد خاتم پیامبران بود.
ثالثا اگر این سنت از طرف خداوند انجام می گرفت و اگر سرانجام به حکومت ظالمان منجر می گردید و مردم از حق خویش محروم می شدند و مردم از حق خویش محروم می شدند و سرانجام مسئولیت این امر به عهده خدا می بود
۲_مسعودی مورخ شیعی نقل کردهاست که مردم به حضرت علی بعداز اینکه ضربه خورده بود گفتندآیا کسی را به جانشینی خود تعیین نمی کنی؟
گفت نه همانطور که پیغمبر خداآنها را به خودشان واگذاشت من نیز به خودشان وا می گذارم[مسعودی مروج الذهب(فارسی) ص۷۷۴- البدایه و النهایه ج۸ص۴۰۲]
۴_پروفسور عباس شوشتری دانشمند معاصر شیعی : آن حضرت صریحا نمی توانست کسی را معینکند زیرا ختم نبوت شده بود و از تعیین یکی احتمال داشت بازمقام اختصاصی برای او پیدا گردد[کتاب خاتم النبیین ص۴۲۹سال۱۳۶۲]
۵_ در روایتی از حضرت علی نقل شده است که فرمودند اگر رسولخدا مرا به امر جانشینی بر میگزید من از جنگ دست بر نمی داشتم تا حق خود را بگیرم بخدا سوگند اگر من تنها با دشمن روبرو شوم و جمعیت آنهابه قدری باشد که همه روی زمین را پر کند باکی نداشتم ونمی هراسم[نهج البلاغه _صبح صالح نامه ۶۲ چاپ ایران سال۱۳۵۰] علاوه بر آن اگر حضرت علی از جانب خدا و رسول به خلافت منصوب شده بود هرگز برای او جایز نبود بنا بر مصالح اجتماعی یا شخصی خلاف فرمان خدا عمل کند و از این حق صرف نظر نماید. به خصوص هنگامی که مردم به طور اتفاق بعد از شهادت حضرت عثمان نزدش آمدند به هیچ وجهبرایش جایز نیست که بگوید : دست از من بردارید و دیگری را بخواهید و اگر من مشاور باشمبهتر است از اینکه امیر باشم .
۶_نظامی که بر پایه انتصاب باشد مسلما به دیکتاتوری کشانده خواهد شد و در این نظام مردم حق تعیین رهبر خویش را ندارند[منظور انتصابی غیر از انتصاب از جانب خداوند است]
۷_ابن ابی حدید شارح نهج البلاغه در این باره می نویسد: علمای گذشته ما و بصره و بغداد متفق اند که بیعت ابوبکر صدیق بیعتی صحیح و شرعی و قانونی بوده است این بیعت اگرچه بنا بر نص صریحی نبوده ولی بر اساس اصل انتخابی صورت گرفت که اجماع یکی از شیوه های تعیین امام و رهبر شناخته شده است.[نهج البلاغه شرح ابن ابی حدیدص۲۷/۱]
۸_مسلمین با این انتخاب از شیوه انتخاب و حکومت موروثی که بر اساس خون و نسب استوار بوده نجات یافتند اگر در مرحلهاول خلیفه از بنی هاشم انتخاب می شد حکومت دنیوی و ریاست دینی و معنوی برای بنی هاشم محرز و منحصر می شد و بدین وسیله نوعی پاپیسم و روحانیت گرایی [priesthood] پدید می آمد همانگونه که در مسیحیت این مقام روحانیت گرایی بنام اکلیروس glergy وجود دارد.

پرسش: شبهه شيعه
۱_ اگر پيامبر بعدا از خود جانشيني تعيين نكردند اولا به اين خاطر بود تا بعد از او دچار شك و ترديد نشوند يا خداي ناكرده عده اي او را قبول نكنند و مرتد گردند. ثانيا اگر جانشين تعيين مي شد كه از طرف خداوند تعيين شده است در حاليكه محمد خاتم پيامبران بود.
ثالثا اگر اين سنت از طرف خداوند انجام مي گرفت و اگر سرانجام به حكومت ظالمان منجر مي گرديد و مردم از حق خويش محروم مي شدند و مردم از حق خويش محروم مي شدند و سرانجام مسئوليت اين امر به عهده خدا مي بود

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسشگر محترم شما در صدد اين هستيد كه ثابت كنيد پيامبر كسي را به جانشيني معرفي نكرده است و بر اين اساس دليل مي آوريد. ولي واقعا توجه نمي كنيد كه دليل هايتان استحكام ندارد و نمي تواند قانع كننده باشد.
حرف هاي شما زياد است و ما در اينجا به سه فراز ابتدايي نامه شما مي پردازيم و اگر لازم دانستيد بقيه موارد را در ارتباط هاي بعد مطرح كنيد تا توضيح دهيم. نوشته ايد:
1. اگر پيامبر بعدا از خود جانشيني تعيين نكردند اولا به اين خاطر بود تا بعد از او دچار شك و ترديد نشوند يا خداي ناكرده عده اي او را قبول نكنند و مرتد گردند.
يك بار ديگر به كلام خود دقت كنيد؛ اولا تعيين جانشين از طرف پيامبر براي شناخت دين، قرآن و اجراي آن است. مگر خداوند كه قرآن را براي هدايت مردم فرستاده در كنار او پيامبر را براي بيان قرآن نفرستاده است؟ اگر خداوند فقط قرآن را فرستاده بود و پيامبر وظيفه بيان نداشت آيا مشركان نمي توانستند بگويند ما از آيات قرآن اين طور مي فهميم كه خداوند داراي جسم و فرزند و ... است زيرا در قرآن "يد الله" داريم و فرموده گروهي در قيامت به خدا مي نگرند"الي ربها ناظره" و ...
آن وقت آيا خداوند حجت داشت اين افراد را بر اين اعتقاد غلط كيفر كند؟
پس بايد در كنار قرآن پيامبر باشد تا بيان كند كه منظور اين آيات جسم داشتن خدا و ... نيست. بلكه معناي صحيح آيات اين است. اين صريح خود قرآن است كه به تنهايي حجت نيست و قرآن با بيان پيامبر حجت است:
وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُه(1)
و چگونه ممكن است شما كافر شويد، با اينكه (در دامان وحى قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مى‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟
در اين آيه قرآن و پيامبر با هم قطع كننده عذر كافران در گمراهي است و در آيه ديگر هم علتش بيان شده:
أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (2)
ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى.
پس پيامبر مبين و مفسر و معلم قرآن (3)است تا بشر هدايت شود و عذري بر گمراهي باقي نماند و هر كس نتواند بگويد من از قرآن اين گونه مي فهمم.
حالا آيا با رحلت پيامبر نبايد جانشيني براي خود معين كند و علم خود را به او تعليم دهد تا بعد از وي مبين و مفسر و معلم قرآن بوده و مردم براي فهم و تعلّم قرآن و تأييد فهم خود از قرآن به او مراجعه كنند؟
مگر حديث متواتر ثقلين (اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي...)(4) كه پيامبر بارها و در جاهاي مختلف بيان كرده و شيعه و سني به تواتر آن را نقل كرده اند جز معرفي همين مرجع علمي است؟
پس آيا تعيين جانشين ما را از شك و ترديدها در معنا و مفهوم دين و قرآن نجات مي دهد يا گرفتار ترديد مي كند؟
اگر چون بعضي ادعاي ترديد در جانشين مي كنند مجوزي باشد براي تعيين نشدنش، بايد پيامبر هم معين نشود. زيرا بعضي در نبوت پيامبر هم ترديد مي كردند؟
اگر خدا راه رسيدن به علم و يقين را قرار ندهد، اشكال وارد است. اما اگر ما نخواهيم به يقين برسيم يا خود را به ترديد بزنيم، مشكل از خود ما است. همچنان كه نپذيرفتن توحيد و يكتايي خدا و نپذيرفتن نبوت پيامبر و ترديد كردن افراد مريض، مانع از بيان توحيد و فرستادن پيامبر نمي شود، نپذيرفتن امام و ترديد كردن ديگران در او نيز مانع از معرفي او توسط خدا و پيامبر نمي شود.
بله امام هم مثل پيامبر منصوب از جانب خدا است و اين با خاتم بودن پيامبر منافات ندارد. زيرا ايشان خاتم نبوت است نه خاتم وصايت. هر پيامبري وصيي دارد كه بعد از او بيانگر فكر و راه اوست و از جانب خدا معرفي مي شود.
مگر خداوند طالوت را براي فرماندهي بني اسرائيل انتخاب نكرد و اين انتخاب را توسط سموئيل به مردم ابلاغ ننمود؟(5) آيا اين با نبوت منافات دارد؟ مگر همه منتخبان خدا بايد پيامبر باشند؟
نوشته ايد اگر جانشين توسط پيامبر انتخاب مي شد، مردم از حق خود محروم مي شدند و...؛
اولا تعيين پيامبر آورنده وحي و امام بيانگر وحي و هدايتگر، حق خداست نه حق مردم:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه(6)
خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد!
دوم اين كه آيا خدا حق دارد براي مردم تعيين حاكم كند؟ اگر براي خدا چنين حقي قائل نيستيد و اين را ضايع كردن حق مردم مي دانيد، كه با شما حرفي نداريم ولي اگر باور داريد كه خدا چنين حقي دارد و چون خدا مهربان تر از خود مردم به آنان است و بهتر از خود آنان مصلحت و خيرشان را تشخيص مي دهد، پس قبول داريد كه با تعيين جانشين پيامبر از جانب خدا در حق مردم ظلم نمي شود و خداوند ظالمان را به امامت و نبوت و حكومت مردم بر نمي گزيند و در تعيين خدا حق مردم به بهترين وجه رعايت مي شود و ظلمي بر آنان نمي رود.
مگر در روايت نيامده كه پيامبر در غدير وقتي خواست امام علي را به عنوان جانشين خود در امر خلافت و حكومت نصب كند ابتدا از مردم پرسيد:
چه كسي سزاوارتر و اختيار دارتر به شما از خود شما است؟
گفتند: خدا و رسولش.
پس پيامبر فرمود: هر كس منت ولي او هستم اين علي ولي اوست. (7)
بنا بر اين تعيين خدا و پيامبر خيرترين براي مردم است و به هيچ وجه سبب محروميت نمي شود و به حكومت ظالمان نمي انجامد.
پي نوشت ها:
1. آل عمران(3) آيه101.
2. نحل(16) آيه44.
3. بقره(2) آيه151 و ...
4. ميلاني، حديث الثقلين، قم، مركز الابحاث العقائديه، 1421ق، به نقل از منابع معتبر اهل سنت.
5.بقره(2) آيه246.
6. انعام(6) آيه124.
7. حاكم نيشابوري، مستدرك، ج 3، ص 533؛ هيثمي، مجمع الزوائد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق، ج9، ص105؛ و ...

پرسش: شبهه شيعه
۲_مسعودي مورخ شيعي نقل كرده است كه مردم به حضرت علي بعد از اينكه ضربه خورده بود گفتند آيا كسي را به جانشيني خود تعيين نمي كني؟
گفت نه همانطور كه پيغمبر خدا آنها را به خودشان واگذاشت من نيز به خودشان وا مي گذارم[مسعودي مروج الذهب(فارسي) ص۷۷۴- البدايه و النهايه، ج۸، ص۴۰۲]

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
روايتي از منابع سني از امام علي نقل كرده ايد كه دلالت دارد امام براي خود جانشين تعيين نكرده و فرموده پيامبر هم جانشين تعيين نكرد.
ما براي يافتن اين روايت به كتب در دسترس در نرم افزارها از جمله به آدرس هاي داده شده مراجعه كرديم و در هيچ جا چنين مطلبي از امام علي (ع) نقل نشده است.
در مروج الذهب آمده:
مردم بعد از ضربت خوردن امام از ايشان پرسيدند: آيا اگر خداي ناكرده شما در اين واقعه از دنيا رفتيد با فرزندت حسن بيعت كنيم؟
حضرت گفت: نه شما را از اين كار نهي مي كنم و نه منع مي نمايم و شما خود داناتريد.
مردي پرسيد: آيا براي كسي پيمان نمي گيري؟ حضرت فرمود: نه همان گونه كه رسول خدا آنان را ترك كرد. بدون اين كه كسي را به جانشيني معلوم كند. (1)
البته اين روايت به همين مضمون به وفور از خليفه دوم نقل شده است. وقتي پسرش به او گفت: مردم مي گويند كه اگر خليفه يك رمه گوسفند داشت، براي آنان چوپاني معين مي نمود و گرنه آنها را ضايع كرده بود، حالا مي خواهد ما را بدون تعيين جانشين رها كند؟ آيا آين ضايع كردن ما نيست؟ و او جواب داد اگر من تعيين جانشين نكنم مردم را ضايع نكرده ام. زيرا رسول خدا كه بهتر از من بود، جانشين معين نكرد.(2)
آري اين سخن در منابع معتبر از امام علي نقل نشده است جز در اين منبع كه با اصول و مباني قرآني، عقلي و روايي منافات دارد از اين رو قابل پذيرش نيست. زيرا پيامبر و امامان بارها اعلام كرده اند كه جعل كنندگان حديث از زمان خود آنان به بعد سخنان زيادي به زبان آنان نقل مي كنند از اين رو دستور داده اند روايات منصوب به آنان به قرآن و اصول عقلي و روايي عرضه شود و اگر منافات داشت، پذيرفته نگردد. اين روايت با آيات قرآن و روايات بي شمار و با اصول عقلي تعارض دارد و بر فرض وجود و صحيح بودن سندش، قابل پذيرش نيست.
در همين نقل بالا استدلال محكم مردم بر عليه خليفه در صورت تعيين نكردن جانشين بيان شد. وقتي مالك يك رمه گوسفند به هنگام مرگ بايد براي آنان چوپان معين كند و گرنه آنها را ضايع كرده چگونه ممكن است خدا و رسول امت را بعد از رحلت پيامبر بدون تعيين سرپرست رها كند؟ بر خدا و پيامبر لازم است يا فرد واجد صلاحيت را نام ببرد يا ملاك ها را بگويد و مردم را به شناسايي واجد ملاكها مأمور سازد؟ آيا پيامبر اين كار را كرد؟ بر اساس كدامين ملاك معرفي شده توسط پيامبر خليفه اول انتخاب شد؟ و ...
پس امام علي قطعا در ماه ها و سالهاي قبل از ضربت خوردنش براي بعد از خود راهنمايي هاي لازم را كرده است و صلاحيت فرزندش امام حسن مجتبي را به آنان نمايانده و به صراحت يا به اشاره مردم را به بيعت با او دعوت و ارشاد كرده است.
البته مردم در زمان رسول خدا ايشان را اولي به خود مي دانستند و از اين رو وقتي رسول خدا از آنان پرسيد كه آيا ايشان را اولي به خود و سزاوارتر مي دانند، همه جواب مثبت دادند و رسول خدا هم بعد از گرفتن اين اقرار امام علي را به عنوان ولي بعد از خود معرفي كرد.(3)
ولي امام علي در آن جامعه از آن جايگاه برخوردار نبود. مردم مسلمان كوفه و غير كوفه همانها بودند كه امام را مجبور به قبول حكميت فرزند عاص و ابوموسي اشعري كردند و او را كافر شمردند و جنگ نهروان را عليه او به راه انداختند و با اين كه بارها آنان را به جنگ با معاويه فراخواند، ولي اجابت نكردند و ...، بنا بر اين بعيد نيست كه امام به معرفي هاي فراواني كه نسبت به فرزندش كرده، اكتفا كند و در روزهاي آخر عمر جانشيني او را اعلام نكند و برايش بيعت نگيرد.
ايشان مي بيند كه اين مردم گوشي براي شنيدن سخنان او ندارند و براي آنان هم كه گوش شنوا دارند، هم فضايل علمي و عملي امام حسن آشكار است و هم معرفي هاي فراوان پيامبر و خودش در دسترس مي باشد.
در تاريخ هم ثبت شده كه روز بعد از شهادت امام علي، امام حسن با يارانش به مسجد آمدند و ابن عباس مردم را به بيعت با امام حسن به عنوان فرزند پيامبر و وصيّ امير مؤمنان(4)فرا خواند و فضايل ايشان را برشمرد و مردم با ايشان بيعت كردند.
بنا بر اين قسمت اول كلام را اگر بپذيريم با مباني ما منافات ندارد، ولي قسمت دوم كه حكايت دارد پيامبر كسي را معين نكرده، قطعا با مباني و آيات و روايات ناسازگار است.
پي نوشت ها:
1. مسعودي، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1409ق، ج2، ص 413.
2. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، اسماعيليان، - ، ج 12، ص190 و منابع معتبر اهل سنت.
3. قاضي جرجاني، شرح مواقف، مصر، مطبعه السعاده، 1325ق، ج8، ص360 و منابع فراوان ديگر از اهل سنت.
4. مجلسي، بحار الانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج43، ص362 به نقل از ارشاد شيخ مفيد.
پرسش: شبهه شيعه
3_ پروفسور عباس شوشتري دانشمند معاصر شيعي : آن حضرت صريحا نمي توانست كسي را معينكند زيرا ختم نبوت شده بود و از تعيين يكي احتمال داشت بازمقام اختصاصي براي او پيدا گردد[كتاب خاتم النبيين ص۴۲۹سال۱۳۶۲]
۵_ در روايتي از حضرت علي نقل شده است كه فرمودند اگر رسولخدا مرا به امر جانشيني بر ميگزيد من از جنگ دست بر نمي داشتم تا حق خود را بگيرم بخدا سوگند اگر من تنها با دشمن روبرو شوم و جمعيت آنهابه قدري باشد كه همه روي زمين را پر كند باكي نداشتم ونمي هراسم[نهج البلاغه _صبح صالح نامه ۶۲ چاپ ايران سال۱۳۵۰] علاوه بر آن اگر حضرت علي از جانب خدا و رسول به خلافت منصوب شده بود هرگز براي او جايز نبود بنا بر مصالح اجتماعي يا شخصي خلاف فرمان خدا عمل كند و از اين حق صرف نظر نمايد. به خصوص هنگامي كه مردم به طور اتفاق بعد از شهادت حضرت عثمان نزدش آمدند به هيچ وجهبرايش جايز نيست كه بگويد : دست از من برداريد و ديگري را بخواهيد و اگر من مشاور باشمبهتر است از اينكه امير باشم .
۶_نظامي كه بر پايه انتصاب باشد مسلما به ديكتاتوري كشانده خواهد شد و در اين نظام مردم حق تعيين رهبر خويش را ندارند[منظور انتصابي غير از انتصاب از جانب خداوند است]
۷_ابن ابي حديد شارح نهج البلاغه در اين باره مي نويسد: علماي گذشته ما و بصره و بغداد متفق اند كه بيعت ابوبكر صديق بيعتي صحيح و شرعي و قانوني بوده است اين بيعت اگرچه بنا بر نص صريحي نبوده ولي بر اساس اصل انتخابي صورت گرفت كه اجماع يكي از شيوه هاي تعيين امام و رهبر شناخته شده است.[نهج البلاغه شرح ابن ابي حديدص۲۷/۱]
۸_مسلمين با اين انتخاب از شيوه انتخاب و حكومت موروثي كه بر اساس خون و نسب استوار بوده نجات يافتند اگر در مرحلهاول خليفه از بني هاشم انتخاب مي شد حكومت دنيوي و رياست ديني و معنوي براي بني هاشم محرز و منحصر مي شد و بدين وسيله نوعي پاپيسم و روحانيت گرايي [priesthood] پديد مي آمد همانگونه كه در مسيحيت اين مقام روحانيت گرايي بنام اكليروس glergy وجود دارد.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
از فردي به نام پرفسور فلان نقل كرده ايد كه معتقد است اگر پيامبر تعيين جانشين مي كرد، با توجه به ختم نبوت باز ممكن بود كسي مقام اختصاصي پيدا كند.
اولا گفتيم پيامبر خاتم نبوت بود نه خاتم وصايت. همه پيامبران وصي داشته اند و اين گونه نبوده كه وصي آنها حتما پيامبر باشد. با رحلت پيامبر باب وحي بسته شد نه اين كه ديگر ممكن نيست خدا كسي را براي كاري برگزيند.
ثانيا شما و اين آقاي پروفسور از خليفه اول و دوم هم جلو زده ايد. زيرا خليفه اول براي خودش تعيين جانشين كرد و خليفه دوم هم تعيين جانشين را بر رسول خدا ممنوع نكرد. بلكه فقط گفت ايشان اين كار را نكرده است.
آيا اعلام اين كه بعد از پيامبر فلان شخص به درجه اي از عبوديت رسيده كه مورد عنايت من قرار گرفته و به امر من، پيامبرم همه علومش را به او منتقل كرده و او بعد از پيامبر بيان كننده دين است و براي فهم دين و يافتن راه حق محض به او مراجعه كنيد و امور دين و دنياي خود را به او بسپاريد تا شما را به منزل مقصود برساند، بر خدا ممنوع است؟
آيا سخن پيامبر حجت است كه فرمود من بعد از خود دو ميراث به جاي مي گذارم كه با تمسك به آن دو از گمراهي در امانيد: قرآن و عترتم؛ يا سخن اين آقاي پرفسور و ديگران؟
ما در اعتقادات تابع دليل و برهان هستيم نه تابع پرفسور و آيت الله و ...:
هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين(1)
اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد!
با عرض پوزش به دليل حجم انبوه سوالات پرسشگران از اين مركز، امكان پاسخگويي به سوالات متعدد يك پرسشگر وجود ندارد؛ لذا از پاسخگويي به بيش از سه سوال معذوريم؛ لطفا باقي سوالات را در نوبت هاي بعد با رعايت همين تعداد ارسال فرماييد.
پي نوشت ها:
1. بقره(2) آيه111.

موفق باشید.