با سلام و خسته نباشید جواب شیعه به سخنان زیر چیست؟
بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم و دیگران، اصلا حرکت حسین رضی الله عنه را جایز و شرعی نمیدانستند. مثلا صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم؛ ابوسعید الخدری رضی الله عنه؛ که به حضرت حسین گفت:
«از الله بترس و در خانه بشین و امام را اطاعت کن»
و جابر بن عبدالله رضی الله عنه نیز به او گفت:
«از الله بترس و باعث خون و خونریزی نشو.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
بدون ترديد هيچ فرد و شخصيت و يا گروهي در آن زمان به اندازه امام حسين، به اوضاع اسلام و مسلمانان آگاه نبوده و همچنين هيچ فردي به اندازه امام حسين(ع) طايفه بني اميه -بويژه يزيد- را نمي شناخته و هيچ كس به اندازه امام براي اسلام و مسلمانان دلسوزتر نبوده است.
و با اين بيان مي گوييم كه افراد و شخصيت هاي بازدارنده به جز دشمنان اهل بيت عليهم السلام و هواداران بني اميه - آن كساني كه از طرف يزيد مامور به منصرف كردن امام حسين(ع) شده بودند - بقيه افراد كه سوء نيتي نداشتند تحقيقا بدون مطالعه اوضاع و شرايط جديد حاكم بركشور اسلامي، چنين پيشنهادهايي مي كردند. آنان به خيال اين كه با آمدن يزيد، شرايط گذشته فرقي نكرده و امام مي بايد همانند برادر خويش امام حسن مجتبي(ع) كه با معاويه صلح كرد، روش سازش را بپذيرد. اما غافل از آن كه به كلي شرايط عوض شده بود و اين، وظيفه مسلمانان بود كه مي بايد از امام حسين(ع)تبعيت نموده و همراهي كنند نه اين كه امام را از اين حركت عظيم بازدارند!
جدا از نقد ديدگاه اهل سنت (خروج در هر شرايطي اگر چه حاكم ظالم باشدنا روا وحرام است) كه مطابق متن برخي از روايات مورد اشاره شما است. از آن رو كه مجال پرداختن به آن نيست .و شايد خواسته شما پرسشگر هم نباشد، توجهتان را به مطالب ذيل مبذول داريد.
اگر شما به پاسخهاي امام در جواب كساني كه قصد داشتند آن حضرت را منصرف كنند چه از خويشان همانند ام سلمه و عبدالله بن جعفر و محمدبن حنفيه و عبدالله بن عباس، كه از امام خواسته بودند تا از رفتن به عراق خودداري كند. و چه صحابه دلسوز، خواهيد يافت كه امام شرائط را متفاوت ديده است. آن حضرت هدايت گري وروشن گري را در گرو شهادت مي بيند.
از باب نمونه حضرت به ام سلمه كه نگران سلامتي امام بود، فرمود:
«يا اماه و انا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما . . . (1) مادر! خود من بهتر از تو مي دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمني، كشته خواهم شد و سر از تنم جدا خواهد گرديد.»
بررسي روايت جابر
ابن كثير خبري مرسل نـقـل كـرده اسـت كـه جـابـر بـن عـبـدالله انـصـاري رضـي الله عنه بـا امـام(ع)ديـدار كـرد و بـا او سـخن گفت، تا شـايـد بـتواند نظر او را از قيام و خروج بر يزيد، بازگرداند: جابر بن عبدالله گفته است: «با حسين سخن گفتم و اظهار داشتم:از خـدا بـترس و مردم را به جان هم مينداز. به خدا سوگند، بر اين كردار، شما را نخواهند ستود. ولي او با من مخالفت كرد!».
بـر كـسـاني كه اندك شناختي نسبت به جابر بن عبدالله انصاري دارنـد پـوشـيـده نـيـسـت كـه اگـر اصـل ايـن ديـدار مـحـتمل باشد، هيچ راهي براي پذيرش محتواي آن وجود ندارد. زيرا ايـن بـسيار بعيد است كه صحابي اي چنين بلند مرتبه و آگاه به مقام اهل بيت اينگونه بي ادبانه سخن بگويد.
گـمـان بـسـيار قوي مي رود كه محتواي اين خبر از ساخته هاي جيره خواران اموي و براي بدگويي و تخطئه قيام حسيني بوده باشد.
آنچه جعلي بودن اين خبر را تأييد مي كند اين است كه ابن كثير آن را به طور مرسل و بدون ذكر هيچ سلسله سندي ذكر كرده است.
آري، عـمـاد الديـن ابـوجـعـفر محمد بن علي طوسي مـعـروف بـه ابـن حـمـزه در كـتـاب «الثاقب في المناقب» خويش،خبري درباره ي ديدار جابر بن عبدالله انصاري رضي الله عنه با امام(ع) نقل كرده است كه بُوي حسن ادب در گفت و گوي با امام و معرفت به حـق اهـل بـيـت(ع) و راسـتـي در دوسـتـي و مـحبت و پيروي از آنان در سرتاسر آن به مشام مي رسد.
جابر بن عبدالله انصاري گويد: چون حسين بن علي(ع) آهنگ رفتن بـه عـراق كـرد، نزد وي رفتم و گفتم: تو فرزند پيامبر(ص) و يكي از دو سبط او هستي. من نظري جز اين ندارم كه تو نيز همانند برادرت حسن صلح كني؛ چرا كه او موفق و راه يافته بود.
فرمود: اي جابر برادرم اين كار را به فرمان خدا و پيامبرش (ص) كـرد. مـن نيز اين كار را به فرمان خدا و پيامبرش(ص)مي كنم.آيـا دوست مي داري كه هم اينك رسول خدا(ص) و علي و برادرم حسن(ع) را برايت گواه بياورم!
بـنـاگـاه ديـدم كـه درهـاي آسـمـان گـشـوده شـد و رسـول خـدا(ص)، عـلي(ع)، حـسـن(ع) حـمـزه و جـعـفـر و زيـد فـرود آمـدنـد تـا بر زمين استقرار يافتند. من سرآسيمه و وحشت زده به سوي آنان دويدم!
آنگاه رسول خدا(ص) به من فرمود: «اي جابر آيا درباره ..... نگفتم كه مؤمن نيستي، مگر آنكه نسبت به امامان خويش تـسـليـم بـاشـي و به كارشان اعتراض نكني؟ آيا مي خواهي كه جـايـگـاه مـعـاويـه و جـايـگاه فرزندم حسين و جايگاه يزيد ملعون را نـشانت دهم. گفتم: بلي، اي رسول خدا(ص). آنگاه حضرت پايش را بـر زمـيـن زد زمين شكافت و دريايي پديدار شد و شكافت. سپس پا بر زمين كوفت و همين طور شكافت تا هفت زمين و هفت دريا باز شد در زير همه اينها آتش را ديدم درون آن آتش ديدم كه وليد بن مغيره، ابـوجـهـل و مـعـاويـه سـركـش و يزيد در زنجير بسته اند و ديگر شـيـاطـيـن سـركـش نـيـز هـمـراهـشـان بـسـتـه انـد و از هـمـه اهل جهنم عذاب اينان بيشتر است.
سپس فرمود: سرت را بلند كن!
مـن سـرم را بـلند كردم و ديدم كه درهاي آسمان باز است و بهشت در بـالاي آن اسـت. آنـگـاه رسول خدا(ص) و همراهانش به آسمان بالا رفـتـنـد. چـون در هـوا قـرار گـرفت حسين(ع) را صدا زد و فرمود: فرزندم به من بپيوند. حسين(ع) به او پيوست و آن دو بالا رفتند تا در بالاترين جاي بهشت قرار گرفتند.
آنگاه رسول خدا(ص) از آنجا به من نگريست و دست حسين را گرفت و فـرمـود: اي جـابـر، اين فرزندم در اينجا با من است. پس تسليم فرمان او باش و شك به دل راه مده تا مؤمن باشي. جابر گويد:چـشـمـانـم كـور بـاد اگـر آنـچـه را كـه از رسول خدا(ص) گفتم نديده باشم.»(2)
بررسي روايت ابو سعيد
گرچه مطالب را برخي مورخين نقل كرده اند، اما با سوابق درخشاني كه از ابوسعيد داريم، بسيار بعيد است كه وي با امام حسين(ع) اين گونه سخن گفته باشد. و با اين بيان، مي توان گفت كه اين سخنان، ساخته و پرداخته دشمنان اهل بيت عليهم السلام مي باشد كه مي خواهند چهره او را مخدوش سازند.
پي نوشت ها:
1. مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص332.
2. الثاقب ابن حمزة الطوسي، الثاقب في المناقب، سال چاپ : 1412، قم، ناشر مؤسسة أنصاريان للطباعة والنشر - قم المقدسة ص 323، حديث 266.
موفق باشید.