یک داستانی را قبلا پای یک منبری شنیده ام و متاسفانه دقیقا در ذهنم نمانده است :
داستان از این قرار بوده است که طلبه ای بوده است در ایران که شبانه از دست مردم یا حاکمان فرار می کند و به نجف می رود در آنجا یک عالمی بوده سات که طلبه های زیادی پای درس ایشان می آمدند
این طلبه نیز پای درس ایشان میرود
این عالم بزرگوار بسیار وقت شناس بودند به طوری که معمولا 10 دقیقه زودتر می آمدند و پایین منبر می نشستند و با طلبه ها صحبت می کردند و راس ساعت می رفتند بالای منبر
یک روز این طلبه که از ایران فرار کرده بود می رود قبل درس خدمت عالم و شروع به پرسش و پاسخ می کند . وقت می گذرد و طلبه های با تعجب می بینند که وقت کلاس شروع شده ولی استاد دارد با یک طلبه بحث می کند . بالاخره پس از مدتی استاد می رود بالای منبر و به طلبه ها می گوید من طبق صحبتی که با این طلبه کردم این طلبه را اعلم تر از خودم می بینم لذا باید از او تقلید نمایید
این داستان را من شنیده ام ولی متاسفانه مشخصات و اسامی دقیق آن و زمان آن را نمیدانم
خواهشمند است راهنمایی نمایید
یا علی
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
داستان به صورتي كه ذكر كرده ايد، در منابع نيافتيم .
موفق باشید.






