سلام

1-آیا خداوند به راستی ما را دوست داشته که آفریده؟آیا از تماشای زندگی ما نفعی میبرد.آیا خداوندی که به همه چیز قادر است نمیتوانسته ما را تکامل یافته بیافریند اگر دلیل آفرینش تکامل است.و اگر دلیل آفرینش عبادت اوست همانطور که خداوند گفته احتیاجی به عبادت ما ندارد.عدل الهی در آفرینش چیست؟(عدل الهی شهید مطهری را خواندم چیزی نفهمیدم)اینکه خداوند ما را بین هوا و زمین نگه داشته و هیچ کس از عاقبت دنیا و بعد از مرگ خویش خبر دار نیست یک نوع آزار و شکنجه غیر اخلاقی نیست شبیه به کاری که امروزه در زندانهای دنیا برای شکنجه دادن استفاده میشود.؟آیا خدا خود وسیله جهنمی شدن را قرار نداده.در علاقه و لطف خدا و یک مادر چقدر فاصله است؟!

2- فلسفه عقلی نماز چیست.آیا اثری بر زندگی دنیای مادارد؟از اثر وضعی نگویید که هیچ ندیدم.و از جبر هم نگویید که بسیار دیدم.تنها یک اثر هم بگویید که غیر مسلمانان از آن محرومند من را کفایت میکند.لطفا.

3- دین برتر است یا اخلاق؟

لطفا جواب درست و زیر دیپلم بدید که بفهمم.نپیچونید!و لطفا اجازه بدید در جوابتون باز هم سوال کنم و جواب دهید تا قانع بشم.لطفا
متشکرم

پرسش: خدا و نماز
سلام
1-آيا خداوند به راستي ما را دوست داشته كه آفريده؟آيا از تماشاي زندگي ما نفعي ميبرد.آيا خداوندي كه به همه چيز قادر است نميتوانسته ما را تكامل يافته بيافريند اگر دليل آفرينش تكامل است.و اگر دليل آفرينش عبادت اوست همانطور كه خداوند گفته احتياجي به عبادت ما ندارد.
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
فلسفه آفرينش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است و اين دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام كارها، معمولا به دست آوردن سود يا رفع يك نياز است؛ زيرا ما انسان ها موجوداتي محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يكي از اين دو امر برمي گردد؛ اما خداوند، هيچ نقصي ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد . خدا فاقد هيچ كمالي نيست تا به كمال رسيدن براي او متصور باشد پس هدف از آفرينش او چيست ؟
در ديدگاه انديشه اسلامي ، اين خدايي خداوند است كه اقتضاي آفرينش دارد؛ در واقع او مي آفريند چون خداست ؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است . هر وجودي خير است .لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است: « وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُور؛ و عطاى پروردگارت هرگز (از كسى) منع نشده است.» (1).
هر چيزي كه اقتضاي وجود و هستي داشته يا امكان وجود داشتن در آن باشد ، فيض وجود از خدا دريافت مي كند. خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد ، تا موجودي كه امكان وجود آن است ، وجود را دريافت نكند. پس هدف آفرينش مربوط به ذات خداوند نيست ، بلكه مربوط به فعل اوست .اصطلاحاً آن را هدف فعلي مي گويند.
بنابراين در مورد آفرينش جهان و هدف از آفرينش آن مي گوييم:
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حكمت و... خداست ،به طوري كه بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .
هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد ، اما فيضي نداشته باشد ، همان گونه كه نمي تواند نور باشد. اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد. اما بخشش نداشته باشد!
بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است .
خداوند فيض و بخشش دارد . لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند . چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي ، نشان دهنده صفات خداوند است. (2)
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد ، جهان و انسان را آفريده ،لازمه اين صفات آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ،ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد . هر چه امكان تحقق دارد ، از طرف خداوند فيض وجود دريافت كند .
در اين مجموعه و با ساختار هرمي كه خداوند در نزول بركات و نعمت ها براي موجودات فرو دست قرار داده، يقينا مي بايست فرشتگان به عنوان واسطه فيض بودند ، چنان كه بايد انسان يا هر موجود ديگري خلق مي شد؛ در واقع هر موجودي كه امكان خلق شدن و قرار گرفتن در اين مجموعه را داشت رحمانيت خداوند اقتضا ميكند كه به واسطه فضل مطلق خود او را ازاين نعمت محروم ننمايد كه همين گونه نيز شد .
بر اين اساس، آخرت و معاد هم در همين جهت، ضرورت وجود مي يابد؛ چون به شكوه بيش از پيش اين مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم كمك مي كند. اين امر همخوان با روح جاودانگي طلب انسان است و بستر رسيدن به كمالات وجودي انسان را كه برترين مخلوق خداوند است، مهيا مي سازد.
البته اين موضوع از منظر غايت فاعل و هدفي است كه علت ايجاد عالم در آفرينش دارد. در كنار اين امر، اين عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعي داراي هدف و مقصدي است كه در مسير حركت خود در نهايت به آن منتهي مي گردد.
در پايان، براي درك حقيقت هدف خداوند تذكر اين نكته ضروري است كه ما دو هدف داريم: يكي هدف فعل و ديگري هدف فاعل. بين اين دو تفاوت وجود دارد. به اين مثال توجه نماييد:
صنعتگري موتوري را مي سازد كه قادر به حركت با سرعت 800 كيلومتر در ساعت است. هدف اين موتور كه فعل صنعتگر است، رسيدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلي سازنده موتور، نشان دادن توانمندي خود يا رسيدن به شهرت و مانند آن است. با اين توضيح بايد گفت كه فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضاي ذات و صفاتش، اين عالم هم مسير و مقصدي را در پيش دارد كه هدف آن به شمار مي رود. اين هدف، تكامل انسان و رسيدن به غايت نهايي ذات انساني اوست.
اگر در آيات قرآن آزمايش (3) و عبادت (4)به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد هدف و مسيري است كه در مورد خلقت حكيمانه انسان در نظر گرفته شده و در واقع مقصدي است كه خداوند براي تعالي و رسيدن انسان به كمالي كه در وجودش امكان تجلي دارد ،تعيين فرموده و در واقع همان هدف فعل است نه هدف فاعل و الا هدف فعال همان است كه ذكر شد وخداوند نيازي به آزمودن و عبادت انسان‏ها يا فرشتگان ندارد .
اما در مورد كامل آفريده نشدن انسان بايد گفت :
براي خداوند دشوار نبود كه از ابتدا همه انسان ها را در اوج كمال و لايق بهشت بيافريند. اما فلسفه آفرينش و شكوه داستان خلقت با زندگي بي مقدمه انسان ها در نعمت بهشت رقم نمي خورد، بلكه اين امر با بهشتي شدن اختياري بشر حاصل مي شود. زيبايي و شكوه داستان به آن است كه همه افراد به طور مساوي از فرصت خود براي رسيدن به بهشت بهره ببرند.
خدا كسي را جهنمي و كس ديگر را بهشتي نمي كند. فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني ها»ست؛ يعني بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي«بشويم»؛ ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. بنابراين تا به دنيا نياييم، پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند.
خدا انسان را موجودي مختار خلق نموده و امكان انتخاب مسير صحيح و ناصحيح را هم به او داده ؛ انسان است كه مي تواند در اين صحنه آزمون سرنوشت خود را مطابق اراده و آزادي كه در اختيارش قرار گرفته ،رقم بزند. در نتيجه هر سرنوشتي كه پيش رويش قرار بگيرد، به خودش مربوط است. اين همه زيبايي آفرينش است كه در اين نگاه حتي جهنمي شدن جهنميان هم زيبا و با شكوه است .
به عبارتي روشن تر امتحان الهي با امتحانهاي انساني فرق دارد انسانها امتحان ميگيرند براي كشف ميزان دانايي و توانايي افراد ولي امتحان الهي رشد يافتن افراد است كه در سايه اين امتحان شخص رشد مي يابد مثل رشد دانه گندم در خاك كه زحمت دانه گندم در خاك باعث تبديل شدنش به گياه مي شود سختي انسان در دنيا و امتحان او باعث رشد او و انسان شدن او مي شود.
پي‌نوشت ها:
1. اسراء (17) آيه‏ 20.
2. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسي، نشر معارف ، تهران، 1381 ش، ص 115 و 116.
3. ملك (67) آيه 2.
4. ذاريات (51) آيه 56.
پرسش: 2- فلسفه عقلي نماز چيست

2- فلسفه عقلي نماز چيست.آيا اثري بر زندگي دنياي ما دارد؟از اثر وضعي نگوييد كه هيچ نديدم. و از جبر هم نگوييد كه بسيار ديدم.تنها يك اثر هم بگوييد كه غير مسلمانان از آن محرومند من را كفايت مي كند.لطفا.
لطفا جواب درست و زير ديپلم بديد كه بفهمم.نپيچونيد!و لطفا اجازه بديد در جوابتون باز هم سوال كنم و جواب دهيد تا قانع بشم.لطفا متشكرم
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
تعبير شما از فلسفه عقلي نماز چندان روشن نيست. اگر منظور شما دليل عقلي لزوم نماز خواندن است. بايد گفت مهمترين دليل عقلي انجام اين تكليف همان امر خداوند متعال است و بس.
در واقع علت اصلي نماز خواندن ما، نه ارتباط برقرار كردن با خداوند يا سخن گفتن با او و نه قرب خداوند و اموري مانند آن يا بهره بردن در زندگي مادي و دنيايي و... ، بلكه واجب بودن نماز است؛ يعني ما نماز را به جهت اين كه دستور خداوند و تكليفي شرعي بر عهده ما است، به جا مي آوريم؛ هرچند به روشني مي دانيم كه نماز ماهيتي جز ارتباط و سخن گفتن با خداوند و عبادت و ستايش او ندارد و در صورت انجام صحيح، ثمرات دنيايي و اخروي بسياري براي ما به همراه دارد؛ اما در عين حال، اين امر دليل نمي شود كه اگر در حال ارتباط قلبي مستمري با خداوند بوديم، يا بهره اي مادي و دنيوي از نماز نديديم نيازي به نماز احساس نكنيم و آن را انجام ندهيم.
در حقيقت ما نماز مي خوانيم چون اين دستور با همه جزئيات و شرايطي كه خداوند تبيين كرده براي ما واجب شده است؛ حال بايد پرسيد: چرا نماز با اين خصوصيات و ويژگي ها بر ما واجب شده است؟
وجوب، يكي از احكام پنج گانه شرعي است كه در شريعت و از جانب شارع مقدس كه خداوند متعال باشد، براي نظام دادن به ساختار بندگي بندگان تنظيم شده است. در نتيجه، از آن جا كه پذيرش شريعت و عمل به آن، در مرتبه اي بعد از پذيرش اصل دين و اثبات نبوت و پذيرش خداوند از راه عقل و برهان است، در مورد شريعت چرايي و چگونگي عقلي معنا ندارد و بهترين پاسخ در مورد چرايي وجوب عبادات و ديگر وظايف آن است كه خداوند فرموده است.
هرچند در يك نگاه عقلاني ما معتقديم كه عبوديت و پرستش، يكي از نيازهاي انسان است و تمامي انسان ها از ابتدا تاكنون به شكلي پرستش داشته‌اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند؛ امّا سخن در چگونگي پرستش است كه در شريعت كم و كيف آن بيان شده است.
در فرهنگ اسلامي، تعيين كردن و مشخص نمودن شكل عبادت، با شارع مقدس است و كسي نمي تواند عبادتي اختراع كند. زيرا اگر بنا باشد اين امر نيز كاملا در اختيار انسان باشد، ديگر جايي براي تسليم و تمكين در برابر اراده و خواست خداوند نيست و انسان تنها چون خود مي خواهد و تمايل دارد به همان شكلي كه دوست مي دارد با خدايش رابطه برقرار مي كند و در اين ميان تعبد و تسليم جايگاه چنداني ندارد.
نماز، نماد تسليم و عبوديت در برابر خداوند است. اگر قرار باشد كه هر انساني طبق خواسته خود عمل نمايد و آن را به جا بياورد، نه آن چيزي كه خداوند از او خواسته، ديگر بندگي خداوند نمي شود؛ بلكه بندگي خود و عمل طبق خواسته خود است.
امير مؤمنان (ع) در روايتي پس از بيان اين كه معناي اسلام را تسليم شدن در مقابل پروردگار معرفي مي كند و نشان تسليم را در عمل آشكار مي داند، مي فرمايد: مؤمن، بناي دين خود را بر اساس رأي و نظر شخصي نمي گذارد؛ بلكه بر آنچه از پروردگارش رسيده، بنيان مي نهد.(1)
در هر حال نتايج و اهدافي كه خداوند از خلقت انسان دنبال مي كند با رسيدن اين موجود به كمال لايق خود حاصل مي شود و اين كمال لايق تنها در بستر عبوديت و بندگي خداوند حاصل مي شود (2) كه نماز يكي از جلوه هاي مهم اين تسليم و عبوديت است و اگر بنا باشد كه انسان نماز را بخاطر نتايج و ثمراتي كه به عينه در زندگي خود مي بيند بخواند ، اين عمل بهره چنداني از عبوديت و بندگي و تسليم محض بودن در برابر دستورات الهي نخواهد داشت.
در عين حال ما معتقديم كه به شهادت منابع ديني نماز آثار و بركات زيادي در زندگي دنيايي انسان نيز به ارمغان مي آورد و به تعبير قرآن اگر نماز صحيح اقامه شود مانع بروز زشتي ها و انحرافات در عملكرد انسان مي گردد(3)؛ اين نتيجه ثمره ناچيزي نيست كه بتوان از آن چشم پوشيد و اين اثر وضعي را ناديده گرفت.
حتي نمازهاي نيم بند و ناقص بسياري از ما اثرات مختلفي در زندگي ما دارد كه چه بسا در برابر چشمان غفلت زده ما آشكار نيست، حتي مي توان آثار گوناگون مادي و جسمي و روحي را نيز در نتيجه انجام اين تكليف ديني ديد كه در اين خصوص تحققاتي نيز از جانب برخي دانشمندان انجام شده است؛ در اين زمينه مي توانيد به مقاله مبسوطي كه در اين زمينه نگاشته شده مراجعه نماييد. (4)
البته تاكيد مي كنيم كه چنان كه قبلا اشاره كرديم نماز به هيچ وجه براي اين اهداف جزئي انجام نشده و اصولا اين تكليف مهم تنها براي اين گونه امور واجب نشده است، اما در عين حال اين نمونه ها برخي از نتايج مختصر دنيايي نماز براي جسم و روح انسان است كه براي يك نماز گزار كامل حاصل مي شود.
بديهي است كه يك غير مسلمان از بسياري آثار مبتني بر نماز محروم است و هيچ گاه نشاط و شادابي يك مسلمان كه در سحر براي اقامه نماز بر مي خيزد نصيب يك غير مسلمان نمي شود، حتي اگر او هم اهل سحر خيزي باشد، آثار خاص روحي و دروني و نورانيت ناشي از نماز و رضايت پروردگار كه مهمترين نتيجه نماز است براي او حاصل نخواهد شد و اين گونه امور را اگر از دائره اعتقادات و باورهاي خود حذف كنيم، مسلما نمازهاي ما عملي دشوار و كسل كننده و سراسر ترديد خواهد بود.
در مورد مساله جبر هم اشاره كوتاهي داشتيد كه " از جبر هم نگوييد كه بسيار ديدم" ، بديهي است كه اين عبارات مختصر نه مقصود شما را روشن مي كند و نه امكان پاسخگويي به ما مي دهد؛ به يقين در عالم جبرهاي گوناگوني وجود دارد كه ما هم به آن واقفيم، اما اين به معناي عدم وجود اختيار براي انسان در تصميم گيري هاي مختلف در زندگي اش نيست؛ در صورت تمايل در نوبت هاي بعد مفصل تر در اين باره گفتگو مي كنيم.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 65، ص 309.
2. الذاريات (51)، آيه 56.
3. عنكبوت(29) آيه 45.
4. http://banamaz.persianblog.ir/post/67 و http://www.mehrteb.ir/fa/archives/287

پرسش: 3- دين برتر است يا اخلاق؟

3- دين برتر است يا اخلاق؟

لطفا جواب درست و زير ديپلم بديد كه بفهمم.نپيچونيد!و لطفا اجازه بديد در جوابتون باز هم سوال كنم و جواب دهيد تا قانع بشم.لطفا
متشكرم
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برادر عزيز! از نحوۀ پرسش شما تعجب كرديم! چندين سوال را همزمان به اين مركز ارسال نموده ايد كه سوالات زيبايي است و رسيدن به جواب آنها حق شماست، اما برايمان جاي سوال است كه چرا در انتهاي همۀ سوالات اصرار بر نوشتن متني كرده ايد كه به گونه اي نشان از بي توجهي اين مركز و كارشناسان مربوطه دارد؛ در حالي كه ما سعي داريم با خدمتگذاري، رضايت خداي متعال را جلب كنيم.
- براي رسيدن به جواب، با دقت به نكات زير دقت كنيد:
1- برتري دين يا اخلاق؟
بهتر است دين و اخلاق را روياروي هم قرار ندهيم. اگر رابطه دين را با علم اخلاق بسنجيم، اين رابطه كل و جزء است، يعني دين به لحاظ محتوا عبارت است از: عقايد، اخلاق و احكام عملي، ولي اگر رابطه دين را با اخلاق در انسان بسنجيم، رابطه دين و اخلاق يك رابطه مكملي است. دين آمده تا اخلاق را تكميل كند.
پيامبر اسلام فرمود: «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخلاق»(1) من براي تكميل كردن خوبي هاي اخلاقي مبعوث شدم، بنابراين در هر دو صورت، دين و دينداري بدون اخلاق ناقص است و اخلاق نيز بدون دين هم ناقص مي باشد. كاركرد دين در اخلاق انساني دقيقا به عنوان يك پشتوانه اعتقادي، تبييني و اجرايي است، بنابراين بحث برتري يكي بر ديگري اصلا مطرح نيست.
2- نقش مفاهيم ديني در اخلاق:
اخلاق اسلامي در اعتقاد به توحيد و يكتا پرستي ريشه دارد و دين در حقيقت پايه و مبناي اخلاق است. اعتقاد به خدا محور و پشتوانه تمامي فعاليت هاي اخلاقي انسان در عرصه جامعه است. قرب به خداوند انگيزه اي الهي در انسان ايجاد مي كند و اين انگيزه است كه مبناي ارزش گذاري رفتارهاي اخلاقي يك انسان دين مدار است.
شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: «خداشناسي پايه اخلاق است. انسانيت و آدميت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد يعني هيچ امر معنوي بدون اين كه آن سر سلسله معنويات پايش به ميان آيد معنا ندارد. وقتي كه پايه اي در روح بشر نباشد چرا انسانيت؟ به من چه مربوط؟ [اين اخلاق] پايه و اساس ندارد و نمي تواند داشته باشد. دين اساس داشته و تجربه و آزمايش، صحت آن را ثابت كرده و چطور انضباط هاي اخلاقي محكم پولادين را به وجود آورده و بعد از اين هم به وجود خواهد آورد.»(2)
3- علت اخلاقي بودن رفتار غير مسلمان ها:
يك سؤال بسيار مهم: اگر بدون ايمان نمي توان اخلاقي بود. پس چرا برخي جوامع اروپايي وآمريكايي مذهبي نيستند. اما از دروغ و نفاق و تزوير و دزدي وخيانت پرهيز مي كنند؟ پس معلوم مي شود كه مي توان اخلاقي بود بدون اينكه متكي به ايمان و معرفت باشد.
شهيد مطهري مي فرمايد: اين سخن را شما زياد شنيده ايد، خود من هم زياد شنيده ام و شايد مدتها هم به آن معتقد بودم كه چنين چيزي مي شود.
استاد شهيد در ادامه سه نوع «خود» را مطرح مي كند كه بياني به اين مضمون دارد:
الف) خود شخصي: انسان گاهي اوقات فقط خودش را مي بيند و از آن حيطه تجاوز نمي كند. دايره اي كشيده اند كه خودشان در داخل آن و غير خودشان همه بيرون از آن هستند همه چيز را براي خودشان مي خواهند. اين، نوعِ ضعيف خود پرستي است.
ب) خود خانوادگي: برخي اوقات، انسان فقط خانواده خود را مي بيند و با آنان بسيار محترمانه، مهربانانه و عادلانه رفتار مي كند. اما در خارج محيط خانواده تمام صفات رذيله وجود دارد.
ج) خود ملي: گاهي مي بينيم كه خود توسعه پيدا كرده، خود ملي مي شود. افراد ملت در داخل خودشان مثل همان فرد در داخل خانواده اند كه نسبت به خانواده خودش راستگو است. نسبت به ملت خود امين است، دزد نيست. در واقع براي شخص خودش دزد نيست، براي شخص خودش دروغ نمي گويد، ظلم نمي كند، يكي از سيئات اخلاقي را مرتكب نمي شود.
اين كه ما مي بينيم امروز فرد نسبت به فرد ظلم نمي كند، ولي ملت ها بدترين اقسام ظلم را نسبت به ملل ديگر مي كنند و اين را هم زشت نمي دانند ناشي از همين فكر است.
مردان درجه اول اروپا مظالمي را كه نسبت به ملل استعمار زده مرتكب شده اند براي خودشان افتخار مي دانند همين فردي كه در داخل ملت و كشور خودش اين قدر عادل و امين است و ممكن نيست كوچك ترين خيانت و عمل ضد اخلاقي بكند، وقتي كه پاي ملتي ديگر به ميان مي آيد مي گويد اين مفاهيم معني ندارد.
جمله اي از الكسيس كارل نقل مي كنند كه: در دنيا در زير پرده كلمه هاي عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است! يعني اينها كلماتي است تو خالي... آن طوري كه بايد حقيقت ندارد، داخل آن خالي است، مثل گردو يا بادامي است كه پوست دارد ولي مغز ندارد ... رمز اين كه هر چه دنيا عالِم تر مي شود بي عقيده تر مي گردد و پايبندي اش به اصول اخلاقي كمتر مي شود، همين است كه غالباً اصول اخلاقي كه به بشر تعليم كرده اند، منطق نداشته، پشتوانه نداشته، اعتبار نداشته، پايه نداشته.(3)
- حاصل سخن اينكه:
بديهي است اگر تعريف از دين به رابطه‌ي فردي انسان با خداي خودش خلاصه شود و تعريف اخلاق به چگونگي روابط انسان‌ها با يك ديگر محصور گردد، حاصلي جز «اخلاق سكولاري» يعني جدايي دين از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دين» به معناي حقيقي و جامع آن، يعني مجموعه‌اي از تعريف هستي (جهان‌بيني) و در نتيجه چه بايد كردها و چه نبايد كردها (ايدئولوژي) براي تعالي مرتبه وجودي تعريف گردد و هم چون دين اسلام حوزه‌هاي گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، قضا، بين‌الملل و ... را شامل شود و همه‌ي شؤون زندگي انسان را به صورت هدفدار در بر گيرد و هدف نيز نيل به كمال و تقرب به كمال مطلق (خداوند متعال) تعريف گردد، مشخص مي‌شود كه عقل به تنهايي قادر به شناخت همه حقايق، ارتباطات و تأثير آنها در يك ديگر نيست و احكام اخلاقي نيز بايد در دين بيان گردد. لذا در چنين حالتي «دين» مجموعه‌اي خواهد بود كه شامل: اعتقادات – اخلاقيات و احكام مي‌باشد.
- در اين زمينه مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه نموده از مطالب بيشتري بهره ببريد:
1- فلسفه اخلاق، نويسنده: شهيد مطهري.
2- اخلاق اسلامي، انتشارات معارف.
3- نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، نويسنده: آيت الله مصباح يزدي.
4- فلسفه اخلاق، نويسنده: آيت الله مصباح يزدي.
پي نوشت ها:
1. كنز العمال، متقي هندي، مؤسسه الرساله، بيروت، لبنان، سال نشر 1409 ق. ج 13، ص 151، ح 36472.
2. مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، قم. ج 22، ص510.
3. ر.ك مجموعه آثار شهيد مطهري، همان. ج 22، ص 508-509.
پرسش: - عدل الهي در آفرينش چيست؟(عدل الهي شهيد مطهري را خواندم چيزي نفهميدم)اينكه خداوند ما را بين هوا و زمين نگه داشته و هيچ كس از عاقبت دنيا و بعد از مرگ خويش خبر دار نيست يك نوع آزار و شكنجه غير اخلاقي نيست شبيه به كاري كه امروزه در زندانهاي دنيا براي شكنجه
- عدل الهي در آفرينش چيست؟(عدل الهي شهيد مطهري را خواندم چيزي نفهميدم)اينكه خداوند ما را بين هوا و زمين نگه داشته و هيچ كس از عاقبت دنيا و بعد از مرگ خويش خبر دار نيست يك نوع آزار و شكنجه غير اخلاقي نيست شبيه به كاري كه امروزه در زندانهاي دنيا براي شكنجه دادن استفاده مي شود.؟ آيا خدا خود وسيله جهنمي شدن را قرار نداده.

پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
1- اينگونه نيست كه انسان از عاقبت دنيا و بعد از مرگ خود ، از اساس بي اطلاع باشد. بلكه با استفاده از راهنمائي هائي كه متون ديني و وحياني از طريق پيامبر و ائمه دين عليهم السلام كه متصل به علم الهي هستند، در اختيار انسان مي گذارند، به صورت اجمال مي توان به دور نماي وضعيت سرنوشت هر فرد، با ملاحظه اعمال و اعتقادات او ، دست پيدا كرد. بله اين آگاهي و شناخت به صورت كامل و قطعي نيست. چرا كه علم قطعي به سرنوشت پاياني با هدف از خلقت انسان منافات دارد كه اين امر در نكته دوم توضيح داده خواهد شد.
2- به اعتقاد ما عدم شناخت قطعي و كاملا روشن از سرنوشت پاياني خود، نه تنها با عدالت خداي متعال منافات ندارد بلكه با توجه به ويژگي ها و خصوصيات انسان و لزوم مورد امتحان قرار گرفتن او براي رسيدن به كمالي كه براي آن خلق شده است، اين بي خبري امري لازم و دقيقا در جهت عدالت الهي است.
با اين توضيح كه: هدف از خلقت انسان طبق مباني ديني و فطري، به تحقق رساندن استعدادها و ظرفيتهاي وجودي خويش است كه از آن به كمال انساني تعبير مي شود. از طرف ديگر انسان موجودي است كه بدون مورد آزمايش قرار گرفتن كه از بين راه هاي مختلف، راه صحيح را آزادانه انتخاب كند، توانائي تبديل استعدادهايش به كمال را ندارد و ظرفيتهاي وجودي اش تكميل نمي شود.
بر اين اساس با وجود اينكه خداي متعال قدرت بر اين داشت كه انسان را مانند ملائكه بيافريند كه به جز خوبي نكنند و به سمت شر و بدي تمايل نداشته باشند، اين كار را نكرد چرا كه مي دانست انسان موجودي است كه با ملائكه متفاوت است و برتري او نيز بر ملائكه در همين نكته خوابيده است كه به انتخاب خود و با ميل خود بايد به سمت خوبي رفته و از بدي دوري گزيند و اگر از روي اجبار خوب باشد نه تنها ارزشي براي او نخواهد بود بلكه به آن مقاماتي نيز كه تنها براي انسان رسيدنش ممكن است دست پيدا نخواهد كرد.
« ... وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ » " ... و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد). پس در نيكيها بر يكديگر سبقت جوييد. بازگشت همه شما، به سوى خداست. سپس از آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد به شما خبر خواهد داد."(1)
ممتاز بودن دانش آموز ، زماني ارزشمند و قابل تقدير و پاداش است كه از روي تلاش و كوشش و تحمل زحمت به دست آمده باشد و الا معلم و اولياي آموزشي مي توانند از همان اول به همه دانش آموزان نمره عالي داده و خود و دانش آموزان را از زحمات بيشمار تحصيل و تعليم و تعلم برهانند. لكن آيا در اين صورت دانش آموزان، صاحب كمالات علمي خواهند شد و از مزاياي آن بهره مند خواهند بود؟!!! هرگز .
حال اگر مدير مدرسه ( با استفاده از علومي ) به نتيجه پاياني وضعيت تحصيل دانش آموزان آگاه شود و همان اول سوال آن نتائج را در اختيار دانش آموزان قرار دهد، آيا انگيزه اي براي تلاش و كوشش دانش آموزان براي تحصيل علم باقي خواهد ماند؟ دانش آموزي كه همان ابتداي سال بداند كه در پايان سال نمره قبولي خواهد گرفت، ديگر انگيزه خود را براي كسب علم از دست خواهد داد و همين طور دانش آموزي كه بداند مردود خواهد شد ديگر چه انگيزه و اميدي براي بهبود وضعيت خود، خواهد داشت ؟
در اثر اين آگاهي زودهنگام نه تنها دانش آموزان از يادگيري مطالب علمي محروم مي شوند. بلكه از اثرات اين يادگيري كه در روح و روان آن ها براي يك عمر باقي مي ماند نيز بهره مند نخواهند شد.
دانش آموزان در طول سال بايد هميشه در حالت بيم و اميد باشند تا انگيزه حركت و تلاش را در طول سال از دست ندهند.
وضعيت انسان در دنيا نيز دقيقا مانند دانش آموز در حال تحصيل است. اگر همه چيز را در زندگي دنيوي خود بداند، يا به قدري اميدوار خواهد شد كه به بي خيالي و تنبلي گرفتار مي شود و يا به اندازه اي نا اميد مي شود كه انگيزه هر گونه اصلاح و حركت به سمت كمال و تربيت را از دست مي دهد.
بنابراين اين بي خبري از سرنوشت قطعي، نه تنها با عدالت خدا منافات ندارد. بلكه اگر اينگونه نبود، بايد سوال مي كرديم كه خداي عادل و حكيم و مهربان چرا پايان كار همه انسانها را در همين اول كار در اختيار آنها گذاشته است؟ و او را از انگيزه حركت و تلاش و مجاهدت باز داشته است؟
اين بي خبري نه تنها راهي به سوي جهنمي شدن انسان نيست. بلكه تنها راه بهشتي شدن و فرار از جهنم براي انسان مي باشد.
پي نوشت:
1. مائده (5)، آيه 48.
پرسش:
3- در علاقه و لطف خدا و يك مادر چقدر فاصله است؟!
لطفا جواب درست و زير ديپلم بديد كه بفهمم.نپيچونيد!و لطفا اجازه بديد در جوابتون باز هم سوال كنم و جواب دهيد تا قانع بشم.لطفا
متشكرم

3- در علاقه و لطف خدا و يك مادر چقدر فاصله است؟!
لطفا جواب درست و زير ديپلم بديد كه بفهمم.نپيچونيد!و لطفا اجازه بديد در جوابتون باز هم سوال كنم و جواب دهيد تا قانع بشم.لطفا
متشكرم
پاسخ: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دوست بزرگوار به چند دليل لطف و مهرباني و رحمت خداوند نسبت به بندگانش از مهرباني و دلسوزي مادر نسبت به فرزندش متفاوت مي باشد و ميزان اين دو قابل مقايسه با هم نيستند:
1. تمام محبت ها و زحمات بي منت مادر برآمده از علاقه و عشق خالص او نسبت به فرزندش مي باشديعني براي تسلاي دل عاشق خود هر چه دارد براي فرزندش فدا مي كند، اگر چه اين خود خواهي چيزي از ارزش اين گذشت مادر كم نمي كند، ولي اين واقعيتي است كه با گذشت زمان و رشد فرزند و تعداد فرزندان و سرگرم شدن مادر به فرزندان كوچك تر و عزيزتر، سهم فرزند بزرگتر كه از آب و گل در آماده و كمتر به مراقبت نياز دارد از توجه و ابراز علاقه مادر كاهش مي يابد و ...
لكن با مقايسه آن با تفضل و رحمت و بخشش خداوند اين حقيقت روشن مي شود كه خداي متعال حتي در بخشيدن و توجه كردن به بندگان خودش و هدايت آنها به مسير سعادت به همين ميزان كه در مادر ارضاء حس مادري مطرح است هم محتاج بندگان خود نيست و صرفا از روي كرم و كمال بي منتهي خود مي بخشد و نه تعداد بندگانش باعث كاهش توجه و عنايت او به ديگر بندگان مي شود ونه گذشت زمان و رشد و نمو آنها و رسيدن بنده گانش به مقصد كمال ذره اي از رحمت او مي كاهد، بلكه با تعالي آنها روز به روز بر لطف و عنايت ويژه الوهيش افزوده مي گردد.
2. اگر چه در محبت مادر خلوصي نهفته است كه در آينده، مادر هر چه قدر هم كه در برابر خدمت خود بر فرزند منتي بگذارد فرزند بر ديده مي نهد و مي پذيرد، ولي واقعيت اين است كه برخي مادران در عين خدمت و محبت به فرزندان دلبندشان خواسته يا ناخواسته نيم نگاهي هم به آينده و جبران اين زحمات از جانب فرزند و مراقبت از مادر در دوران كهولت سن دارند، در حالي كه ذات خداوند از هر احتياجي مبراست و هر چه مي دهد و هر تفضلي كه مي نمايد ثمرش جز براي خود بنده نيست، حتي در اطاعت و بندگي او نيز هر چه هست عائد بندگان مي شود و بس.
3. محبت مادر به قدري زياد است كه بسياري از مادران وقتي بين صلاح فرزند و عاطفه مادري تزاحمي ايجاد مي گردد نمي توانند مصلحت فرزند را بر عاطفه مادري ترجيح دهند و دلسوزي بيش از حد در برخي مواقع مانع رفتن فرزند به مسيري كه حقيقتا به صلاح اوست مي شود، اگر چه خداوند به احترام مقام بلند مادر و پدر اطاعت از آنها را حتي در اين موارد نيز تا جائي كه اين خواسته مادر منجر به شكستن حريم واجب و يا ارتكاب حرامي نشود بر فرزند تكليف مي نمايد، لكن در خواسته ها و اوامر الهي به همين قدر هم چيزي از مصلحت بندگان فروگذار نمي شود.
اگر چه سخن در اثبات اين برتري بسيار است و همين بس كه بدانيم خداوند متعال خود كمال مطلق است و هر فضلي كه در مخلوقات او به صورت محدود مشاهده مي نمائيم در وجود او با كمال بي منتهايش وجود دارد يعني اگر مهر و علاقه عظيم مادر نسبت به فرزند پرورش يافته در دامان او را در عالم خارج مي بينيم بايد بدانيم كه قطعا كمال اين صفت در وجود پروردگار عالم وجود دارد .
خدائي كه خالق كل عالم هستي بوده و چرخه جهان را در جهت رشد و تعالي انسان تنظيم نموده است و همه غرائز و كششهاي دروني لازم را نيز در نهاد همه افرد متناسب با نقش آنها در اين هدف بزرگ قرار داده است و همين مهر و عاطفه مادري را در نهاد مادر به وديعه مي گذارد تا خواب شيرين خويش را براي تربيت و پرورش فرزندش رها كند و بي منت بنده اي را كه در غالب فرزند به او مي سپارد به نيكي در بستر رشد و هدايت قرار دهد؛قطعا چنين پروردگاري نسبت به همه بندگان خود دريائي بيكران از رحمت و محبت و شفقت است كه كمال قدر و منزلت و حدود آن براي هيچ كس قابل درك نيست.

موفق باشید.