چه کنم تا امام زمان را ببینم چه در خواب یا بیداری ایا دعای خاصی وجود داردبغیر از اینکه مثلا انسان باید دلش پاک باشد و... من که دلم پاک نیست هر قدرم تلاش میکنم پاک نمیشه ولی باید یه راهی باشه

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
تشرف به محضر پر فيض حضرت بقيةالله الاعظم(عج) آرزوي هر عاشق دل‌سوخته است. اگر تشرف در دوران غيبت كبري به محضر آن حضرت امكان داشته باشد (چون عده‌اي معتقدند در دوران غيبت كبري ارتباط حضوري با حضرت امكان ندارد)(1) و حضرت ولي عصر صلاح بدانند (زيرا ممكن است كسي لياقت تشرف داشته باشد، ليكن حضرت مصلحت نداند و نقاب از چهره غيبت بر ندارد) ، شايد بتوان با به كار بستن راه‌هاي زير توفيق تشرف حاصل نمود:
الف ـ انجام وظايف دوره غيبت:
1ـ اطاعت از دستورهاي ديني و پرهيز از گناه و تقوا را سرلوحه زندگي قرار دادن، و عملي را بر خلاف رضاي خدا انجام ندادن. حضرت در اين زمينه مي‌فرمايد: "هر يك از شما بايد به آنچه كه به وسيله آن به دوستي ما نزديك مي‌شود، عمل كند و از آن چه موجب ناخشنودي و غضب ما مي‌شود، ‌پرهيز نمايد".(2)
2ـ انتظار فرج؛ پيامبر(ص) فرمود: "افضل اعمال امتم انتظار فرج است".(3)
3ـ دعا براي سلامتي و فرج حضرت (مثل دعاي فرج، ندبه و عهد).
4ـ صدقه براي حفظ وجود مبارك حضرت.
5ـ غمگين شدن به خاطر غيبت آن جناب.
6ـ انجام حج و عمره به نيابت حضرت.
7ـ برخاستن براي تعظيم به هنگام شنيدن اسم مبارك (قائم).
8ـ دعا براي خود كه از شرّ فتنه‌ها در امان باشيم.
9ـ استغاثه به آن جناب و استمداد از وجود نازنينش به هنگام گرفتاري ها.(4)
ب ـ عشق و محبت به حضرت حجت(عج):
راه اساسي تزكيه نفس و طريق نيل به مكارم اخلاق و توفيق يافتن بر انجام واجبات و ترك محرّمات، محبت و دوستي حضرت ولي عصر(ع) است كه به مقتضاي "من أحبّكم فقد أحبّ الله؛(5) هر كه شما را دوست دارد، خدا را دوست داشته است". حبّ او حبّ خدا است. هر چه مهر آن بزرگوار در دل انسان بيشتر شود، صفاي باطن و كمال معنوي اش فزون تر گردد. مسلماني كه گرفتار گناه و آلوده به رذايل اخلاقي است، قطعاً امام زمانش را چنان كه بايد و شايد دوست ندارد، زيرا اگر محبت محبوب در جان محبّ ريخت،‌اولين نشانه اش اطاعت از وي و پرهيز از ناخوشايندي‌هاي او است.
محبت از مقوله تشكيك و داراي مراتب و درجات مختلف است، شدت و ضعف دارد. چنان كه نور نيز اين گونه است. روشنايي يك شمع، نور برق، تابندگي خورشيد، همه نور هستند، اما يكي از ديگري قوي تر است. هر چه نور شديدتر باشد، محدوده بيشتري را روشن مي‌كند. محبت امام زمان(ع) نيز هر چه بيشتر در دل انسان پيدا شود،‌ او را به مرحله عالي‌تري از اخلاق و فضيلت مي‌رساند. بيشتر مردم گمان مي‌كنند كه واقعاً خدا و پيغمبر و اهل بيت عصمت و طهارت را دوست دارند، و به راستي به امام زمان شان محبت دارند، امّا اگر به عمق دل آن‌ها بِرِسي و زواياي قلب شان را بنگري، مي‌يابي كه حبّ خدا و پيغمبر و ائمه(ع) سرپوشي است روي حبّ نفس و خود خواهي آنها؛ يعني چون خود را دوست دارند و مي‌خواهند خويشتن را از عذاب و گرفتاري برهانند و به بهشت و رفاه برسانند، خدا را عبادت مي‌كنند، به پيغمبر و اهل بيتش توسل مي‌جويند و سخن از مهر آنان مي‌گويند. البته اين خوب است و نتيجه بخش است، زيرا خداي مهربان و حضرات معصومين(ع) بزرگوارند و به همين محبت هم پاسخ مي‌دهند،‌ولي محبت واقعي،‌دوستي كامل عيار و حقيقي نشانه اش اين است كه محبّ‌خود را براي محبوب بخواهد و جان خويش را فداي او سازد، نه آن كه او را براي خود بخواهد و وسيله رسيدن به منافع خويش قرار دهد. بيماري كه در بستر افتاده و پزشك معالج را بر بالين خود مي‌بيند، احساس مي‌كند طبيب را دوست دارد و به او علاقه مند است،‌اما اين،‌دوستي واقعي به پزشك نيست و در حقيقت دوستي خود است؛ يعني مريض بر اساس غريزه حبّ ذات ، به سلامتي خويش علاقه مند است، از اين رو احساس مي‌كند پزشك را كه وسيله درمان او است، دوست دارد. پس در واقع وسيله معالجه و بازيافتن سلامت خويش را دوست دارد، نه طبيب را.
آن‌ها كه ادعاي محبت به امام عصر(ع) دارند و خود را دوستدار آن وجود مبارك مي‌دانند، بايد انگيزه دوست داشتن را در خود بيابند.
اگر ديدند مهر و محبت حقيقي حضرتش در دل شان خيمه زده، بدانند كه توفيق بزرگي نصيبشان شده است.(6)
با توجه به كلامي از مولاي متقيان امير مؤمنان علي(ع) فرق عبادت واقعي و عشق حقيقي روشن مي‌شود. حضرت به ساحت قدس خدا عرضه مي‌دارد: "خدايا، تو را به خاطر ترس از آتش يا براي رسيدن به بهشت عبادت نمي‌كنم، بلكه تو را شايسته و لايق عبادت و پرستش يافتم".(7)
تمثيل سعدي در مورد عشق و محبت حقيقي و مجازي:
چه عالي آورده است سعدي اين داستان را! از عشق‌هاي تمثيلي عشق سلطان محمود و اياز است. مي‌گويد به سلطان محمود عيب مي‌گرفتند كه آخر اين اياز چه حسني دارد؟ چه زيبايي دارد؟ اين كه شكل و قيافه ندارد. چرا اين قدر نسبت به او عشق و محبت مي‌ورزي؟! سلطان محمود مي‌خواست يك وقتي عملاً نشان بدهد كه چرا چنين است و بنده واقعي و خالص او است كه مرا به خاطر خودم دوست مي‌دارد. سعدي در بوستان مي‌گويد:
يكي خُــرده بر شــاه غزنين گرفت كه حسني ندارد"اياز" اي شگفــت
گلــي را كه نه رنگ باشد نه بو دريـغ اســت ســوداي بلبـل بر او
به محمود گفت اين حكايت كسي بپيچيد ز انديشــه بر خود بســـي
كه عشق‌من اي خواجه بر خوي اوست نـه بـر قـد و بـالاي دلـجـوي اوست
شنيدم كه در تنگناي شتر بيفتاد و بشكست صندوق دُر
مي‌گويد در يك سفري كه مي‌رفت، دستور داد عمداً بارها را شل ببندند و به يك درّه اي كه مي‌رسند، آن جا تعمداً صندوق جواهرات را از روي شتر بيندازند كه اين صندوق بشكند و دُرّ و مرجان و جواهر قيمتي ته درّه بريزد.
به يغما ملك آستين بر فشاند وز آن جا به تعجيل مركب براند
گفت هر كه هر چه برداشت،‌مال خودش. اين را گفت و به اسبش شلاق زد و رفت.
سواران پي دُرّ و مرجان شدند ز سلطان به يغما پريشان شدند
يك چنين يغمايي را اعلام كردند، همه ريختند ته درّه كه يك گوهر قيمتي به دست آورند.
نماند از وشاقان گردن فراز كسي در قفاي ملك جز "اياز"
يك وقت سلطان محمود نگاه كرد پشت سرش. ديد فقط يك نفر مانده و او اياز است. همه رفتند سراغ نعمت.
بگفتا كه از سنبلت پيچ پيچ ز يغما چه آورده اي؟ گفت هيچ
من اندر قفاي تو مي‌تاختم ز خدمت به نعمت نپـرداختم
من خدمت را بر نعمت ترجيح دادم. تا اينجا مَثَل بود. سعدي به اين جا كه مي‌رسد،‌گريزش را مي‌زند و مي‌گويد: خلاف طريقت بود كه اوليا تمنّا كنند از خدا جز خدا.
گر از دوست چشمت به احسان او است تو در بند خويشي، نه در بند دوست(8)
محبت حقيقي اين است. پس راز بزرگ تشرف در دوران غيبت به محضر حضرت ولي عصر (عج) همين يك كلمه است: "محبت حقيقي". بايد شوق شديد پيدا كرد و دوستي واقعي به دست آورد تا به وصال يار رسيد و از فيض محضر پر بركتش بهره‌مند شد، زيرا محبت واقعي منشأ قرب روحي مي‌شود، و نزديك شدن روحي، موجب ديدار محبوب مي‌گردد.
پي‌نوشت‌ها:
1. ر.ك: مجله حوزه، شماره 70 - 71؛ مهر - دي 1374، سال 12، ص 65.
2. بحارالانوار، ج53، ص 176.
3. لطف الله صافي، منتخب الاثر، ص 629، حديث 5.
4. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ص 483.
5. مفاتيح الجنان ، زيارت جامعه كبيره.
6. ر.ك: سيد جمال الدين حجازي، پيام امام زمان، ص 49.
7. بحارالانوار، ج41، ص 14.
8. مرتضي مطهري، مجموعه اثار (فطرات) ، ج3، ص 573.
موفق باشید.