اهل سنت معتقدند که فقط مومنان، الله را در روز قيامت حتما خواهند ديد و او جل جلاله، در آنجا خود را بر مومنان مي نماياند و لذت ديدن الله بالاترين لذت از نعمت هاي بهشت است. سني ها اين آيه را شاهد مياورند:

« وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» ﴿القيامة: 23/22﴾ «چهره هاي در آن روز مسرور و شادمانند و پرودگارشان را مي نگرند! »
و احاديث درباب رويت الله در قيامت، در مهم ترين کتب ماست و در صحيح بودن آن روايت ها هيچ شکي و شبهه اي وجود ندارد و هيچ سنيي نيست که رويت الله در بهشت را باور نداشته باشد . البته کافران و منکران و متاسفانه شيعه ها بهره اي از لقآء الله ندارند .زيرا الله ميفرمايد: «وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا » (اسراء/72) «و هر كس كه در اين دنيا کور ( دل ) باشد در آخرت نيز کور خواهد وگمراه تر خواهد بود»
حالا بياييد بيبينيم عقيده شيعه در اين باره چيست؟ شيعه عقيده دارد که الله اصلا ديدني نيست و نه در دنيا و نه در آخرت و نه هيچ جاي ديگر! و علماي شيعه، اين باور اهل سنت را از بزرگترين عيب هاي سني ها ميدانند, ببينيم دلايل شيعه ها چيست؟

شيعه ميگويد:
علت اينكه مردم نميتوانند خداوند را در روز قيامت بينند اين است كه خداوند جسم نيست زيرا هر چيزي كه جسم باشد محتاج به جا و مكان است و در جايي كه وارد ميشود بايد براي او جا به اندازه كافي باشد و او نياز به اين جا و مكان دارد و اگرنه نميتواند آنجا باشد و اين با اصل بي نيازي خداوند كه بارها در نماز تكرار ميكنيم (اللَّـهُ الصَّمَدُ)نميسازد
اما تفسير آيه « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»
معنايش ميشود (چشم اميد) در زبان امروزي خودمان كه مثلا ميگوييم خدايا چشم اميدم به تو است نه اينكه تو رو ميبينم. پس معناي آيه در فرقه غني شيعه ميشود اينكه در روز قيامت تمام چشم اميدها به خداوند است كه با عدالتش محاكمه‌شان نكند. و روايات شيعه روشنگر است:
صفوان ابن يحيي نقل کرده است: «ابو قره، نزد امام رضا آمد و از ايشان در مورديده شدن خداوند سوال کرد حضرت فرمود: چه کسي از جانب خداوند به جن و انس اين حقايق را تبليغ فرموده است « لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» «وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » آيا محمد صلي الله عليه و اله نبوده است، ابو قره گفت آري همو بوده است.
حضرت فرمود پس چگونه ميشود بگويد ديدگان او را نمي بينند و او ديدگان را درک مي کند و « علم خلق به او احاطه پيدا نمي کند »و« چيزي مانند او نيست »، آنگاه همو بگويد : صورت خداوند مانند صورت انسان است و خداوند ديده مي شود. زنادقه نتوانسته اند چنين افترا و تهمتي به پيامبر بزنند و بگويند که پيامبراز طرفي از جانب خدا سخني را تبليغ کرده ، و از طرف ديگر خود او خلاف آن را گفته است آيا شرم و حيا نمي کنيد»
« توحيد صدوق، باب ما جا ء في الرويه 110--112 حديث 9»
حضرت رضا عليه السلام فرموده:« روئيت شدن خاص اجسام مادي است و موجوداتي که جسم نيستند - مانند روح و نيروي برق- ديده نمي شوند، بلکه آثار آن ديده ميشود – مانند اثر برق که در چراق برق، به صورت رو شنايي مي باشد - و درجايي ديگر به حرکت در آوردن ماشينهاست-همينطور اثر روح در انسان و حيوان، وجود حرکت در آنهاست خداوند جسم مادي نيست که باچشم ديده شود بلکه آثار او از قدرت و علم و حکمت و ساير آثا ر صفات ربوبي ، در معرض ديد ماست »«توحيد صدوق، باب ما جا ء في الرويه 109 حديث 7»
رويت يا به کل تعلق مي گيرد يا به جزء، اگر به کل تعلق گيرد بر خداوند احاطه پيدا ميشود و وجود خدا را محدود کرده ايم و اگر به جزء تعلق گيرد پس خداوند مرکب داراي اجزا ميشود که اثبات شد در اين صورت خداوند نيازمند ميشود .برگرفته از نوشته هاي علامه عسگري

پاسخ اهل سنت:
دلايل عقلي شيعه به اين خاطر مردود است که نهايت سخن شيعه ما را به اينجا ميکشاند که بگوييم : الله نميتواند به انسان چشمي بدهد که با آن الله را ببينند!! و الله قادر مطلق نيست!!!!!
بنابراين حرفهايشان خيلي بيخردانه است الله ي که قادر بوده در جهان چشمي بما بدهد که با آن اجسام را ببينيم، حتما قادر است در آخرت چشمي بما بدهد که با آن چيزي که جسم نيست را نيز ببينيم ! اين جواب ساده و کوتاه و گويا است.
پس نيازي نيست که آيات را تاويل کنيم تا در مقياس هاي مادي ما بگنجند! (و بگوييم چشم اميد!)

و اما جواب روايات شيعه اين است که ما نيز ميگوييم« لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ »و ما نيز ميگوييم« لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» اينها منافاتي با رويت الله در روز قيامت ندارد!
شما بگوييد کجاي عقيده ما با اين اين آيات در تصادم است؟ ما در عين حالي که معتقديم هيچ چيز مثل الله نيست، در همان حال عقيده داريم که او را خواهيم ديد. آيا نميتوان چيزي را ديدکه شبيه به هيچ چيز نيست؟!!
« لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» هم با عقيده ما منافاتي ندارد ما الله را در روز قيامت ميبينم اما ديدن تنها براي درک کامل الله کافي نيست
بلکه آيه « لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» دليل بر حقانيت باور اهل سنت است زيرا درک بالاترين درجه ديدن است يکي ديدن سطحي و سرسريست يکي ديدن با غور و توجه و يکي درک چيزي با ديدنش........ و الله فرموده که درک من بوسيله چشم ها ناممکن است ولي از اين ميفهمييم که ديده ميشود ولي درک نميشود اگر مطلقا ديدن ممکن نميبود الله بايد ميفرمود : (لا تراه الأبصار)
يعني: چشم ها او را نميبنند

پس ديديد اي علماي شيعه که روايات شما با عقل سليم و با آيات قران در تضاد و در تصادم است؟! بلکه ديديد که اين آيه عقيده ما را ثابت ميکند.
و آيه ديگري که شيعه در رد عقيده ما آورده يعني آيه «وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» اصلا ربطي موضوع ندارد آري علم ما به الله احاطه ندارد اما اين چه منافاتي با فعل ديدن دارد؟!! ديدن مراحل دارد و لزوما هر ديدني به اين معني نيست که که ما به چيز ديده شده علم کامل يافته ايم!
مثال: ما يک هواپيما را ببينيم، آيا معنيش اين است که ما به خاطر اين ديدن عالم به همه امورمربوط به ساخت و پرواز هواپيما شده ايم؟!! شيعه گويي معني آيات را نميداند زيرا اين آيات اصلا کمکي به آنها نميکند البته آيه (لاتدرکه ابصار) حجتي بر عليه آنهاست

شيعه ميگويد:
از نظر ما آيه زير نيز دلات دارد بر ناممکن بودن رويت الله:
﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـٰكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[ اعراف/143] «و هنگامي که موسي به ميعاد¬گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم. فرمود: مرا هرگز (در دنيا) نخواهي ديد؛ ولي به کوه نگاه کن؛ اگر در جايش ثابت ماند، تو نيز مرا خواهي ديد. و چون براي کوه جلوه کرد، آن کوه را با زمين هموار نمود و موسي بيهوش (به زمين) افتاد و هنگامي که به هوش آمد، گفت: تو پاک و منزهي؛ به سوي تو بازگشتم و من نخستين کسي هستم که باور کردم هيچکس در دنيا تو را نمي¬بيند».
(دقت کنيد که هر گاه لن بر سر فعلي بيايد معني نفي ابدي و موکد مي دهد يعني هرگز مرا نخواهيد ديد)پاسخ اهل سنت :
اين ادعا به چند دليل درست نيست اولا در همين دنيا بشر با گذاشتن وسايلي بر چشم خود به چشمانش قدرتي حيرت انگيز ميدهد مثلا حالا قرار است که دوربيني در لندن نصب کنند که توسط آن نيويورک را مستقيما ببينند!!
خودم شبي در صحرا براي اولين بار در تاريکي مطلق هنگامي که دوربين ديد در شب را بر روي چشمم گذاشتم ناگهان دنياي تاريک روشن شد و گرگي را ديدم که بروي صخره اي بلند ايستاده و بسوي روستا نگاه ميکند و وقتي دوربين را از چشم دور کردم غير از تاريکي هيچ چيز نبود نه ده بود نه گرگ ...
وقتي بشر چنين قدرتي به چشم خود بتواند بدهد،آيا خالق بشر قادر نيست به چشم قدرتي بدهد که خالقش را ببيند؟ چرا نتواند مگر الله قادر مطلق نيست؟! اين مقايسه اصلا باطل است.
اما اينکه ميگويد (درآيه آمده لن تراني و لن يعني ابدآ ممکن نيست..... )
اين ادعا درست نيست
زيرا در قران آمده: وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آَمَنَ ...(36) هود «و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه [تاكنون] ايمان آورده‏اند هرگز [كسى] ايمان نخواهد آورد ... ».(36)
اما واضح است که قوم نوح در آخرت به حقانيت نوح ايمان خواهند آورد پس وقتي که الله به موسي ميگويد لن تراني اين بر وزن لن يومن در اين آيه است يعني در دنيا هرگز ايمان نمياوردند يعني در دنيا هرگز مرا نخواهي ديد پس مساله روشن شد و الحمدلله رب العالمين

پس اي دوست شيعه اگر ميخواهي الله را در جنت ببيني (که اين بالاترين نعمت و لذت متصور در عالم هستي است) پس اين عقيده مذهب شيعه را رها کن و ديدن الله را منکر مشو که اين انکار، خطرناک و خلاف قرآن، و خلاف عقل سليم است! و روز واپسين افسوس خواهي خورد

*خواهش ميکنم من که شيعه هستم را توجيه کنيد .

با توجه به بحث بالا ديده نشدن خدا در دنيا امري مسلم در ميان سني و شيعه بوده و حداقل چنين ادعايي مطرح شده است. لذا ديگر دليلي بر مطرح كردن دوباره اين بحث نيست. اما پاسخ ما در مورد عدم رويت خداوند ولو در قيامت؛ بر عكس آنچه اين دوست عزيز در سخنشان ذكر كرده و ادعاهايي با دلايل سست را ارائه كرده اند بحث در اين مساله چنين نيست. ايشان نهايت سخن شيعه را به اين مساله برمي گرداند كه خدا نمي تواند به انسان چشمي بدهد كه با آن چشم، او را ببيند و بعد ذكر مي كند كه خداوند قادر مطلق است. حال سوال ما از ايشان اين است كه قدرت خداوند به چه اموري تعلق مي گيرد؟ به عبارت ديگر محدوده قدرتي براي خداوند قابل تصور است؟ توجه داشته باشيد كه قدرت خداوند محدودیتی ندارد ،یعنی خداوند بر هر چیزی توانا است. خدا هر کاری را که بخواهد، انجام می دهد و بر هر چیزی قادر است. اما به این شرط که آن چیز شدنی باشد، یعنی کاری غیر ممکن نباشد. اگر به کارهای مختلفی که به ذهن ما می آید توجه کنیم، می بینیم که می توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد:
1 کارهای شدنی و ممکن.
2. کارهای نشدنی و محال و نامعقول؛ مثلا جابه جا شدن یک کوه کاری بسیار دشوار به نظر می رسد. اما در عین حال شدنی و ممکن است ، کافی است که یک دستگاه عظیم یا جرثقیلی بزرگ تر از کوه ساخته شود ؛ اما رد شدن یک توپ فوتبال از درون سوراخ یک سوزن، در حالی که هر دو به اندازه خود باقی بمانند، کاری ناممکن و نشدنی است. زیرا جسم بزرگ از سوراخ کوچک نمی گذرد.
به همین نسبت باید توجه داشت که قدرت خداوند و یا هر موجود دیگر در حدود کارهای نشدنی و ناممکن سنجیده نمی شود؛ در حقیقت این کارهای محال و نا معقول امکان انجام شدن ندارند تا کسی بتواند آن انجام بدهد، نه خداوند ونه هیچ موجود دیگری، بلکه اصل قدرت داشتن در محدوده کارهای شدنی و ممکن است که در این کارها قدرت همه موجودات محدود و ناقص است و قدرت خداوند نامحدود و کامل. یعنی کارهایی هست که تنها خدا می تواند آنها را انجام دهد و هیچ موجود دیگری قدرت انجام آنها را ندارد. مثلاً در جای خود ثابت شده که شریک برای خدا غیرممکن است. وقتی غیرممکن شد، فرض این که «آیا خداوند می‏تواند برای خود شریک بیافریند» دچارتناقض است؛ چون «شریک خدا» امکان وجود ندارد، درحالی که سؤال می‏شود آیا می‏تواند...؟
لفظ «می‏تواند» در جایی به کار می‏رود که امکان انجام آن کار وجود داشته باشد. بنابراین با وصف این که «شریک خدا» غیرممکن است، لازم می‏آید که ممکن باشد؛ چون از یک طرف فرض، این است که شریک خدا غیر ممکن است. ازطرف دیگر چون لفظ «می‏تواند» را به کار برده‏ایم، باید ممکن باشد.
بنابراین در سوال قدرت خداوند نسبت به امور مختلف، در هر کار خاص اگر امری ممکن باشد، یعنی فرض تحقق آن به تناقض نیانجامد ،جواب مثبت است ،هرچند امر بسیار بزرگ وبه ظاهر نشدنی باشد. هرچه عقلا ناممکن و محال باشد ،قدرت داشتن در خصوص آن معنا ندارد ،هرچند به ظاهر کوچک و کم ارزش باشد مانند آفریدن عدد 3 ای که از 2 کوچک تر باشد.
در مورد بحث هم اين چشمي كه خدا به انسان مي دهد يا براي ديدن امور مادي است كه خداوند ماده نيست تا ديده شود چه در دنيا و چه در آخرت و فرض چنين چشمي ذاتا محال است و نمي توان اصلا آن را تصور كرد. اين حرف بيخردانه است كه مثلا خدا سنگي را بتواند خلق كند كه خود نتواند آن را بلند كند و يا براي خود شريك خلق كند و ...... كه خلق چنين چشمي هم از اين قسم است.
البته اگر منظور از ديدن، ديدن با چشم بصيرت و يا عرفاني باشد، اين امر مختص به آخرت نبوده و شامل هم دنيا و هم آخرت مي گردد. در اين باره حديث زيبايي از حضرت علي (ع) وجود دارد: ذِعْلِب عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آیا پروردگارت را دیده ای؟ آن حضرت فرمود: «ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ. فَقالَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ! کَیْفَ رَاَیْتَهُ؟ قالَ: وَیْلَکَ یا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الاَْبْصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ؛(1) من پروردگاری را که نبینم، نمی پرستم. عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! او را چگونه دیدی؟ فرمود: ای ذعلب! وای بر تو! دیده های ظاهر او را نتواند دید، ولی دیده های دل به وسیله حقایق ایمان او را مشاهده می کنند.»
بيان حضرت امير(ع) در اين روايت به قدري زبيا و روشن است كه نياز به توضيح ديگري ندارد.
اما در مورد نقدهايي كه بر شيعه وارد شده است نيز به طور اجمال بايد گفت: در مورد آيه «الي ربها ناظره» گفته شده كه شيعه آن را به تاويل برده تا در مقياس هاي مادي اش بگنجد، حال سوال اين است كه اگر تاويل بد و نادرست است، چرا شما اين كار را انجام مي دهيد؟ مثلا در همين آيه 72 سوره اسراء ذكر كرديد كه كور در اينجا منظور كوردل است نه هر كوري. لذا چه اشكالي دارد كه ما هم «ناظره» را به معناي چشم اميد بگيريم. اگر از لحاظ عقلي مشكلي دارد بفرماييد كه پاسخ دهيم والا جاي اشكال نيست.
به علاوه خود اعتراف داريد كه مثلي براي خدا متصور نيست و «لا تدركه الابصار» و در عین حال مي گوييد اين با رويت خدا در روز قيامت منافاتي ندارد، ما مي گوييم كه این امر به حکم عقل مغایرت دارد و هرچند ممکن است انسان چیزی را که شبیه هیچ چیز نیست را ببیند ، اما یقینا آن موجود دیده شده باید چیز یعنی شیء باشد در حالی که خداوند شیئیت و مادیت و کمیت و مکان داری ندارد تا دیده شود و این مغالطه کلام ایشان است.
البته گفتيم كه اگر منظور از ديدن، ديدن با چشم دل باشد مشكلي بين دو گروه نيست و كلام واحد است كه به نظر مي رسد نظر برادران اهل سنت چنين نباشد.
پي نوشت:
1. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1398ق، ص 308.