با سلام و عرض خسته نباشید به شما
من بصورت پراکنده در مورد قضای الهی چیزایی میدونم اما میخواستم بصورت کامل و جامع بدونم قضای الهی به به دنیا اومدن فرد در یه محیط خانوادگی و شرایط خاصه که میشه اونو به قرار گرفتن سر یه جاده که واسه همه فرق میکنه تشیبه کرد ؟
خداوند که از آینده همه باخبرن و مرگ هم که طبق قران هیچ تاخیری نداره پس صدقه چطور رو طول عمر تاثیر داره ؟
و چرا با اینکه همه کارهای ما و آینده ما در لوح محفوظ علم خداوند از قبل ثبت شده باز نیازی به عمل انسان وجود داره ؟
خواهشا وقت بزارین و جوابتونو کامل بدین

با سلام و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

اصولاً در مورد سرنوشت انسان و رابطه آن با قضا و قدر الهي از يك طرف و عمل و اختيار انسان از طرف ديگر دو تفسیر وجود دارد:
تفسیر نخست -که معمولا بین عوام رواج دارد- می‌گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده و بنابراین هر کس با سرنوشت معینی از مادر متولد می‌شود که قابل دگرگونی نیست ؛ هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، ‌و کوشش‌ها برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، ‌بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است.
بررسی منابع اسلامی نشان می‌دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست. قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل:‌ تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم می‌ریزد.
استاد مطهری می‌گوید: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،‌ انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد».(1)
اما در تفسیر دوم از سرنوشت، در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان و قضا و قدر الهی را مردود نمی‌داند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او می‌پذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلکه جزئی از سرنوشت است . در سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیار داشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
برای روشن شدن رابطة قضا و قدر با اختیار انسان اندکی توضیح می‌دهیم:
قدر: یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی . در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است.
قضا: یعنی حکم و قطع و حتمیت. در نظام آفرینش، ‌موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، مثلاً اگر به خانة شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانة شما از چند راه ممکن است. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت،‌این مرحله از تحقق را قضا می‌نامند.
خداوند برای هر چیزی علت‌ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می‌آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و ... عواملی دخالت دارد . هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی‌پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی­زند، بلکه نخست چیزی را تصور می‌کند، سپس به آن می‌اندیشد . پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ به انجام آن می‌کوشد. پس انجام هر حادثه­ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر. خداوند چنین مقرّر کرده است.
این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، ‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می‌گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبه زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست. همین که در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‌کند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی می‌بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه‌ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین می‌کند.(2)
این که از یک طرف تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده است که انسان با اختیار و اراده خود، یکی از راه‌ها را انتخاب کند . آن راهی که انسان با اراده خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است.خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، راهی که خداوند از ازل می‌داند، انتخاب کند.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب می‌کند.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت‌های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار می‌کنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه می‌برم.(3) یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما خداوند به من عقل داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط می‌کند. اما می‌توانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد.(4)
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: « برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست».(5)
و : « خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند».(6)
اگر کسی از بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم ، می‌میرم و اگر مقدر است بمانم ، می‌مانم، درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علت‌ها و اسبابی است که زندگی انسان‌ها را رقم می‌زند . بخشی از اسباب و علت‌ها به وسیله انسان تحقق می‌یابد.
عوامل مؤثر در کار جهان که مجموعاً‌ علل و اسباب جهان را تشکیل می‌دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار می‌روند، ‌منحصر به امور مادی نیستند. امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است، که معمولا از ان به عنوان سنت های الهی یاد می کنیم. بر این اساس رفتار و کردار بشر بازخورد و عکس العمل دارد. خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست.
مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حیوان و انسان به ویژه به صاحبان حقوق از قبیل پدر و مادر و معلم،‌ اثرهای بدی در زندگی دنیا به بار می‌آورد. هم چنین احترام به آن‌ها در سعادت و زندگی انسان بی اثر نیست. دعا هم یکی از عوامل معنوی این جهان است که می‌تواند در سرنوشت حادثه ای مؤثر باشد. صدقه نیز یکی از عوامل مهم معنوی است كه در دفع بلا و جلب خيرات تاثير مهمي دارد. اصولاً کارهای خیر و نیکویی‌ها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری، ‌دعا یا نفرین و همانند آن‌ها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر می‌باشند.
این که می‌گوییم بشر اختیار دارد و می‌تواند در سرنوشتش نقش داشته باشد، بدین معنا نیست که همه چیز در اختیار بشر قرار دارد. بسیاری از امور است که در اختیار آدمی نیست، اما در امور مربوط به افعال اختیاری خویش نقش دارد. زیرا حتی اگر اراده و اختیار او بخشی از علت تحقق یک حادثه باشد، به مجرد عدم اراده او بر انجام آن امر سایر علل بی فایده خواهند بود و نتیجه حاصل نخواهد شد؛ بر همین اساس بخش عمده علل و عوامل در اختیار او نیست و به سنت های عالم ، اراده های دیگر موجودات ، اراده و مشیت خاص خداوند و... مربوط است؛ اما با توجه به همه این امور باز انسان دارای اختیار بوده ، مجبور تلقی نمی گردد .
در مورد مرگ هم وضع به همين صورت است با اين توضيح كه اجل انسان بر دو نوع مي باشد : 1- اجل معلق 2- اجل حتمي. آن اجلي كه شما هم به آن اشاره كرديد و قابل تغيير نيست و در قرآن نيز به عدم تاخير و جلو افتادن آن از زمان خودش تصريح شده است، ‌اجل حتمي يا به تعبير ديگر « مسمّي »مي باشد. در مقابل اجل معلق كه وابسته به اعمال خود انسان است. طبق اعمال انسان ممكن است زودتر يا ديرتر اتفاق بيفتد و خداوند آن را عقبتر يا جلوتر تعيين كند. شخصي گناهي مرتكب مي شود و اجل معلق او نزديكتر مي شود ولي با دادن صدقه يا مشمول دعاي پدر و مادر شدن يا صله رحم كردن يا ... ممكن است آن بلا برطرف شده و اجل معلق او كه نزديك شده بود به تاخير بيفتد. اجل حتمي انسان مربوط به قضاي الهي است و اجل معلق او مربوط به قدر الهي و همانگونه كه گفتيم قدر الهي قابل تغيير است و مي توان با اسباب و علل خاص به آن را تغيير داد.
در قرآن كريم به عامل بودن برخي از كارها براي به تاخير افتادن اجل معلق تا زمان مرگ حتمي و غير قابل تغيير اشاره شده است :‌‌« قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فىِ اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى...»"رسولان آنها گفتند: «آيا در خدا شكّ است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده او شما را دعوت مى‏كند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد..."(7)
آنچه كه در لوح محفوظ ثبت شده ،‌ آن چيزي است كه در نهايت ،‌ انسان با توجه به اراده و اختيار خود انتخاب كرده است و با توجه به عوامل ديگر براي او رقم خورده و ثبت شده است. خداي متعال با علم وسيع و بي نهايت خود قبل از خلقت انسان مي داند كه او در نهايت چه كارهائي را انتخاب مي كند و چه اعمال را مرتكب مي شود. بنابراين ثبت اعمال در لوح محفوظ به اين معنا نيست كه بدون در نظر گرفتن اختيار و اراده انسان ، كارها و اتفاقاتي براي او در نظر گرفته شده و ثبت مي شود و انسان در حيات دنيوي خود مجبور به عمل كردن به آن اعمال از پيش تعيين شده مي باشد.
جهت آگاهی بیشتر می‌توانید به کتاب علم پیشین الهی و اختیار، سعیدی مهر،
انسان و سرنوشت، استاد مطهری مراجعه فرمایید.
پی‌نوشت‌ها :
1. مرتضي مطهري، مجموعة‌آثار، قم، صدرا، بيتا، ج1، ص 384.
2. همان ، ص 385، مؤسسه در راه حق،‌بیست پاسخ، قم، نشر موسسه در راه حق، بيتا، ص 17.
3. محمدتقي فلسفي ، الحديث ( روايات ترتيبي )، تهران،‌ دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1368هـ.ش ،‌ ج 1، ‌ص 339.
4. ناصر مکارم شیرازی، پیدایش مذاهب، انتشارات طوس، بيتا،‌ ص 29.
5. نجم (53)، آیه 39.
6. رعد (13)، آیه 11.
7. ابراهيم (14)،‌ آيه 10.