سلام...چرا درباره خداوندمتعال تناقض است؟؟؟مگر حضرت رسول نفرمودند خداوند زیباست ..آیا خداوند دیدنیست؟؟؟مگر در جایی دیگر نداریم خداوند هیچ چیز مثلش نیست پس چگونه حضرت خداوند زیباست؟؟از طرفی میگویند خداوند در روز قیامت با بنده اش صحبت میکند آیا خداوند لسان دارند؟؟؟؟میگویند حضرت رسول در شب معراج بمحضر حضرت خداوند رفتند مگر خدا ساکن است وجایی ثابت دارد؟؟؟مگر نگفتند خداوند وسعتش آسمانها وزمین است پس چگونه پیغمبر به عرش رفت؟؟؟؟خداوند متعال را میشود دید؟؟؟این ذات استثنایی وپیچیده ومطهر چگونه است؟؟؟درباره ملاقات مومن در اعلی العلیین چگونه خداوند را مومن میبیند؟؟؟؟؟

پرسش 1:
چهره خداوند متعال چگونه است؟ چرا تناقض درباره صفات خداست؟
شرح : 1- سلام...چرا درباره خداوندمتعال تناقض است ؟مگر حضرت رسول نفرمودند خداوند زيباست .آيا خداوند ديدنيست؟ مگر در جايي ديگر نداريم خداوند هيچ چيز مثلش نيست. پس چگونه حضرت خداوند زيباست؟
پاسخ:

اولا : زيبايي از جمله مفاهيمي است که نمي توان آن را تعريف کرد.(1) اگر چه بعضي آن را اينگونه تعريف كرده اند: زيبايى هماهنگى ميان اجزاء است با كل؛ يعنى اگر يك كل داشته باشيم مانند يك ساختمان، چنانچه همه اجزايش (در، ديوار، پايه، سقف و غيره) با يك تناسب معينى در آن به كار رفته باشد، آن كل زيباست. زيبايى يك ساختمان به اين علت است كه ميان اجزايش تناسب است.‏(2)
ثانيا : زيبايي از طرق مختلفي درک مي شود گاه زيبايي از طريق حسي ادراک مي شود وگاه به صورت عقلي ادراک مي شود مثلا زيبايي يک چهره از طريق چشم قابل درک است و يا ديدن يک منظره زيبا که آدمي را به وجد مي آورد از طريق چشم ادراک مي شود. نمونه ديگر براي زيبايي حسي درک يک صداي خوش و زيبا است که حکم به زيبايي مي کنيم. اما وسيله ادراک گوش است و نه چشم.
اما زيبايي عقلي ممکن است از طريق حواس درک بشود. اما خود اين واسطه اي است براي حکم نهايي عقل مانند اينکه شخصي به کسي که هيچگونه آشنايي با او ندارد در گرفتاري و در ماندگي بدون هيچ چشم داشتي کمک مي کند. ما اين عمل را زيبا مي دانيم با اينکه زيبايي اين عمل عقل ما ادراک کرده است ونه چشم سر، درست است که ممکن است عمل را با چشم ببينيم يا خبرش را از طريق گوش بشنويم. اما مهم ادراکي است که عقل هر انساني اين چنين عمل را ولو با چشم سر نبيند و براي او تعريف کنند باز هم بالوجدان کار او را زيبا مي بيند.(3)
پس" زيبايي" از جمله مقوله هايي است که در هر موضعي مي تواند معناي خاصي داشته باشد.
خدايي كه در قرآن و روايات معصومين(ع) براي ما معرفي شده است خدايي است كه با چشم سر ديده نمي شود. در قرآن به اين نكته تصريح شده است"لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير"(چشمها او را نمى‏بينند. ولى او همه چشمها را مى‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است)(4)البته اين مطلب به اثبات عقلي نيز رسيده است چونكه چيزى را مى‏توان ديد كه جسم باشد و در مكانى محدود و جهتى خاص قرار گيرد و قابل اشاره حسّى باشد؛ و خداوند جسم نيست.‏ چونكه او واجب الوجودي است مجرد كه بي نياز از هر موجودي است.(5)
در حديثي از اميرالمومنين(ع) آمده است" َ لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏"(خداوند با چشم سر ديده نمي شود. ولكن قلبها با حقيقت ايمان(چشم دل)او را مي بينند).(6)
با توجه به اين آيه و روايت روشن مي شود كه نفي رويت خدا مربوط به ديدن ظاهري با همين چشم سر است و آنجا كه گفته مي شود خدا قابل رويت است. چنانچه در اين حديث امام علي(ع) و يا مناجات امام حسين (ع)آمده"عميت عين لا تراك"(كورباد آن چشمي كه تو را نمي بيند)(7)منظور چشم باطني( ادراك بادل وجان) است.
پس تناقضي در معرفي خدا و صفات او در بيانات وحياني قرآن و روايات معصومين(ع) وجود ندارد. اگر سخن از زيبايي پروردگار عالم است. بايد آن را به حسب خودش معنا كرد كه با ذات باري تعالي و اوصاف كمالي او تعارضي پيدا نشود. چنانچه پيرامون اوصافي همچون بينا و شنوايي خداوند گفته مي شود. البته مي شود زيبايي خداوند را به زيبايي نشانه ها و آيات او دانست و با دقت و تدبر در نشانه هاي او به لطائف ودقايق بيشتري از خلقت پي مي برد" يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون"(خداوند با آن (آب باران)، براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور، و از همه ميوه‏ها مى‏روياند مسلماً در اين، نشانه روشنى براى انديشمندان است)(8)"ثُمَّ كُلي‏ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكي‏ سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون"(سپس از تمام ثمرات (و شيره گلها) بخور و راه‏هايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است، براحتى بپيما! «از درون شكم آنها، نوشيدنى با رنگهاى مختلف خارج مى‏شود كه در آن، شفا براى مردم است به يقين در اين امر، نشانه روشنى است براى جمعيّتى كه مى‏انديشند)(9)
پي نوشت ها:
1.مرتضي مطهري،مجموعه آثار،صدرا،چاپ اول،1370، ج‏23، ص362.
2.همان، ص361.
3. همان، ص .226-227و369-370 .
4.انعام(6)آيه(103).
5.علامه حلي،كشف المراد،تحقيق حسن زاده آملي،موسسه نشر اسلامي،بي تا،ص296-297.
6.كليني،الكافي،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ دوم،1362، ج‏1، ص: 98.
7.شيخ عباس قمي،مفاتيح الجنان،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،چاپ ششم.1370،دعاي عرفه، ص496.
8.نحل(16)آيه(11).
9.نحل(16)آيه(69).

پرسش 2:
از طرفي مي گويند خداوند در روز قيامت با بنده اش صحبت مي کند آيا خداوند لسان دارند؟
پاسخ:

سخن گفتن خداوند با بنده اختصاص به قيامت نداشته، بلكه با توجه به آيات قرآن خداوند در همين دنيا نيز با برخي از انبياء سخن گفته است. آن چناكه در سوره بقره آمده است"بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم. برخى از آنها، خدا با او سخن مى‏گفت..."(1)
اما در مورد كيفيت تكلم بايد توجه داشته باشيد كه تکلم در اصل يعني نشان دادن آنچه در درون است از معاني مخفي بطوري که آن خفا را برداشته و ظاهر کند.(2) كه براي اين امر راههاي مختلفي وجود دارد كه تكلم بوسيله ابزارهايي مانند زبان و ...يكي آنها است و اينگونه نيست. كسي كه زبان ندارد از تكلم به معناي بيان شده محروم باشد
بر اين اساس از آنجا كه خداوند متعال فاقد جسم و صفات جسماني است، كيفيت تكلم او متفاوت از تكلم انسانها است و در اين صورت حنجره نداشته تا صدا از آن بيرون آورد و يا زبان ندارد تا مانند انسانهاي عادي سخن بگويد و... آن چناكه امير المومنين علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد"...وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ. الَّذى کَلَّمَ مُوسى تَکْليماً، وَ اَراهُ مِنْ آياتِهِ عَظيماً بِـلا جَـوارِحَ وَ لا اَدَوات، وَ لا نُطْـق وَ لا لَهَـوات..."(3)و با مردم مقايسه نمى گردد; خداوندى که با موسى سخن گفت، و از آيات عظيمه اش به او نماياند. ولى بدون اعضا و ابزارى که به کار گيرد، بى توسط سخنى که از کام و زبان کوچک درآيد."
بنابراين خداوند در قرآن تكلم به معناى عرفي و رائج در انسانها را از خود نفى مى‏كند. اما در عين حال حقيقت معناى تكلم را درباره خود اثبات كرده و مي فرمايد" وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ"(4)و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مى‏فرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحى مى‏كند. چرا كه او بلند مقام و حكيم است!
در نتيجه مسلم آن است كه خداوند تكلمي با آثار خاص خود دارد كه نيازي به زبان و ابزار مادي نداشته و بواسطه آن مقصود خود را به پيامبر خود مى‏فهماند و اين همان حقيقت كلام است كه ممكن است در قيامت نيز رخ دهد. اما اينكه دقيقاً اين امر چگونه صورت مي گيرد و خواص و وي‍‍‍ژگيهاي آن چيست؟ اگر چه احتمالات متعددي مطرح است اما درك دقيق آن از دائره فهم عادي ما خارج است. (5)

پي نوشتها:
1-بقره(2)آيه 253
2-حسيني طهراني، سيد محمدحسين ،معادشناسي،چ حكمت ،‌1407 ه ق ،ص 190
3- سيد رضي، نهج البلاغه ،خطبه 182
4-شوري(42)آيه 51
5-ر.ك موسوى همدانى، ترجمه الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏ 1374 ش‏، ج‏2، ص 480

پرسش 3:
مي گويند حضرت رسول در شب معراج بمحضر حضرت خداوند رفتند مگر خدا ساکن است و جايي ثابت دارد؟ مگر نگفتند خداوند وسعتش آسمانها وزمين است پس چگونه پيغمبر به ؟
پاسخ:

در ابتدا بايد گفت، نمي دانيم که چه کسي تعبيري ياد شده در پرسش را در باره معراج به کار برده، ولي تعبير قرآن در باره معراج دقيق و کامل است که فرمايد: سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (1)پاك و منزّه است خدايى كه بنده‏اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى- كه گرداگردش را پربركت ساخته‏ايم- برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم چرا كه او شنوا و بيناست. چنان که پيدا است در اين بيان قران کريم سخن از رفتن پيامبر به محضر خدا نيست، بلکه تعبير اين است که خدا بنده خود را شبانگاه سير داد .... و بر اساس تعبير قرآن از سفر معراج هر گز شائبه ساکن بودن خدا در آسمان و مانند آن که در پرسش تصور شده به وجود نمي آيد. زيرا خدا نه تنها در همه جا ،بلکه به تعبير قرآن از رگ گردن انسان به او نزديک‌تر است:(2). پس هدف رفتن به محضر خدا نبوده، بلکه هدف همان است که در آيه ياد شده اشاره گرديده ((لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا )) هدف از بردن پيامبر به سفر معراج ارائه و نشان: «لَقَدْ رَأَى‏ مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبرَْى‏؛ (3)به راستى كه برخى از آيات بزرگتر پروردگارش را ديد.»
چه اين که در کلامي از امام صادق (ع) آمده: خداوند هرگز مکاني ندارد و زماني بر او حاکم نيست. (پيراسته از مکان و زمان است) خداوند خواست فرشتگان و ساکنان آسمانها را با ورود او به آسمان عزيز گرداند و به آنان احترام گذارد و از شگفتيهاي عظمتش نشان او بدهد تا پس از بازگشت به زمين مردم را از آن آگاه سازد. (4)چنان‌كه پيامبر پس از اين سفر آسماني، حقايق و معارف بزرگي را بر زبان جاري كرد؛ همچون ديدن فرشتگان و پيامبران و حقيقت مرگ و كارگزاران مرگ و حيات و رزق و بازديد از بهشت و دوزخ بهشتيان و دوزخيان و تناول برخي از ميوه‌هاي بهشتي و...‌.پس هدف از سير و معراج پيامبر اسلام (ص)، مشاهده عوالم هستي و نشانه هاي عظمت او بوده است ونه رفتن به حضور خدا .به مفهومي که در پرسش تصور شده است. (5)
پي نوشت ها :
1. اسراء (17) آيه 1.
2. ق (50) آيه 16.
3. نجم(53)،آيه18.
4. بحراني، تفسير البرهان، نشر البعثه بيروت،1419 ق، ج2 ،ص400 .
5. ر،ک: جوادي آملي، تفسير موضوعي آية الله جوادي آملي، نشر مر کز اسراء قم، 1387 ش، ج3، ص36 و نيز : سبحاني، منشور جاويد نشر موسسه امام صادق قم ، ج6، ص174.