تعريف تقيه، بر اساس منابع کلامي شيعي بسيار روشن و واضح است. مرحوم شيخ مفيد از بزرگان شيعه درباره تقيه چنين ميگويد:
«التقيه ستر الاعتقاد و مكاتم المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضرراً في الدين و الدنيا؛(1) تقيه، مستور داشتن اعتقاد باطني و كتمان آن در برابر مخالفان است؛ به جهت ترس و اجتناب از زيانهاي دنيوي و ديني. »
بر اين اساس، در تعريفي روشنتر میتوان گفت: تقيه آن است که انسان براي دفع ضرر جاني يا مالي و يا حيثيتي، از اظهار عقيده و مذهب خويش خودداري کند؛ يعني با گفتار يا کرداري بر خلاف وظيفه اوليه شرعي، خود را از خطري که از ناحيه ديگري به او ميرسد، برهاند.
از اين تعريف بهخوبي روشن میشود که تقيه در مواردي که ضرورت ايجاب کند انجام میشود و اين عمل از نظر شرع و عقل، جایز و ممدوح و حتي برخي اوقات واجب میباشد؛ چنانکه خوردن مردار و گوشت خوک و امثال آنها در موقعيت ضروري در شرع مقدس جايز شمرده شده است. (2) پس تقيه، امري عام و مطلق و شامل همه موارد و موضوعات نيست.
البته ما تقيه را اصلي عقلایي و در عين حال، قرآني میدانيم که در قرآن بهصراحت مورد تأييد قرار گرفته است؛ خداوند میفرمايد:
«لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شىَْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَئةً؛(3) افراد باايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند، هيچ رابطهاى با خدا ندارد؛ مگر اينكه از آنها بپرهيزيد(و به دلیل هدفهاى مهمترى تقيّه كنيد). »
مفسر بزرگ اهل سنت زمخشري در تفسير اين آيه مینويسد:
«إلا أن تخافوا من جهتهم أمراً يجب اتقاؤه. . . رخص لهم في موالاتهم إذا خافوهم، و المراد بتلك الموالاة مخالفة و معاشرة ظاهرة و القلب مطمئن بالعداوة؛(4). . . مگر آنکه از جانب دشمنان خوف مسئلهای را داشته باشيد که پرهيز از آن لازم است. . . خداوند دوستي با کافران را براي مؤمنان تجويز نموده؛ زماني که از ايشان خوف داشته باشند و مراد از اين دوستي مجاز، مخالفت با بغض دروني و همراهي ظاهري است؛ در حالي که قلب فرد مؤمن به دشمني با کافران اطمينان دارد. »
در اين خصوص آيات ديگري هم وجود دارد؛(5) اما در عين حال، نگاه اسلام به مقوله تقيه و استفاده ابزاري از آن و مانند آن، بسيار دقيق و معين و با حفظ اصول و ضوابط ديگر ديني و اخلاقي است؛ توضيح آنکه:
اسلام هيچ گاه رسيدن به هدفي مقدس را از راه ظلم و ستم و حقکشي را نخواسته و اجازه نداده است و انجام تقيه در هر موقعیت و مقامي را مطلوب نمیداند و حقيقت تقيه با اين تعبير که "هدف وسيله را توجيه میکند"، فاصله بسيار دارد؛ زيرا قائلان به اين ايده منظورشان اين است که وقتي هدف شما خوب بود، ديگر مهم نيست از چه راهي به آن هدف برسيم؛ مهم تلاش براي رسيدن به هدفي عالي و خوب و ارزشمند است و اين نتيجه، چه از راه عادلانه و آزادانه و انساني و چه با زور و تحميل و ستمگري و ظلم انجام شود، تفاوتي نخواهد داشت.
اما در تفکر شيعي اين گونه نيست و بالاترين اهداف از مسير نادرست تعقيب نمیشود. به همين دليل، میبينيم امام علي ـ عليه السلام ـ وقتي اعلام کرد که مطابق سنت رسول خدا بيت المال را به طور مساوي بين مسلمانان تقسيم میکند، بسياري که به خوردن اموال زياد عادت کرده و توسط خلفاي قبل سهم خاصي از بيت المال داشتند، از اين رو، امام دلزده شدند و بنا بر مخالفت گذاشتند. در اين هنگام، بعضي از ياران، امام را به دلیل اين روش صحيح سرزنش کردند و پيشنهاد دادند حداقل براي مدتي اين روش را کنار بگذارد و با آنها مدارا کند تا پايههاي حکومتش محکم گردد؛ ولي امام فرمود:
«أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً- [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه؛(6) آيا به من دستور میدهيد براي پيروزي خود از جور و ستم در حق کساني که بر آنها حکومت میکنم، مدد گيرم؟ به خدا سوگند تا عمر من باقي و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پي هم طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنين کاري دست نمیزنم؛ اگر اموال از خودم بود، هم آنها را به طور مساوي تقسيم میکردم، چه رسد به اینکه اموال خدا است. »
در اين واقعه، افرادي پيشنهاد میدادند که حضرت براي رسيدن به هدف مهم خود، نادرستي وسيله را برای رسيدن به هدف ناديده بگيرند؛ اما حضرت بهشدت در برابر اين نگرش ايستاده، با آن برخورد نمودند؛ اين نظير همان کاري بود که امام در شوراي ششنفره انجام داد و حاضر نشد براي گرفتن خلافت به دروغ بگويد که به روش شيخين عمل میکند.
در حقيقت، در زندگي هر انساني مواردي پيش میآيد که فرد بين انجام دو هدف و وظيفه که به نوعي با هم تضاد پيدا
میکنند، مردد ميماند؛ زيرا انجام هر يک به ترک ديگري منتهي میگردد، مانند آنکه فردي میبيند که بيان يک حقيقت و واقعيت ساده، باعث ايجاد کدورت و درگيري بين دو نفر میگردد؛ در اینجا او هم موظف به راستگويي است و هم جلوگيري از به وجود آمدن فتنه و تنش بين ديگر مؤمنان. در اين مواقع، اسلام دستوري کاملاً عقلاني میدهد که نتايج و ارزش دو امر با هم سنجيده شود. هر کدام که از درجه اهميت بيشتري بود، بر ديگري مقدم گردد؛ همانند حکم اکل ميته در مقام اضطرار که پيشتر ذکر شد.
اگر کمي تأمل کنيد، میبينيد تقيه نيز از همين قبيل و از باب تزاحم مصالح و تقديم مصلحت مهمتر است که اين دستور دين، بر مبناي حکم عقل و سيره عاقلان نيز میباشد؛ مثلاً فردي که توسط ظالمان در معرض شکنجه و مرگ واقع میشود و تنها راه نجات او را انکار اعتقادات قرار میدهند، در اینجا به حکم عقل به اين فرد مظلوم و اجازه داده میشود مطابق خواست آنها اعتقادات حق را انکار کند.
روشن است که براي اين اعتراف و انکارها، در هيچ محکمهای ارزش قائل نيستند؛ زيرا در شرايط غير عادي و به زور گرفته شده است و ايمان، باوري قلبي است و دل اين فرد بر ايمان و باور و عشق به حق و نفرت از باطل استوار است.
در واقع، تقيه نيز يک روش مبارزه است. اگر فرد اعتقادات و باورهايش را آشکار کند، طرد شده و شناخته گرديده، ديگر نمیتواند به مرام و مکتب حق کمک کند. در اینجا به او اجازه دادهاند با تقيه در آنان نفوذ کند و بعد در وقت مناسب، ضربه کاري بزند.
البته تشخيص موارد و مواضع به کاربردن اين ترفند هم مهم است. چه بسا در مواردي انسان تا پاي جان بايد بر عقيده خود اصرار بورزد؛ چنانکه امام حسين ـ عليه السلام ـ چنين کرد و حاضر به بيعت صوري با يزيد نشد؛ اما در بسياري از موارد حفظ جان خود يا ديگر مسلمانان، از بسياري از امور ديگر مهمتر و باارزشتر است و نبايد اهداف و مصالح کمارزش را فداي اين امر مهم نمود.
پينوشتها:
1. شيخ مفيد، تصحيح الاعتقاد، نشر مرکز العالمي لالفيه شيخ مفيد 1413 ق، ص 66.
2. بقره(2)، آيه 173.
3. آلعمران(3)، آيه 28.
4. زمخشرى محمود، الکشاف عن حقايق غوامض التنزيل، انتشارات دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق، ج 1، ص 351.
5. مانند: نحل(16)، آيه 106.
6. سيد رضي، نهج البلاغة، ترجمه دشتى، نشر مشهور قم، 1379 ش، خطبه 126، ص 241.
۱۳۹۰/۱۰/۲۵ ۲۰:۳۱
شناسه مطلب: 59226