سلام
1-آیا والدین حتما باید به شرک دعوت کنند تا از آنها پیروی نکنیم یا برای هر کار مخالف امر خدا این قانون هست؟
2-اگر موقع جنگ والدین اجازه رفتن به جبهه را به فرزند خود ندهند باید رفت یا نرفت؟
3-در مورد حضرت خضر و الیاس حضرت عیسی و ادریس آیات و روایات زیادی بر زنده بودنشان هست ولی آیه 34 سوره انبیا اینرا رد میکند
4-چطور تشخیص دهیم کارهای بدی (یا افکار باطل) که انجام میدهیم ناشی از وسوسه ابلیس است یا نفس اماره؟
5-گاهی وقتها واقعا نمیتوان تشخیص داد کاری که انجام میدهیم الهیست یا شیطانی حتی ممکن است ظاهر زیبایی داشته باشد،مثلا میخواهیم به نماز جمعه با آن همه فضیلت برویم ولی مثلا والدین اجازه نمیدهند یا مسئله کمک کردن به کسی پیش میآید یا ...که باعث نرفتن میشود در این موارد اگر واقعا ناشی باشیم ممکن است راه غلط را پیش گیریم.باید در چنین لحظاتی چکار کرد؟

پرسش 1:
م
شرح : سلام 1-آيا والدين حتما بايد به شرک دعوت کنند تا از آنها پيروي نکنيم يا براي هر کار مخالف امر خدا اين قانون هست؟
پاسخ :
پاسخ:
پرسشگر گرامي با عرض سلام و سپاس به خاطر ارتباطتان با اين مركز
از آيت الله بهجت سوال شده که اطاعت از پدر و مادر، تا چه اندازه لازم است؟ در جواب فرموده اند: تا حدى كه بر خلاف حرام و واجب نباشد، مطلقاً اطاعت از آن‌ها مطلوب است، ولى حدّ لزوم اطاعت از آن‌ها، در جايى است كه مخالفت با آن‌ها سبب ايذاى آن‌ها شود.(1) بنابراين عدم اطاعت از پدر و مادر منحصر به دعوت به شرک نيست بلکه اطاعت نکردن در هر کار مخالف امر خدا است.
پي نوشت:
1 . آيت الله بهجت، استفتاءات، ج‌ 4، ص 132، س 5041.

پرسش 2:
2-اگر موقع جنگ والدين اجازه رفتن به جبهه را به فرزند خود ندهند بايد رفت يا نرفت؟
پاسخ:
اگر والدين اجازه ندهند در صورتي که افراد کافي براي حضور در جبهه هستند لزومي ندارد به جبهه برود ولي اگر جبهه نياز به ايشان دارند به طوري که اگر نرود خللي در پيروزي ايجاد مي شود و يا باعث زيان و ضرر جبهه حق مي شود اطاعت از پدر و مادر لازم نيست. (1)
پي نوشت:
1 . سوال از دفتر آيت الله بهجت به شماره 7743271.
پرسش 3:
3-در مورد حضرت خضر و الياس حضرت عيسي و ادريس آيات و روايات زيادي بر زنده بودنشان هست ولي آيه 34 سوره انبيا اينرا رد ميکند
پاسخ:
قبل از پاسخگويي به سوال شما اين چنين مي گوييم که آيه اي که به صراحت بگويد اين پيامبران زنده اند وجود ندارد بلکه با اشاره اين مطلب راجع به دو پيامبر مطرح شده است:
- در قرآن درباره زنده بودن حضرت مسيح (ع) آمده است:
« وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَْسِيحَ عِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِن شُبِّهَ لهَُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِى شَكٍ‏ّ مِّنْهُ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنّ‏ِ وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِينَا - بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كاَنَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا؛(1) و گفتارشان كه: «ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم!» در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند- بلكه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است. »
در قرآن راجع به زنده بودن حضرت ادريس(ع) آمده است :«وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا - وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا ؛(2)و در اين كتاب، از ادريس (نيز) ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر (بزرگى) بود و ما ادريس را به مکاني بلند رسانديم » که گفته شده است که به آسمان چهارم بالا برده شد.
در قرآن نام حضرت خضر نيامده است و نسبت به زنده بودنشان هم چيزي از قرآن گوياي اين مساله نيست.
نام حضرت الياس در قرآن آمده است ولي راجع به زنده بودنشان چيزي اشاره نشده است.
آن چه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است اين است كه اين كلمه مستقلا نام يكى از پيامبران است غير از آنها كه نامشان در قرآن آمده، كه براى هدايت يك قوم بت‏پرست مامور گرديد، و اكثريت آن قوم به تكذيب او برخاستند، اما گروهى از مؤمنان مخلص به او گرويدند.(3)
در برخي روايات آمده است که پيامبران زنده چهارتا هستند دو تا در زمين: الياس و خضر ، و دو تا در آسمان: عيسي و ادريس.(4)
اما در پاسخ به سوال شما به دو نکته اشاره مي کنيم:
وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ الخَْلِدُون؛ پيش از تو (نيز) براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم (وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مى‏كشند،) آيا اگر تو بميرى، آنان جاويد خواهند بود؟!
1- آيات قرآن را بايد با هم بررسي کرد و نظر داد تا شايد براي يک مصلحتي يا موقعيتي يا ...عامي يا مطلقي ذکر شده است و سپس در آيات ديگر و يا روايات صحيح مورد تخصيص و يا تقييد واقع شده باشد و يا تفسير و تبيين جهت رفع اجمال ظاهري آيات در آيات ديگر صورت گرفته است، شبيه اين مساله در قرآن کاربرد جدي دارد لذا به همه مسلمانان سفارش شده است که همه آيات قرآن را در کنار هم ببينند و الا دچار اشتباه در فهم خواهند شد.
اين آيات مي فرمايد که همه انسانها قبل از پيامبر(ص) مردند که اين عام است ولي اين آيه به وسيله آيات فوق بر زنده بودن چند پيامبر الهي تخصييص يا تقييد خورده است.
2- بعضي از مفسرين در تفسير« الخلد »در اين آيه با توجه به اين نکته که معيار زندگي از جهت کوتاهي يا طولاني بودن عمر انسان متفاوت است بيان کرده اند « الْخُلْدَ أي البقاء دائماً في الدنيا» يعني اين تا زماني که دنيا وجود دارد باقي خواهند بود و با از بين رفتن دنيا همه انسانها وفات خواهند نمود و در اين صورت کسي جز خداوند باقي نخواهند ماند و اين چند پيامبر الهي هم تا قبل از قيامت از دنيا خواهند رفت.(5)
با توجه به اين دو نکته هيچ تضاد و تناقضي در آيات الهي وجود نخواهد داشت.
پي نوشت :
1. نساء (4)، آيات 157 ـ 159
2.مريم (19)، آيه 56 و 57.
3.صافات(37 ) آيه123 ؛ انعام (6) آيه85 : « در اين كه الياس نام ديگر يكى از پيامبرانى است كه در قرآن نامشان آمده، يا مستقلا نام پيغمبرى که در سوره هاي قرآن آمده است، و ويژگيهاى او كدام است؟ مفسران نظرات گوناگونى دارند:
الف: بعضى معتقدند" الياس" همان" ادريس" است (زيرا ادريس، ادراس نيز تلفظ شده، و با تغيير مختصرى الياس شده است).
ب: الياس از پيامبران بنى اسرائيل است، فرزند" ياسين" از نواده‏هاى هارون برادر موسى است.
ج: الياس همان خضر است، در حالى كه بعضى ديگر معتقدند الياس از دوستان خضر است، و هر دو زنده‏اند، با اين تفاوت كه الياس ماموريتى در خشكى دارد، ولى خضر در جزائر و درياها، بعضى ديگر ماموريت الياس را در بيابانها و ماموريت خضر را در كوه‏ها مى‏دانند، و براى هر دو عمر جاودان قائلند، بعضى نيز الياس را فرزند" اليسع" دانسته‏اند.
د: الياس همان" ايليا" پيامبر بنى اسرائيل معاصر" آجاب" پادشاه بنى اسرائيل بود كه خداوند او را براى تخويف و هدايت اين پادشاه جبار فرستاده.
ه: بعضى او را نيز" يحيى" تعميد دهنده مسيح دانسته‏اند.» : تفسير نمونه، مكارم شيرازى ناصر،ناشر دار الكتب الإسلامية،چاپ تهران،سال1374 ش،نوبت اول، ج‏19،ص143
4.علامه مجلسي،بحار الانوار،ناشر موسسه الوفاء، نشربيروت لبنان، ج13، ص 402.
5. طوسى محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، ناشردار احياء التراث العربى، بيروت، ج‏7، ص 246.

پرسش 4:
4-چطور تشخيص دهيم کارهاي بدي (يا افکار باطل) که انجام ميدهيم ناشي از وسوسه ابليس است يا نفس اماره؟
پاسخ:
نفس انسان وقتي تابع امر ابليس شود دنبال بديها مي رود و انسان را وسوسه به گناه مي کند در اين صورت از آن تعبير به نفس اماره مي کنند يعني نفسي که همواره انسان را به بدي امر مي کند. پس تمام وسوسه ها از ناحي? نفس است اما نفس هم در اينگونه موارد مستقل نيست بلکه تابع ابليس است، در نتيجه وسوسه هاي شيطاني و کارهاي بد و زشت همه از جانب ابليس است.
پرسش 5:
5-گاهي وقتها واقعا نميتوان تشخيص داد کاري که انجام ميدهيم الهيست يا شيطاني حتي ممکن است ظاهر زيبايي داشته باشد،مثلا ميخواهيم به نماز جمعه با آن همه فضيلت برويم ولي مثلا والدين اجازه نميدهند يا مسئله کمک کردن به کسي پيش ميآيد يا ...که باعث نرفتن ميشود در اين موارد اگر واقعا ناشي باشيم ممکن است راه غلط را پيش گيريم.بايد در چنين لحظاتي چکار کرد؟
پاسخ:
اعمال و کارهايي که انسانها در طول زندگي خود انجام مي دهند تعيين کننده سعادت و شقاوت انسان در آخرت است، به اين معني که انسان با اعمالي که در دنيا انجام مي دهد مي تواند خود را به فوز و سعادت ابدي برساند و يا در مقابل خود را جهنمي کند. خداوند در قرآن مي فرمايد : «كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهين» (1) هر كس در گرو اعمال خويش است.
بنا براين هر کسي نتيجه اعمال خوب و بد خود را در روز قيامت خواهد ديد و اين امر مسلمي است که آيات و روايات زيادي بر آن دلالت مي کند ولي گاهي اوقات نمي توان تشخيص داد که چه کاري خوب است و چه کاري بد، و لذا انسان نياز به يک نوع ملاک و معيار براي تشخيص خوبي و بدي کارها دارد. براي آن که بفهميم چه عملي خوب و ارزشمند است و چه عملي بد و ناپسند، و يا به عبارت ديگر براي اينکه تشخيص بدهيم چه عملي الهي است و چه عملي شيطاني است، بايد بدانيم که با چه قصد و انگيزه صورت مي گيرد و نتيجه و عاقبت آن چيست؟ در معارف اسلامي، هر کار يا قصد و نيّتي که ما را به خدا نزديک کند و رضايت و خشنودي و قرب الهي را در برداشته باشد، خوب است و در مقابل هر کاري که به قصد تقرب و رضايت خداوند صورت نگيرد، ناپسند است. گاهي اوقات نيز اصل کار خوب است يعني اينکه همانگونه که خود شما در سؤالتان به آن اشاره کرده ايد اين کار، ظاهرا کار خوبي است ولي همين کار با کار ديگري در تعارض و تقابل است. به اين معني که گاهي کاري که انسان انجام مي دهد يک عمل مستحبي است که در مقابل کار واجبي واقع شده در اينجا مسلما انسان نبايد کار واجب را فداي يک عمل مستحبي کند. البته لازمه تشخيص درست و اينکه انسان يک کار واجب را فداي کار مستحبي نکند، اين است که انسان اطلاعات و معلومات ديني خود را بالا برد. مثلا در همين مثالي که شما ذکر کرده ايد نماز جمعه يک عمل مستحبي است که داراي فضائلي نيز مي باشد ولي اطاعت از پدر و مادر يک عمل واجب که هم در قرآن و هم در روايات بر اين نکته تأکيد شده که انسان نبايد نسبت به پدر و مادر خود کوتاهي کند و بلکه با کمال احترام بايد با آنها رفتار کند ما در اينجا براي نمونه به روايتي از پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) اشاره مي کنيم. ايشان در روايتي در رابطه با رضايت و خشم و غضب خداوند مي فرمايند:«رِضَى اللَّهِ مَعَ رِضَى الْوَالِدَيْنِ وَ سَخَطُ اللَّهِ مَعَ سَخَطِ الْوَالِدَيْن»‏
رضايت خداوند در رضايت پدر و مادر و خشم و غضب خداوند در خشم و غضب والدين است.
بنا براين در هر کاري انسان بايد نصب العين خود را خشنودي خداوند قرار دهد. هر کاري که انسان انجام مي دهد در صورتي الهي است که رضايت و خشنودي خداوند در آن کار باشد و در صورتي شيطاني است که براي خشنودي خداوند صورت نگرفته باشد بلکه در آن انجام آن کار شيطان خوشحال مي شود. اگر در زندگي انسان اين ملاک را در نظر داشته باشد، در انجام دادن هيچ کاري سر در گم و در مانده نمي شود.

پي نوشت:
1- طور(52) آيه 21
2- مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسه الوفا، ج71، ص80.