الان من زیاد حضور ذهن ندارم نمیدونم کدوم ایه بود ولی اینو خوب میدونم اون ایاتی بود که حضرت موسی قوم بنی اسرائیل رو به دین خودش دعوت میکرد،و اون قوم موسی ودینش و تکذیب میکردن و خداوند در بعضی از ایات میفرمود ایا با شما عهد نکرده بودیم اگر پیامبری از جانب ما امد دعوت او را اجابت کنید.منظور از این عهد چیه و خداوند چه موقع و کجا یه همچین عهدی با انسان میبندد وچرا انسان عهد خود فراموش میکند.چرا انسان دچار فراموشی میشه .
عهد و پیمانی که در قرآن کریم مطرح شده ،دارای دو بخش می باشد:
یک عهد و پیمان مربوط به همه بنی آدم اعم از بنی اسرائیل و غیر ایشان است.
دیگری عهد و پیمان خاصی است که با بنی اسرائیل بسته شده است.
درباره عهد با همه بنی آدم در قرآن کریم آمده :
« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ؛(1)
(به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آن ها را برگرفت . آن ها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مىدهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم (و از پيمان فطرى توحيد بىخبر مانديم».
اين آيه از آيات مشكل قرآن از نظر تفسير است . از جهات متعددي جاي بحث گسترده دارد. مفسران در مقام توضيحِ جمله جمله اين آيه و ارتباط اين مطالب با هم و بيان معناي اين آيه، اختلاف نظرهايي دارند تا آن جا كه بعضي گفته اند كه ما از اين آيه چيزي سر در نمي آوريم و از آيات متشابه است.
در اين آيه درباره اصل اين مطلب كه خدا با فرد فرد انسان ها رويارويي داشته و به آن ها گفته كه آيا من خداي شما نيستم و آن ها اقرار كرده اند كه آري تو خداي ما هستي، شكي نيست. ابهامات و سؤالاتي كه وجود دارد، در كيفيت پذيرش مفاد اين آيه است؛ يعني چنين چيزي را به ياد نداريم كه با خدا رو يا رو شده باشيم و خدا چنين مطلبي را به ما فرموده باشد و بدان اقرار كرده باشيم.
علما و دانشمندان اسلامي براي پذيرش مفاد آيه نظریاتی را ذكر نموده اند . يكي از توجيهات و نظريات اين است كه آيه مربوط به «عالم ذر» است؛ يعني خداوند متعال قبل از اينكه انسان ها را در اين عالم بيافريند، از صلب حضرت آدم ذرات ريزي را كه تا روز قيامت يكي پس از ديگري نسل آدميان را مي سازند، استخراج نمود. ارواح را به آن ها متعلق نمود. هر روحي به يكي از ذرات تعلق گرفت و آن ذرات پس از تعلق به روح زنده شدند و ميثاق مذكور را انجام دادند.
اين يكي از نظراتي است كه براي توجيه كيفيت پذيرش مفاد و مراد آيه مطرح شده كه گرچه در روايات مؤيداتي هم دارد لکن اشكالات اساسي بر اين نظريه وارد شده ؛ آيت الله جوادي آملي پس از نقل اين نظريه، متذكر شده كه اين توجيه علاوه بر اينكه با ظاهر آيه ناسازگار است ،مخالف ادله عقلي هم مي باشد ،زيرا مستلزم تناسخ است . تناسخ به حكم عقل محال است.(2) رواياتي که به عنوان مؤيد اين نظريه ذکر شده، ضعيف هستند که قابل اعتماد در معارف و اعتقادات نيستند.
نظريات ديگري هم در اين باره نقل شده است. برخي از مفسران آيه را به «توحيد فطري» حمل نموده اند(3) . برخي ديگر بيان آيه را «تمثيلي» دانسته و متذكر شده اند كه اين آيه هم مانند آيه 11 سوره فصلت تمثيلي مي باشد، نه حقيقي(4) . برخي ديگر از مفسران مقصود آيه را «جنبه ملكوتي» انسان ها دانسته و نوشته اند كه جاي شهود و اشهاد و محل اين ميثاق ملكوت انسان هاست؛ زيرا انسان داراي دو جنبه و دو موطنِ وجودي است . اين دو موطن متباين همديگر نيستند، بلكه متحدند. دو موطن، يكي موطن مُلك است و ديگري موطن ملكوت.موطن ملكوت مقدم بر موطن ملك است . تقدّم آن، تقدم زماني نيست؛ زيرا ملكوت از محور زمان خارج است. انسان در موطن ملكوت خدا را به عنوان ربّ و خويشتن را به عنوان عبد مشاهده كرده؛ زيرا نشئه ملكوت مصون از حجاب است .حقيقت در آن موطن روشن است.(5) برخي ديگر قائلند كه مراد از ميثاق همان اتمام حجتي است كه توسط حجت باطني (يعني عقل) و حجت ظاهري (يعني انبيا و محتواي وحي) صورت مي گيرد .(6)
اما عهد و میثاق دیگری که در قرآن کریم بیان شده، مخصوص بنی اسرائیل است که در آیات متعددی از آن سخن به میان آمده ، در یکی از آیات خداوند متعال فرموده:
« وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ ثمَُّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُونَ(*)وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لَا تخُْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثمَُّ أَقْرَرْتمُْ وَ أَنتُمْ تَشهَْدُونَ؛(7)
(به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد . به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد . به مردم نيك بگوييد. نماز را برپا داريد و زكات بدهيد. سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما- جز عده كمى- سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روىگردان شديد. (*)
هنگامى را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون هم را نريزيد و يكديگر را از سرزمين خود، بيرون نكنيد. سپس شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان) گواه بوديد. »
مرحوم طبرسى در مجمع البیان (8) نقل مى کند : هنگامى که حضرت موسى از کوه طور باز گشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد :کتاب آسمانى آورده ام که حاوى دستورات دینى و حلال و حرام است، دستوراتى که خداوند برنامه کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید. یهود به بهانه اینکه تکالیف مشکلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سرکشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مامور کرد قطعه عظیمى از کوه طور را بالاى سر آن ها قرار دهند.در این هنگام حضرت موسى اعلام کرد چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشى و تمرد توبه نمائید ، عذاب و کیفر از شما بر طرف مى شود و گرنه همه هلاک خواهید شد.آن ها تسلیم شدند و تورات را پذیرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى که هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود مى کشیدند، ولى به برکت توبه سر انجام عذاب الهى از آن ها دفع شد.
مواد پيمان عبارت بود از توحيد پروردگار ؛نيكى به پدر و مادر و بستگان و يتيمان و مستمندان؛ گفتار نيك؛ بر پا داشتن نماز؛ ادای زكات، پرهيز از خونريزى، كه در تورات نيز بيان شده است.از آيه 12 سوره مائده استفاده مىشود كه خدا از يهود پيمان گرفت كه به همه پيامبران الهى ايمان داشته باشند . از آنان پشتيبانى كنند.در راه خدا صدقه و انفاق نمايند. در ذيل همان آيه براى آن ها تضمين مىكند كه اگر به پيمان عمل كنند، اهل بهشت خواهند بود.
اما برای کشف اینکه چرا انسان عهد و پیمان های خود را فراموش می کند، باید به دنبال کشف عوامل نسیان و فراموشی
باشیم.
امور مادي و دنيوي، لذايذ مختلف، گرفتاريهاي گوناگون، برخوردها، افكار، و يا ناراحتيها باعث ميشود انسان، خدا را فراموش كند. بعضي معرفت، ايمان و محبت شان نسبت به خدا چنان نيست كه خود به خود باعث ياد كردن خدا باشد. بايد انسان با زحمت و تمرين سعي كند به ياد خدا بيفتد. ضعف و شدتش هم بستگي به ضعف و شدت ايمان انسان به خدا دارد. آن هايي كه ايمان دارند، به طور طبيعي به ياد محبوب ميافتند. اگر خدا به انسان لطف كند و توفيق دهد كه محبتش را نسبت به خدا تقويت كند، لازمه لطف اين است كه بسيار به ياد خدا باشد. انسان محبوبش را هر چه بيش تر ياد كند ،بيش تر لذت ميبرد و خسته نميشود. اشكال كار ما اين است كه محبتهاي امور دنيا يا غير خدا، آن هايي كه استقلالاً مورد محبت ما قرار ميگيرند، جوري است كه بخش مهمي از قلب ما را احاطه ميكند . باعث ميشود كه از خدا غافل شويم. در اين جا بايد با سعي و دعا و از راههاي مختلف اسباب و وسايلي فراهم كرد كه هميشه به ياد خدا باشيم.
پی نوشت ها:
1. أعراف(7) آیه 172.
2. آيت الله جوادي آملي، فطرت در قرآن (جلد 12 تفسير موضوعي قرآن كريم)، قم، انتشارات إسراء، چاپ سوم، ص 123.
3. طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج4، ص 766.
4. فيض كاشانى، تفسير صافي، تهران، انتشارات صدر، 1415ق، ج2، ص 251.
5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج8، ص 321.
6. فطرت در قرآن ،ص 119 تا 144.
7. بقره(2) آیه 83و84.
8. مجمع البيان ، ج1، ص 262.