22 ساله و دانشجوی ترم اخر کارشناسی هستم از 18 سالگی خواستگار داشتم اما تا به حال علی رقم تعداد زیادی از خواستگارانم ازدواج من جور نشده ، خدا میدونه دیگه از خواستگار اومدن و رفتن خسته شدم و با وجود اینکه تمام احادیث و روایات مربوط به ازدواج و صبر و تقدیر و .... رو بررسی کردم اما متاسفانه اعتمادم رو نسبت به خدا از دست دادم و از این بابت زجر میکشم چون در تمام مسائل دیگه از قبیل بیماری و روزی و .... اعتماد خیلی زیادی به حکمت خدا دارم . بذارید راحت بهتون بگم من زمانی به خدا اعتماد میکنم که خودم دخیل در انتخاب نباشم مثلا وقتی مریض میشم علی رقم مراقبت یا وقتی تو امتحان نمره کم میگیرم علی رقم درس خوندن زیاد یا وقتی یه جایی تو زندگیم روزیم ( خورد و خوراکم ) کم میشه و از این قبیل چیزا صد در صد اعتماد به خدا دارم و میگم من تلاش خودمو کردم ، حتما این خیره من بوده یا این برای من بهتر بوده که خدا سر راهم قرار داده اما راستش تو زمینه ازدواج دیگه نمیتونم به خدا اعتماد کنم خصوصا چون که من شاید نزدیک به 50 تا خواستگار داشتم و از این تعداد موافق ازدواج با سه نفرشون بودم که 2 نفرشونو شک داشتم که میتونم یه زندگی کریمانه داشته باشم یا نه به همین خاطر علی رقم اینکه بهشون علاقه مند شده بود در طی مراحل خواستگاری رو دلم پا گذاشتم و به خاطر یه سری دلیل منطقی و مشکل ساز آینده بهشون نه گفتم که البته سر هر کدومشونم تا 6 ماه اعصاب خوردی و ناراحتی کشیدم تا فراموششون کردم و البته لازمه که بگم خانوادم هم زیاد راضی به وصلت با اون دو نفر نبودن و جمله صریح پدر من درباره اون دو نفر این بود که اگر صبور باشی موقعیت بهتر از این برات میاد ولی هرجور خودت میدونی عمل کن و خوب این جمله پدرم باعث میشد قدری من نگران شم و لازمه بدونید که من الان از جواب ردی که به اون دو نفر دادم راضیم چون عقلانی که فکر میکنم زندگی من با همچین افرادی قطعا به بن بست می رسید اما درمورد نفر سوم که تقریبا 4ماه پیش اتفاق افتاد همه چیز خوب بود طوری که من فقط خدا رو شکر میکردمو با خودم میگفتم همه میگفتن خدا جفت آدمو میرسونه ها اما فکر نمیکردم اینطوری برسونه چون منو ایشون تو چند جلسه ایی که با هم حرف زدیم متوجه شدیم که به شدت از نظر اعتقادی و فرهنگی و سلیقه ای به هم شبیهیم و من فکر میکردم مرد رویاهامو به دست آوردم تا اینکه ایشون جلسه سوم به من گفتن که پارسال با یه خانمی عقد کرده بودن و 15 روز عقد کرده مونده بودن که ایشون میفهمن که اون خانم ، دختر عفیفی نبوده و قبلا با آقایونی ارتباط داشته و ایشونم که نمی تونن خیانت رو تحمل کنن از ایشون جدا میشن ، این آقا آخرین لحظات جلسه سوم این حرفو زدن درست زمانی که داشتن دیگه میرفتن و فردای اون روز هم ایشون عازم سفر حج بودن و قرار بود تا 15 روز دیگه همه چی کات شه تا ایشون برگردن اما پدر و مادر من که این قضیه رو فهمیدن نارضایتی خودشونو ابراز کردن و من هم راستش خیلی بهم بر خورده بود که چرا از اول بهم نگفتن و هزارو یک شک و سوال تو ذهنم ایجاد شدو این شد که مادر ایشون که دوباره تماس گرفتن که قرار بعدیو بذاریم من به ایشون گفتم که نمیتونم با پسرشون ازدواج کنم بابت این قضیه و هر چی هم که پدرو مادر ایشون دیگه اصرار کردن و سعی در راضی کردن ما داشتن ما توجهی نکردیم الان که زمان گذشته و من دوباره بعد از ایشون کوهی ازخواستگار داشتم حس میکنم دیگه هیچ کس مثل ایشون هم کفو من نیست و میگم نکنه من قسمت خودمو با دست خودم رد کردم و این قضیه باعث شده که اعصابم به کلی بهم بریزه و ایمان و توکلم تو زمینه ازدواج رو به خدا ازدست بدم و همش با خودم میگم خدایا گفتی صبوری کن ، کردم اما بعد از این همه مدت و این همه زجری که من سر خواستگارام کشیدم و تو شاهد همش بودی چرا باید با من این کارو بکنی که بعد از این همه مشکلات حالا یکی از راه برسه که همونی باشه که من میخوام اما چرا باید قبلا عقد کرده باشه میگم خدایا نمیشد این قبلا عقد نکرده بود تا ما بی مشکل باهم ازدواج میکردیم ؟ به خدا دیگه خسته شدم خصوصا که دیگه همه بچه های فامیل ازدواج کردن و فقط من موندم و خودم احساس میکنم که مادرم چقدر غصه منو میخوره که چرا همه برخلاف این که شاید کمالات منو هم نداشتن با یکی دوتا خواستگار اولشون ازدواج کردن اما من بعد از چهل پنجاه تا خواستگار هنوز دارم درجا میزنم ؟ ناراحتی خانوادمو میبینم و این بیشتر منو آزار میده . خواهش می کنم راهنماییم کنید و بگید من چی کار کنم که از این همه اعصاب خوردی راحت شم ؟ مشکل من اینه که نمیدونم این خواستگارار من رد کردم یا خدا ؟ مگه نه این که هر بنده ای امرشو به خدا واگذار کنه همه چیزو خدا پیش میبره ؟ من واقعا تو زمینه ازدواج نمی تونم تصمیم بگیرم البته تا الان به جز اون یه مورد هیچ کس کاملا مورد علاقه من نبوده ؟ اما همونم میگم نکنه من اشتباه کردم در حالی که من اون آقا و خونوادشونو خوب نمیشناختم ، شایدم اصلا اشتباه نکرده باشم اما این همه شایده که زندگیمو بهم ریخته و در کنار همه اینا من مشکلات دیگه ای هم تو خونه دارم که واقعا دلم میخواد دیگه ازدواج کنم و سر نمازی نیست که دعا نکنم و بابت ازدواج به درگاه خدا اشک نریزمو التماسش نکنم اما اینکه چرا جور نمیشه به خدا نمی دونم ؟ خواهش میکنم فقط بهم نگید که سخت میگیری وگرنه ازدواج کرده بودی که اصلا این حرفو قبول ندارم خدا میدونه من به دنبال یه زندگی موفق هستم که با هرکسی نمی تونم داشته باشم و یه نکته دیگه که باید بدونید من از 50 تا خواستگار فقط به حدود 25 تاشون اجازه دادم که حضوری بیان باقی رو همون موقع رد کردم اینو هم گفتم که شاید به مشاورتون کمکی بکنه . در کل هم دعام کنید و هم کمکم که من چی کار کنم که اعتمادم به خدا برگرده و اینقدر غصه نخورم ؟ به خدا وقتی کسی خواستگاری میکنه اینقدر بی میلم حتی بعضی وقتا تو تنهایی برا خودم بلند بلند گریه میکنم که چرا هیچ کس جفت من نیست و با خودم میگم این یکی هم مثل قبلیه ، اینم بیاد بازم هیچ اتفاقی قرار نیست تو زندگی من بیافته و کلا نسبت به خواستگار بی حوصله شدم و به شدت بی میل نسبت به زندگی . خواهش میکنم بگید چی کار کنم که اعتمادو دوباره به دست بیارم و بگید ببینم امکان داره خدا ازدواج منو با کسی رقم زده باشه و من ردش کرده باشم یا غیر ممکنه ؟ و این که مگه خود خدا تو قرآنش نمیگه من همه رو جفت آفریدم پس چرا یه عده تا آخر عمرشون ازدواج نمی کنن؟ در پایان تشکر قبلی میکنم از راهنمایی شما. اجرکم عندالله
با سلام و سپاس از ارتباط شما پرسشگر گرامی با مرکز ملي پاسخگويي به سوالات ديني.
براي روشن شدن اين مسئله در ابتدا مقدماتي را بيان مي كنيم:
الف) هر چند دختران جوان و دمبخت و نيز والدين آنها علاقهمندند تا هر چه زودتر ازدواج كرده، زندگى آينده شان را روشن كنند و به اصطلاح از بلاتكليفى بيرون آيند و ...؛ ولى چه خوب است به شرايط و موقعيتهاى اجتماعى، فرهنگى، خانوادگى و ... جامعه و فرد توجه كافى شود. با توجه به عوامل مختلفى كه در سطح كلان جامعه مطرح است، سن ازدواج دختران و پسران بالا رفته است. این واقعیت اجتماعی مطلوب نیست و باید در پی کاهش آن بود; ولی باید به عنوان یک واقعیت تلخ و رنج آور پذیرفته شود. حتی برخی دختران در سنین بالاتر از 30 سال ازدواج می کنند و ازدواج موفقی هم دارند. بنابر اين دختر خانمى همچون شما زمان ازدواجش دير نشده است.
ب) اگر در زندگی بسیاری از کسانی که زود ازدواج کردند - در مواردی که آشنایی ها از طریق های غیر مشروع انجام گرفته - دقت و تامل کافی صورت گیرد، آشکار می گردد زود ازدواج کردن به صلاح دختر و زندگی اش نبوده است و در واقع شری است که به دنبال عدم رعایت اصول اخلاقی و ارزشی و بی توجهی به عفت و عفاف گریبانگیر فرد گردیده و مدت ها زندگی مشترک دختر و خانواده های دو طرف را تلخ ساخته است.
خداوند می فرماید: «چه بسا شما چیزی را دوست ندارید. ولی خیر شما در آن است و چه بسا شما چیزی را دوست دارید ولی آن چیز برای شما شر است; عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم ». پس زود به خانه بخت رفتن همیشه به معنای خوشبختی نیست. اگر به حفظ پاکی و عفت خود استمرار بخشید و در امتحان الاهی موفق و سرافراز شوید، خداوند از طریقی که هیچ کسی نمی داند، فرد صالح و شایسته و لایقی را به سراغ شما می فرستد . مطمئنا شما هم خوب می دانید عفت از هر ارزش ظاهری دیگری گرانسنگ تر و ارزشمندتر است و در واقع با هیچ امر دیگری قابل مقایسه نیست.
ج) یکی از عمده ترین دلایل به تعویق افتادن ازدواج ها، بالا رفتن سطح توقعات مادی طرفین است بنا بر این باید سطح توقعات منطقی باشد و از تکلفهای بدون مورد پرهیز كرد.
د) براي انتخاب همسر لازم است ملاك هايي داشته باشيم تا در تصميم گيري دچار ترديد و سر در گمي نشويم. معيارها و ملاك هايي كه در انتخاب همسر بايد در نظر گرفته شود دو نوع است:
الف . آن هايي كه ركن و اساس اند و براي يك زندگي سعادتمندانه حتما لازم اند.
ب . آن هايي كه شرط كمال هستند و براي بهتر و كاملتر شدن زندگي اند و بيشتر به سليقه و موقعيت افراد بستگي دارد.
ملاك هاي دسته اول عبارتند از:
1. تدين و دين دار بودن فرد. زيرا انساني كه دين ندارد هيچ ندارد انسان بي دين در حقيقت مرده ي متحرك است و كسي كه پاي بند به دين (كه اصلي ترين مسأله زندگي است) نباشد هيچ تضميني وجود ندارد كه پاي بند به رعايت حقوق همسر و زندگي مشترك باشد. انسان ديندار هرگز نمي تواند با همسر بي دين كنار بيايد و با هم زندگي سعادتمندانه اي داشته باشند.
2. اخلاق نيك داشتن كه منظور داشتن صفات و خلق و خوهاي پسنديده در نظر عقل و شرع است . در واقع اخلاق و دين دو ملاك و معيار اصلي در ازدواج و انتخاب همسر است . اگر بخواهيم نمونه هايي از اخلاق خوب و بد را اشاره كنيم مي توان موارد زير را ذكر كرد.
الف . خوش زباني و بدزباني زبان ترجمان و بيانگر احوال درون است و زبان دريچه اي است از محتويات درون فرد, زبان انسان آينه ي دل اوست.
ب . بزرگواري و حسادت
ج . خوش خلقي و كج خلقي
د. حق پذيري و لجاجت
3. شرافت و اصالت خانوادگي كه منظور نجابت و پاكي خانواده است زيرا ازدواج دختر و پسر تنها پيوند و تركيب دو فرد نيست بلكه پيوند دو خانواده است و نمي توان گفت من مي خواهم با خود اين فرد ازدواج كنم و كاري به خانواده و فاميلش ندارم . زيرا اين فرد شاخه اي است از اين خانواده و از ريشه هاي همان درخت خانواده تغذيه كرده است و صفات اخلاقي , روحي عقل و جسمي آن خانواده را از راه وراثت و محيط و عادات به اين فرد منتقل كرده است.
4. عقل ; در واقع همان نور افكني است كه جاده زندگي را روشن مي كند و بايد زن و شوهر براي اداره ي زندگي و تربيت فرزندان از نيروي عقل و فهم برخوردار باشند و رشد عقلي كافي پيدا كرده باشند همان طور كه ائمه اطهار ما را از ازدواج با افراد احمق و كم عقل نهي فرموده اند.
5. تناسب , همتايي و كفو همديگر بودن كه از حساس ترين نكاتي است كه بايد در انتخاب همسر مورد توجه قرار گيرد همتايي و تناسب از نظر و جنبه هاي مختلف مثل:
الف . تدين و ميزان پاي بندي به دستورات شرع
ب . همتايي و هماهنگي فرهنگي و فكري
ج . همتايي اخلاقي و پاي بندي به آداب اخلاقي
د. كفو همديگر بودن از نظر تحصيلات علمي، منظور اين است که از نظر تحصيلي فاصله خيلي زياد بين زوجين نباشد مثلا ازدواج يک فرد با تحصيلات ابتدايي با فردي که کارشناسي دارد يا بيشتر توصيه نمي شود.
ه. تناسب در زيبايي
و. تناسب سني
ز. تناسب مالي و سطح اقتصادي و...، منظور اين است که يکي از خانواده فقير و ديگري از خانواده ثروتمند نباشد. ملاك ها و معيار و مسائل ديگري كه بيشتر مربوط به سليقه و موقعيت افراد دارد. در دسته ي دوم قرار مي گيرد و مي توان از آن صرف نظر كرد.
ه) در مورد توكل و اعتماد به خداوند بايد بگوييم كه ما در همه ابعاد زندگي به خداوند متعال تكيه مي كنيم واز او ياري مي خواهيم.اين بدان معنا نيست كه ما مسئولت رفتارهايمان را به عهده نگيريم. خداوند ما را مختار آفريده و به ما قدرت انتخاب داده. توکل یعنی تا آنجا كه توان فكري و جسمي داريم تلاش خود را انجام دهیم و با اعتراف به اینکه نیازمند به خداوند متعال هستیم به علم قدرت و حکمت بی نهایت او تکیه کنیم. نباید فکر کنیم تلاش و کوشش با تکیه به خداوند و واگذار کردن کارهایمان به او منافات دارد.
و) برای پاسخ به یک خواستگار لازم است بر اساس ملاک های روان شناختی و دینی وبا بررسی همه جوانب بدون اینکه احساساتی شویم و تصمیمی عجولانه بگیریم خواستگار را مورد بررسی قرار دهیم بنا بر این وقتی بر اساس ملاکهای معتبر عقلی و شرعی تصمیمی گرفتیم لازم است بدون هیچ نگرانی به انتخاب خود احترام بگذاریم و به ان وفادار بمانیم. با توجه به نکات بالا پاسخ شما را بیان می کنیم:
1. با توجه به وضعیت ازدواج در جامعه ما، ازدواج شما هنوز دیر نشده. بنا بر این از این بابت نگران نباشید.
2. هر چند می بایست قبل از اینکه به ان خواستگار جواب منفی بدهید در مورد او تحقیق می کردید. زیرا با تحقیق می فهمیدید دلیل واقعی جدا شدن او از همسرش چه بوده و می توانستید با آگاهی بیشتری تصمییم بگیرید. به هر حال نمی توان گفت بصورت صد در صد آن خواستگار همسر خوبی برای شما بوده، زیرا شما شناخت چندانی از او نداشته اید. بنا بر این با احترام به تصمیم خود و پذیرفتن شجاعانه مسئولیت آن، فرصتهای بعدی خود را غنیمت بشمرید و آنها را از دست ندهید.
3. برای پاسخ به خواستگاران خود ملاک های معتبری داشته باشید تا هنگام تصمیم گیری دچار تردید نشوید و یا از روی احساسات تصمیم بگیرید.
4. با انجام ورزش روزانه، تفریحهای سالم به همراه خانواده یا دوستان خوب و شرکت در جمعهای فامیلی شادابی و نشاط خود را حفظ کنید.
5. مطمئن با شید خداوند متعال خیر و صلاح بندگان را می خواهد، ولی یکی از سنت های خداوند این است که برای تصمیم گیری به انسان ها قدرت انتخاب داده بنا بر این خیلی از کسانی که ازدواج نکرده اند مسئولش خودشان بوده اند. منظور از جفت بودن موجودات این است که بصورت کلی خداوند موجودات را از یک جنس نر و یک جنس ماده افریده ولی کسی که با اختیار خود ازدواج نمی کند ارتباطی با این مطلب ندارد.
6. با توکل به خداوند و توسل به ائمه هدی علیهم السلام بدون هیچ نگرانی تمرکز خود را متوجه تحصیل نمایید و اگر فرصت مناسبی برای ازدواج فراهم شد با تصمیم گیری مدبرانه آن را غنیمت بشمرید.