جرا با وجود اینکه خداوند در قرآن می فرماید "لا اکراه فی الدین" افراد مرتد را می کشند؟
همچنین جرا با وجود این آیه ی شریف پیامبر جنگ های پی در پی می کردند که با خون وخون ریزی زیادی همراه بود؟

پرسش:
شرح : 1- جرا با وجود اینکه خداوند در قرآن می فرماید "لا اکراه فی الدین" افراد مرتد را می کشند؟

پاسخ:
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
خداوند در سوره بقره آیه 256 است كه می فرماید: «لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی؛ در دین هیچ اجباری نیست، و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.» اما حقيقت آن است كه بسیاری از افراد در تفسیر این آیه دچار اشتباه می شوند .
در حقیقت این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد ، بلکه بالاتر از آن می گوید اجبار در دین شدنی نیست . این بیان بسیار دقیق است ؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی و قلبی ، قابلیت اجبار کردن یا اجباری شدن را ندارد ؛ پس به این معنا نیست که در دین و دین داری هیچ نوع اجباری وجود ندارد و یا می شد در دین اجبار باشد اما خدا آن را برداشته ؛ دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست.
اما ارتداد اصلاً ارتباطی با حوزه اعتقاد فردی ندارد ، بلکه حقیقتی اجتماعی است ؛ به همین خاطر اولین شرط ارتداد ، اظهار کردن ارتداد است . معنای دقیق تر آن موضع گیری در مقابل اسلام در جامعه است ؛ بنابراین مربوط به جامعه می شود و یک جرم اجتماعی و سیاسی در جامعه اسلامی است.
نکته قابل اهمیتی که در ادامه آیه ذکر شد، این است:« ... قد تبین الرش من الغی» یعنی راه رشد و سعادت و حق از راه گمراهی شناخته شده ؛ پس چه نیازی به اجبار است ، وقتی که راه حق روشن و آشکار است؟!در نتیجه هر کس می تواند به دنبال حقیقت بوده ،آن را از روی فکر و استدلال خود برگزیند . بدان عمل کند و هیچ حکمی بر او بار نشود . خود او در خصوص اعمال و رفتار و عقایدش تنها در پیشگاه خداوند در قیامت پاسخگو است .
ارتداد در صورت اظهار و عناد و موضع گیری در مقابل اسلام مطرح می شود که مسئله ای اعتقادی و فردی نیست. یعنی اگر فردى در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، مى‏تواند دین دیگر را انتخاب کند، اما در جامعه‏اى که بر اساس اعتقادات و باورهاى دینى، قوانین، رفتارهاى اجتماعى و فردى، امیال و آرزوهاى انسان‏ها ارزش‏هاى اخلاقى شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهاى بسیارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضع‏گیرى نموده و درصدد تخریب آن ها باشد.
دلیل این منع هم روشن است ، زیرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و اجتماعى ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد ؛ بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومى و ایمان مردم را متزلزل مى‏کند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سرى شرایط اسلام با مرتد برخورد مى‏کند ؛ اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنیت فکرى و فرهنگى جامعه آسیبى وارد نکرد، به او کارى ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیده‏اش نزد خودش محترم است.
پس ارتداد در اسلام ، بیش از آن که جنبه اعتقادی و فردی داشته باشد ، جنبه های دیگر اجتماعی دارد ؛ زیرا واقعاً دین اسلام برای کسی که به دنبال حقیقت باشد، ارزش قایل است .خود بر این امر تاکید می نماید . پس قرار دادن حکم ارتداد بر یک تحقیق حقیقت جویانه بی معنی است . مشکل آن جاست که انکار دین رسمی جامعه و عقیده بخش اعظم اجتماع توسط فرد علنی شود و باورهای اصیل دینی مورد هجمه قرار گیرد .
براى پى بردن به فلسفه این حکم الهى باید خاستگاه وضع این حکم از دیدگاه قرآن بررسى شود. قرآن نقل مى نماید:
«جمعى از اهل کتاب (یهود) گفتند (بروید ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز کافر شوید و (باز گردید) شاید آن‏ها (از دین خود) باز گردند».(1)
دوازده نفر از دانشمندان یهود خیبر و نقاط دیگر، نقشه‏اى ماهرانه براى متزلزل ساختن باور و ایمان بعضى از مؤمنان طرح نموده و با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام(ص) برسند و ظاهراً ایمان بیاورند، ولى در آخر روز از آیین برگردند. هنگامى که از علت کارشان سؤال شد بگویند: ما صفات محمّد را از نزدیک مشاهده کردیم . هنگامى که به کتب دینى خود مراجعه نموده یا با دانشمندان دینى خود مشورت کردیم، دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبیق نمى کند . از این رو برگشتیم. این موضوع سبب مى شود که عده‏اى بگویند این‏ها که به کتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند ، راست مى گویند و به این وسیله ایمان مسلمانان متزلزل مى گردد.(2)
مکر و نیرنگ کفار به وسیله خداوند آشکار گردید . خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. این ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمى باشد، بلکه در همه زمان‏ها امکان اجراى آن وجود دارد.
اسلام با وضع چنین حکمى جلوى مفاسد احتمالى (که برخى نیز به وقوع پیوسته) را گرفته است که در ذیل به نمونه هایى از این مفاسد اشاره مى کنیم:
1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ایمان درونى در سطح بالا نیستند، بلکه برخى افراد در ایمانشان سست هستند. این گونه تبلیغات افراد سست ایمان را تحت تأثیر قرار مى دهد . آن‏ها را از مسیر حق باز مى دارد. حدّ و حکم شرعى ارتداد مى تواند افراد را از انحراف باز دارد.
2- اگر اسلام جلوى این روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى علیه دین صورت مى گرفت . کفار با تبلیغات شدید علیه اسلام، علاوه بر این که مسلمانان را دلسرد مى کردند، باعث دلسرد شدن افرادى که گرایش به اسلام داشتند مى شدند.
3- مهم‏ترین مسئله ارتداد، پیامدهاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آن است.
در جامعه اسلامى که اسلام و احکام و قوانین آن پایه براى رفتارهاى فردى و اجتماعى و روابط خانوادگى و تعیین کننده رفتار انسان‏ها با یکدیگر و ارزش‏هاى اخلاقى جامعه است، هر گونه اختلالى در ایمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهى‏ها، در رفتارها تأثیر گذاشته ، التزام به احکام و قوانین دینى و اجتماعى را سست مى کند و ارکان جامعه را مورد تهدید جدّى قرار مى دهد.
همچنین گسترش افکار انحرافى در جامعه که از طرف افراد مرتد ایجاد مى شود، نیروى مسلمانان را از جهت کمّى و کیفى مورد تهدید قرار مى دهد، از این جهت هر گونه برنامه ریزى بر اساس نیروهاى اسلامى در جامعه، غیر ممکن خواهد بود.
با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص مى شود که حکم ارتداد، یک حکم اجتماعى و سیاسى است، هم چنین آنچه در روایات در مورد حکم ارتداد بیان شده، در زمانى است که انکار دین اسلام جاحدانه باشد، یعنى شخصى به رغم حقانیّت دین اسلام ،به جهت انگیزه‏هاى نادرست از دین اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گیرى نماید؛ بنابراین اگر کسى دین دیگرى غیر از اسلام را (آن هم پس از بررّسى و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات دیگر) انتخاب نماید، این عقیده براى او محترم است، تا زمانى که به صورت موضع‏گیرى در مقابل اسلام و تهدید آن در نیاید. به همین خاطر، ارتداد تضادى با آزادى عقیده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناى حقانیّت و درستى هر عقیده‏اى نمى باشد.
در عين حال اگر فردی اصرار در ابراز عقیده خود و تبیین نادرست بودن دین قبلی خود دارد ، می تواند از تحت حمایت جامعه اسلامی و قوانین آن خارج شده ، در محیطی دیگر به نشر این عقیده خود بپردازد . در هر حال اساس حکم ارتداد امری عقلانی و مورد تایید ساختارهای اجتماعی است .
در انتها توجه به اين نكته هم ضروري است كه حکم ارتداد در ادیان آسمانى دیگر (میحیت و یهود و زرتشتی) نیز بیان شده (3) ، طبیعى است که هر دینى براى محافظت از کیان خود، راهکارهایى را براى وحدت پیروان اندیشیده باشد.
همچنين حكم مرتد حقيقي در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (4) اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین و اعلان آن ،خونش مباح شده ،اعدام می شود ؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند اعدام نيست ؛ در نتيجه از چهار قسم مرتد ملی و فطری (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها ، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است و در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود (5) .

پی‏نوشت‏ها:
1. آل عمران (3) آیه 73.
2. تفسیر نمونه، ج 2، ص 466.
3. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنیه، فصل 13؛ عهد جدید (انجیل)، نامه‏ای به مسیحیان عبرانی، بند 10.
4. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 118.
5. عبد الکریم موسوی اردبیلی، فقه الحدود و التعزیرات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ق، ص 840.

پرسش: 2 همچنین جرا با وجود این آیه ی لا اکراه فی الدین پیامبر جنگ های پی در پی می کردند که با خون وخون ریزی زیادی همراه بود؟

پاسخ:
@@با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشکر به خاطر ارتباطتان با این مرکز؛
بین جنگ های رسول خدا (ص) و «آیه لا اکراه فی الدین» منافات نیست، زیرا پیام آیه این است که انسان ها در انتخاب دین آزاد و در پذیرش دین اجبار و اکراه نیست. اسلام با تقلید کورکورانه در عرصه انتخاب دین مخالف، و به انسان‌ها سفارش نموده است که بر اساس خرد، استدلال و تحقیق دین را انتخاب نمایید.
اما جنگ های رسول خدا به منظور دفاع از اسلام و مسلمانان صورت گرفت، نه به منظور تحمیل دین بر مردم .آنچه که پیامبر انجام داد ،دعوت مردم به دین خدا بود. این وظیفه همه انبیا است، زیرا آنان مبعوث شده بودند که مردم را از قید و بندهای ظالمان و عقاید خرافی رها کنند . دینی را برای آنان معرفی نمایند که سعادت آنان تامین گردد. فراخوانی انسان ها به دین برتر امر عقلی است، زیرا عقل حکم می‌کند که اگر انسان های در مسیر انحرافی قرار گرفته و از بیراه می روند، باید آن ها را نجات داد،
مانند این که شخصي با ادامه اين مسير خاص در چاه می افتد، در اين جا وظیفه انسان دیگر آن است که به وی راه امن و صحيح را نشان دهد، صرف نشان دادن راه اجبار وی در گزینش راه نیست. رسول خدا مردم را به دین خدا فرا خواند زیرا سعادت آنان در پیروی از دین خدا تامین می‌شد، اما مشرکان حاکمیت اسلام را با منافع خود در تضاد می دیدند، از این رو علیه پیامبر و مسلمانان توطئه و مانع گسترش اسلام می‌شدند.
تاریخ نشان می‌دهد که رسول خدا مدت 13 سال در مکه اقدام به جنگ نکرد، و حال این که مشرکان وکافران سخت حضرت و مسلمانان را اذیت کردند. به گونه‌ای که رسول خدا از شهر خود (مکه) مجبور به هجرت شد. اینان بعد از هجرت پیامبر نیز دست از توطئه بر نداشتند و هر روز درقالب‌های مختلف در صدد ضربه زدن به اسلام و مسلمانان بودند. آیا مشرکان نبودند که به منظور اذیت مسلمانان و سقوط اسلام اقدام به جنگ بدر کردند؟ طبیعی بود که رسول خدا در برابر اقدامات مشرکان و کافران عکس العمل نشان دهد و از اسلام و مسلمانان دفاع کند.
اصولاً در اسلام در سه مورد به قدرت نظامی توسل جسته شده است:
1. در مورد محو آثار شرک و بت‌پرستی؛ زیرا از نظر اسلام، بت‌پرستی دین و آیین نیست؛ بلکه انحراف، بیماری و خرافه است. هرگز نباید اجازه داد تا جمعی در یک مسیر غلط و خرافی پیش روند و به سقوط کشانده شوند. از این رو، اسلام، متوسل به زور شد و بتخانه‌ها را در هم کوبید.
2. در برابر کسانی که نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را می‌کشند، دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است. شاید بیش تر جنگ‌های اسلامی در زمان پیامبر(ص) از همین قبیل باشد؛ به عنوان نمونه، جنگ هایی چون: اُحد، احزاب و حنین را می توان نام برد.
3. برای کسب آزادی در تبلیغ. هر آیینی حق دارد که به طور آزاد و منطقی، خود را معرفی کند. اگر کسانی مانع از این کار شوند، آن آیین می تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد. (1)
پس چنان كه ذكر شد جنگ ها و خونريزي هايي كه در صدراسلام رخ داد به منظور اجبار براي مسلمان كردن ديگران نبود چنان كه مسلمانان مدينه سال ها در كنار يهوديان مدينه بدون هيچ مشكلي زندگي مي كردند و پيامبر هيچگاه به اجبار از ايشان اسلام اوردن را نخواست و تا زماني كه پيمان نشكستند با آن ها به نبرد نپرداخت .
در این جا به عنوان نمونه به علل جنگ «بدر» و«احد» اشاره می‌شود تا اثبات شود که جنگ های رسول خدا به منظور دفاع بوده است:
1- جنگ بدر
جنگ بدر در ماه رمضان سال دوم هجری بین مسلمانان و مشرکان مکه در سرزمین بدر رخ داد. دلیل اصلی این جنگ آن بود که مشرکان مکه اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کرده بودند و مسلمانان مهاجر در شهر مدینه در تنگدستی و فقر به سر می‌بردند. از این رو وقتی رسول خدا متوجه شد کاروان تجاری قریش به سرپرستی ابوسفیان بن حرب از شام به مکه باز می‌گردد، تصمیم گرفت. با سپاه مسلمانان به کاروان حمله ببرد و به تلافی اموال مصادره‌شده‌ مسلمانان مهاجر، اموال و کالاهای بازرگانان قریش را مصادره کند تا بنیه مالی مسلمانان تقویت شود.
رسول خدا به همراه 313 تن از یاران خویش از مدینه بیرون رفت. سپاه اندک مسلمانان با 20 شمشیر و هفتاد شتر و اسب در هفدهم ماه رمضان جنگ شروع شد. سر انجام با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت.(2)

2- جنگ احد
علت اصلی جنگ انتقام از مسلمانان بود، بدین معنا سران قریش برای تلافی شکست بدر و کشته شدن سران خود،پنجاه هزار دینار از سود کاروان تجاری ابوسفیان را به جنگ با رسول الله اختصاص دادند . سپاهی مرکب از سه هزار نفر با دویست اسب و سه هزار شتر با آذوقه و تجهیزاتی کافی تشکیل دادند. این سپاه در عصر روز چهارشنبه چهارم شوّال سال سوم هجری در درّه عقیق نزدیک احد مستقر شدند. پیامبر(ص) به وسیله نامه عموی خود عباس بن عبدالمطلب از حرکت قریش آگاه شد. پیامبر پس از مشورت با مسلمانان در مورد اینکه در مدینه بمانند و دفاع کنند یا به خارج مدینه بروند،عازم احد شدند.نیروهای اسلام در این نبرد هفتصد نفر بودند.در این جنگ ابتدا مسلمانان پیروز شدند، ولی با تخلف برخی از نیروهای مسلمان از دستور پیامبر پیروزی مسلمانان به شکست تبدیل شد.(3)

پي نوشت ها:
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 282، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1379ش.
2. آيه الله سبحاني ، فروغ ابدیت ، ج1 ص 490 ، دفتر انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم ،سال چاپ 1370 ش.
3. ابن سعد، الطبقات الکبری ج2، ص 28. دار الكتب العلمية ، بيروت‏ ، 1418 ق