سلام عليكم بنده یک دانشجویه رشته الکتروتکنیک هستم راستش با این اختشاش و حرمت شکنیهایی که به تازگی پیش آمده که تاکید میکردن چشمهایتان را باز کنید من نیز ازین قاعده مستسنا نبودم و به فکر فرو رفتم. دین.اسلام.سونی.وهابی... مسیحیت.بودایی.زرتشتی و. . . این همه ادیان در جهان وجود دارد و برای بهتر زیستن انسانها و کمال است. و در نهایت رفتن به بهشت! خوب ببنید تا اینجا که یه چند دین نام بردم چرا اینهمه گوناگونی؟!!! حالا ما که در این دین یعنی در دین اسلام هستیم از کجا بدونیم این دین سرتر از بقیه دینهاست در حالی که آنها نیز همین شعارو زمزمه میکنن!! همین دین مسیحیت رو در نظر بگیرید ببینید چند میلیون نفر مسیحی هستن؟!!! اوناهم پیش خودشون میگن جمعیت ما مسیحیا بیشتره دینمونم کامله پس نباید شکی کنیم به دینمون!! یه مثال میزنم:فرض کنید خود شماییکه دارن این ایمیل منو میخونید تو آمریکا به دنیا اومده باشین پدر مادرتان شمارو بزرگ میکنه شما هم اجبارا مسیحی میشید بدون اینکه چیزی بدونید و پایبند دین خود میشید و با گوش کردن صحبتهایه پدر خود تا آخرین نفس از دین خود دفاع میکنید و دین اسلام را دین غمو اندوهو خسته کننده ای میدانید!! واقعا چرا؟!!! حالا که شما در ایران به دنیا آمده اید شما نیز از دین خود دفاع میکنید و مدرکو سندی میارید که دالی باشه واسه حرفاتون. واقعا سردرگم شدم نمیدونم اطلاعاتم نسبت به دینم کمه یا. . . در عین حال به خدا اعتقاد دارم به این نظمو ترتیب به این همه نعمت یعنی دین ما با این همه سختی بهترین دینه؟ یعنی این اونور آبیا که اینهمه عشقو حال میکنن بعد به خدا هم اعتقاد دارنو عبادت میکنن میرن بهشت؟ چرا اونا راحت تر میرن بهشت ولی ما؟!!! همش داریم امتحان پس میدیمو مبارزه میکنیم؟ خیلی ممنون از شما جاوید 89/7/19
پرسشگر گرامي با سلام سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
فارغ از منشأ و عامل به وجود آمدن سوالات و ابهامات بايد گفت: اين قبيل ترديدها و سوالات امري كاملا طبيعي و تا حدي معقول و لازم براي هر فرد حقيقت جو و داراي سلامت رفتار و منش است . طبيعي است كه هر انسان منصف و عقل مداري پس از رسيدن به رشد فكري و عقلي از خود بپرسد: به چه دليل دين و آيين نياكان من بر حق بوده و بر ديگر اديان برتري داشته باشد ؟
اتفاقا اسلام به شدت از اين نوع نگرش و تامل منطقي و عقل مدارانه استقبال كرده و از هر نوع رفتار عقل گريزانه و تقليد گرايانه بدون تفكر و منطق انتقاد نموده است ، اصولا اسلام از راه هاي گوناگون مي كوشد انديشه بشر را از اسارت هاي باطل برهاند . توصيه مي كند كه آدمي با ديد باز و وسعت نظر بينديشد و داوري كند و دين و آيين حق را برگزيند. اين سخن قرآن است كه مي گويد:
«به آن بندگاني مژده باد كه همه سخنان را مي شنوند و بهترين را بر مي گزينند».(1)
يا : « چون به ايشان گفته شود كه از آن چه از سوي خدا فرود آمده است، پيروي كنيد، گويند: نه، به همان راهي مي رويم كه پدران ما مي رفتند. حتي اگر پدران شان بي خرد و گمراه بوده اند!»(2)
آيه اخير، انسان ها را توبيخ مي كند كه چگونه به راه پدران و تقليد از آنان رفتند ، شايد پدران آن ها درك نمي كردند ؛ پس تقليد در دين از نظر قرآن محكوم است. به علاوه در روايات تصريح شده که تقليد در دين، نه فقط از پدر و مادر مردود است ، حتي تقليد در عقايد از شخصيت هاي بزرگ هم جايز نيست.(3)
البته اين بدان معنا نيست كه بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود ، بلكه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر صورت انتخاب دين بايد با استدلال و آگاهي و تحقيق باشد ، پس اسلام خود سفارش به تحقيق و تامل و بررسي مي نمايد و از اين امر هيچ پرهيز و ابائي ندارد .
در اين مسير مهم ترين و كاربردي ترين ابزار براي شناخت حقيقت همان عقل و نيروي انديشه بشر است كه در هر زمان و هر مكاني مي تواند عامل تميز دادن حق از باطل بوده، حقيقت را بر انسان آشكار كند . با داشتن چنين قوه و نيرويي و با معيار و مبنا قرار دادن آن ، كثرت پيروان اديان مختلف يا سنت هاي آبا و اجدادي و... هيچ تاثيري در درك حقيقت نهايي نخواهد گذاشت .
بنابراين هر فردي پس از رسيدن به بلوغ فكري و جسمي ، به حكم عقل و البته به تصريح اسلام ، موظف است كه دين حق را يافته و مباني فكري و اعتقادي خود را بر اساس استدلالات عقلي و برهاني پايه ريزي نمايد ؛ البته اين بدان معنا نيست كه لازم باشد. انسان تفكرات قبلي خود و باورهاي مبتني بر فطرت دروني خود را به كناري نهاده، آن ها را انكار نمايد، بلكه به مقتضاي رشد فكري و عقلي لازم است براي دفع شبهات و اشكالات عقلي ، پايه هاي فكري خود را بر اساس تفكر و برهان و استدلال استوار نمايد .
اما در خصوص اين كه همه اديان و مذاهب گوناگون را راه هايي براي بهتر زيستن انسان ها و رسيدن به كمال در نهايت رسيدن به بهشت خوانديد بايد گفت :
از نظر قرآن کريم، دين خدا از آدم تا خاتم يکي است و اختلاف در دين وجود ندارد. همه پيامبران به يک مکتب دعوت ميکردهاند. اصول مکتب انبيا که دين ناميده ميشود، يکي بوده است. تفاوت شرايع آسماني در يک سلسله مسايل فرعي و شاخهاي بود، که به حسب مقتضيات زمان و خصوصيات محيط و ويژگيهاي فکري و فرهنگي مردمي که دعوت شدهاند، متفاوت ميشد.اما در واقع همه اين اديان و شرايع مختلف، شکلها و صورت هاي متفاوت از يک حقيقت و در مسير يک هدف و مقصود بوده اند.
تفاوت اساسي اديان در سطح تعليمات شان بوده که پيامبران بعدي به موازات تکامل بشر در سطح بالاتري تعليمات خويش را القا کردهاند؛ مثلاً تعليمات اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان و معارف پيامبران پيشين از نظر سطح تكاليف و عمق معارف نسبت به اديان قبل تفاوت بسياري دارد. بشر در تعليمات انبيا مانند يک دانشآموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرين کلاس بالا بردند.
مکتب پيامبران تدريجاً بر حسب استعداد جامعه انساني عرضه شده تا بدان جا که بشر، به حدي رسيده است که آن مکتب به صورت کامل و جامع توسط حضرت محمد (ص) عرضه شد. از نظر قرآن هم آن چه وجود داشته و همه پيامبران عرضه کردهاند، دين بوده ، نه اديان،که نام آن " اسلام" است. البته مقصود اين نيست که در همه دورهها دين خدا با اين نام خوانده ميشد، بلکه مقصود اين است که حقيقت دين داراي ماهيت تسليم و عبد محض در برابرخدا بودن است که بهترين معرف آن لفظ« اسلام» است.(4) از اين رو قرآن ميگويد:
"ان الدين عند الله الاسلام؛ دين نزد خدا اسلام است".(5) يا ميگويد: "ابراهيم نه يهود و نه نصراني، بلکه حق جو و تسليم فرمان خدا (مسلمان )بود".(6)
پس دين خدا که از طرف پيامبران الهي عرضه شده، يکي بوده است، با آن خصوصيتي که گفته شد و مردم در دورانهاي پيامبران موظف بودهاند از شريعت پيامبر زمان خود پيروي نمايند، به لحاظ اين که در آن زمان دين به شکل کامل تر از زمان گذشته عرضه ميشود، تا برسد به دوران خاتميت که همه مردم پس از بعثت رسول اکرم (ص) بايد از دين او که دين اسلام است تبعيت نمايند.
اما با پايان دوران عمل و توجه به تعاليم يك دين به امر خداوند و آمدن پيامبر و شريعت جديد ، ديگر عمل به آن دستورات عين مخالفت با اراده خداوند و ضد عبوديت و تسليم در برابر اوست ، در نتيجه در هر مقطع زماني پيروي از يك دستور عمل مصداق تسليم و تعبد و بندگي مطلق در برابر خداوند - كه عامل اصلي كمال و سعادت بشر محسوب مي شود - است .
پس مي توان نتيجه گرفت همه پيروان راستين اديان آسماني گذشته در زمان انبياي خود - و حتي کساني که با برهان و دلايل قابل قبول نزد عقل و خرد بر دين انبياي گذشته باقي ماندند و از اديان جديد مطلع نشده يا زمينه تحقيق برايشان فراهم نشد ، ولي در دين خود و پيروي از فرامين شريعت خود صادق بودند -، مسلمان محسوب مي شوند و دين و دينداري آن ها در قيامت مورد قبول قرار خواهد گرفت . هر چند يهودي يا مسيحي و...بودند.
البته بديهي است که با آمدن دين جديد وکامل تر ، هر مومن خداپرستي بايد به دين جديد گرويده، لااقل در مورد اديان احتمالي به بررسي و تحقيق بپردازد.اصرار بر باقي ماندن بر دين گذشته، در جا زدن و مخالفت با دستور الهي و سفارش انبياي پيشين و لجاجت و خلاف تسليم بودن است .
پس همه اديان آسماني برحق هستند. اما تنها در زمان خودشان يعني قبل از ظهور پيامبرِ صاحب شريعت بعدي، دين حق و برگزيده خداوند براي انسان هاي همان عصر و زمان محسوب مي شوند؛ اما در زمان كنوني كه اديان مختلفي وجود دارند ، نمي توان همه را بر حق دانست و بايد به دنبال دين حق در زمان كنوني ، آن هم به مدد عقل و برهان گشت .
اين تحقيق و بررسي داراي لوازم و شرايطي است كه اكنون در مقام بيان آن نيستيم ، اما بعد از تحقق اين شرايط و ايجاد بستر مناسب براي اين تحقيق، بايد به شكلي برابر و مساوي به آموزه هاي اصيل و مبنايي همه اديان مراجعه نمود . آن ها را يك به يك بررسي نموده و با هم سنجيد ؛ در واقع مهم ترين راهكار در اين مسير مراجعه به منابع اصيل اديان موجود براي داوري است .
اما بر اساس يك اصل دقيق عقلاني مي توان كار را ساده تر نمود . يعني به جاي بررسي همه منابع اديان گوناگون، ابتدا به تحقيق و بررسي تعاليم و مفاهيم اسلام پرداخت ، زيرا اسلام به همه اديان آسماني قبلي معتقد بوده ،به پيامبري پيامبران آن ها باور دارد و اين اديان را دين حقيقي بشر در زمان خودشان مي داند ، اما در عين حال معتقد است كه با آمدن پيامبر و شريعت بعدي ،ديگر اين اديان و شريعت شان از اعتبار و حجيت ساقط مي شوند و نمي توان همچنان بر آن ها باقي ماند .
اما پيروان اديان آسماني هيچ كدام دين اسلام را برحق نمي دانند و گرنه اعتقاد به دين و شريعت خودشان نامعقول و نادرست خواهد بود ، چنان كه يهوديان هنوز به آمدن مسيح باور ندارند و مسيحيت فعلي را دين حقيقي نمي انگارند ؛ به همين خاطر اگر ثابت شود كه اسلام ديني برحق بوده و واقعا پيامبري به نام حضرت محمد صلي الله عليه و آله وسلم از سوي خداوند آمده ، مي توان يقين پيدا نمود كه دين حق در زمان كنوني اسلام است و در اين مسير مقايسه و بررسي ديگر اديان ضرورتي ندارد .
اما فارغ از اين امر ما براي بر حق دانستن اسلام در زمان كنوني در برابر ديگر اديان دلايل مختلف ديگري هم داريم ، همان طور كه پيروان هر دين ديگري هم دلايل گوناگوني در برتري دين خود ارائه مي دهند ؛ اما مهم ترين و بهترين داور در اين مقام همان عقل و دانش بشري است .
احتمال اين كه در موقعيت هاي زماني و مكاني ديگر وضعيت عقيدتي و ديني هر يك از ما متفاوت مي شد ، احتمالي جدي و قابل توجه است ، اما دقيقا بر همين اساس است كه اسلام هر نوع تقليد و تبعيت كور كورانه از سنت ها و تفكرات آبا و اجدادي را نادرست قلمداد مي نمايد . از آن بر حذر مي دارد . عقل را تنها معيار و محور رسيدن به حقيقت معرفي مي نمايد .
در مورد مقايسه وضعيت انسان هاي ديگر اديان و كيفيت زندگي آنان و نتيجه اخروي اعمال شان با ما مسلمانان ابتدا توجه شما را به اين حقيقت جلب مي كنيم كه :
آزادي مطلق و عدم مسئوليت براي هر انساني مطلوب تر و جالب تر است . وقتي بنا باشد همه دستورات و تكاليف ديني -كه در همه اديان آسماني به عنوان مهم ترين ابزار رسيدن به كمال انساني و نماد تسليم در برابر خداوند وجود داشته- در ديني مانند مسيحيت حذف و برچيده شود و تنها دستوراتي اخلاقي باقي بماند كه گناه سرپيچي از آن هم با اعتراف در برابر يك انسان همچون خود منتفي شود، مسلما اين دين جالب تر و جذاب تر جلوه مي كند .
اما به نظر مي رسد تصوير درستي از نوع نگاه و رفتار مردمان جهان نداريد ؛ تنها بخش كوچكي از مردمان مناطق مسيحي نشين ،آن هم مناطق غير كاتوليك را مد نظر قرارداديد كه جمعيتي حد اكثر 2 درصد جهان را تشكيل مي دهند ، در حالي كه در مناطق گوناگون جهان انسان هاي معتقد به مذاهب و اديان مختلف وجود دارند كه براي خود تفكرات و آداب و رسوم و شريعت هاي سخت و آسان گوناگوني دارند .
در غير از كشورهاي مسلمان ، مناطق يهودي نشين عالم داراي شريعتي به مراتب سخت تر از شريعت اسلام هستند . همچنين بخش اعظم جنوب و شرق آسيا هم كه به تفكرات بودايي ،ذن ، هندو و مانند آن گرايش دارند ، به باورهاي رفتاري مختلفي معتقدند . براي خود آيين عملي و شريعت نسبتا دشواري دارند كه اجازه انجام بسياري از رفتارها ر ا به آن ها نمي دهد .
حتي در مناطق بدوي و قبيله اي آفريقا و آمريكاي جنوبي هم گرايش هاي آييني قومي و قبيله اي سفت و سختي وجود دارد كه افراد مومن به آن تفكرات را در انجام بسياري از امور محدود كرده، اجازه انجام هركاري را به آن ها نمي دهد ، به همين خاطر اين مردمان از بسياري لذت هاي طبيعي و عادي كه ما از آن ها بهره مي بريم، محرومند و اجازه انجام آن ها را ندارند .
هرچند اسلام كامل ترين دين آسماني و جامع ترين دستور عمل خداوند براي رسيدن به كمال انسان و دستيابي به مراتب والاي سعادت دنيوي و اخروي است ، اما اگر كسي مسلمان نبود، محكوم به نوعي آزادي و بي قيدي نيست .
اگر فرد يا افرادي به دلايل گوناگون امكان دسترسي به حقيقت دين اسلام نداشتند ، تكليف شان چيست ؟ آيا در همه كارهاي شان آزاد و مجاز به انجام هر عملي هستند يا آن كه خداوند براي آن ها تكاليف و مسئوليت هايي قرار داده است و در قيامت نسبت به چگونگي برخورد با تكاليف مورد بازخواست قرار مي گيرند ؟
در تفكر اسلامي به هيچ وجه اين نگاه تبعيض آميز قابل قبول نيست؛ بر اساس آموزههاي وحياني انسان از دو طريق هدايت ميشود:
يکي از طريق بيروني که معارف وحياني است .
ديگري طريق دروني که عبارت از عقل آدمي است . عقل مثل آموزههاي دين حجت خداوند بر بشر است . باعث اتمام حجت بر انسان ميشود. در روايت زيبايي آمده است:
«خداوند بر مردم دو نوع حجت دارند، يکي حجت ظاهري و ديگر حجت باطني، اما حجت ظاهر انبيا و ائمهاند، اما حجت باطني عبارت از عقل خرد آدميان است».(7)
بنابر اين به فرض مردمان کشورهاي غربي از فيض درک معارف اسلام بينصيب مانده و به اصطلاح حقايق اين دين بر آن ها عرضه نشده باشد، ولي به طور يقين از موهبت عقل و خرد برخوردارند . نقاط ابهام و يقيني البطلان تفكر سنتي خود را ادراك مي نمايند ، همچنين انديشمندان توانا در ميان آن ها وجود دارند كه به كمك آن ها ميتوانند به حکم عقل عمل نموده، به سوي شناخت حق روي بياورند يا طبق عقل شان عمل کرده و از انجام کارهاي ضد اخلاقي و مخالف با فطرت و خلقيات انساني دوري نمايند.
آن ها هم به حكم عقل و منطق و فطرت انساني خود و هم به حكم دين و مذهب خود كه بسياري از احكامآن ها با اسلام مشترك است ، مسئوليت داشته و مورد بازخواست الهي قرار مي گيرند. بنابراين تصور آن كه ايشان هرگونه عمل و رفتار نمايند، اهل بهشت خواهند بود . در مورد اعمال و رفتارشان مورد بازخواست قرار نمي گيرند ، تفكري كاملا مردود و نادرست است .
اما در مورد سرانجام اين افراد مي توان گفت : معمولا نوع جهل افراد در اين گونه از امور به دو صورت است :
1. فرد واقعا دين و آيين خود را دين حق يافته و بر اساس تحقيق و درك عقلاني خود در درستي آيين سنتي خود بدان پايبند است . در نتيجه در گناه ندانستن عمل مزبور تقصيري ندارد. جاهل قاصر به حساب مي آيد ؛
2.فرد در رهيافت به دين حق و شناخت عمل گناه از غير گناه ،سهل انگاري و كوتاهي كرده، بلكه بر خلاف حكم عقل خود در نادرستي و اشكالات روشن تفكر سنتي خود باز نسبت به تحقيق در مورد دين حق تعلل ورزيده ؛ در اين صورت در عدم درك گناهان جاهل مقصر محسوب مي گردد .
از نظر اسلام بخشيده بودن عمل فرد مرتكب گناهان كه از گناه بودن آن غفلت دارد، مربوط به افراد قاصر است، يعني مسلماناني كه از گناه بودن اين عمل ناخواسته آگاه نشدند يا غير مسلماناني كه از اساس در درك دين اسلام و حقايق آن محرومند، نه اكثريت افراد در جوامع غير مسلمان كه به هيچ وجه در برابر اعمال و رفتارهاي شنيع خود آزاد و بي مجازات نخواهند بود .
اين قبيل افراد به طور کلي دو دستهاند:
1.عدهاي از آن ها قاصرند، يعني واقعاً از آموزههاي دين آسماني بيخبرند.
اين عده که تعدادشان بسيار اندک است ، در آخرت گرفتار عذاب نخواهند شد، ولي وارد بهشت به معني كامل كلمه هم نميشوند، چون بهشت از آن کساني است که ايمان و عمل صالح دارند . بهشت در واقع نتيجه و پيامدهاي عمل درست آدمي است. اين عده اگر بر اساس دين و شريعتي كه اطمينان بر درستي آن داشتند و همچنين بر اساس حكم عقل عمل نمايند ، پاداش آن رفتارها را خواهند ديد .
2. عدهاي ديگر که مقصرند ، يعني در شناخت اسلام و عمل به احکام دين کوتاهي کردند و گناهکارند، بيترديد در قيامت شديدترين عذابها را خواهند ديد .
البته اين افراد خود به گرو هاي مختلفي تقسيم مي شوند ، بخشي توده عادي جامعه را تشكيل مي دهد كه ميزان عذاب آن ها بسته به حجم پايبندي شان به آيين خود و مباني معرفتي مسيحيت و مانند آن است . در برابر تك تك گناهاني كه بر اساس مذهب خود انجام دادند و همچنين همه رفتارهايي كه مخالف فطرت و اخلاق انساني بود ، مستحق عذاب و مجازاتند ، اما چه بسا در نهايت از عذاب نجات يابند ، ولي در هر حال به بهشت منتقل نمي شوند .
بعضي که معاندند، يعني كاملا لزوم وجود خدا و بطلان تفكر مسيحي و اديان خود را دريافتند. اما در شناخت دين حق كوتاهي كرده ، بلكه به انكار درستي و حقانيت اسلام پرداختند ، به طور جاودان و ابدي در آتش ميسوزند . چه بسا اين افراد در بهترين حالت هيچ گاه وضعيت يك مسلمان معتقد به حقايق آسماني را هر چند گرفتار گناه و لغزش و اشتباه باشد ندارند . نعمت و رفع عذابي كه از روي ناآگاهي براي فرد حاصل مي شود، قابل مقايسه با نعمت درك آگاهانه حقيقت نيست .
نجات، کمال، رستگاري و امتياز در شناخت حقايق و ايمان به آن و عمل به آن است و نه بيخبري از آن، پس اگر انسانهايي که در کشور غير اسلامي زندگي ميکنند ، از شناخت اسلام و احکام نوراني آن بينصيباند، در واقع از امتياز و کمالاتي محروم و بينصيب اند که مسلمانان از آن برخوردارند . عملا سعادت ابدي و لذت و شكوه بهشت جاويدان را پيش رو نخواهند داشت .
عمل به احكام دين اسلام ، نه تنها براي سعادت اخروي ما آمده ، بلكه براي سعادت و خوشبختي انسان ها در دنياست. اگرفرد يا جامعه اي به اين دستورات عمل نكرد و نادرستي اين رفتارها را ادراك ننمود ، هرچند در ظاهر لذتي از انجام اين امور خواهد برد ، اما در حقيقت گرفتار ناملايمات و معضلات گوناگون جسمي و روحي فردي و بحران هاي مختلف اجتماعي خواهد شد كه امروزه جهان غرب به وضوح با آن ها دست به گريبان است .
در واقع ممكن است كه گناه يك فرد به نوعي عذاب اخروي را براي او به دنبال نداشته باشد ، اما در عين حال عوارض طبيعي و آثار وضعي اين اعمال كه سعادت دنيوي بشر را نيز تهديد مي كند، از اين اعمال جدا نمي شود ، همان گونه كه فردي نادانسته مشروب بخورد ،يقينا براي او گناه به حساب نمي آيد ، اما مستي و زوال عقل و لطمات جسمي اين عمل ناخواسته را نمي توان از آن جدا دانست .
اما نكاتي در خصوص دلايل برتري اسلام بر ديگر اديان :
به نظر ما با اندكي تامل مي توان دريافت كه در ابعاد مختلف دين اسلام نسبت به ديگر اديان از برتري برخوردار است و در نگاهي مقايسه اي نمي توان ديني برتر از اسلام براي اين زمان يافت .
روشن ترين نكته در اين خصوص آن است كه كتابهاي آسماني پيامبران صاحب شريعت كه در بر دارنده قوانين الهي بودند و محتواي دين آنان محسوب مي شدند، به مرور زمان به كلي محو شدند و يا دستخوش تحريفات جدي قرار گرفتند؛ چنان كه تورات موسي(ع) مورد تحريف هاي فراوان قرار گرفته ، همچنين چيزي به نام انجيل عيسي(ع) باقي نمانده ، بلكه از دست نويس هاي افرادي كه از پيروان حضرت موسي و عيسي(ع) شمرده مي شدند، مجموعه هايي تهيه شد و به نام کتاب مقدس ( عهدقديم و عهد جديد ) معرفي گرديده است.
هر شخص بي غرضي كه نظري بر عهدين (تورات و انجيل فعلي) بيفكند، خواهد دانست كه هيچ كدام از آن ها كتابي كه بر موسي(ع) يا عيسي(ع) نازل شده، نيست. به عنوان مثال تورات خدا را به صورت انساني ترسيم ميكند كه نسبت به بسياري از امور آگاهي ندارد(8). بارها از كار خود پشيمان ميشود،(9) با حضرت يعقوب كشتي مي گيرد و نمي تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مي كند كه از او دست بردارد تا مردم خدا را در چنين حالي نبينند. (10)
وضع انجيل از تورات مشکل تر است، زيرا اوّلاً چيزي به نام كتابي كه بر حضرت عيسي(ع) نازل شده، در دست نيست . مسيحيان چنين ادعايي ندارند كه انجيل فعلي كتابي است كه خدا بر حضرت عيسي(ع) نازل كرده، بلكه محتواي آن گزارش هايي است منسوب به چند تن از پيروان حضرت و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آن را به عنوان معجزه عيسي قلمداد ميكند.(11)
از كتاب مقدس زرتشتيان هم جز مقداري دعا و مناجات باقي نمانده است ، در حالي كه منابع اصيل دين اسلام يعني كتاب آسماني و وحياني به دلايل گوناگون كاملا دست نخورده و سالم باقي مانده و به علاوه گزارش هاي روشني از سنت و سيره پيامبر و جانشينان او در دست است كه هدايتگر پيروان اسلام به سعادت و رستگاري است .
به علاوه امتياز محتوايي تعاليم اسلام بر ديگر اديان موارد عديده اي است كه از آن ميان به چند مورد اشاره مي كنيم :
1- جامعيت:
يکي از دلائل کامل بودن دين اسلام، جامعيت آن است. جامعيت بدان معنا است که در اسلام همه قوانين و مقرّرات مورد نياز انسانها پيش بيني شده است ؛ در اسلام، احکام و قوانين منحصر در زندگي فردي انسانها نيست، بلکه تمام ابعاد زندگي اجتماعي را نيز در بر دارد، چرا که زندگي فردي و اجتماعي انسان از هم قابل تفکيک نبوده و بسياري از امور فردي، در زندگي اجتماعي و بالعکس تأثير دارند . در حالي که اديان موجود تنها به برخي از ابعاد فردي و يا اجتماعي انسان توجه داشته ، در بسياري از امور هيچ دستور و هدايتي براي پيروان خود ندارند .
2- هماهنگي با مقتضيات زمان:
يکي از ويژگيهاي بسيار مهم اسلام همسويي آن با شرايط زمان است؛ يعني قوانين اسلام علاوه بر جامعيت به گونهاي تشريع شده که پاسخگوي نيازهاي انسانها در همه زمانها است؛ از اين رو اسلام بعد از گذشت چندين قرن بالنده و پويا ظاهر شده و در مقام پاسخ گويي نيازهاي مردم اظهار عجز نکرده است.
محقق مشهور «مارسل بوازار» مينويسد: «احکام و قوانين اسلام به پرسشهاي معاصر پاسخ داده است...».(12) يکي از امتيازات اسلام نسبت به اديان ديگر همين است که اديان ديگر پاسخگوي نيازهاي زمان خود بودند، حال آن که اسلام پاسخگوي نيازهاي انسانها در طول تاريخ ميباشد. يکي از علل خاتميت اسلام را در همين ويژگي بايد جستجو نمود.
همسويي اسلام با شرايط زمان بدان معنا نيست که قوانين اسلام با شرايط زماني تغيير يابد، بلکه معنايش اين است که هرگاه احتياجات و حوادث و مقتضيات زمان به اسلام عرضه ميشود، مي توان پاسخ پرسش ها را از منابع و مباني آن دريافت و اسلام پاسخگوي جديدترين پرسش هاست .
3- تلفيق دنيا و آخرت:
يکي از دلايل مهم کامل بودن دين اسلام در آميختگي دنيا و آخرت ظهور ميکند. اسلام با اصل دنيا و مواهب آن مبارزه نکرده و رهبانيت را نپذيرفته ، بلکه دين اسلام دنيا را پل ارتباطي آخرت دانسته است. از اين رو نخست تعريف دقيق از دنيا ارائه داده و به زندگي انسانها سمت و سو داده و همگان را به فعاليت در دنيا فرا خوانده است. از سوي ديگر اسلام مردم را به آخرت گرايي فراخوانده و از دنيا گرايي بر حذر داشته، اين در حالي است که برخي از اديان نيز دنيا گريزي را مطرح کردهاند، چنان که برخي ديگر آخرت گريزي را مطرح کردهاند.
شهيد مطهري در اين خصوص مينويسد: «در جامعههاي کهن هميشه يکي دو چيز وجود داشت: يا آخرتگرايي و زندگي گريزي و يا زندگي گرايي و آخرت گريزي. اسلام آخرت گرايي را در متن زندگي گرايي قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگي و مسئوليتهاي زندگي دنيا ميگذرد».(13)
پىنوشتها:
1. زمر (39) آيه 18.
2. بقره (2) آيه 170 ؛ مائده(5) آيه 104.
3. ميزان الحکمه، ح 6296 ؛ بحارالانوار، ج 23، ص 103.
4. مرتضي مطهري، وحي و نبوت، ص 165.
5. آل عمران، (3) آيه 19.
6. همان، آيه 67.
7. اصول کافي، ج 1، کتاب العقل والجهل، ص 16، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، بيتا.
8. تورات، سفر پيدايش، باب سوم، شماره 8 - 12.
9. همان، باب 6، شماره 6.
10. همان، باب 32، شماره 24 - 32.
11. انجيل يوحنا، باب دوم.
12. اسلام در جهان امروز، ص 259.
13. وحي و نبوت، ص 91؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 242.