پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

1- علت استفاده از مهر در هنگام نماز چیست؟ 2- چرا بعد از اتمام نماز و پایان سلام باید به چپ و راست رو نماییم ؟ 3- شروع مذهب تشیعه از چه زمانی بود لطفا توضیح کامل داده شود.

پرسش: علت استفاده از مهر شرح : 1- علت استفاده از مهر در هنگام نماز چيست؟
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1-از نظر شرعي سجده كردن بر مهر واجب نيست، بلكه آن چه معتبر و واجب است اين است كه سجده بايد بر زمين باشد، يعني بر خاك يا سنگ يا چوب و بر هر چيزى كه از زمين است( غير ازمعدنيات و خوردنى ها و نوشيدنى ها و پوشيدنى ها) ميتوان سجده كرد، دليل اين مسئله روايات است .
اين كه فعلاً مرسوم شده است كه شيعيان بر مهر سجده ميكنند، دليل اش آن است که سجده بر مهر، در واقع همان سجده بر خاك است، منتهي چون در اين دوران دسترسي به خاك در منازل و مساجد مشكل است و از طرفي با نحوه زندگي مردم چندان سازگاري ندارد، خاك پاک را به صورت مهر در آورده و بر آن سجده مي‏كنند.
دليل اين مسئله:
1- سيره عملي پيامبر:
براساس روايات سيره عملي پيامبر آن بوده است که هميشه برخاک يا حصير سجده مي نمود.
دسته اي از روايات، بر اين نكته دلالت دارند كه پيامبر ، مسلمانان را به پيشاني نهادن بر خاك به هنگام سجده، فرمان مي داد، ام سلمه (همسر پيامبر) از حضرت روايت مي كند : «ترب وجهك لله؛ (1) رخسار خود را براي خدا، بر خاك بگذار».
در روايت ديگري آمده: وائل بن حجر مي¬گويد: «رأيت النبيّ (ص) إذا سجد وضع جبهته وأنفه علي الارض؛ (2) آنگاه كه پيامبر سجده مي¬کرد، پيشاني و بيني خود را بر زمين مي نهاد».
انس بن مالك و ابن عباس و برخي از همسران پيامبر مانند عايشه و ام سلمه و گروه بسياري از محدثان روايت كردهاند: «كان رسول الله (ص) يصلي علي الخمرة؛ (3) پيامبر، بر خمره -كه نوعي حصير بود و از ليف خرما ساخته مي شد- سجده مي نمود».
ابوسعيد ـ از صحابه رسول خدا ـ مي گويد: «دخلت علي رسول الله (ص) و هو يصلي علي حصير؛(4) به محضر پيامبر وارد شدم در حالي كه بر حصيري نماز مي گزارد».
2- گفتار و رفتار صحابه و تابعان پيامبر.
جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: «كُنتُ اُصلي الظُّهر مع رسول الله (ص) فآخذ قبضة من الحصاء لتبرد في كفي أضعها لجبهتي أسجد عليها لشدة الحر؛ (5) با پيامبر گرامي نماز ظهر مي گزاردم، مشتي سنگريزه برگرفته، در دست خود نگه داشتم تا خنك شود و به هنگام سجده بر آن ها پيشاني گذاردم و اين به خاطر شدت گرما بود».
سپس راوي مي افزايد: اگر سجده بر لباسي كه بر تن داشت جايز بود، از برداشتن سنگريزه ها و نگهداري آن ها، آسان تر بود.
ابن سعد (متوفاي 209) در كتاب خود «الطبقات الكبري» چنين مي نگارد: «كان مسروق إذا خرج يخرج بلبنة يسجد عليها في السفينة؛ (6) مسروق بن اجدع، به هنگام مسافرت، خشتي را با خود بر مي داشت تا در كشتي بر آن سجده نمايد».
مسروق بن اجدع، از تابعين و از اصحاب ابن مسعود بود .صاحب «الطبقات الكبري» وي را جزء طبقه اول از اهل كوفه پس از پيامبر از كساني كه از ابوبكر و عمر و عثمان و علي (ع ) و عبدالله بن مسعود، روايت نموده اند، به شمار آورده است.
اين سخن روشن، هم بي پايگي گفتار كساني را كه همراه داشتن قطعه اي تربت را شرك و بدعت مي¬پندارند، اثبات مي¬كند . معلوم مي¬گردد كه پيشتازان تاريخ اسلام نيز، بدين كار مبادرت مي ورزيدند. (7)
ثابت مي کند که سجده برفرش ولباس جايز نبوده است .اگر نه اصحاب نياز نداشتند که در مسافرت خشت و سنگ را درکشتي براي سجده با خود ببرند يا در هوائي گرم ريگ داغ را سرد کنند تا سجده نمايند.
نافع مي گويد: «إن ابن عمر كان إذا سجد و عليه العمامة يرفعها حتي يضع جبهته بالارض؛ (8) عبدالله بن عمر به هنگام سجده، دستار خود را بر مي داشت تا پيشاني خود را بر زمين بگذارد».
رزين مي گويد: «كَتب إلي علي بن عبدالله بن عباس (رض)أن ابعث إلي بلوح من أحجار المروة أسجد عليه؛ (9) علي بن عبدالله بن عباس به من نوشت: لوحي از سنگ هاي كوه مروه را براي من بفرست تا بر آن سجده نمايم».
3- نهي صريح پيامبر از سجده بر عمامه و دستار:
محدثان اسلامي رواياتي را آورده اند حاكي از آن كه پيامبر كساني را كه به هنگام سجده، گوشه دستار خود را بين پيشاني خود و زمين قرار مي دادند، نهي نموده است.
صالح سبايي مي گويد: «إن رسول الله (ص) رأي رجلاً يسجد بجنبه و قد اعتم علي جبهته فحسر رسول الله (ص)جبهته؛ (10) پيامبر گرامي، شخصي را در حال سجده كنار خود مشاهده فرمود، در حالي كه بر پيشاني خود، دستار بسته بود، پيامبر عمامه را از پيشاني وي كنار زد».
عياض بن عبدالله قرشي مي گويد: «رأي رسول الله (ص) رجلا يسجد علي كور عمامة فأومأ بيده: إرفع عمامتك و أومأ إلي جبهته؛ (11) رسول خدا مردي را در حال سجده مشاهده فرمود كه بر گوشه عمامه خود سجده مي نمود، به وي اشاره كرد كه دستار خود را بردار، و به پيشاني او اشاره فرمود».
از اين روايات نيز به روشني معلوم مي¬گردد كه لزوم سجده بر زمين، در زمان پيامبر ،امري مسلم بود ، تا جايي كه اگر يكي از مسلمانان، گوشه دستار خود را روي زمين قرار مي داد تا پيشاني خود را بر زمين نگذارد، مورد نهي رسول خدا قرار مي¬گرفت.
4- روايات معصومين عليهم السلام.
پيشوايان معصوم شيعه كه بنا بر حديث ثقلين ـ قرين جدا ناپذير قرآن و از سوي ديگر اهل بيت پيامبرند، در سخنان خود به اين حقيقت، تصريح نموده¬اند که سجده بر چيزهايي که خوراکي و پوشاکي باشد جايز نيست.
در روايتي که هشام از امام صادق عليه السلام نقل نموده است مي خوانيم:
« قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَمَّا يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَيْهِ وَ عَمَّا لَا يَجُوزُ قَالَ السُّجُودُ لَا يَجُوزُ إِلَّا عَلَى الْأَرْضِ أَوْ عَلَى مَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ إِلَّا مَا أُكِلَ أَوْ لُبِسَ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْعِلَّةُ فِي ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّ السُّجُودَ خُضُوعٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى مَا يُؤْكَلُ أَوْ يُلْبَسُ لِأَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا عَبِيدُ مَا يَأْكُلُونَ وَ يَلْبَسُونَ وَ السَّاجِدُ فِي سُجُودِهِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ فِي سُجُودِهِ عَلَى مَعْبُودِ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا الَّذِينَ اغْتَرُّوا بِغُرُورِهَا وَ السُّجُودُ عَلَى الْأَرْضِ أَفْضَلُ لِأَنَّهُ أَبْلَغُ فِي التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(12)
هشام بن حكم مي گويد: از امام صادق (ع) درباره آنچه سجده بر آن ها صحيح است پرسيدم، حضرت فرمود: سجده تنها بايد بر زمين و آنچه مي روياند ـ جز خوردني ها و پوشيدني ها ـ انجام گيرد. گفتم: فدايت گردم، سبب آن چيست؟ فرمود: سجده، خضوع و اطاعت براي خداوند است . شايسته نيست بر خوردني ها و پوشيدني ها صورت پذيرد: زيرا دنياپرستان، بردگان خوراك و پوشاكند، در حالي كه انسان به هنگام سجده، در حال پرستش خدا به سر مي برد، پس سزاوار نيست پيشاني خود را بر آنچه كه معبود دنياپرستان خيره سر است، قرار بدهد. سجده نمودن بر زمين، بالاتر و برتر است؛ زيرا با فروتني و خضوع در برابر خداي بزرگ، تناسب بيش تري دارد».
از مجموع دلايل ياد شده، به روشني معلوم گرديد كه نه تنها روايات اهل بيت ، بلكه سنت رسول خدا و رفتار صحابه و تابعان حضرت، بر لزوم سجده بر زمين و آنچه از آن مي رويد (مگر خوردني ها و پوشيدني ها) گواهي مي دهد.
اگر سجده بر لباس و فرش جايز بود، اصحاب در برخي موارد مجبور نبودند که از سنگ و ريگ و خشت استفاده کنند . اگر جايز بود ،پيامبر از فاصله شدن دستار بين زمين و پيشاني منع نمي کرد.

پي نوشت¬ها:
1. كنزالعمال، ج7، چ حلب، ص 465، ح 19809، كتاب الصلوه، السجود و مايتعلق به.
2. احكام قرآن، (جصاص حنفي)، ج3، ص209، چ بيروت، باب السجود علي الوجه.
3. سنن بيهقي، ج2، ص421، كتاب الصلوه ،باب الصلوه علي الخمره.
4. همان.
5. همان، ج1، ص439، كتاب الصلوه، باب ما روي في التعجيل بها في شده الحر.
6. الطبقات الكبري، ج6، ص79، چ بيروت، در احوالات مسروق ابن اجدع.
7. سيرتنا، علامه اميني.
8. سنن بيهقي، ج2، ص105، چ 1 (حيدرآباد دكن)، كتاب الصلوه، باب الكشف عن السجده في السجود.
9. ازرقي، اخبار مكه، ج3، ص151.
10. سنن بيهقي، ج2، ص105.
11. همان.
12. من‏لايحضره‏الفقيه،‏ج 1 ،ص 272 باب علة النهي عن السجود على المأكول .

پرسش: چرا بعد از اتمام نماز و پايان سلام بايد به چپ و راست رو نماييم ؟
پاسخ: در مورد نگاه به طرف چپ و راست بعد از سلام، دليلي بر آن نيافتيم، اما در هنگام سلام نماز نگاه و تمايل صورت به طرف راست و چپ وارد شده است. (1)
پي نوشت:
1. وسائل‏الشيعة ج 6 ص 419- بَابُ كَيْفِيَّةِ تَسْلِيمِ الْإِمَامِ وَ الْمَأْمُومِ وَ الْمُنْفَرِدِ وَ مَنْ يُسْتَحَبُّ قَصْدُهُ بِالسَّلَامِ .

پرسش: شروع مذهب تشيعه از چه زماني بود؟
پاسخ: شيعه در لغت به معناى پيرو و يارى دهنده است، اما در اصطلاح بدين معنا است كه كسى به امامت و خلافت بلافصل على(ع) معتقد باشد. شيعيان بر اين عقيده‏اند كه مرجعيت سياسى و دينى و علمى بعد از پيامبر(ص) بر دوش امام على (ع) و سپس بر عهده فرزندان معصومش است .بر اين عقيده‏اند كه امامت او از طريق نص جلى يا خفى ثابت شده و امامت حق او و فرزندان او است. (1)
پيامبر(ص) در تفسير آيه «اولئك هم خير البريه»(2) خطاب به على(ع) فرمود: «انت و شيعتكم يوم القيامه راضين مرضيين؛(3) تو و شيعيان تو در روز قيامت از خدا خشنودند و خدا از آنان خشنود است».
نيز فرمود: «ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامه؛(4) على و شيعيانش در روز قيامت پيروز و سعادتمندند».
در زمان پيامبر چهار نفر از صحابه، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار ياسر به عنوان شيعه على شناخته مى‏شدند.(5) برخى از علما همانند سيد على خان شيرازى و سيد محسن امين جبل عاملى بسيارى از صحابه را نام برده‏اند كه اين‏ها شيعه على بودند. (6) بعد از صحابه در ميان تابعين (نسل بعد از صحابه) شيعيان به قدرى زياد شدند كه به قول «ذهبى» در «ميزان الاعتدال» در ميان تابعين تشيع به حدى افزون شده بود كه اگر اين‏ها نبودند، آثار پيامبر (ص) نابود شده بود.(7)
بعد از رحلت پيامبر(ص) دو تفكر در حوزه سياست اسلامى در برابر يكديگر قرار گرفت:
يكى تفكر خلافت است كه در سقيقه بنى ساعده و با در دست گرفتن قدرت سياسى توسط ابى بكر سر درآورد،
ديگرى تفكر شيعى يا تفكر امامت است كه با تمسك به حديث ثقلين و غدير به امامت امام على(ع) باور داشتند.
اين دو تفكر با فراز و نشيب‏هاى‏ گوناگون تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است. بنابراين انشعاب اوليه شيعه و اهل سنت به زمان رحلت پيامبر بر مي گردد.
در تفکري که از سقيفه برخاسته بود، در آغاز به آن عنوان تسنن و مکتب اهل سنت داده نشده بود. عنوان اهل سنت و سني بعداً و از دوره خلافت عثمان به بعد پديد آمد ؛ چرا که در شوراي شش نفره¬اي که عمر براي جانشيني انتخاب نموده بود و رياست آن را به عبد الرحمان بن عوف داده بود، در آن جا عبدالرحمان بن عوف نخست به امام علي (ع) رو کرد و گفت : مي خواهم با تو بيعت کنم با اين شرايط که به کتاب خدا قرآن و سنت پيامبر و به سنت دو خليفه گذشته يعني ابو بکر و عمر وفادار باشي.
حضرت در پاسخ فرمود: به دو شرط اول و دوم يعني به قرآن و سنت پيامبر وفادارم و خودم را متعهد مي دانم که به آن دو پايبند باشم. اما شرط سوم يعني سنت ابوبکرو عمر را قبول ندارم ؛ بدين جهت عبدالرحمان بن عوف با امام علي (ع) بيعت نکرد.
او سپس به عثمان پيشنهاد کرد و عثمان پذيرفت. با اين پذيرش سنت ابوبکر و به ويژه سنت عمر در زمره مصادر اسلام شناسي قرار گرفت . کم کم به آناني که پذيراي اين کار بودند، سني اطلاق شد ؛ بنا بر اين اهل سنت و مذهب سني بدان مناسبت و بعدا پديد آمد. اين گروه از اين كه قرن‏هاى متمادى قدرت سياسى را در اختيار خويش داشتند، از جهت تعداد پيروان، مقام اول را دارند. خود اين گروه اهل سنت به فرقه ها و مذاهب گوناگوني منشعب شدند.(8)
پينوشت‏ها:
1. توضيح الملل، ج 1، ص 191.
2. بينه (98) آيه 7.
3. سيوطى، تفسير در المنثور، ج 8، ص 538.
4. همان.
5. اعيان الشيعه، سيد محسن امينى، ج 1، ص 20.
6. همان، ص 29.
7. همان، ص 30.
8. مبلغى، اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1185 - 1197.