حجیت روایات غیر متواتر

با عرض سلام چندی پیش یک سخنرانی از علامه جوادی آملی در رادیو می شنیدم. ایشان آیه ی واذ اخـذ ربـك مـن بـنـى آدم من ظهورهم ذريتهم واشهدهم على انفسهم... را تفسیر می فرمودند. ایشان این آیه را مربوط به عالم ذر نمی دانستند وگفتند که عالم ذر بخاطر عدم داشتن حدیث متواتر قابل قبول نیست. اگر اشتباه نکنم ایشان گفتند که مفسر باید از احادیث تفسیری به عنوان راهنما استفاده کند نه تعبدی. زیرا احادیثی که تواتر ندارند نمی توانند یقین آور باشند. ایشان تصریح کردند که از انجا که قرآن نور است پس قابل فهم است و می توان با تفسیر قرآن به قرآن آیات آن را تفسیر کرد و فهمید. آنگاه اگر حدیثی در تعارض با فهم ما از قرآن بود می توانید آن را به دیوار بزنیم و باطل بدانیم. می خواستم بپرسم اگر قرآن نور است و روشن است چرا پس در قرآن پیامبر را به عنوان مبیّن و معلم قرآن معرفی می کند. ... یعلمهم الکتاب و الحکمة، ... لتبین للناس ما نزل الیهم. چرا قرآن خود را دارای محکم و متشابه معرفی می کند که فقط راسخون فی العلم دسترسی به آن حقایق را دارند. و اهل بیت هم همیشه خود را تنها کسانی که دارای شأن تفسیر و تأویل قرآن هستند معرفی کرده اند. مثلا نحن الراسخون فی العلم از طرف دیگر اگر روایات غیرمتواتر یقین آور نیست بسیاری از مسائلی که از تاریخ اسلام فقط در احادیث اهل بیت آمده مثل شهادت حضرت زهرا توسط خلفا و بسیاری چیزهای دیگر آیا قابل اعتماد است؟ اساسا آیا ما از روایات می خواهیم کشف حقیقت کنیم یا کسب اعتقاداتی که مورد سوال در قیامت است بنمایید. زیرا من اگر تعبدا حدیثی را که علمای حدیث شناس در کتب خود آورده اند بپذیرم و در قیامت متوجه شوم اشتباه بوده، مورد عقاب نخواهم بود. ولی اگر به منظور کشف حقیقت روایتی را باطل بدانم آیا در قیامت معذب نخواهم بود؟

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
قرآن نور و هدايت و عربي آشکار و هدايتگر است. کتاب معما نيست که از فهم آن عاجز باشيم و بيان آن به عهده معما شناسان واگذار شده باشد،با اين وجود به چند دليل عموم مردم از فهم همه معاني قرآن ناتوانند . براي فهم مفاهيم آن به تفسير کنندگان محتاجند.
مفاهيم قرآن از عمق و ژرفاي بي نهايت برخوردار است ، همچنان که اوج بي نهايت نيز دارد . عموم مردم گرچه به هنگام مراجعه به قرآن از سفره گسترده آن طعام هايي ارزشمند بر مي گيرند، ولي درک و فهم شان از رسيدن به اوج و ژرفاي قرآن عاجز است . بايد غواصان ماهر و عقابان تيز پرواز را به مدد بطلبند و به کمک آنان مرواريد ها شکار کنند.
قرآن به زبان قوم و مردم نازل شده ، براي بيان مفاهيم متعالي، راهي جز به کار گيري همين الفاظي که براي مفاهيم محسوس وضع شده اند، نداشته ،پس به ناچار براي بيان بسياري از مفاهيم چاره نبوده جز اين که الفاظ را با کنايه و قرينه در آن معاني برتر از حس به کار گيرد . ما انسان هاي مانوس با معاني حسي وقتي آن آيات را تلاوت مي کنيم، معاني محسوس به ذهن مان مي آيد.
(غالب آيات متشابه آياتي هستند که براي بيان مفاهيم برتر از حس و تجربه و مشاهده نازل شده ، مفاهيم را در قالب الفاظ وضع شده براي بيان محسوس ، ريخته اند . چاره اي نداريم جز اين که براي در امان ماندن از بدفهمي اين آيات را به آيات محکم ارجاع دهيم.)
از طرف ديگر چون انسان ها از لحاظ سطح درک و آگاهي ها و انگيزه ها و ...اختلاف دارند ،آگاهانه يا ناآگاهانه گرفتار اختلاف برداشت و بد فهمي و اشتباه مي شوند . اختلاف و بدفهمي و اشتباه ها کم کم عميق مي شود. با گذشت مدت کوتاهي کتابي که براي رفع اختلاف آمده ، خود منشا و منبع اختلاف مي گردد.
براي اين که از بدفهمي ها و نافهمي ها و اختلاف برداشت ها در امان باشيم ، بايد معلمان قرآن يعني ابتدا پيامبر و بعد از ايشان جانشينانش يعني امامان معصوم که از جانب خدا تعليم يافته اند ، اين آيات را براي ما بيان کنند.
به آيات زير توجه کنيد:
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللّه‏ِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ؛(1)
چگونه كفر مى‏ورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت مى‏شود و رسول خدا در بين شماست».
در اين آيه دو عامل براى هدايت مردم و حفظ آنان از گمراهى معرفى شده است:
يكى آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت مى‏شود .
دوم رسول خدا كه در بين آن هاست و مضمون وحى را تبيين مى‏كند. از ظهور كلام فهميده مى‏شود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر، به تنهايى براى در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافى نيست. زيرا ممكن است مضمون وحى را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.
«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ؛(2)
در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفى شده است.
در آيات متعددى رسول خدا، معلم كتاب معرفى شده است:
«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛(3)
در ميان شما فرستاده‏اى از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مى‏خواند و تعليم مي دهد و شما را پاك مى‏گرداند».
«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛(4)
«پروردگارا در ميان آنان فرستاده‏اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاك شان گرداند».
معلوم است كه منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است. زيرا آنان عرب بودند. هم معانى ظاهرى الفاظ قرآن را مى‏فهميدند و هم باسوادهاى آنان مى‏توانستند نوشته‏هاى قرآن را تلاوت كنند . تعليم خواندن و نوشتن به بى سوادهاى آنان هم، تعليم قرآن نبود. بلكه تعليم خواندن و نوشتن عربي بود . پس منظور از تعليم كتاب يعنى تبيين مضامين و پيام‏هاى قرآن و تفسير آيات آن.
رسول خدا درمدت كوتاه دوران رسالت فرصت نيافت همه آيات را تبيين و تفسير كند . اگر بعد از ايشان مفسرانى معصوم و عالم معرفى نمى‏شدند، دوباره در تفسير آيات قرآن اختلاف پيش مى‏آمد . مذاهب مختلف رخ مى‏نمود . حجيت و حقانيت هيچ كدام از آن ها قطعى نبود و پيروان پيامبر دوباره به حيرت و گمراهى مى‏افتادند، بنابراين همان حكمت و لطفى كه ارسال رسول را اقتضا مى‏كرد، نصب امام و مرجع معصوم دينى را هم اقتضا داشت تا بعد از پيامبر، مسلمانان در موارد اختلافى به او رجوع كنند . با خيال راحت به تفسير او گردن نهند . حجت بر منحرفان تمام باشد . در قيامت هيچ عذرى نداشته باشند. حديث متواتر و قطعى ثقلين براى تعيين مفسر رسمى بعد از پيامبر است. رسول خدا فرمود:
«من دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث مى‏گذارم . اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد . آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم».(5)
اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهى را كتاب خدا و رسول خدا معرفى كرده بود.
بنا بر اين پيامبر و امامان معصوم به تعليم خدايي همه مفاهيم قرآن را مي دانند . ما براي درک همه مفاهيم متعالي آن و در امان ماندن از بدفهمي چاره اي جز مراجعه به آن ها نداريم . در غير اين صورت هم خود را از فهم بسياري از مفاهيم قرآن محروم کرده ايم و هم ممکن است دچار بدفهمي و اشتباه شويم.
اما راجع به قسمت دوم سوال شما يعني حجيت روايات، اگر روايتي متواتر باشد و به سند قطعي از معصوم صادر شده باشد، در هر زمينه که باشد، حجت و مطابق حق است. زيرا از معصوم جز حق صادر نمي شود.
اما روايت اگر متواتر نباشد و خبر واحد معتبر باشد ،يعني خبري که يک يا چند راوي از معصوم نقل کرده باشند و سند آن ها هم محکم و از افراد موثق باشد، چون علم و يقين ايجاد نمي کند و فقط حداکثر گمان قوي ايجاد مي نمايد، در باب احکام شرعي حجت است . در غير باب احکام از جمله در اعتقادات و تاريخ و...، روايات حجت تعبدي نيستند، بلکه بايد در راستاي قرآن و اصول قرآني و روايي و عقلي و مبين قرآن باشند.(6)
سخن آيت الله جوادي ناظر به اين اصل است و مي فرمايد روايات اگر متواتر نباشند، فقط نشانه است .اگر مجموع امارات و نشانه ها هم راستا بوده و افاده علم کند، از باب علم آور بودن مفيد و حجت اند. اما اگر در مجموع علم آور نباشند، در غير باب احکام حجت نيستند . نمي توان به استناد آن ها به مطلبي يقين پيدا کرد.
در باره مسائل تاريخي هم که سخن از اعتقاد نيست بلکه سخن از وقوع يا عدم وقوع است . با توجه به ادله و قرائن يا يقين پيدا مي کنيم که فلان واقعه اتفاق افتاده يا گمان قوي مي يابيم . روايات و نقل هاي تاريخي از افراد معتبر دليل گمان يا يقين ما است.
پي نوشت:
1.آل عمران(3)آيه101.
2.نحل(16)آيه44.
3.بقره(2)آيه151.
4. همان،آيه129.
5. محمد قمى، حديث ثقلين ،مصر: دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.
6. ترجمه الميزان، ج10،ص526-527.