تفکر در روایات

سلام علیکم وقتتون بخیر. مواردی داشتم که میخواستم در این موارد ایه ها و احادیثی که وجود داره رو بهم بگید. ممنون از زحماتتون موارد: در مورد جنگ ستيز بودن مسلمونها(که چه وقتهايي بايد جهاد کرد) در مورد صلح دوستي اسلام در مورد شناسنامه ايي بودن مسلمونيمون(لا اکراه في الدين رو ميدونم-ولي از طرفي شنديم که کسي از اسلام خارج شه يک حکمه سختي داره -حکمشو نميدونم اگه ميدونيد بگيد در مورد تفکر کردن در هستي و نيستي و دينمون و انتخابش در مورد اينکه دين جامعيت داره و هميشه اگه بدان عمل شه از فساد دور ميکنه و وشمامل بخش نميشه جدا نبودن دين از سياست و راهکار براي تلفيق اين دو و درست کنار هم قرار گرفتنشون و در اخر حديت شا ايه ايي براي تاکيد بر اينکه شناخت دين به شکل درستش سبب دينداري ميشه با تشکر- التماس دعا یا حق

پرسشگر گرامي باسلام و تشکر و تسليت ايام عزاي امام حسين (ع)
با توجه به مجموع آيات قرآن بايد با مشرکان، کافران و اهل کتابي جنگ کرد که پرچم جنگ عليه اسلام و مسلمان ها بر افراشته اند و با غير اينان نمي توان جنگيد.
به آيات زير توجه کنيد:
وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين ‏وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظالمين. (1)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ.(2)
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ.(3)
فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ في‏ سَبيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ .(4)
وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّة.(5)
أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّه‏.(6)
فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً .(7)
تمام آيات فوق حکايت از آن دارد که جنگ اسلام جنگ دفاعي است و براي دفع تهاجم ظالمان است و گر نه اسلام دين محبت و حيات است و براي جنگ و کشتار نيامده است.
علاوه بر جنگ دفاعي و براي دفع هجوم ستمگران اسلام به جنگ و جهاد آزاديبخش هم فرا خوانده است. آيه زير دعوت اسلام به جهاد آزاديبخش براي نجات مستضعفان مؤمن از يوغ ظالمان مي باشد:
وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً (8)
پي نوشت ها:
1. بقره (2) ، آيه190-193.
2. انفال (8) ، آيه15-16.
3. همان،آيه39.
4. همان،آيه57-60.
5. توبه(9)آيه39.
6. حج(22)آيه39-40.
7. محمد(47)آيه4.
8. نساء(4)آيه75.

آيه ها و احاديثي که در مورد صلح دوستي اسلام است را بيان نماييد؟
پاسخ:
همان گونه که در بالا گفته شد اسلام دين صلح و برادري و دوستي است و براي پراکندن عشق و محبت بين انسان ها آمده است و دين حيات و زندگي است. آمده است تا انسان ها را علاوه بر حيات دنيايي مادي، حيات انساني و معنوي ببخشد و زندگي آنها را شکوفا سازد. جنگ و کشتار در اسلام عارضي و از سر ناچاري و براي دفع هجوم و رفع ظلم و ستم است.
به آيه هاي زير دقت کنيد:
وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ.(1)
و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏جنگند، نبرد كنيد! و از حدّ تجاوز نكنيد، كه خدا تعدّى‏كنندگان را دوست نمى‏دارد!
در اين آيه به جنگ با متجاوزان ستمگر دعوت شده و در عين حال از تجاوزگري در دفاع نهي شده و در تفسير تجاوزگري در دفاع گفته اند يعني از ابتدا به جنگ و از هجوم ناگهاني بدون دعوت به اسلام (در حالي که گمان مي کنند با شما در صلح اند به ناگاه حمله بردن)، از مثله کردن و بريدن اعضاي کشته شدگان و کشتن کساني که نبايد کشته شوند مثل زنان و کودکان و اهل عهد و پيمان، دست بکشيد که اين ها مصداق هاي تجاوزگري مي باشند.‏(2)
وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ.(3)
و هر گاه (با ظهور نشانه‏هايى،) از خيانت گروهى بيم داشته باشى (كه عهد خود را شكسته، حمله غافلگيرانه كنند)، بطور عادلانه به آنها اعلام كن كه پيمانشان لغو شده است زيرا خداوند، خائنان را دوست نمى‏دارد!
فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ.(4)
تا زمانى كه در برابر شما بر پيمان وفادار باشند، شما نيز وفادارى كنيد، كه خداوند پرهيزگاران را دوست دارد!
در اينجا وفاي به پيمام مصداق تقوا شمرده شده است.
فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون‏.(5)
با پيشوايان كفر پيكار كنيد چرا كه آنها پيمانى ندارند شايد (با شدّت عمل) دست بردارند.
در اين آيه هم به جنگ با امامان گمراهي دعوت شده زيرا به پيمان وفادار نيستند و خطرناک و غده سرطاني مي باشند.
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ. (6)
و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى و بر خدا توكّل كن، كه او شنوا و داناست! و اگر بخواهند تو را فريب دهند، خدا براى تو كافى است او همان كسى است كه تو را، با يارى خود و مؤمنان، تقويت كرد.
در آيه فوق صلح طلبي مؤمنان فرياد شده که آنان منتظر تمايل دشمن براي صلح هستند و موظفند همين که دشمن متمايل به صلح شد، اجابت کنند و احتمال خدعه و ...، آنها را از اجابت باز ندارد و ضمن هوشياري و احتياط امر خود را به خدا واگذارند که خدا آنان را کافي است.
فَانِ اعْتَزَلوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلوكُمْ وَ الْقَوْا الَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلًا.(7)
اگر اينها از جنگ كناره گيرى كردند و با شما نجنگيدند و اظهار صلح كردند و گفتند ما حاضريم با شما صلح كنيم خدا به شما اجازه نمى‏دهد ديگر از اينجا بيشتر جلو بروى و با اينها بجنگى.
اين آيه هم فرياد همان فرياد بلند صلح طلبي است.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا.(8)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه در راه خدا گام مى‏زنيد (و به سفرى براى جهاد مى‏رويد)، تحقيق كنيد! و بخاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمى) به دست آوريد، به كسى كه اظهار صلح و اسلام مى‏كند، نگوييد: «مسلمان نيستى»
در اين آيه به مجاهدان که براي سرکوب دشمن متجاوز حرکت کرده اند، دستور مي دهد: اگر با فردي از گروه مقابل رودررو شديد و او به شما سلام اهل ايمان کرد، او را مسلمان شمرده و جان و مالش را محترم بشماريد و مبادا براي دنياطلبي و رسيدن به غنيمت به توجيه پرداخته و اظهار اسلام او را مکر و حيله شمرده و بدان بي اعتنا باشيد و خون او را ريخته و مالش را تصاحب کنيد.
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏.(9)
پس اگر از شما كناره‏گيرى كرده و با شما پيكار ننمودند، (بلكه) پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نمى‏دهد كه متعرّض آنان شويد.
خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‏كند چرا كه خداوند عدالت‏پيشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى‏كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون‏راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است!
اين آيات به بلندترين صدا صلح طلبي اسلام را فرياد مي زند اگر گوش شنوا و بي غرضي باشد.
براي يافتن احاديث به تفاسير روايي مثل: البرهان و نور الثقلين، ذيل اين آيات و به کتاب الجهاد کتب حديثي و فقهي مراجعه کنيد.
پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه190.
2.اصفي،ج1،ص92.
3. انفال(8)آيه58.
4. توبه(9)آيه7.
5.همان،آيه12.
6. انفال(8)آيه61-62.
7.نساء(4) آيه 90.
8. نساء(4)آيه94.
9. ممتحنه(60)آيه8-9.

پرسش 3:
آيه ها و احاديثي که مورد شناسنامه ايي بودن مسلمونيمون است را بيان نماييد؟

پاسخ:
طبيعي است که بسياري از مدعيان دينداري فقط به ظاهر ديندار هستند و دينداري آنان در خدمت دنيايشان است و به اصطلاح مسلمان شناسنامه اي هستند.
بعض آيات که به اين حقيقت تصريح دارد، به شرح زير است:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم.‏(1)
عربهاى باديه‏نشين گفتند: «ايمان آورده‏ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‏ايد، ولى بگوييد اسلام آورده‏ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است‏.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِه‏(2)
بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است) همين كه (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مى‏كنند اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى‏شوند (و به كفر رومى‏آورند.
فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ في‏ زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ.(3)
(روزى قارون) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنيا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!»
و آيات فراوان ديگر که بيانگر اسلام ظاهري و اسمي و شناسنامه اي افراد است نه اسلام واقعي و حقيقي.
براي يافتن احاديث مربوطه به تفاسير روايي، مثل: البرهان و نورالثقلين، ذيل آيات بالا مراجعه کنيد.
پي نوشت ها:
1. حجرات(49)آيه14.
2. حج(22)آيه11.
3. قصص(28)آيه 79.

پرسش 4:
(لا اکراه في الدين رو ميدونم-ولي از طرفي شنديم که کسي از اسلام خارج شه يک حکمه سختي داره -حکمشو نميدونم اگه ميدونيد بگيد؟

پاسخ:
متاسفانه معمولا تفسير درستي از اين آيه نمي شود و معناي آن به شکلي ناصحيح تلقي مي گردد ؛ اين آيه بيانگر حقيقتي معرفتي و به اصطلاح گزينه اي اخباري است ، نه دستوري ؛ يعني خداوند در اين آيه خبر مي دهد که اجبار در دين ممکن و شدني نيست . زيرا اصولاً دين و اعتقاد به عنوان يک امر دروني، قابليت اجبار و تحميل کردن يا اجباري شدن ندارد ؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست.
به همين خاطر دين حقيقي هر انساني همان چيزي است که در اعماق قلب خود بدان پايبند است و آن را حق مي داند و با عقل و جان خود به حقانيت آن رسيده است. اسلام همه افراد را به ضرورت رسيدن به چنين ديني تشويق نموده است و از هر نوع تقليد کورکورانه در اصول و مباني معرفتي و ديني مذمت نموده است.
اما ارتداد اصلاً ارتباطي با حوزه اعتقاد فردي ندارد، بلکه حقيقتي اجتماعي است؛ به همين خاطر اولين شرط تحقق حكم ارتداد، اظهار کردن ارتداد است.
معناي دقيق تر آن موضع گيري در مقابل اسلام در جامعه است؛ بنابراين مربوط به جامعه مي شود و يک جرم اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي است.
نکته قابل اهميتي که در ادامه آيه مورد نظر آمده ،اين است:
« ... قد تبين الرش من الغي»؛ يعني راه رشد و سعادت و حق از راه گمراهي شناخته شده؛ پس چه نيازي به اجبار است ، وقتي که راه حق روشن و آشکار است؟!
از اين نکته نيز متوجه مي شويم ارتداد از اسلام، بيش از آن که جنبه اعتقادي و شناختي داشته باشد، جنبه هاي ديگر دارد؛ زيرا واقعاً دين اسلام براي کسي که به دنبال حقيقت باشد، به جهت مطابقت آن با فطرت ، کاملاً آشکار است.
برتري و حقانيت آن نيز معلوم است؛ پس مي توان از آن نتيجه گرفت که جنبه هاي ديگري در ارتداد از اسلام دخالت دارد که اين جنبه ها معرفتي نيست.
روشن است که اگر به هر دليل و انگيزه اي يک مسلمان بخواهد از دين بر گردد ، ضرورتي ندارد که آن را آشکار کرده، به صورت علني به مخالفت از اسلام و موضع گيري در مقابل آن بر آيد. اين ها همه تأييد کننده اين فرض است که ارتداد در صورت اظهار و عناد و موضع گيري در مقابل اسلام شکل مي گيرد و جرمي اجتماعي بوده و مسئله اعتقادي و فردي نيست.
بنابراين اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست، مى‏تواند بلکه به حکم عقل و ديدگاه اسلام، دين ديگر را انتخاب کند، اما در جامعه‏اى که بر اساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسان‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى شان شکل گرفته که هر يک از اين موارد کارکردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيرى نموده و درصدد تخريب آن ها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد.
بنابراين ارتداد از اين جهت که افکار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مى‏کند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يک سرى شرايط، اسلام با مرتد برخورد مى‏کند.
اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فکرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نکرد، به او کارى ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
براى پى بردن به فلسفه اين حکم الهى بايد خاستگاه وضع اين حکم از ديدگاه قرآن بررسى شود. قرآن نقل مى نمايد:
«جمعى از اهل کتاب (يهود) گفتند: (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز کافر شويد و (باز گرديد) شايد آن‏ها (از دين خود) باز گردند».(1)
دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه‏اى ماهرانه براى متزلزل ساختن باور و ايمان بعضى از مؤمنان طرح نموده و با يکديگر تبانى کردند که صبحگاهان خدمت پيامبر برسند و ظاهراً ايمان بياورند، ولى در آخر روز از آيين برگردند.
هنگامى که از علت کارشان سؤال شد بگويند:
ما صفات محمّد را از نزديک مشاهده کرديم و هنگامى که به کتب دينى خود مراجعه نموده يا با دانشمندان دينى خود مشورت کرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبيق نمى کند و از اين رو برگشتيم.
اين موضوع سبب مى شود که عده‏اى بگويند: اين‏ها که به کتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند، راست مى گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مى گردد.(2)
مکر و نيرنگ کفار به وسيله خداوند آشکار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمى باشد، بلکه در همه زمان‏ها امکان اجراى آن وجود دارد و اسلام با وضع چنين حکمى، جلوى مفاسد احتمالى (که برخى نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است که در ذيل به نمونه هايى از اين مفاسد اشاره مى کنيم:
1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان درونى در سطح بالا نيستند، بلکه برخى افراد در ايمان شان سست هستند. اين گونه تبليغات، افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مى دهد و آن‏ها را از مسير حق باز مى دارد. حدّ و حکم شرعى ارتداد مى تواند افراد را از انحراف باز دارد.
2- اگر اسلام جلوى اين روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى عليه دين صورت مى گرفت و کفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين که مسلمانان را دلسرد مى کردند، باعث دلسرد شدن افرادى که گرايش به اسلام داشتند، مى شدند.
3- مهم‏ترين مسئله ارتداد، پيامدهاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى آن است.
در جامعه اسلامى که اسلام و احکام و قوانين آن پايه براى رفتارهاى فردى و اجتماعى و روابط خانوادگى و تعيين کننده رفتار انسان‏ها با يکديگر و ارزش‏هاى اخلاقى جامعه است، هر گونه اختلالى در ايمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهى‏ها، در رفتارها تأثير گذاشته و التزام به احکام و قوانين دينى و اجتماعى را سست مى کند و ارکان جامعه را مورد تهديد جدّى قرار مى دهد.
همچنين گسترش افکار انحرافى در جامعه که از طرف افراد مرتد ايجاد مى شود، نيروى مسلمانان را از جهت کمّى و کيفى مورد تهديد قرار مى دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزى بر اساس نيروهاى اسلامى در جامعه، غير ممکن خواهد بود.
با توجه به موارد فوق کاملاً مشخّص مى شود که حکم ارتداد، يک حکم اجتماعى و سياسى است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حکم ارتداد بيان شده، در زمانى است که انکار دين اسلام جاحدانه باشد، يعنى شخصى به رغم حقانيّت دين اسلام ،به جهت انگيزه‏هاى نادرست از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيرى نمايد؛ بنابراين اگر کسى دين ديگرى غير از اسلام را (آن هم پس از بررّسى و به دور از هر گونه حُبّ و بُغض و مشکلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براى او محترم است، تا زمانى که به صورت موضع‏گيرى در مقابل اسلام و تهديد آن در نيايد. به همين خاطر، ارتداد تضادى با آزادى عقيده (که در اسلام محترم شمرده شده است) ندارد. البته احترام به آن به معناى حقانيّت و درستى هر عقيده‏اى نمى باشد.
توجه به اين نكته هم ضروري است كه حکم ارتداد در اديان آسمانى ديگر (مسيحيت و يهود و زرتشتي) نيز بيان شده (3) ، طبيعى است که هر دينى براى محافظت از کيان خود، راهکارهايى را براى وحدت پيروان انديشيده باشد.
البته حكم مرتد حقيقي در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (4) اما نه هر انکار و تشکيکي در دين اسلام ارتداد محسوب مي شود و نه هر فردي به صرف تغيير دين و اعلان آن ،خونش مباح شده ، اعدام مي شود ؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند- كه مرتد ملي ناميده مي شوند- اعدام نيست ؛ در نتيجه از چهار قسم مرتد ملي و فطري (كساني كه مسلمان زاده اند) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطري مرد به اتفاق بسياري از فقها ، آن هم در شرايط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است و در خصوص ديگر گروه ها رفتار و برخوردهاي متفاوت ديگري اعمال مي شود. (5)

پي‏نوشت‏ها:
1. آل عمران (3) آيه 73.
2. تفسير نمونه، ج 2، ص 466.
3. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنيه، فصل 13؛ عهد جديد (انجيل)، نامه‏اي به مسيحيان عبراني، بند 10.
4. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 118.
5. عبد الکريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق، ص 840.

پرسش 5:
آيه ها و احاديثي که در مورد تفکر کردن در هستي و نيستي و دينمون و انتخابش هست را بنويسيد؟

پاسخ:
در مورد تفکر در هستي و آيات آفاقي(جهان هستي) و انفسي(درون وجود و نفس و روح انسان) براي شناخت خدا و ايمان آوردن به خدا و دين حق آيات فراواني هست و اصولا دين اسلام انسان ها را به انتخاب دين بر اساس شناخت و بصيرت دعوت مي کند که بعضي از آيات در اين زمينه به شرح زير است:
قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني.‏(1)
بگو: «اين راه من است من و پيروانم، با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كنيم‏».
قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظ.(2)
دلايل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد كسى كه (به وسيله آن، حقّ را) ببيند، به سود خود اوست و كسى كه از ديدن آن چشم بپوشد، به زيان خودش مى‏باشد و من نگاهبان شما نيستم (و شما را بر قبول ايمان مجبور نمى‏كنم) .
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديد.(3)
بگو: «شما را تنها به يك چيز اندرز مى‏دهم، و آن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد اين دوست و همنشين شما [محمّد] هيچ گونه جنونى ندارد او فقط بيم‏دهنده شما در برابر عذاب شديد (الهى) است!».
أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ. (4)
آيا آنان به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده است؟و به آسمان نگاه نمى‏كنند كه چگونه برافراشته شده؟و به كوه‏ها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده! و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟پس تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهنده‏اى ‏تو سلطه‏گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى‏.
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ.(5)
تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى‏شوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مى‏شوند (و هدايت مى‏يابند)، از روى دليل روشن باشد.
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر.(6)
بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مى‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس مي خواهد كافر گردد!»
إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً.(7)
ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!
در زمينه تفکر در هستي از کتاب پيام قرآن آيه الله مکارم شيرازي، جلد2 و درباره آزادي عقيده،
کتاب هاي زيادي در بازار کتاب وجود دارد که در آنها مفصل راجع به اين موضوع بحث شده و مي توانيد مراجعه کنيد.
پي نوشت ها:
1. يوسف(12)آيه108.
2. انعام(8)آيه104.
3. سبأ(34)آيه46.
4. غاشيه(88)آيه17-22.
5. انفال(8)آيه42.
6. کهف(18)آيه29.
7. انسان(76)آيه3.

پرسش 6:
آيه ها و احاديثي که در مورد اينکه دين جامعيت داره و هميشه اگه بدان عمل شه از فساد دور ميکنه و وشمامل بخش نميشه جدا نبودن دين از سياست و راهکار براي تلفيق اين دو و درست کنار هم قرار گرفتنشون هست را بيان نماييد؟

پاسخ:
وقتي دين براي بيان حقايقي است که بشر راهي جز وحي براي شناخت آنها ندارد:
كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ.(1)
همان‏گونه که رسولى از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمى‏دانستيد، به شما ياد دهد.
وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ.(2)
خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت‏.
و وقتي اسلام آخرين دين و قرآن آخرين وحي است:
ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّين.‏(3)
محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولى رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است‏.
بنا بر اين بايد در قرآن هر چه براي هدايت و نجات بشر لازم است، آمده باشد از اين رو مي فرمايد:
نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء.(4)
و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است.
و پيامبر هم فرمود:
والذي نفسي بيده ما تركت شيئا يقربكم من الجنة ويباعدكم عن النار إلا أمرتكم به وما تركت شيئا يقربكم من النار ويباعدكم عن الجنة إلا نهيتكم عنه.(5)
قسم به آن که جانم به دست اوست، چيزي که شما را به بهشت نزديک کند و از جهنم دور نمايد ، وانگذاشتم مگر اين که بدان امرتان کردم و چيزي که شما را به جهنم نزديک و از بهشت دور کند ، وانگذاردم مگر اين که شما را از آن نهي کردم.
سياست يعني اداره صحيح دنيا و چون دنيا از نظر دين مقدمه و مزرعه آخرت است(6)، و دين براي آباد کردن آخرت آمده و آخرت بايد در مزرعه دنيا آباد شود، از اين رو دين نمي تواند نسبت به سياست يعني اداره دنيا بي نظر باشد؛ بلکه دين عين سياست مي شود و سياست عين ديانت؛ زيرا دنيا و آخرت و مبدأ و معاد از هم جدايي پذير نيستند.
آيات قرآن در تمام مسائل دنيايي ورود داشته و احکام همه را روشن کرده است.
دينداري صحيح با سياست صحيح ملازم است و سياست شيطاني و غير انساني نشان بي ديني و بندگي طاغوت است.
براي شرح و توضيح بيشتر به کتاب جامعيت و کمال دين، از رباني گلپايگاني، مراجعه کنيد.
پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه151.
2. نساء(4)آيه113.
3. احزاب(33)آيه40.
4. نحل(16)آيه89.
5. تفسير آلوسي، ج 21، ص 79.
6. عوالي اللئالي، ابن ابي جمهور احسائي، ج1،ص267.
پرسش 7:
در اخر حديث يا ايه ايي براي تاکيد بر اينکه شناخت دين به شکل درستش سبب دينداري ميشه؟
پاسخ:
دين حق، جمال مطلق و نور و هدايت و آب حيات است و ممکن نيست انسان سالمي حق را بشناسد و جمال حق را ببيند و بدان مايل نگردد.
آيه زير مي فرمايد:
فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ.(1)
با اين حال، بعد از حق، چه چيزى جز گمراهى وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روى گردان مى‏شويد؟!
انسان به طور طبيعي از گمراهي فراري است و هدايت و حق طلب است و اگر حق به او معرفي شود به فطرت خود مي پذيرد و جز حق که هدايت است، همه گمراهي است و مورد نفرت انسان.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.(2)
بگو: «آيا هيچ يك از معبودهاى شما، به سوى حق هدايت مى‏كند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدايت مى‏كند! آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟!»
پي نوشت ها:
1. يونس(10)آيه32.
2. همان، آيه35.