نزول قرآن

هیچ نزول دیگری از سوره های دیگر صورت نمی گرفت؟
قرآن به صورت های مختلف نازل شده است. سوره های كوتاه و بعضی سوره های بلند به طور كامل و یكجا بر پیامبر اكرم (ص) نازل می شدند و حضرت آنان را بر مردم تلاوت می كرد.

 آیا میان نزول سوره های قرآن آیاتی از سوره های دیگر هم نازل می شد؟ منظور این است كه به طور مثال در زمان نزول سوره ی بلندی مانند بقره، هیچ نزول دیگری از سوره های دیگر صورت نمی گرفت؟

قرآن به صورت های مختلف نازل شده است. سوره های كوتاه و بعضی سوره های بلند به طور كامل و یكجا بر پیامبر اكرم (ص) نازل می شدند و حضرت آنان را بر مردم تلاوت می كرد. مثل سوره انعام كه یكجا نازل شده است. پس درباره این سوره ها كه یكباره و به طور كامل نازل شده آیه ای از سوره های دیگر نازل نمی شده، اما در مورد بعضی سوره های بزرگ كه یكجا نازل نشده مثل سوره بقره دو صورت بوده در بعضی سوره ها تا سوره كامل و تمام نمی شده آیه ای از سوره دیگر نازل نشده چرا كه تكرار شدن آیه بسم الله الرحمن الرحیم نشانه تمام شدن سوره قبل و شروع سوره جدید بود و گاهی هم در اثر حوادث و وقایعی آیاتی نازل می شد كه پیامبر می فرمود این آیات را در فلان جای فلان سوره قرار دهید. مثل آیه 281 بقره كه برخی معتقدند آخرین آیه ای بود كه بر پیامبر نازل شد و به دستور پیامبر در آنجا قرار گرفت یا آیه « الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی...» كه در مورد نصب علی بن ابیطالب است و مربوط به واقعه غدیر می باشد میان دو جمله از آیه 3 سوره مائده قرار گرفت.(1)

پی نوشت:

1. حجتی، محمد باقر، تاریخ قرآن كریم، ص38-62.

در حالی در در عرف انتقال سخن اینگونه گفته نمیشود
پیامبر در قرآن دخالتی نداشته است. بلكه آیات و سوره های این كتاب به همین صورت بر قلب او نازل می شد و توسط ایشان به عنوان وحی و كلام خدا بر مردم تلاوت می گردید.

 چرا پیامبر در نقل قران اینگونه عمل كردن و مثلا در سوره اخلاص به جای اینكه این گونه بگویند (هو الله احد) اینگونه گفتند(قل هوالله احد)در حالی در در عرف انتقال سخن اینگونه گفته نمیشود و مثلا اگه كسی به ما بگوید كه ( به فلانی بگو بیاید خانه ما )ما به او میگویم فلان كس گفته بیا خانه ما نه اینكه (به فلانی بگو بیاید خانه ما)

پیامبر در قرآن دخالتی نداشته است. بلكه آیات و سوره های این كتاب به همین صورت بر قلب او نازل می شد و توسط ایشان به عنوان وحی و كلام خدا بر مردم تلاوت می گردید.

این خود خداوند است كه این سوره را با این الفاظ بر قلب رسولش نازل كرده تا به مردم ابلاغ كند«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي‏ قَلْبِك‏»  (سوره شعراء،آیه193-194)، «وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ‏»( سوره نمل،آیه6)  و خداوند به نوع و اسلوب ابلاغ پیامش آگاه تر است و ما نمی توانیم وجه كارهای خدا را بیابیم و علت آن را بیان كنیم.

بله اگر خداوند خود را به یگانگی به رسولش معرفی كرده بود و خواسته بود او را به یگانگی معرفی كند، پیامبرش در اجرای اراده خدا باید به بندگان می فرمود: او گفته من خدای یگانه هستم ، اما وحی این گونه نیست. بلكه عین آیات بر قلب او القا می شد و او آیات القا شده را بر مردم تلاوت می كرد.

چرا قرآن به ترتیب نزول سوره ها در دست مردم نیست؟
جمع آوري آيات و سوره‏ها در يك مجلد كار درستي به شمار نمي‏آمد و انجام آن جز با انقضاي دوره پيامبري و تكميل وحي ميسر نبود.

 چرا قرآن به ترتیب نزول سوره ها در دست مردم نیست؟

قرآن كریم در زمان حيات پيامبر (ص) بر قطعاتي از چوب و سنگ و پوست و استخوان و حرير و كاغذ ضبط شده و در دست مردم پراكنده بود و از هر كدام يك نسخه در محضر پيامبر (ص) وجود داشت و گروهي از حافظان قرآن نيز آیات قرآن را در سينه محفوظ داشتند، در دوره حيات پيامبر (ص) آيات سوره‏ها مرتب و سوره‏ها تكميل و نامهاي آنها تعيين شده بود ولي جمع آنها در يك مجلد در اوراق به هم پيوسته بعد از رحلت ایشان انجام گرفت، زيرا در زمان پيامبر (ص) هر آن در انتظار نزول آيه‏اي بودند و تا وقتي وحي قطع نشده بود، جمع آوري آيات و سوره‏ها در يك مجلد كار درستي به شمار نمي‏آمد و انجام آن جز با انقضاي دوره پيامبري و تكميل وحي ميسر نبود.

بر اساس روايات وارده، اولين كسي كه پس از در گذشت پيامبر (ص) و طبق وصيت ايشان، مستقيما به جمع آوري قرآن قيام كرد، امام علي بن ابي طالب (ع) بود. امیرالمؤمنین (ع) نخستین پیرو رسول خدا (ص) كه از همه یاران آگاه تر به مواقع تنزیل و تاویل قرآن بود، پیش از همه به این كار اقدام كرد و آیات قرآن را با ویژگی های خاصی در سه روز و به نقلی در شش ماه در یك جا در كنار هم قرار دا و به مردم عرضه كرد لكن به دلایلی مورد استقبال و پذیرش دستگاه رسمی خلافت واقع نشد. آنرا به خانه بر گرداند و آن مصحف پس از امام(ع) نزد فرزندان و امامان معصوم(ع) باقی ماند.

علاوه بر روايات شيعه در برخي از كتب اهل سنت نيز بر وجود چنين مصحفي تصريح شده و درباره آن رواياتي نقل شده و از جمله علماي اهل سنت كه اين مطلب را در كتابهاي خود نقل كرده اند به سيوطي در الاتقان (1) و هندي در كنزالعمال (2) و ذهبي در سير اعلام النبلاء (3) مي توان اشاره نمود.

 پس از وي زيد بن ثابت به دستور ابو بكر به اين كار پرداخت و چند تن ديگر از جمله ابن مسعود و ابيّ بن كعب و ابو موسي اشعري نيز دست به اين كار زدند تا اينكه زمان عثمان فرا رسيد و وی به يكي كردن مصحف هاي مختلف دستور داد و نسخه‏هايي از آن را به نقاط ديگر فرستاد تا مردم تنها از اين مصحف استفاده كنند و مصحف هاي ديگر را كنار بگذارند.(4)

با توجه به توضيح مذكور بايد بگوييم كه ترتيب، نظم و عدد آيات در هر سوره در زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) و با دستور آن بزرگوار انجام شده و توقيفي است . اما سوره های قرآن فعلی، طبق ترتیب نزول سوره ها تألیف نشده و برخی دانشمندان علوم قرانی برآنند كه ترتیب موجود در سوره های قرآن،(نه آیات ) طبق اجتهاد و سلیقه صحابه و بعد از وفات رسول الله (ص) انجام گرفته و چنانكه ذكر شد حضرت علی (ع) قرآنی كه ترتیب سوره های آن مطابق ترتیب نزول بوده را نگاشت كه مورد توجه صحابه واقع نشد و نگارشات متعدد دیگری هم بعد از پیامبر (ص) نگاشته شد كه در عصر عثمان همه این نسخه ها جمع آوری و مطابق نسخه ای كه اكنون وجود دارد تدوین شد و معیاری كه در ترتیب فعلی لحاظ شده بدین صورت است كه بعد از تقدم سوره حمد، غالبا از سوره های بزرگ آغاز شده و به سوره های كوچك ختم شده است. (5)

پی نوشت ها:

1. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج1، ص 161

2. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج 13،ص 151

3. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413 هـ ق، ج 14، ص 22

4. ر.ك: طاهری، حبیب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش، ج2، ص 223

5. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق،  ج 1، ص 282

چرا قرآن صريحا بيان معصوميت ائمه را ندارد
امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است كه در قرآن به وضوح مطرح شده و اوصاف، شرايط و نشانه هاي امام بيان گرديده

 درباره اثبات وجود امام عصرعج و اثبات معصوميت ائمه كه آيه تطهير وامثال اين را هم مرتبط نميدانند وميگويند چرا قرآن صريحا بيان معصوميت ائمه را نداشته

امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است كه در قرآن به وضوح مطرح شده و اوصاف، شرايط و نشانه هاي امام بيان گرديده (مثل لزوم عصمت و وجود امام تا قيامت)و آيات فراوان در آن زمينه وارد گرديده به گونه اي كه براي انكار عذر و بهانه اي نگذارده است. خداوند هدايت گر است و هدايتگري خدا اقتضا دارد همان گونه كه پيامبران را به وضوح معرفي مي كند، جانشينان آنان را هم به وضوح معرفي كند و گر نه مردم در نشناختن و اطاعت نكردن عذر و بهانه داشته و خداوند نمي تواند آنان را بر نشناختن و اطاعت نكردن از امام مؤاخذه كند.

لازم نيست هميشه قرآن به نام، امام را معرفي كند، بلكه مي شود و چه بسا لازم است و حكمت اقتضا كند كه با وصف معرفي شوند به گونه اي كه براي طالبان حقيقت مطلب به طور قطعي و يقيني روشن و ثابت شود. معرفي امامان هم با توجه به حكمت خدا به وصف معرفي شده اند و خداوند به جهاتي كه خودش مي داند به صراحت از آنان  نام نبرده است.

به نمونه ايي از معرفي امامان در قرآن اشاره مي كنيم:

آيه اولي الامر مي فرمايد: خدا و رسول و اولي الامر صاحبان امر ولايت و سرپرستي دين و دنياي  شما هستند .شما موظف به اطاعت صد در صد و بدون قيد و شرط از آنها هستيد.(اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم=نساء/59)

معلوم است كه اطاعت بدون قيد و شرط فقط از خدا جايز است و از كساني كه خدايي باشند و رسول، خدايي است. پس اولي الامر هم قطعا بايد خدايي باشد. در اين جا قطعا مسلمانان به حكم عقل و قرآن وظيفه داشته اند از پيامبر بپرسند: صاحبان امر ولايت كه بايد خدايي باشند و ما موظف به اطاعت بدون قيد و شرط از آنها هستيم، چه كساني اند ؟ ما كه نمي توانيم تشخيص دهيم كدامين انسان ها خدايي شده و از حاكميت مطلقه يا گاه و بيگاه  هوا و هوس و عصبيت و خطا و فراموشي و... نجات يافته و صلاحيت تصدي اين ولايت را بعد از شما  دارند؟

پيامبر هم وظيفه داشته - چه مسلمانان بپرسند و چه نپرسند -  اولي الامر صاحب صلاحيت را معرفي كند، همان طور كه خدا هم در  قرآن بايد آنها را معرفي كند. حالا يا پيامبر معرفي كرده و مردم را از گمراهي نجات داده يا معرفي نكرده و مردم را در حيرت واگذارده اند؟! قطعا خدا و پيامبر اين هدايت را دريغ نكرده اند زيرا چنين بخلي از ساحت آنان به دور است. پس اگر معرفي كرده اند، بايد از آن پي جويي كنيم و با يافتن انسان هايي كه به معرفي خدا و رسول، خدايي هستند و اطاعت بدون قيد و شرط از آنها جايز و واجب است، بدانيم كه آنان به حكم اين آيات ،اولي الامرند و اطاعتشان در امور دنيا و آخرت بر ما واجب.

خدا در آيه تطهير اعلام كرده "انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"(1) معلوم است كه "انما " حصر را مي رساند و معناي "فقط" مي دهد در حالي كه خدا مطابق آيات ديگر مي خواهد رجس و پليدي را از همه انسان ها ببرد و آنان را پاك كرده و شايسته ورود به بهشت گرداند:

يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم(2)وقتي اراده خدا بر پاك شدن عموم مردم با انجام واجبات و ترك محرمات است، پس معلوم مي شود اين اراده اختصاصي غير از آن است. از طرف ديگر قرآن نفرموده "ليذهبكم عن الرجس=شما را از رجس و پليدي دور كند،" بلكه فرموده رجس و پليدي را از شما دور كند. زيرا اگر خدا كسي را از پليدي دور كند، ديگر پاكي او ارزش و هنر نيست. آري انسان هايي وجود دارند كه از گناه و پليدي گريزانند و خداوند آنان را بر مي گزيند و از آنان دفاع مي كند و رجس و پليدي را از آنان دور مي كند. نمونه اين دفاع را در يوسف پيامبر مي بينيم كه از گناه گريزان است و زليخا او را به مهلكه و پرتگاه گناه مي كشاند . يوسف گريزان از گناه به ياري خدا پشتگرم مي شود و برهان رب به او ارائه مي گردد و پليدي و زشتي از ساحت او رانده مي گردد.

 اين اراده از آن سنخ است و غير آن اراده عمومي است و شامل اهل بيت رسول خدا شده است.

در اينجا هم مثل آيه قبلي، مسلمانان موظف بوده اند مصداق هاي اهل بيت را از پيامبر بپرسند. پيامبر هم موظف بوده آنان را به جامعه معرفي كند. پس بايد پي جويي كرد و با مراجعه به بيانات پيامبر آنان را شناسايي نمود و اين كار نيز آسان است.

اين فقط دو نمونه آيه بود كه با دقت در مضمون آن و با مراجعه به بيانات پيامبر ذيل آنها، مي توان امام را شناخت. پس امامت ولزوم و شرايط و اوصاف آن در قرآن بيان شده و در معرفي امام فروگذاري نشده است.

قرآن پيامبر را به عنوان مبين و معلم قرآن معرفي كرده است (2)تا مردم زمان رسول خدا در تفسير قرآن دچار اختلاف نشوند. حالا  آيا براي در امان ماندن از تفرقه  بعد از رسول خدا، تمهيدي انديشيده شده و خدا و رسول مرجعي براي حل اختلاف معين كرده اند يا نه؟

 اگر جواب منفي باشد پس بايد خدا كه قرآن را براي رفع اختلاف فرستاده، در ادامه از اقدام لازم براي تحقق اين هدف دست برداشته و امت را در برهوت اختلاف رها كرده اباشد! حاشا كه كسي چنين بگويد.

پس قطعا خدا و رسول اين مرجع علمي را معرفي كرده، حديث متواتر ثقلين ( اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ...) (3)مگر غير از معرفي امام و مرجع علمي براي رجوع امت است؟

دلايل امامت آن قدر فراوان و آشكار است كه براي كسي در نپذيرفتن امامت عذري نباشد، ولي براي كساني كه بدون تعصب بخواهند حق را بجويند، ولي كساني كه نخواهند حق را بيابند، با هيچ دليلي تسليم نخواهند شد.

اگر براي امامت نبود جز همين آيه اولي الامر و حديث ثقلين،حجت تمام بود ولي با اين وجود علاوه بر اين دو دليل آشكار دلايل بيشمار ديگر وجود دارد.

جزئيات امامت از جمله معرفي مصداق ها و ... نيز به بيان رسول خدا واگذار شده است و خدا خود بهتر مي داند كجا مطلبي را در قرآن بگويد وكجا مطلبي را به بيان رسول واگذارد.

خداوند حكيم نازل كننده قرآن است كه همه كارهايش از روي حكمت مي باشد و ما كوچكتر از آنيم كه به حكمت كارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين كه خداوند حكيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فرو گذار نكرده است و تعيين و معرفي امام يكي از اين اقدام هاي لازم است كه هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام كرده است.

اما اين كه چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يكي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يكي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشكار گردند.

يكي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قران از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان  به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند.

پي نوشت ها:

1. احزاب(33)، آيه 33.

2. نحل(16)، آيه 44؛بقره(2)،آيه 151و...

3. سنن كبري، نسائي، ج4، ص272؛ صحيح ابن حبان، ج2، ص158.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟
چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

چرا در سوره بقره نماز ظهر داراي اهميت است؟

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي (1) ( طبق اين فرض كه مراد نماز ظهر است) چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

در شأن نزول اين آيه نقل شده كه: «جمعي از منافقان گرمي هوا را بهانه براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمي‏كردند و به دنبال آنها بعضي از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خودداري كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت، پيغمبر اكرم (ص) از اين جهت ناراحت بود حتي آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثي از «زيد بن ثابت» نقل شده كه پيامبر (ص) در گرماي فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مي‏گذارد و اين نماز براي اصحاب و ياران سخت‏ترين نماز بود، به طوري كه گاه پشت سر پيامبر (ص) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفته‏ام خانه كساني را كه در نماز ما شركت نمي‏كنند بسوزانم، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تاكيد كرد.(2)

پي نوشت ها:

1. «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»(بقره(2) آيه 238) «در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطي [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا بپاخيزيد».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص 205.

قرآن قبل از نزول چگونه بوده است؟
منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

 در تفسير الميزان اشاره اي به خواندني نبودن قرآن قبل از ظهورشده است. آيا قبل از نزول چگونه بوده است؟

منظور شما همان بحث نزول دفعي و تدريجي قرآن است.

قرآن كريم به شهادت آياتش يك نزول دفعي داشته كه در شب قدر واقع شده و يك نزول تدريجي كه در طول دوران 23 ساله بعثت صورت گرفته است.

در اين كه نزول قرآن در شب قدر چگونه بوده و چطور اين نزول دفعي و يكباره با نزول تدريجي قابل جمع است، از قديم بين مفسران بحث بوده و هر كدام در جمع اين دو تلاش كرده و راه حل هايي ارائه كرده اند.

علامه طباطبايي درچند جا از تفسير الميزان به اين موضوع پرداخته و ضمن نقل نظر مفسران گذشته، به نقد آنها پرداخته و آنها را نپذيرفته و نظريه جديدي ارائه كرده است. ايشان با استناد به آياتي از قرآن، قرآن را داراي حقيقت واحده اي شمرده كه آن حقيقت واحده، بسيط و مجرد بوده، در قالب لفظ و آيه و سوره و جزء نيست و آن حقيقت متعالي بوده، در لوح محفوظ و برتر از درك و فهم و لمس انسان هاي عادي است و آن حقيقت واحده كه وقتي تفصيل داده شود و تنزل يابد و در قالب لفظ و سوره و آيه در آيد، همين قرآن موجود نزد ما مي شود، در شب قدر بر قلب پيامبر القا شده است. صورت تنزل يافته قرآن و جامه لفظ پوشيده و تفصيل يافته قرآن به آيه و سوره نيز در مدت 23 سال بعثت توسط جبرئيل به قلب پيامبر القا گرديده است. (1)

با پذيرش اين نظريه روشن است كه گرچه حقيقت قرآن بر پيامبر (ص) به صورت دفعي نازل شده اما پيامبر (ص) به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ از آنها آگاه نشده و لذا در نزول تدريجي است كه اين حقيقت به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ ظهور و بروز دارد.

پي نوشت ها:

1. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏2، ص: 16

چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟
ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود ...

 چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟

از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است. حضرت موسی وقتی از مدین به سوی مصر می آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشی دید. در آن جا خطاب خدا به وی رسید. به دعوت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت. برای گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصریح شده كه نزول دفعی آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود، زیرا بنده از همه مشغولیت ها بریده و به تمام قلب به سوی خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبایی در مورد میقات شبانه حضرت موسی می نویسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بیش تری پیدا می كند، برای پذیرش وحی آمادگی بیش تر دارد. از این رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پیامبر نازل كرده است.  

پی نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آیه 1-7.

2. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

نزول دفعی قرآن در شب قدر در چه سالی صورت گرفت؟
این كه نزول دفعی قرآن در سال اول بعثت بوده است یا در سال سوم مشخص نیست.

نزول دفعی قرآن در شب قدر در چه سالی صورت گرفت؟ آیا قبل از  نزول تدریجی این كتاب آسمانی بود؟

این كه نزول دفعی قرآن در سال اول بعثت بوده است یا در سال سوم مشخص نیست. (1)

پی نوشت ها:

1 . آیه الله گرامی، محمد علی درسهایی از قرآن، انتشارات احسن الحدیث، ص 94.

چرا قرآن در شب نازل شد ؟
از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است.

چرا قرآن در شب نازل شد و این اتفاق در روز نیفتاد؟

از آیات قرآن بر می آید كه غالب وحی ها در شب انجام شده است. حضرت موسی وقتی از مدین به سوی مصر می آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشی دید. در آن جا خطاب خدا به وی رسید. به دعوت فرعون و نجات بنی اسرائیل مأموریت یافت. برای گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصریح شده كه نزول دفعی آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه برای گرفتن وحی بنده باید مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات های شبانه بهتر حاصل می شود، زیرا بنده از همه مشغولیت ها بریده و به تمام قلب به سوی خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبایی در مورد میقات شبانه حضرت موسی می نویسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بیش تری پیدا می كند، برای پذیرش وحی آمادگی بیش تر دارد. از این رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پیامبر نازل كرده است.  

پی نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آیه 1-7.

2. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

گرچه برخي از آيات قرآن كريم در پي حادثه و يا واقعه اي كه رخ داده و يا پرسشي كه مطرح شده نازل شده اند. اما برخي ديگر از آيات بدون اين كه رويدادي رخ داده و پرسشي مطرح شده باشد نازل شده اند مانند آيات متعددي كه اشاره به مسائل معرفتي همچون توحيد و معاد و ... دارند و لذا اينكه ما انتظار داشته باشيم كتابي براي بيان لحظه لحظه نزول قرآن و زمان نزول آن وجود داشته باشد انتظاري نا ممكن است.

درباره آياتي هم كه داراي شأن نزول هستند و در پي حادثه و يا واقعه اي كه رخ داده و يا پرسشي كه مطرح شده نازل شده اند كتابهايي مانند اسباب النزول واحدي تأليف شده اند. اما نكته اي كه لازم به ذكر است اين است كه پس از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) ، ياران و اصحاب آن حضرت به جمع آوري دست نوشته هاي آيات قرآن اقدام كردند.

جهت انجام اين امر، اميرالمؤمنين علي(ع) نخستين پيرو رسول خدا (ص) كه از همه ياران آگاه تر به مواقع تنزيل و تاويل قرآن بود، پيش از همه به اين كار اقدام كرد و آيات قرآن را با ويژگي هاي خاصي در سه روز و به نقلي در شش ماه در يك جا در كنار هم قرار داد و به مردم عرضه كرد لكن به دلايلي مورد استقبال و پذيرش دستگاه رسمي خلافت واقع نشد. آنرا به خانه بر گرداند و بنا بر روايتي فرمود: از اين پس هرگز آن را نخواهيد ديد. آن مصحف پس از امام(ع) نزد فرزندان و امامان معصوم(ع) باقي ماند.

علاوه بر روايات شيعه در برخي از كتب اهل سنت نيز بر وجود چنين مصحفي تصريح شده و درباره آن رواياتي نقل شده و از جمله علماي اهل سنت كه اين مطلب را در كتابهاي خود نقل كرده اند به ابن نديم در الفهرست (1) و سيوطي در الاتقان (2) و هندي در كنزالعمال (3) و ذهبي در سير اعلام النبلاء(4) مي توان اشاره نمود.

قرآني كه حضرت علي (ع) جمع آوري نمودند با قرآن موجود كه در دست مسلمانان است، از نظر تعداد آيات و سوره ها و نام هاي آن هيچ تفاوتي نداشت. اما مشتمل بر ويژگي هاي منحصر به فردي بود كه به آنها اشاره مي شود:

1. ترتيب دقيق آيات و سور، طبق نزول آن ها رعايت شده بود (5) يعني در اين مصحف وره هاي مكي پيش از مدني آمده و مراحل و سير تاريخي نزول آيات روشن بود بدين وسيله سير تشريع و احكام، مخصوصا مساله ناسخ و منسوخ در قرآن به خوبي به دست مي آمد.

2. قرائت مصحف حضرت دقيقاً مطابق با قرائت پيامبر(ص) كه اصيل ترين قرائت بود، ثبت شده بود و هرگز براي اختلاف قرائت در آن راهي نبود بدين ترتيب راه براي فهم محتوا و به دست آوردن تفسير صحيح آيه هموار بود اين امر اهميت به سزايي داشت، زيرا چه بسا اختلاف قرائت موجب گمراهي مفسر مي شود كه در آن مصحف هرگونه موجبات گمراهي وجود نداشت.

3. اين مصحف مشتمل بر تنزيل و تأويل بود يعني موارد نزول و مناسبت هايي را كه موجب نزول آيات و سوره ها بود، در حاشيه مصحف توضيح مي داد. اين حواشي بهترين وسيله براي فهم معاني قرآن و رفع بسياري از مبهمات بود و علاوه بر ذكر سبب نزول در حواشي، تاويلاتي نيز وجود داشت اين تاويلات برداشت هاي كلي و جامع از موارد خاص آيات بود كه در فهم آيه ها بسيار مؤثر بود.(6)

بنابراين حضرت علي (ع) چنين عمل عظيمي را انجام داده بود اما مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت. مساله ديگر ان كه علاوه بر مصحف امير المومنين، در طول تاريخ بسياري از روايات و كتب شيعه را از بين بردند و ما را از آنها درياي معارف محروم ساختند.

پي نوشت ها:

1. ابن نديم، الفهرست، بيروت، دارالمعرفه، 1417 ق، ص 45.

2. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج1، ص 161.

3. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج 13،ص 151.

4. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413 هـ ق، ج 14، ص 22.

5. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن ، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج 1، ص 171.

6. براي مطالعه تفصيلي درباره اين مسئله مراجعه شود به كتاب «التمهيد في علوم القرآن»، تأليف آيت الله معرفت، مؤسسه فرهنگي التمهيد، جلد اول ، از ص 292 تا صفحه 299 و يا ترجمه اين كتاب با عنوان «آموزش علوم قرآن» مركز چاپ و نشر تبليغات اسلامي، جلد اول، درس سي و هفتم.

صفحه‌ها