تفسير و علوم قرآني

وحي در فرهنگ قرآن به چه مواردي اطلاق ميشود؟
وحي در لغت به معني فهماندن مطلب به صورت سريع و پنهاني است.

وحي در فرهنگ قرآن به چه مواردي اطلاق ميشود؟

وحي در لغت به معني فهماندن مطلب به صورت سريع و پنهاني است. با كلام يا بي كلام و با رمز و اشاره. در اصطلاح شرعي و ديني وحي عبارت است از علومي كه انساني كامل از طريق غير عادي ( غير از راه حس و عقل ) و با ارتباط با غيب دريافت مي كند. به وسيله فرشته باشد يا در بيداري باشد يا در خواب فرقي نمي كند. (1)

در فرهنگ قرآني «وحي» در معاني مختلفي به كار رفته است كه گرچه از جهات گوناگون قابل تقسيم بندي است اما ما آنها را در 5 مورد بر مي شماريم:

1. اشاره پنهاني: كه همان معناي لغوي است. چنان‏كه درباره زكريّا(ع) در قرآن مي‏خوانيم: «فَخَرَجَ عَلي‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحي‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (2)  او محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت: به شكرانه اين موهبت صبح و شام خدا را تسبيح كنيد».

2. هدايت غريزي: يعني رهنمودهاي طبيعي كه در نهاد تمام موجودات به وديعت نهاده شده است. هر موجودي اعم از جماد، نبات، حيوان و انسان، به‏طور غريزي راه بقا و تداوم حيات خود را مي‏داند. از اين هدايت طبيعي با نام وحي در قرآن ياد شده است: «وَ أَوْحي‏ رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا ... (3) « پروردگارت به زنبور عسل وحي [الهام غريزي‏] نمود كه از كوه و درخت و داربست‏هايي كه مردم مي‏سازند، خانه‏هايي درست كن، سپس از همه ميوه‏ها [شيره گل‏ها] بخور [بنوش‏] و راه‏هاي پروردگارت را به راحتي بپوي».

3. الهام (سروش غيبي): گاه انسان پيامي را دريافت مي‏دارد كه منشأ آن را نمي‏داند، به ويژه در حالت اضطرار كه گمان مي‏برد راه به جايي ندارد. ناگهان درخششي در دل او پديد مي‏آيد كه راه را بر او روشن مي‏سازد و او را از آن تنگنا بيرون مي‏آورد. اين پيام‏هاي ره‏گشا، همان سروش غيبي است كه از پشت پرده ظاهر شده و به مدد انسان مي‏آيد. از اين سروش غيبي كه از عنايت الهي سرچشمه گرفته، در قرآن با نام وحي تعبير شده است. قرآن درباره مادر موسي(ع) مي‏فرمايد:

 «وَ أَوْحَيْنا إِلي‏ أُمِّ مُوسي‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»(4) «ما به مادر موسي الهام كرديم كه: «او را شير ده و هنگامي كه بر او ترسيدي، وي را در دريا (ي نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو بازمي‏گردانيم، و او را از رسولان قرار مي‏دهيم»

4. وسوسه هاي شيطاني: قرآن وحي را به معناي وسوسه‏هاي شيطان نيز به‏كار برده است، «وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلي‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ ...»(5) « و در حقيقت، شيطانها به دوستان خود وسوسه مي‏كنند تا با شما ستيزه نمايند.»

5. وحي رسالي: وحي بدين معنا شاخصه نبوّت است و در قرآن بيش از هفتاد بار از آن ياد شده است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري‏ وَ مَنْ حَوْلَها»(6) « و اين گونه قرآني عربي [فصيح و گويا] را بر تو وحي كرديم تا «أمّ القري» و مردم پيرامون آن را انذار كني.»

در پايان ناگفته نماند كه از مجموع موارد استعمال «وحي» و مشتقات آن مي‏توان نتيجه گرفت كه وحي از سوي پروردگار دو گونه است: «وحي تشريعي» و «وحي تكويني»؛ وحي تشريعي همان است كه بر پيامبران فرستاده مي‏شد و رابطه خاصي ميان آنها و خدا بود كه فرمانهاي الهي و حقايق را از اين طريق دريافت مي‏داشتند.

 «وحي تكويني» در حقيقت همان غرايز و استعدادها و شرايط و قوانين تكويني خاصي است كه خداوند در درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.

پي نوشت ها:

1. راغب اصفهاني، مفردات راغب، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1411 ق، ص 515.

2. مريم(19) آيه 11.

3. نحل(16) آيه 68.

4. قصص(28) آيه 7.

5. انعام(6) آيه 121.

6. شوري(42) آيه 7.

آيا پيامبر در نزول وحي و آیات قرآن نقشي داشت یا نه؟
تمام آيات الهي با شان نزول خاص به خودش مرتبط است و محور آن علم خداي متعال است كه قبل از وقوع همه حوادث وجود داشته است .

آيا پيامبر در نزول وحي و آیات قرآن نقشي داشت یا نه؟

تمام آيات الهي با شان نزول خاص به خودش مرتبط است و محور آن علم خداي متعال است كه قبل از وقوع همه حوادث وجود داشته است و البته مي دانيم قرآن كتاب هدايت است و در امر هدايت نياز به وقوع حوادث دارد به اين معنا كه بايد حوادثي كه از قبل جزء معلومات الهي بود رخ مي داد تا خداي متعال آن حادثه ها را به عنوان آيه يا عبرتي بر پيامبرش عرضه مي كرد. پس خداي متعال مطابق با علم اش عمل كرد، زيرا حوادث قبل از ظهور قرآن جزء معلومات الهي بوده اند و خداي متعال عالم به همه احوال زمان چه گذشته و چه حال و چه آينده است.

كتاب خدا سرشار از حوادثي است كه بخش فراواني از آن به  سرگذشت امت هاي پيشين اختصاص دارد و البته در اين كتاب اشاره به واقعه هاي جديد هم چون واقعه "افك" و بسياري ديگر از حادثه  هم شده كه از نظر زماني نسبت به موضوع حوادث پيشينيان جديد بوده است، اما در ساحت علم الهي، حوادث جديد هم سابقه اي از قبل داشته و ترسيم بوده است و مي بايستي براي تكميل آيات الهي اين واقعه ها در خارج به ثبت مي رسيد و نيازي به زمينه سازي پيامبر (ص) براي نزول قرآن نبود. اگر چه پيامبر(ص) خواسته يا نا خواسته زمينه دريافت وحي الهي و كلام خدا را فراهم كردند. چون خداي متعال قلب پاك پيامبر را آماده دريافت وحي نمودند.

به هر حال شان نزول آيات، بهانه تفسير آيات اند نه بهانه نزول و كمترين فايده آن اين است كه هر آيه اي با شان نزول خاص به خود، موجب پر رنگ تر شدن مضمون آن آيه و معطوف شدنش در ذهن ها مي شود.

پس نتيجه اين كه از قبل زمينه همه حوادث در علم خدا نقش گرفته و ترسيم شده است و پيامبر خدا(ص) با ظرفيت وجودي شان منزل گاه وحي الهي شدند و حوادثي كه در طول زندگي ايشان رخ داده و بخشي از قرآن شده، زمينه اصلي اش از قبل در علم الهي تصوير شده بود و حوادث خود بخشي از قرآن است  و بايد اتفاق مي افتاد.

آيا علم خدا منافات با اراده پيامبر داشت؟

بايد گفت: اراده پيامبر(ص)، چون تابع وحي الهي بود، پس  نمي توانست از علم خدا خارج يا با آن منافات داشته باشد. 

آياتي كه در پي مي آيد، در تاييد اين سخن است.

"ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوي‏"وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏"إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي"‏ (1)

كه هرگز دوست شما (محمّد(ص)) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است. و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‏گويد. آن چه مي‏گويد،چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست!

خداي متعال پيامبرش را مي ستايد كه از خود چيزي نمي گويد.

بنا بر اين؛ پيامبر(ص) مامور به تبليغ قرآني بود كه  ريشه در علم خدا  داشت و البته حضرت مامور بود تا بتواند چنين آيين با عظمتي را در دل هاي عوام و جاهل آن روزگار تبليغ كند.  

علاوه براين، اگر وحي نباشد، پيامبري معنا ندارد و مسير هدايت شكل نمي گيرد. همه پيامبران الهي در مسيرتبليغ دين و آيين مربوطه؛ تابع وحي و مامور به ابلاغ آن هستند.

آيا پيامبر در وحي قرآن نقشي نداشت؟

نقش پيامبر (ص) در وحي، نقش واسطه است.

با اين توضيح كه پيامبر هنگام وحي دو نوع ماموريت داشتند كه ماموريت اول ايشان، دريافت اصل وحي و ابلاغ آن به دليل داشتن ظرفيت وجودي بالاي حضرت بود و ماموريت دوم ايشان، تفسير و تبيين آن بوده كه به هر دو مطلب، قرآن اشاره كرده است.

نقش پيامبر در دريافت و ابلاغ وحي:

خداي متعال در كتابش فرمود:" كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ في‏ أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ..." (2)

همان گونه(كه پيامبران پيشين را مبعوث كرديم،) تو را به ميان امّتي فرستاديم كه پيش از آنها امّت هاي ديگري آمدند و رفتند، تا آن چه را به تو وحي نموده‏ايم، بر آنان بخواني.

قرآن، موضوع بعثت انبياء و ماموريت ديني ايشان از طرف خداي متعال را يك سنت جاري و هميشگي در عالم دانسته پيامبران را مامور تبيين و تفسير پيام الهي بر شمرده است. 

مفسرين در توضيح آيه شريفه گذشته نوشته اند:

1.معناي آيه اين است كه: تو را در امتي فرستاديم كه قبل از ايشان امت هاي ديگري بودند و گذشتند، و اين ارسال، نظير همان ارسال و بر طبق سنتي است كه همواره در عالم جريان داشته، ارسال تو نيز بدين منظور بوده كه بر امتت آن چه را كه به سويت وحي مي ‏كنيم تلاوت و براي آن ها مضامين اين كتاب را تبليغ كني.(3)                       

2.هدف از ارسال پيامبر اين است كه حقيقت رسالت را بيان كند. پيامبر در تمام كوشش هاي خود، فقط سخن خدا را بر مردم مي‏ خواند، يعني او پديد آورنده وحي نيست، بلكه نقش آينه را دارد و رسالت را به امّت خود منعكس مي‏كند.(4)

نقش پيامبر در تبيين و تفسير وحي:

خداي متعال فرمود:

" بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون"(5)

(از آن ها بپرسيد كه) از دلايل روشن و كتب (پيامبران پيشين آگاه اند!) و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آن چه به سوي مردم نازل شده است براي آن ها روشن كني و شايد انديشه كنند.

خداي متعال در اين آيه شريفه، وحي قرآني را بر قلب پيامبرش منعكس و او را مامور به تبيين و تفسير دين اسلام بر مردم كرد تا شايد آگاه شوند.

نتيجه اين كه پيامبراكرم(ص) درباره وحي، هم نقش واسطه و هم نقش هادي و مفسر را ايفا كرد و بايد بدانيم كه فقط انسان كاملي چون حضرت مي توانست تحمل شنيدن وحي را داشته باشد، در غير اين صورت وحي اي نازل نمي شد،هر چند هنگام شنيدن پيام الهي به دليل عظمت وحي، حال حضرت دگرگون مي شد.

پي نوشت ها:

1. سوره نجم، آيات 2 تا 4.

2. سوره رعد، آيه 30.

3. طباطبايي سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، قم، انتشارات اسلامي، چاپ پنجم،سال 1374 ه ش، ج‏11، ص 490.

4. مترجمان، تفسير هدايت، مشهد،انتشارات بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول، سال 1377 ه ش، ج‏5، ص 282.

5. سوره نحل، آيه 44.

نزول دفعی قرآن در شب قدر در چه سالی صورت گرفت؟
این كه نزول دفعی قرآن در سال اول بعثت بوده است یا در سال سوم مشخص نیست.

نزول دفعی قرآن در شب قدر در چه سالی صورت گرفت؟ آیا قبل از  نزول تدریجی این كتاب آسمانی بود؟

این كه نزول دفعی قرآن در سال اول بعثت بوده است یا در سال سوم مشخص نیست. (1)

پی نوشت ها:

1 . آیه الله گرامی، محمد علی درسهایی از قرآن، انتشارات احسن الحدیث، ص 94.

اين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟
جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه بحث ها دامن می زدند.

شبهات

شرح :         با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما بزرگواران چند سوال دارم كه ان شا الله در اسرع وقت و با دقت و كامل جواب بدهيد.  اين كه مي گويند قرآن قديم است يا حادث به چه معني است؟

یکی از مطالب بی فایده میان متکلمان مسلمان،فرقه ها و مکاتب در سابق این بوده که آیا قرآن قدیم است یا حادث، جایگاه این بحث بیش تر میان دو فرقه بزرگ اشاعره و معتزله ( كه هر دو از اهل سنت است ) بود. آنان به این گونه  بحث ها دامن می زدند. بر اثر تحلیل های نادرستی که القا می کردند، جنگ های زیادی بر پا شد. البته جای طرح این گونه مباحث،مربوط به علم کلام و در حوزه عقاید و به نوعی به تفاوت فهم بعضی از آیات قرآن هم به قرآن مرتبط است ولی در واقع سوال شما این نیست لذا به اصل سوال شما پاسخ می دهیم و اطاله کلام نمی کنیم:

معناى‏ قديم‏ و ازلى آن ست كه هميشه بوده است و براى وجود او ابتدائى نيست و معنى باقى و ابدى آنست كه هميشه خواهد بود و براى وجودش انتهائى نيست. (1)

مقصود از محدث و حادث تازه بودن و نو بودن آن است، و هر چيز نوى البتّه حادث‏ است و قديم نيست. (2)

اگر منظور از كلام اللَّه محتوا و مضمون آن است، بطور قطع قديم است يعنى هميشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار هميشه به آن احاطه داشته است.

و اگر منظور اين الفاظ و اين كلمات و اين وحى است كه بر پيامبر (ص) نازل شده، آن هم بدون شك" حادث" است.

كدام عاقل مى‏گويد الفاظ و كلمات ازلى است؟ يا نزول وحى بر پيامبر (ص) از آغاز فرمان رسالت نبوده؟ بنا بر اين ملاحظه مى‏كنيد هر طرف بحث را بگيريم روشن است.

به تعبير ديگر قرآن الفاظى دارد و معانى، الفاظش قطعا حادث است و معانيش قطعا قديم، بنا بر اين جايى براى جر و بحث نيست. (3)

قرآن كريم را اگر بدان جهت در نظر بگيريم كه عبارت است از آياتى خواندنى و دلالت مى‏كند بر معانى ذهنى مانند ساير كلمات، قرآن نه حادث است ،نه قديم، بلکه به وساطت حدوث اصوات كه معنون به عنوان كلام و قرآن اند ،حادث است.

 اگر بدان جهت در نظر گرفته شود كه معارفى است حقيقى و در علم خدا، مانند علم خدا به ساير موجودات، قديم خواهد بود، چون خود خدا قديم است . به اين حساب اگر مى ‏گوييم قرآن قديم است، معنايش اين است كه علم خدا قديم است. هم چنان كه‏ مى‏گوييم زيد حادث، قديم است .

لذا نظر عموم علمای ما این است که بحث ‏هايى كه در باره قدیم و حادث بودن قرآن به راه انداخته بودند، بحث ‏هايى بى‏فايده بود، زيرا اگر كسی كه مى‏گويد قديم است، مقصودش از قرآن حروفى باشد كه خواندنى است و صوت هايى رديف شده و تركيب يافته و بیانگر معانى خويش است و مى‏خواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده، بر خلاف وجدان خود سخن گفته است.اگر مقصودش اين است كه خدا عالم به آن بوده و به عبارت ديگر علم خدا به قرآن قديم بوده، اين اختصاص به قرآن ندارد تا منّتش را بر قرآن بگذاريم، بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است، چون ذاتش قديم است و علمش هم عين ذاتش است، زيرا مقصود از علم مورد بحث علم ذاتى است. (4)                      

پی نوشت :

1. طيب عبد الحسين، كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام‏، ‏ناشر كتابخانه اسلام،‏ سال1362 ش‏،نوبت چهارم،‏ ص 62.

‏2. دكتر حلبى على اصغر، ‏تاريخ علم كلام در ايران و جهان، ناشر انتشارات اساطير تهران، ‏سال 1376 ش،‏نوبت دوم‏.

3. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج‏13، ص358.

4. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین قم، سال 1374 ش، چاپ پنجم ، ج‏14، ص351

چرا نمي توانيم سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟
« ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

اگر قرآن جامع همه علوم دنيوي و اخروي مي باشد، چرا ما نمي توانيم به عنوان يك شخص عادي سوالات خود را از متن آن استنباط كنيم؟

قرآن كريم جامع ترين و كامل ترين كتاب آسماني است كه براي هدايت بشر به سوي كمال نهايي نازل شده است و از آن جا كه كتابي جهاني و جاوداني است، مشتمل بر تمام مسائلي است كه براي هدايت بشر به سوي صراط مستقيم لازم است: « ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ»(1) يعني ما در اين كتاب چيزي را از قلم نيانداخته ايم .

 در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ء»(2) يعني ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا بيانگر همه چيز باشد.

 قرآن كريم همة علوم و دانستني هايي كه براي رسيدن به سعادت ابدي، انسان لازم دارد، بيان كرده است. اما معناي اين آيات با توجه به قرائن و شواهدي كه وجود دارد، اين نيست كه همه علومي كه بشر آن ها را به عنوان علم مي شناسد، مثل فيزيك و شيمي و رياضيات و . . . در قرآن بيان شده باشد، چون آشنايي با همة اين علوم و فنون براي رسيدن انسان به سعادت ابدي و كمال نهايي لازم نيست.

علامه طباطبايي هم در توضيح « تبيانا لكل شئ » مي فرمايند:  تبيان به معناي بيان است، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براي عموم مردم است و جز اين كار و شاني ندارد. لذا ظاهرا مراد از" لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ" همه آن چيزهايي است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقي مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهي و قصص و مواعظي كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براي همه علوم هم باشد).(3)

علاوه بر اينكه همين احكام و معارفي هم كه در قرآن بيان شده، حتي احكام فقهي به صورت كلي در بعضي آيات آمده و جزئيات و بيان مفصل آنها به عهده مفسرين واقعي قرآن يعني پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام گذاشته شده است. بعضي معارف در بعض آيات به صورت كلي آمده و شرح و تفصيل آن به آيات ديگر واگذار شده و بعض احكام و معارف به صورت ضمني بيان شده و بعضي آيات ناسخ آيات ديگر هستند و بعضي مقيُّد يا شرط بعض ديگرند و براي درك و فهم معارف و احكام به صورت كامل و دقيق لازم است ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيد و ... شناخته شود و بايد فرد مقدمات لازم را فراگيرد. طبيعي است كه با توجه به مطالب فوق نمي توان انتظار داشت كه هر فردي مستقيم به قرآن مراجعه كند و جواب سؤالات خود را بيابد.

بله افراد با تهيه مقدمات لازم مي توانند به اين توانايي برسند، ولي بدون كسب مقدمات لازم انتظار بجايي نيست .

مگر هر انساني مي تواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات پزشكي خود را بيابد؟ طبيعي است كه بايد سالها تحصيل كند و مقدمات لازم را كسب نمايد تا بتواند با مراجعه به كتاب هاي پزشكي جواب سؤالات خود را بيابد.

پي نوشت ها:

1. انعام(6) آيه 38.

2. نحل(16) آيه 89.

3. طباطبايي، محمد حسين،الميزان (ترجمه)، ج‏12، ص 469

آیا قرآن قابل مقایسه با كتاب حافظ است؟
إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

چرا قرآن اعجاز است ؟ و آیا قابل مقایسه  با كتاب حافظ است؟

إعجاز قرآن كریم ابعاد مختلفی دارد كه ابتدا به مهمترین ابعاد إعجاز قرآن به اختصار اشاره نموده و سپس به مقایسه قرآن با اشعار حافظ می پردازیم.

از جمله مهمترین ابعاد اعجاز قرآن موارد زیر را می توان نام برد:

الف: فصاحت و بلاغت قرآن:

یكی از وجوه إعجاز قرآن كریم فصاحت و بلاغت آیات قرآن كریم است. «فصاحت» به معناي شيوايي كلمات و رواني تلفظ آن‏ها و گوش نواز بودن سخن، و «بلاغت» به معناي رسايي و گويايي و دقت تعابير در فهماندن مقصود است‏.

پرداختن دانشمندان علوم قرآن و مفسران سخن‏سنج و اديب به بيان جنبه‏هاي مختلف فصاحت و بلاغت قرآن، ما را از ورود در اين وادي و توضيح اين بُعد از اعجاز قرآن بي‏نياز مي‏سازد؛ چنانكه شهادت اديبان بزرگ عرب از صدر اسلام تاكنون، بر فوق توان بشر بودن فصاحت و بلاغت قرآن، بهترين دليل خدايي بودن قرآن از اين جهت است.

ب: هماهنگی و عدم اختلاف در محتوای قرآن

قرآن طي 23 سال بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر آيات را بر مردم خوانده است كه آثار تكامل تدريجي (در صورت بشري بودن قرآن) بايد در آن مشاهده شود؛ پيامبر طي اين 23 سال در شرايط و اوضاع احوال فردي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي بسيار متفاوت و فراز و نشيب‏ها و تحولات بسيار ناهمگوني قرار داشت؛ هم چنين آيات شريف قرآن در سفر و حضر، در جنگ و صلح در شرايط عادي و بحراني بر پيامبر نازل شده است. اين خصوصيات نيز زمينه را براي تأثير پذيري دروني و بروني انديشه‏هاي پيامبر (ص) از عوامل مختلف فراهم مي‏سازد. با توجه به مسائل مذكور، روشن مي‏شود كه آوردن كتابي با اين ويژگي‏ها در چنين شرايط و اوضاعي، از سوي يك انسان با آن ويژگي‏هاي جدايي ناپذير و اختلاف آفرين، ملازم با پديد آمدن ناهماهنگي زياد خواهد بود در حالی كه هیچگونه ناهماهنگی بین آیات قرآن وجود ندارد و تناقضات ظاهری با اندكی تأمل قابل رفع است و لذا هماهنگي آیات قرآن، نشان معجزه بودن و از سوي خدا بودن آن است. چنانكه خداوند متعال در قرآن كریم فرموده:« أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»(1) « آيا با تدبر در قرآن نمي‏نگرند [تا دريابند كه‏] اگر از سوي غير خدا مي‏بود، ناهماهنگي بسيار در آن مي‏يافتند.»

ج: امی بودن آورنده:

یكی دیگر از وجوه اعجاز قرآن كه درآيات قرآن نیز برآن تاكيد شده، درس ناخوانده و به مكتب نرفته بودن پيامبر اكرم(ص) است. اين موضوع در چند آيه مطرح شده است.

یكی از آیاتی كه اعجاز قرآن را با تكيه بر این مطلب مورد اشاره قرار مي‏دهد چنين است:

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ»(2) « و تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‏خواندي، و با دست خود چيزي نمي‏نوشتي، مبادا كساني كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.»(3)

بعد از ذكر وجوه مذكور در مقایسه قرآن كریم با كتاب حافظ باید بگوییم كه گرچه أشعار حافظ نیز از حیث ادبی دارای فصاحت و بلاغت است اما تفاوت های عمده ای با قرآن كریم دارد كه به مهمترین آنها اشاره می كنیم:

1.آیات قرآن كریم از سوی شخصی آورده شده كه سواد خواندن و نوشتن را نداشته و مكتب نرفته بوده، چنانكه خود حافظ گفته:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت*** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.

2.فصاحت و بلاغت قرآن كریم به گونه ای است كه همانند آن قابل ارائه از سوی بشر نیست و معجزه است. اما اشعارحافظ این حالت را ندارند و همانند آوری در اشعار حافظ ممكن است و خود حافظ هم ادعای معجزه  بودن اشعار خود را ندارد.

به عبارت دیگر ممكن است كتاب هاي ديگري وجود داشته باشند كه از جهت ارزش ادبي با ديوان حافظ قابل مقايسه باشند و بلكه در بعضي جهات بالاتر از آن باشند، چنان كه اشعار و نثر سعدي در باب موعظه قوي تر از حافظ است و مثنوي و معنوي مولوي در بعد عرفاني با ديوان حافظ قابل مقايسه است و به عقيده بعضي از علما اشعار عرفاني ابن فارض كه به عربي سروده شده قابل مقايسه با اشعار حافظ و بلكه قوي تر از آن است.

3.اشعار حافظ گرچه دارای مضامين عالي است اما طبق اعتراف خود حافظ از قرآن اقتباس شده و به بركت قرآن به چنین مقاماتی رسیده، چنانكه سروده:

صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ*** هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم

پی نوشت ها:

1. نساء (4) آیه 82.

2. عنكبوت(29) آیه 48.

3. ر.ك: آيت الله مصباح يزدي،قرآن ‏شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏1، ص 107 تا ص 188 و معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، قم، موسسه فرهنگي التمهيد، 1386ش، ص 356

آیه الكرسی تا كدام آیه است ؟
به آیه 255سوره بقره، آیة الكرسی می گویند. چون در این آیه لفظ "كرسی" یعنی "مقام فرمانروایی خدا" آمده، به این نام خوانده شده است.

 آیه الكرسی تا كدام آیه است ؟ اگر آیه اول پس چرا در دعاها آیه الكرسی را تا هم فبها خالدون نوشته اند ؟ دو آیه بعد از آیه الكرسی چه آیه هایی است؟

  به آیه 255سوره بقره، آیة الكرسی می گویند. چون در این آیه لفظ "كرسی" یعنی "مقام فرمانروایی خدا"  آمده، به این نام خوانده شده است، البته به نقل برخی مفسران و با توجه به بعضی روایات، آیة الكرسی به آیات 255، 256و 257سوره بقره نیز گفته می شود .(1)

 منظور از آیة الكرسی فقط آیه 255 است؛ اما ظاهرا  در روایاتی كه به خواندن آیة الكرسی در نماز یا برای حاجت سفارش شده ، منظور هر سه آیه می باشد. با این لحاظ هر سه آیه روی هم به آیة الكرسی معروف شده اند.  

بنا بر این آیة الكرسی كامل آیات 255-257 بقره است یعنی:

" الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء وسع كرسیه السماوات و الارض و لا یؤوده حفظهما و هو العلی العظیم* لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم* الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین كفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون "

پی نوشت :

1. دانشنامه قرآن كریم، بهاءالدین خرمشاهی، ذیل آیةالكرسی

چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي گذاشته اند؟
بعضی سوره ها از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

   چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي مانند قلب قرآن ، عروس قرآن و... گذاشته اند ؟ تفاوت اين سوره ها با ديگر سوره ها در چيست ؟

تمامي آيات و سوره هاي قرآن در مقام بيان كلام خداي متعال است و از جهت نورانيت تفاوتي با هم ندارند.

 در عين حال هر كدام از آيات يا سوره ها، به تناسب موضوع خود به مسايلي اشاره دارند يا در بيان واقعه و حادثه يا مسئله اي خاص مي باشند كه همان مسئله محوري، به عنوان نقطه عطف سوره معرفي خواهد شد.

به همين جهت بعضي از سوره ها، چون سوره الرحمن يا سوره يس، از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

در روايات صادره از معصومين سلام الله عليهم اجمعين، سوره هاي "يس" و "الرحمن" به عنوان  قلب و عروس قرآن ناميده شدند.

امام صادق(ع) در مورد سوره "يس" فرمود:                    

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ "إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَلْباً وَ إِنَّ قَلْبَ الْقُرْآنِ يس‏"(1)

علامه طباطبايي نوشته است: اين سوره(سوره يس) شأن والايي دارد. چون اصول و ريشههاي حقايق را در خود جمع كرده است.(2)

پيامبر گرامي اسلام(ص)فرمود:

"لكلّ شي‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره"(3) 

يعني: هر چيزي عروسي دارد، و عروس قرآن سوره الرحمن است.

در پژوهش هاي قرآني و نيز تفاسير، در مورد سوره "الرحمن" نوشته شده است:

سوره "الرحمن" را عروس قرآن گفتهاند، زير هر چيز زيبا و با منظرهاي را عروس مينامند و سوره الرحمن به خاطر برشمردن نعمتهاي فراوان الهي با اسلوب خاص خود يكي از سورههاي بسيار زيبا و جالب قرآن است. (4)

مرحوم علامه فرموده بودند سوره يس به خاطر آيه آخرش كه داراي مضامين عالي است قلب ناميده شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق،ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، انتشارات دار الرضي، سال 1406 ه ق، چاپ اول، ص111.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي، سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 17، ص 62.

3. طبرسي، فضل بن حسن،(شيخ طبرسي) مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران،انتشارات ناصر خسرو، سال 1372 ه ش، چاپ سوم، ج‏9، ص 297.

4. خرم شاهي بهاء الدين، دانش نامه قرآن،تهران، انتشارات دوستان،چاپ اول،سال 1377 ه ش، ج 2، ص 1451 و ص 1774؛ مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول  ج 18، ص 310

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟
سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟

سوره فجر در روایات به عنوان سوره چه كسی معروف است؟ معنای لغوی رمضان چیست؟

سوره های عزائم، سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:

سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره فجر در روایات به نام سوره امام حسین مشهور است؛ زیرا امام حسین (ع) مصداق "نفس مطمئنی" است كه در این سوره مخاطب شده و به ورود به بهشت لقا فراخوانده شده است.

در حديثي از امام صادق - عليه السّلام - مي‏خوانيم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن علي - عليه السّلام - است. هر كس آن را بخواند، با حسين بن علي - عليه السّلام - در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود». (1)

در تفسیر نمونه آمده: «معرفي اين سوره به عنوان سوره حسين بن علي - عليه السّلام - ممكن است به جهت اين باشد كه مصداق روشن "نفس مطمئنه" كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده، حسين بن علي - عليه السّلام - است». (2)

"رمض" به معنای گرمای شدید است و "رمضاء" سنگی را گویند كه در اثر تابش آفتاب به شدت داغ و سوزاننده شده است و "رمضان" كه مصدر بوده و الف و نون آن زائده است، اسمی است كه برای این ماه گذاشته شده است؛ چون موقع نامگذاری (كه قبل از اسلام بوده)، این ماه گرم ترین ماه بوده، به این نام خوانده شده است. (3)

 

پی نوشت ها:

1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج 5، ص 649.

2. مكارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 486، تهران، اسلامیه، 1382 ش.

3. مصطفوی، التحقیق، ج 4، ص 231، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

منظور از شيريني قرآن چيست؟
لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

منظور از شيريني قرآن چيست؟ من قرآن مي خوانم و تدبر در آيات نيز دارم، ولي براي من شيرين نيست؟

مي خواهم براي من توضيح دهيد كه اولا شيريني قرآن چيست و دوما چيكار كنم قرآن براي من نيز شيرين شود

وقتي غذاي شيريني تناول مي كنيم ممكن است به دو علت شيريني آن غذا را درك نكنيم.

عامل اول اختلال در حس چشايي به سبب بيماري است و عامل دوم غفلت از غذاي شيرين و توجه و تمركز روي مسئله اي غير از آن است.

 قرآن كريم نيز غذاي روح انسان است و دو عامل مذكور باعث عدم درك شيريني اين غذا مي گردد.

عامل اول كه ناشي از بروز بيماري است باعث اختلال در حس چشايي مي گردد. چنانكه براي شخص سرماخورده، غذاي خوشمزه نيز بي مزه به نظر مي رسد. روح انسان نيز همانند جسم آن ممكن است دچار بيماري ها گردد و همين امراض قلبي و روحي باعث بي مزه شدن قرآن و بلكه تلخ مزه شدن آن مي گردد. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

« وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيماناً فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (*) وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ » (1)

 «و هنگامي كه سوره‏اي نازل مي‏شود، بعضي از آنان (به ديگران) مي‏گويند: «اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟!» (به آنها بگو:) اما كساني كه ايمان آورده‏اند، بر ايمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهي) خوشحالند. (*) و امّا آنها كه در دلهايشان بيماري است، پليدي بر پليديشان افزوده و از دنيا رفتند در حالي كه كافر بودند.»

آيات قرآن مانند دانه‏هاي حيات بخش باران است، كه در باغ سبزه رويد و در شوره‏زار خس! آنها كه با روح تسليم و ايمان و عشق به واقعيت به آن مي‏نگرند، از هر سوره، بلكه از هر آيه‏اي، درس تازه‏اي فرا مي‏گيرند كه ايمانشان را پرورش مي‏دهد و صفات بارز انسانيت را در آنها تقويت مي‏كند.

ولي كساني كه از پشت شيشه‏هاي تاريك لجاجت و كبر و نفاق به اين آيات مي‏نگرند نه تنها از آنها بهره نمي‏گيرند، بلكه بر شدت كفر و عنادشان افزوده مي‏شود. كه ان شاء الله مورد اول درباره ما و شما صدق نمي كند

اما عامل دومي كه باعث عدم درك حلاوت و شيريني آيات قرآن مي گردد «غفلت» است. همانطور كه هنگام تناول نمودن غذايي شيرين، اگر حواس ما متوجه جاي ديگري باشد شيريني و طعم لذيذ غذا را درك نمي كنيم هنگام تلاوت قرآن نيز اگر متوجه جاي ديگري باشيم شيريني و حلاوت قرآن را درك نمي كنيم. اگر فكر و حواس ما و هم و غم ما متوجه جذابيت هاي دنيا و دلبستگي هاي مادي دنيوي گردد، ديگر توجهي به آيات قرآن كريم نداريم. چنانكه خداوند متعال فرموده:

« بَلْ قُلُوبُهُمْ في‏ غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُون»(2)

 «ولي دلهاي آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بي‏خبري فرورفته و اعمال (زشت) ديگري جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مي‏دهند»

«غمره» از ريشه «غمر» گرفته شده و به آب زيادي كه زير خود را مي پوشاند «الغمر» گفته مي شود.(3) غفلت از آخرت و توجه و دلبستگي به دنيا نيز همچون غباري است كه قلب و روح انسان را مي پوشاند و حجابي مي گردد كه انسان را از درك لذت هاي معنوي محروم مي سازد.

بنابراين اگر بدنبال درك حلاوت قرآن هستيم لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را كه منشأ اصلي آن حب دنيا و فريفته شدن به لذت هاي زودگذر دنيوي است را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

در پايان لازم به ذكر است كه چنانكه گفتيم قرآن كريم غذاي روح انسان است و لذا شيريني و حلاوت آن از جهت كيفيت همانند شيريني غذاي جسم نيست. بلكه لذت هايي روحاني همچون آرامش و نشاط روحي و ... را در بر دارد.

عامل ديگري هم مي توان اضافه كرد كه احتمالا راجع به شما صادق باشد اين است كه انسان اگر معناي كلامي را متوجه نشود از آن سخن هم لذت نمي برد. ظاهرا شما هم با معنا و تفسير و منظور آيات آشنايي نداريد از اين جهت لذت نمي بريد از اين رو ما توصيه مي كنيم كه هر روز چند آيه كوتاه در كنار تفسير مطالعه بفرماييد و در آياتي كه مطالعه كرديد تفكر كنيد مطمئن باشيد روز به روز بر علاقه شما افزوده خواهد شد. براي اين كار مي توانيد از تفسير نمونه تاليف آيت الله مكارم و يا تفسير نور آقاي قرائتي استفاده كنيد.

پي نوشت ها:

1. توبه(9) آيه 124-125.

2. مؤمنون(23) آيه 63.

3. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان، دار العلم، 1412ق، ص 614.

-

صفحه‌ها