سوالات و شبهات حديثي

برخي از روايات موجود در كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم در باب هاي مختلف با روايات شيعه مطابق هستند

زيرا آنها روايات پيامبر را از طريق اصحاب آورده اند و كتاب هاي روايي شيعه آن روايات را از طريق پيامبر آورده اند از اين رو از حيث مضمون و لفظ در موارد زيادي با هم مطابق مي باشند.

در چند باب مطابقت كم است: يكي در باب امامت و جانشيني رسول خدا كه آنها با توجه به اعتقادي كه به خلفا داشته و جريان خلافت را مطابق حق مي دانند، رواياتي كه با اين موضوع همخوان نبوده را نقل نكرده يا توجيه رده و دخل و تصرف نموده اند تا با اعتقادشان همراستا باشد و رواياتي كه مطابق اعتقادشان وضع شده را آورده اند.

دوم در باب فضايل كه سعي داشته اند. فضايل امام علي و اهل بيت را كتمان كنند و در مقابل براي ديگران رواياتي حاكي از فضايل تراشيده اند.

با اين وجود باز هم روايات فضايل اهل بيت در اين كتاب ها فراوان است كه بعضي افراد آنها را جمع آوري كرده اند از جمله "فضايل الخمسه من الصحاح السته"، فيروزآبادي، تهران، اسلاميه ، 1410 ق.

در باب هاي ديگر هم با توجه به اين كه اين عالمان از باب علم پيامبر (امام علي و فرزندان معصومش) فاصله گرفته و ديگران را مرجع علمي خود قرار داده اند، رواياتي نقل كرده اند كه حق نيست و از اسرائيليات و ساخته يهود و مسيحياني است (مثل كعب الاحبار و عبد الله سلام و وهب بن منبه و ...)كه اظهار اسلام كردند و باور هاي خود را در قالب روايت به فرهنگ اسلامي تزريق كردند. طبيعي است كه اين روايات با روايات ما از معصومين سازگار نمي باشد و براي اطلاع از آنها مي توانيد به كتاب، محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي، سيري در صحيحين، مراجعه كنيد.

در باب احكام هم چون دخالت هاي بيجاي خلفا در احكام و بدعت هاي آنان انحراف هايي به وجود آورد كه مورد قبول آنها بود ، به نقل جعلياتي كه توجيه گر اين اقدامات است، پرداختند مثل روايات آنها در باب وضو و تكتف (دست بسته نماز خواندن ) ، متعه و ... از اين رو در اين زمينه ها هم مطابقت روايات خيلي كم است.

 

مرحوم ملا صالح مازندراني در شرح اصول كافي در باره راه نجات از وسوسه در تفكر در باب خلقت مي نويسد و قد ورد انه اذا دخل عليكم هذاالوسواس قولوا لا اله الا الله 1

1 . المولي صالح المازندراني .شرح الكافي . المكتبه الاسلاميه .ج 10 ص 199 .

با تحقيقي كه صورت گرفته است اين جزء احاديث نيست، البته در فضاي مجازي و سايت ها به عنوان ضرب المثل فارسي قلمداد شده است.

در مورد احاديث: متن عربي حديث همراه با ترجمه صحيح، حديث از كدام امام معصوم(ع) نقل شده ، منبع و كتابي كه حديث را از آن نقل كرده ايد.

در مورد ترجمه قرآن هم ترجمه آقاي انصاريان  يا آيت الله مكارم شيرازي معتبر تر است.

منابع حديثي دراینترنت موجود است؛ اما اين جور آدرس دادن ناقص است؛ زيرا اين كتاب ها چاپ هاي مختلف دارند با ترجمه يا بي ترجمه. از اين رو بهتر است از همان سايت بخواهيد متن عربي حديث را بنويسد تا بتوانيد با جستجو در سايت هاي مربوطه صحت و سقم آن را به دست آوريد. 

پرسشگر محترم چنين روايتي را در كتب روايي و تفسيري نيافتيم.

متاسفانه در سايت هاي ناشناخته از اين حرف هاي سست و بدون مدرك و مستند، زياد زده مي شود و شما لازم است به سايت هاي معتبر مراجعه كنيد و مطالبي كه در سايت هاي ناشناخته مي يابيد، اعتنا نكنيد.

البته اين كه كسي اين آيه يا ديگر آيات قرآن را با خط زيبا بر لوح كاغذي يا فلزي بنويسد و قاب كند و در مقابل چشم خود در خانه ومحل كار قرار دهد تا متذكر شود و متنبه گردد و به ياد پيام آيه باشد و از نورانيت آيه كسب نور كند و به آيه متوسل شود و تبرك بجويد، كار خوبي است اما روايتي به اين مضمون در خصوص اين آيه نديده ايم. 

شبيه به اين سخن، سخن ديگري است:

«قال بعض ارباب القلوب: النّاس كلّهم موتي إلّا العالمين. و العالمون كلّهم نائمون. إلّا العاملين. و العاملون كلّهم معذورون، إلّا الخائفين. و الخائفون كلّهم هالكون، إلّا المخلصين و المخلصين علي خطر عظيم.»(1)

بعضي از اهل دل گفته اند:همه مردم مرده اند مگر علما و همه علما خواب هستند مگر عمل كنندگان و همه عمل كنندگان عذر مي آورند مگر كساني كه مي ترسند و همه خائفين هلاك مي شوند مگر مخلصين و مخلصين در خطر بزرگ قرار دارند.

اما " مغترون " به معناي " مغرور شوندگان " است يعني همه عمل كنندگان به عمل خود مغرور مي شوند و دچار عجب مي شوند مگر كساني كه در عمل اخلاص داشته باشند.

چون اين كلمه از غرور گرفته شده است:

« يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ »(2)

 اي مردم وعده خداوند حق است، مبادا زندگي دنيا شما را مغرور كند، و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به (كرم) خدا مغرور سازد.

« إِنِ الْكافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ»(3)

 اي ما الكافرون الا مغترّون بغرور الشّيطان غير متمسّكين بحجّة و برهان.(4)

يعني كافران با فريب و غرور شيطان مغرور شده اند و به دليل و برهان تمسك نمي كنند.

پي نوشت:

1. كاشاني محمد بن مرتضي‏،تفسير المعين،انتشارات كتابخانه آية الله مرعشي نجفي‏، ج‏3، ص 1703.

2. فاطر(35) آيه 5.

3. ملك(67) آيه20.

4. رشيدالدين ميبدي احمد بن ابي سعد،كشف الأسرار و عدة الأبرار، انتشارات امير كبير، ج‏10، ص176.

سوال:

دوروایتی که درذیل می آید گریه وعزاداری را در مصیبت ها نهی می کند ،چه جوابی برای آنها دارید؟

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْجَزَعُ قَالَ أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَيْلِ وَ الْعَوِيلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ مِنَ‏ النَّوَاصِي وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَكَ الصَّبْرَ وَ أَخَذَ فِي غَيْرِ طَرِيقِهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ رَضِيَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ جَرَي عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِيمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ تَعَالَي أَجْرَهُ.

2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيِّ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَانِ‏ إِلَي الْمُؤْمِنِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَانِ إِلَي الْكَافِرِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ. 

پاسخ:

روايات فوق دعوت به ترك جزع و فزع و بي تابي و اعتراض به قضاي خدا و ... كارهاي ديگري است كه در جاهليت رواج داشته و با صبر جميل و راضي بودن به قضاي خدا منافات دارد. در عين حال با اظهار غم و اندوه و گريه بر مصيبت فقدان و از دست دادن عزيزان كه خالي از بي تابي و اعتراض به تقديرهاي خدا و نوحه پردازي هاي باطل باشد ، منافات ندارد و از آن نهي نمي كند و درقران و روايات فراواني اين نوع عزاداري كه همراستا با صبر جميل است ، مجاز شمرده شده و نشانه انسانيت مي باشد.

مگر درسوره يوسف (آيه 84) بيان نشده كه حضرت يعقوب بر اثر گريه براي فراق يوسف نابينا شد

همان گونه كه نوشته ايد شيعه روايات فراواني از پيامبر ارائه مي دهد كه غالب آنها در كتب روايي خود اهل سنت ثبت است كه عزاداري و گريه و اظهار غم در مصيبت خويشاوندان جايز است و در مصيبت اهل بيت رسول خدا از اعمال پسنديده است. بعضي از اين احاديث به شرح زير است:

شمس الدين ذهبي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به حساب مي‌آيد ، در كتاب تاريخ الإسلام(1) مي‌نويسد:

احمد بن حنبل در مسندش گفته است كه  رواي همراه علي مي رفت و ظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتي به نينوا رسيد (در حالي كه به صفين مي رفت ) پس صدا زد : اي ابا عبد الله (نام رواي ) در شط فرات صبر كن . گفتم اين چه معني دارد ؟ فرمود:  نزد رسول خدا رفتم و حال آن كه دو چشم ايشان (مانند چشمه) مي جوشيد. پس به من فرمود كه جبرئيل در كنار من ايستاد و گفت كه حسين در كنار شط فرات كشته مي شود . گفت: آيا مي خواهي كه بوي تربت وي را احساس كني ؟ گفتم: آري ، پس كفي از خاك وي را گرفته، به من داد ، پس نتوانستم كه جلوي اشك چشم خود را بگيرم ...

همچنين حاكم نيشابوري از علماي اهل سنت در كتاب المستدرك علي الصحيحين (2)مي نويسد :

ام الفضل دختر حارث روزي حضور رسول خدا شرفياب شده ، عرضه داشت: ديشب خواب وحشتناكي ديدم .  در خواب ديدم مانند آن كه قطعه از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد . رسول خدا فرمود : خواب بسيار خوبي ديدي . به زودي فاطمه فرزندي خواهد آورد و آن فرزند در دامن تو خواهد بود و چون حسين متولد شد، حضرت در دامن من قرار گرفت .

روزي همچنان كه حسين در دامن من بود ، خدمت ر رسول خدا  وارد شدم . حضرت نگاهي به حسين نمود و ديدگانش اشك آلود شد . عرضه داشتم: چرا گريستيد ؟ فرمود :  اكنون جبرئيل بر من نازل شد و خبر داد: امت من به زودي همين فرزند مرا شهيد مي‏كنند و خاكي از خاك سرخ رنگ او براي من آورد .

 طبراني در معجم كبير و هيثمي در مجمع الزوائد و متقي هندي در كنز العمال (3)مي نويسند:

«از ام سلمه نقل شده است: در يكي از روزها كه پيغمبر در منزل من نشسته بود ، به من فرمود: مواظب باش احدي بر من وارد نشود. مراقب بودم كه ناگهان حسين وارد شد و صداي گريه رسول خدا به گوشم رسيد. ديدم حسين در دامان پيغمبر ـ يا در كنار حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول گريه‏كنان دست بر سر او مي‏كشيد. پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا فرمود: از اين كه گفتم مواظب باش تا كسي بر من وارد نشود ،به اين دليل بود كه جبرئيل در اين جا حضور داشت. همين كه حسين  را مشاهده كرد پرسيد : آيا او را دوست مي‏داري؟ گفتم : آري !  جبرئيل گفت : امّتت او را در سرزميني به نام‏ كربلا شهيد مي‏كنند .

ام سلمه مي‏گويد: آن گاه از خاك كربلا مشتي برداشت و به حضرت رسول نشان داد . هنگامي كه لشكر دشمن ، حسين را محاصره كردند و خواستند او را به شهادت برسانند، پرسيد: اين زمين چه نام دارد ؟ گفتند :كربلا . حسين فرمود: رسول اكرم راست فرمود كه اين زمين ، «كرب» و «بلا» است.

روايات متعدد ديگري هم نقل شده است . براي مطالعه و دريافت متن عربي و اسناد و روايات ديگر مي توانيد به سايت «موسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)»(4) مراجعه نماييد.

درباره عزاداري عايشه و زنان مدينه در سوگ نبي مكرم،  احمد بن حنبل ( امام حنبلي ها) در مسند خود ( كه از كتاب‌هاي معتبر اهل سنت است و معتقدند كه هر چه در اين كتاب است، صحيح است ) از قول عايشه نقل مي‌كند:

 «و قمت ألتدم مع النساء و اضرب وجهي؛(5) وقتي پيامبر از دنيا رفت،با زنان عزاداري كرديم و به سينه و صورتمان مي زديم.»

 البته اظهار جزع و بيتابي و نوحه سرايي به ناحق و  لطمه زدن بر خود در عزاداري كه با صبر جميل منافات دارد ، نهي شده است.

براي اطلاع بيشتر به كتب زير مراجعه كنيد:

راه و روش ما ، راه و روش پيامبر ما ،

تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي

.سياهپوشي در سوگ ائمه نور

و ...

پي نوشت ها:

1. ذهبي ، تاريخ الإسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407 ق، ج 5 ، ص102.

2. حالكم نيشابوري،  المستدرك، ج 3 ، ص 176 - 177 ؛ ابن عساكر ، تاريخ مدينة دمشق ، بيروت ، دار الفكر ، 1415 ق ، ج 14، ص 196 - 197؛ ابن كثير ، البدايه والنهايه ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1408 ق ، ج 6 ، ص 258 و ...

3.  الطبراني ،المعجم الكبير، بيروت ، دار احياء التراث العربي، ج 23 ، ص 289 - 290 ؛ الهيثمي ، مجمع الزوائد ، بيروت ، دار الكتب العلميه ف 1408 ق ، ج 9 ، ص 188 - 189؛ المتقي الهندي ، كنز العمال ،لبنان ، الرساله ، 1409 ق ، ج 13 ، ص 656 - 657 و ... .

4.

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=86

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

5. احمد بن حنبل، مسند، بيروت، دار صادر، ج6، ص274؛ أبو يعلي، مسند، دار مأمون، ج8، ص63 ؛ و ...

 

اين روايتي كه نقل شده كاملا درست است و اين به اهميت ولايت اهل بيت اشاره دارد. البته برخي در مصداق بخشيدن معني اين روايت، روايات ديگري را اضافه كردند و گفته اند كه فقط چهارنفر مصداق معني ولايت هستند و مابقي همه مرتدند.

مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةٌ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ. (1)  

ارتداد بعد از پيامبر(ص) به معناي استمرار نبخشيدن بر دفاع از ولايت اميرالمومنين علي (ع) بوده است و ارتداد در اين روايات به معناي عدم شناخت و معرفت اميرالمومنين و ولايت ايشان بود و به معناي خروج از دين نيست. كه مي توان به روايتي كه به اين مضمون وارد شده است در اين خصوص اشاره نمود كه در اين روايت فوق، اميرالمومنين به كساني كه خاطره ي غدير را در ياد داشتند دستور مي دهد كه صبح فردا موي سر را تراشيده و به نزد او بيايند كه فقط سه نفر فوق الذكر(ابوذر، سلمان، مقداد) اطاعت كردند و به همان حالت فردا حاضر شدند و عمار هم بعد از ظهر آن روز آمد ولي سرش را نتراشيده بود كه اميرالمومنين وي را عتاب كرده و فرمود شما كه در تراشيدن سر از من اطاعت نمي كنيد چگونه مي خواهيد مقابل كوه هاي آهن بايستيد، برويد كه مرا به شما حاجتي نيست.(2)

ولي بايد گفت كه:

اولا: سند روايات دسته دوم (ارتداد) بخاطر روايان غير ثقه و مجهول، ضعيف است:

نجاشي در رجال نسبت به سهل بن زياد صراحت دارد:

كان ضعيفاً في الحديث، غير معتمد فيه و كان احمد بن محمد بن عيسي يشهد عليه بالغلوّ و الكذب و أخرجه من قم الي الريّ:(3) در حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است و احمد بن محمد بن عيسي ـ رئيس قميّين و از فقهاء مشهور زمان امام هادي و امام عسكري ـ شهادت به غالي بودن و دروغ‌گو بودن او مي‌داد و او را از قم به ري تبعيد كرد.

لذا اين افراد روايتي را به رخ شيعه مي‌كشيد كه بزرگان ما درباره سندش چنين گفته‌اند. پس از نظر سند، اين روايت ضعيف است.

ثانيا:

بر فرض صحت روايت ارتداد ولي باز عرض مي كنيم كه در معناي خروج از دين نيست كه اين سني چنين خيال كرده است و متعجب شده است كه همه مردم جز چهار نفر مرتد از دين هستند در حالي كه معناي آن مثل اصل روايت اين است كه مردم در حد معرفت پائيني قرار دارند.

ثالثا:

روايات در اين زمينه دسته اول (والولاية، ولم ينادَ بشيء كما نودي بالولاية، فأخذ الناس بأربع وتركوا هذه – يعني الولاية -) متضافر و در سلسه ي رواة آنها افراد موثقي مانند ابن ابي عمير وجود دارد كه موجب تقويت اين احاديث مي شود.

پس:

ولايت در اين نوع احاديث يعني باقي ماندن بر بيعت بدون چون و چرا و اين مخصوص اين چهارنفر است و ديگران در اين حد و شناخت نيستند.

پي نوشت:

1. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران‏ ، سال چاپ; مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، ج 22، ص 353 و ص 441؛ ج 28، ص 259.

2. همان.

3. رجال النجاشي، ناشر انتشارات اسلامي، قم، سال 1416ق، ص185، رقم490. 

در ابتدا بايد اشاره شود  اين كه حضرت در وقت شستن دست راست فرمودند:

« اَللّهُمَّ اَعْطِني كِتابي بِيَميني وَ الْخُلْدَ فِي الْجَنانِ بِيَساري وَ حاسِبْني حِساباً يَسيراً؛(1)پروردگارا! كتاب و نامة اعمالم را در روز قيامت به دست راستم و جاودانگي در بهشت را در دست چپم قرار ده و محاسبة مرا سهل و آسان نما.»

 به گفته مرحوم مجلسي اين نقل دچار اضطراب است. يعني در روايات متعدد يا اختلاف زياد در تعبير ذكر شده، (2) و ممكن است. تغييري در اصل نقل آن رخ داده باشد. ولي در هر صورت در باره فراز اول اين آموزه بايد گفت:دادن  نامه عمل در دست راست  كه در كلام  ياد شده آمده  ناظر  به نكته ي است كه در قرآن كريم بدان اشاره شده (3) و چون خداوند فرموده نامه اعمال بهشتيان به دست راستشان داده مي شود. حضرت نيز از خدواند خواسته كه نامه عمل او را به دست راستش بدهد. چون دست راست نوعي  يمن و بركت به همراه دارد.

 در باره فراز دوم پرسش بايد گفت در اين باره مرحوم مجلسي چند  گزينه مطرح نموده است:

 اولا : ممكن است مراد ظاهر همان جمله باشد و حضرت از خدا خواسته است كه سند و نوشته مشتمل بر جاودانگي در بهشت را به دست چپ او بدهد.

 ثانيا: ممكن است مراد اين باشد كه خداوند با سهولت وآساني و بدون تقدم عذاب جاودانگي بهشت را نصيب او نمايد و از باب اين آيه باشد كه فرمود: (( فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري‏ ))(4) ما او را در مسير آساني قرار مي‏دهيم!

ثالثا: واژه يسار ممكن است مقابل اعسار و فقدان عبادات باشد

ومراد از آن اين باشد كه  جاودانگي را به سبب كثرت عبادات و آساني انجام آن نصيب او نمايد. (5)

پي نوشت ها :

1. حر عاملي، وسائل الشيعه، نشر درا الاحيا التراث العربي بيروت 1412 ق، ج 1، ص 282 و 297؛ و نيز: مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الحيا التراث العربي بيروت 1403 ق، ج 77 ، ص 319 ‌.

2. مجلسي، بحار الانوار ،نشر  دار الاحياء التراث العربي، بيروت  1403 ق، 77، ص320 .

3. الحاقه (69) آيه 19.

4. الليل (97) آيه 7.

5. بحار الانوار همان، ص325.

صفحه‌ها