پرسش وپاسخ

در سوره اسراء آمده است: «اقْرَأْ كِتابَكَ كَفي‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً؛ (1 ) نامه اعمالت را بخوان، كافي است كه خود حسابگر خويش باشي!».

 بار ديگر از سوي خداوند به آن ها خطاب مي‏شود و به عنوان تاكيد مي فرمايد:

«هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ؛ اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مي‏گويد، و اعمال شما را بازگو مي‏كند!» .

آن روز كه شما هر چه مي‏خواستيد انجام مي‏داديد هرگز باور نمي‏كرديد كه اعمالتان در جايي ثبت شود، (إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) ولي ما دستور داده بوديم كه تمام اعمالي را كه انجام مي‏داديد بنويسند" . (2 )

" نستنسخ" از ماده " استنساخ" در اصل از " نسخ" گرفته شده كه به معني زائل كردن چيزي به وسيله چيز ديگر است، مثلا گفته مي‏شود: " نسخت الشمس الظل" (خورشيد سايه را از ميان برد).

سپس در مورد نوشتن كتابي از روي كتاب ديگر به كار رفته است بي‏آنكه كتاب اول نابود شود.                        

در اينجا اين سؤال شما پيش مي‏آيد كه اگر خدا فرمان داده است اعمال آدمي را" استنساخ" كنند بايد قبل از آن كتابي باشد كه از روي آن كتاب، نامه اعمال نوشته شود، لذا چند جواب داده شد:

بعضي معتقدند كه نامه اعمال همه انسان ها قبلا در لوح محفوظ نوشته شده است، و فرشتگان حافظ اعمال آدمي، آن را از روي لوح محفوظ استنساخ مي‏كنند.

ولي اين معناي اول چندان متناسب با آيه مورد بحث نيست؛ اما آن چه مناسب است يكي از دو معناي ذيل است: يا" استنساخ" در اينجا به معني اصل كتابت است (چنان كه بعضي از مفسران گفته‏اند) و يا خود اعمال آدمي همچون كتابي است تكويني كه فرشتگان حافظان اعمال از روي آن نسخه برداري، و عكس برداري مي‏كنند، لذا در آيات ديگر قرآن نيز به جاي اين تعبير،از تعبير به" كتابت"شده است، در سوره يس مي‏خوانيم: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتي‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ" (3) ما مردگان را زنده مي‏كنيم و تمام آنچه را از پيش فرستاده‏اند و آثار آنها را مي‏نويسيم‏ . (4)

پي نوشت:

1. اسراء (17) آيه 14.

2. جاثيه (45) آيه 29 .

3. يس (36) آيه 12 .

4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران‏، سال 1374ش، نوبت اول‏، ج‏21، ص 281 .

در قرآن و روايات بعضي از وظایف و يا اوصاف ملائكه بدون ذكر نام آورده شده است

در قرآن و روايات بعضي از وظایف و يا اوصاف ملائكه بدون ذكر نام آورده شده است به طوري كه در قرآن فقط از دو ملك اسم برده شده و از بعضي ديگر با صفت ياد شده است.

جبرئيل (ع)به عنوان حامل وحي و پيام الهي بر انبياء (ع)(1) و حضرت ميكائيل(2) كه گفته شده ايشان به روزي ها و حكم و معرفت نفوس مأمور هستند. اين دو به عنوان اسم آن دو ملك در قرآن به شمار مي آيد و ديگر از ملائكه نامي در قرآن نيامده و فقط با صفات از آنها ياد شده است. مانند: كرام الكاتبين، رقيب و عتيد، سفرة، الكرام البررة كه صفات ملائكه نويسندگان اعمال و... هستند.(3)

ملك الموت(4)كه صفت ملائكه مسئول ميراندن مي باشد. «حَفَظَة»(5) صفت ملائكه انسان ها است. اينها به عنوان نام و يا صفات بعضي از ملائكه بود كه در قرآن آمده است اما در احاديث نيز از ملائكة ديگر نام برده شده است؛ مانند:

«اسرافيل و كرّوبين»كه نام دو ملك مي باشد كه با همكاري جبرئيل و ميكائيل براي عذاب قوم لوط نازل شدند.(6)و بعضي از ملائكه به عنوان مأموران انواع بادها شمارش شده اند. از آن جمله از امام صادق(ع) نقل شده كه الشّمال، الجنوب، الصّبا و الدبور، موكلان باد هستند.(7) و «راحيل» به عنوان يكي از خادمان بهشت شمرده شده است.(8)

در صحيفة سجاديه امام سجاد (ع)در سومين دعا راجع به ملائكه توصيفاتي دارند كه در ضمن، بعض اصناف ملائكه و اسماء بعضي از آنها را نيز ذكر فرموده اند: ايشان حضرت اسرافيل را ملكي كه در صور مي دمد تا مردگان را زنده كند، معرفي كرده اند. و «روح» را نيز از ملائكه اي كه بر بعضي فرشتگان گمارده شده شمرده اند. و از جمله اوصاف ديگري كه براي فرشتگان و انواع آن ها ذكر شده عبارتند از: فرشتگان ساكن آسمانها، امين بر رسالات الهي، فرشتگاني كه همواره در فعاليت و كار و كوشش هستند. روحانيين، فرشتگان اهل قرب و منزلت، ملائك خازن باران، حركت دهندگان ابر، ملكي كه از فرياد او غرّش رعد به وجود مي آيد، فرشتگان بدرقه كنندة دانه هاي برف و تگرگ، ملائكه اي كه همواره قطرات باران فرود مي آيند، موكلان باد، موكلان كوهها و نگه دارندة آنها، ملائكه اي كه وزن آبها و اندازة بارانهاي سيل آسا و رگبارهاي متراكم را مي دانند، موكلان گرفتاري و گشايش كارهاي مردم، رومان فرشته اي كه مردگان را در قبر آزمايش مي كند، نكير و منكر سؤال كنندگان در قبر، فرشتگان خازنان جهنم و بهشت، خدمتگزاران بهشت.(9)

 پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه 97.

2. همان،آيه 98.

3. ق(50)آيه 17 و 18، انفطار(82)آيه 10 و 12، عبس(80)آيه 11 ـ 16.

4. سجده(32)آيه 11.

5. انعام(6)آيه 61.

6. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان)ترجمه)،انتشارات جامعه مدرسين، ج 10، ص 489.

7. «فَأَمَّا الرِّيَاحُ الْأَرْبَعُ الشَّمَالُ وَ الْجَنُوبُ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورُ فَإِنَّمَا هِيَ أَسْمَاءُ الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا ...» كليني، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج 8، ص 91، ح 63.

8. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت،1404 هـ ق، ج 101، ص 87.

9. صحيفه سجاديه، مترجم: حسين انصاريان، انتشارات پيام آزادي، دعاي سوم، درود بر ملائكه، ص 43 ـ 48.

وَ جَعَلُواْ الْمَلَئكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَانِ إِنَثًا  أَ شَهِدُواْ خَلْقَهُمْ  سَتُكْتَبُ شَهَدَتهُُمْ وَ يُسَْلُون:(1) آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند آيا شاهد آفرينش آنها بوده اند؟! گواهى آنان نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد!

پرسشگر محترم ابتداء جواب سوال دوم شما را مي دهيم كه شما اگر خوب به اين جواب نگاه كنيد خواهيد فهميد كه فرشتگان از چه جنسي هستند:

تعبير به" عباد" در واقع جواب پندار آنها است، ولى بايد توجه داشت كه" عباد" كه جمع است، به موجودهايى كه خارج از مذكر و مؤنث باشند مانند فرشتگان نيز اطلاق مى‏شود، همانگونه كه در مورد خداوند نيز ضميرهاى مفرد مذكر به كار مى‏رود در حالى كه ما فوق همه اينها است.

قابل توجه اين كه در اين جمله" عباد" به" الرحمن" اضافه شده، اين تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه غالب فرشتگان مجريان رحمت خداوند و تدبير كنندگان نظامات عالم هستى كه سراسر رحمت است مى‏باشند.

اما چرا اين خرافه در ميان عرب جاهلى پيدا شد؟ و چرا هم اكنون رسوبات آن در مغزهاى گروهى باقيمانده، تا آنجا كه فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسيم مى‏كنند، حتى به اصطلاح" فرشته آزادى" را وقتى مجسم مى‏سازند در چهره زنى با قيافه و موهاى فراوان ترسيم مى‏كنند! اين پندار ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كه فرشتگان از نظر مستورند و زنان نيز غالبا مستور بوده‏اند، حتى در مورد بعضى از مؤنثهاى مجازى در لغت عرب نيز اين معنى ديده مى‏شود كه خورشيد را مؤنث مجازى مى‏دانند، و ماه را مذكر. چرا كه قرص خورشيد معمولا در ميان امواج نور خود پوشيده است و نگاه كردن به آن به آسانى ممكن نيست، ولى قرص ماه چنين نمى‏باشد.

يا اين كه لطافت وجود فرشتگان سبب شده كه آنها را همجنس زنان كه نسبت به مردان موجودات لطيفترى هستند بدانند، و عجب اين كه بعد از اين همه مبارزه اسلام با اين تفكر خرافى باز هم هنگامى كه مى‏خواهند زنى را به خوبى توصيف كنند مى‏گويند او يك فرشته است، ولى در مورد مردان كمتر اين تعبير به كار مى‏رود، كلمه" فرشته" نيز نامى است كه براى زنان انتخاب مى‏كنند! سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مى‏فرمايد:" آيا به هنگام آفرينش فرشتگان حاضر بودند و از طريق حضور خود به اين امر پى‏برده‏اند.( 2)

اين جمله (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ ) رد ادعاى مشركين بر مونث بودن ملائكه است، مى‏فرمايد: راه عالم شدن به مذكر و مونث بوند حس است، و مشركين ملائكه را نديده‏اند تا بدانند آيا نرند يا ماده، و در هنگام خلقت ملائكه حاضر نبودند، تا به اين قسمت آگاه گردند.

پس اين كه مى‏پرسد" آيا ناظر بر خلقت ملائكه بوده‏اند" استفهامى است انكارى يعنى ناظر نبوده‏اند. و جمله" سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ" تهديدى به ايشان است كه بدون علم چنين حرفهايى مى‏زنند. و به زودى اين شهادت بدون علمشان در نامه اعمالشان نوشته مى‏شود و در قيامت از آن بازخواست خواهند شد(3)

و راجع به سوال اول شما هم عرض مي كنيم كه پيامبر اسلام و ائمه به عنوان مفسر و مبين قرآن به توضيح آنها مي پردازند و لزومي ندارد براي فهم آنها همه انسانها در زمان خلقت فرشتگان حاضر باشند و  لزومي ندارد و عملا هم غير ممكن است كه براي دانستن همه چيز همه حضور داشته باشند.

خلاصه آن كه مي خواهد بفرمايد شما كه ملائكه را نديده ايد و درزمان خلقت آن هم حاضر نبوده ايد چطور مي گوييد آنها مونث هستند.

پي نوشت:

1. زخرف (43) آيه 19.

2. تفسير نمونه، مكارم شيرازى ناصر، ناشر دار الكتب الإسلامية چاپ تهران،  1374 ش، نوبت اول، ج‏21، ص 29.

3. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوى همدانى، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، نوبت پنجم، ج‏18، ص  135.

وقتي خداوند ازاراده اش بر ايجاد خليفه سخن گفت...

وقتي خداوند ازاراده اش بر ايجاد خليفه سخن گفت، اعلام كرد كه اين خليفه را در زمين ايجاد مي كند:

اني جاعل في الارض خليفه(1)

من در روي زمين، جانشيني [نماينده‏اي‏] قرار خواهم داد

يعني خلقت او از خاك و ماده است (چون فرمود في الارض ) و ملائكه مي دانستند و ديده بودند كه موجودات مادي چون از ماده هستند، داراي قواي غضبيه و شهواني هستند و دار دنيا و ماده، دار تزاحم و  نزاع است و اين موجود مادي هم به اقتضاي طبع مادي اش مانند ديگر موجودات مادي، اهل نزاع و فساد و خونريزي خواهد بود كه اين طبيعت جدايي ناپذير ماده است از اين رو سؤال كردند: آيا موجودي مي آفريني كه اهل فساد و خونريزي باشد؟

خداوند هم سخن آنان را نفي نكرد بلكه با تاييد اجمالي آن فرمود:

اني اعلم ما لا تعلمون(2)

من حقايقي را مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.

بنا بر اين لازم نيست قبل از آدم حتما انسان هايي بوده و خونريزي كرده باشند تا ملائكه با مشاهده آنها چنين علمي يافته باشند؛ بلكه همين كه بدانند آدم خلقتي از خاك و ماده خواهد داشت، يقين خواهند يافت كه او اهل فساد و خونريزي خواهد بود.(3)

علاوه بر آن از پاره اي روايات مي توان به اين نتيجه رسيد كه حضرت آدم(ع) كه پدر نسل كنوني بشر است، اولين انسان روي زمين نبود، بلكه قبل از آدم(ع) انسان‌هاي ديگري در زمين مي‌زيسته اند. از امام سجاد(ع)سؤال شد: آيا قبل از اين انسان، انسان هايي بوده‌اند ؟ فرمود: آري ، به خدا سوگند! خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالَم آفريد كه تو در آخرين آن عوالم قرار داري .(4)

از اميرالمؤمنين (ع) نيز روايت شده كه حضرت در پاسخ كسي كه پرسيد: قبل از آدم كه بود؟ فرمود: آدم . وي سؤال خود را تكرار كرد، فرمود: اگر صد بار بپرسي، خواهم گفت: آدم.

همچنين از امام باقر(ع)روايت شده: خداوند پس از فناي اين خلق و جهان، جهان و خلقي ديگر پديد مي آورد، با زمين وآسماني ديگر، كه او را به يگانگي پرستش كنند. آيا مي پنداري خدا جز شما بشري نيافريده است؟ چنين نيست‌، بلكه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريد كه تو آخر آن عالم ها و آدم هايي.(5)

بر اساس اين روايات انديشمندان اسلامي به اين نتيجه رسيده اند كه از هزاران بلكه ميليون ها سال قبل از خلقت حضرت آدم و بني آدم، موجوداتي همچون انسان در زمين مي زيسته اند ؛ مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(6)در واقع نسل كنوني بشر دوره آخر از حيات موجودي دوپا به نام انسان محسوب مي شود.

بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت چه بسا پاره اي ‌آثار تمدني از هزاره هاي دور و يا فسيل هايي كه امروزه از برخي انسان هاي اوليه در دست است، متعلق به نمونه هايي نظير انسان نئاندرتال و مانند آن يعني نسل هايي از همين انسان نماها باشد؛ البته در مورد حقيقت وجودي اين انسان هاي اوليه اطلاعات چنداني در منابع ديني وجود ندارد ؛ در حديثي از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود‌ داشت.(7)

غلامحسين مصاحب در دايره المعارف فارسي، واژه نسناس مي‏گويد:«نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.» (8)

بنا بر اين گر چه ملائكه وقتي فهميدند كه انسان هم موجودي مادي است، با توجه به طبع مادي فهميدند كه او به ناچار اهل خونريزي و فساد خواهد شد، ولي در عين حال مانعي هم ندارد كه قبل از اين انسان، انسان ها و انسان نماهايي هم وجود داشته اند كه با توجه به وضع آنها ملائكه اين سؤال را مطرح كرده باشند.

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه30.

2. همان.

3.طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1373ق، ج1، ص177.

4.مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1404ق، ج 25 ، ص 25.

5. سيد مصطفي دشتي ، معارف و معاريف، ج 1، ص 53 به نقل ازسفينةالبحار.

6. طباطبايي، همان، ج 4، ص 239.

7. مجلسي، همان، ج58، ص 298.

8. مصاحب، دائره المعارف فارسي،-، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس.

6. مائده (5) آيه 30.

بنا بر روايات؛ روح مخلوقي است بلند مرتبه تر از جبرئيل...

ملائكه از جمله جبرئيل به همراهي روح در شب قدر بر پيامبر و بعد از ايشان بر امام عصر وارد مي شوند . مقدرات آن سال را به اطلاع حضرت مي رسانند.(1)

بعضي مفسران احتمال داده اند منظور از روح گروهي از ملائكه باشد كه ديگر فرشتگان  جز در شب قدر آنان را

نمي بينند.(2)

مقصود از ملائكه ، فرشتگان رحمت است.

پي نوشت ها:

1. بحراني ، البرهان ،چ اول ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ،  ج2، ص471 و ج5، ص714.

2. طبرسي ، جوامع الجامع، مترجمان ،چ دوم ، مشهد ، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي ، 1377 ش ،  ج6، ص678.

در هيچ يك از منابع معتبر و نيز آثار تفسيري به اين نكته كه سر انجام كار اين دو فرشته بزرگ الهي به كجا كشيد، اشاره اي نشده است اما...

اين نكته معلوم است كه آن دو فرشته بزرگ به اراده خدا در كسوت انساني ميان مردم دنيا ظاهر شدند تا نحوه ابطال سحر ساحران را به ايشان بياموزند و مردم را در مقابل تاثير منفي جادو مسلح كنند. البته بايد بدانيم كه حضور اين دو فرشته در نقش انسان، به معناي تغيير ماهيت آن ها نبود كه به طور كامل از حالت ملك بودن به حالت انسان بودن در آمده باشند تا بخواهيم پي گير عاقبت شان باشيم! بنا بر اين، آنان از ملائك بودند و بايد قبول كرد كه بعد از تعليم سحر و انجام ماموريتي كه به آن ها محول شد، به كار اصلي شان كه عبادت خداي متعال است، مشغول اند. مثل جناب جبرائيل كه گاهي به صورت انسان بر پيامبر خدا(ص) ظاهر مي شد و حضرت را از تعاليم وحي الهي با خبر مي كرد و سپس به عالم ملكوت باز مي گشت.

در عين حال ممكن است علت سوال پرسشگر با توجه به شايعات و اتهام هاي نادرستي باشد كه در باره اين دو ملك الهي در بعضي از كتاب ها مطرح شده است كه نياز به بيان آن نيست وعلامه طباطبايي از كتاب عيون اخبار الرضا(ع)سخني از حضرت در تاييد هاروت و ماروت آورده است كه فرمود:                       

أن الملائكة معصومون، محفوظون عن الكفر و القبائح بألطاف الله تعالي- قال الله تعالي فيهم: "لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ"(1)

يعني اين كه فرشتگان خدا داراي مقام عصمت اند و با الطاف الهي از كفر و زشتي ها محفوظ اند و چنين است كه خداي متعال در حق ايشان فرمود: به آن چه از طرف خداي متعال به ايشان امر شد، عصيان نمي ورزند و هر چه را كه بدان مامور شدند، انجام مي دهند.

پي نوشت:

1. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات مكتبة النشر الإسلامي، سال 1417 ه ق، چاپ پنجم،‏ ج‏14، ص 281.

اين ملائكه كه مقربان درگاه خدا و به اراده خدا مدبّرات امر هستند...

اين ملائكه كه مقربان درگاه خدا و به اراده خدا مدبّرات امر هستند، در خداوند فاني اند و جز موجبات رضاي خدا چيزي آنان را راضي نمي كند هم چنان كه جز موجبات سخط خدا چيزي آنان را خشمگين نمي سازد.

اگر ما موجبات رضاي خدا را به جا آريم ملائكه خدا هم از ما راضي خواهند شد و اگر موجبات سخط خدا را به جا آريم ملائكه هم از ما خشمگين خواهند گشت.

البته ما در روايات از اين زاويه جستجو نكرده ايم و اين جستجو وقت زياد مي خواهد و از مأموريت ما خارج است.  

 

قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان، بلكه همه اشيا اشاراتي كرده است

. اين آيات عبارتند از:

« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين». [1]

« و از هر گونه ميوه‌اي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد». 

همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53 طه آمده است.

« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ‌». [2]

«مگر در زمين ننگريسته‌اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت‌هاي زيبا رويانيده‌ايم».

همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53 نيز آمده است.

« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون». [3]

«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي‌روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي‌دانند، همه را نر و ماده گردانيده است».

« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون». [4]

« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم، ‌اميد كه شما عبرت گيريد».

برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كرده‌اند. [5]

آيات فوق را مي‌توان بدين صورت دسته‌بندي كرد كه :‌

گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوه‌ها مي‌گويد.

در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان مي‌گويد.

در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي مي‌گويد كه انسان‌ها نمي‌دانند.

در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان مي‌گويد.

كلمه زوج در لغت به معاني زير مي‌آيد:

الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و ماده‌اي كه قرينه يكديگرند، زوج مي‌گويند.

ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش)، زوج گويند.

ج ـ به هر چيزي كه مقارن و مشابه ديگري  باشد، زوج گويند.

د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري و متضاد آن باشد، زوج گويند. [6]

انسان تا قرن‌ها گمان مي‌كرد كه مسأله ي زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخي روييدني ها مثل خرما صادق است، اما كارل لينه (1707 ـ 1787م) گياه‌شناس معروف سوئدي نظريه خود را مبني بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت. [7]

سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بي‌نهايت ريزي كه اتم ناميده مي‌شود، تشكيل يافته است. پس از گذشت مدتي مسأله ي زوجيت به همه اشيا سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترون ها (با بار منفي) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.

ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترون‌ها و پروتون‌ها». [8]

هر الكترون با سرعت سرسام‌آوري (000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتون‌ها مي‌چرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت مي‌شود كه بنام نوترون خوانده مي‌شود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است. [9]

فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري به نام « كوارك» (Quark) كشف كرده‌اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،‌منفي و خنثي در آنها مي‌شود.

تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي مثبت و كوارك D داراي بار الكتريكي منفي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت مي‌شود.

و بر عكس نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است. [10]

 البته زوجيت عمومي همه اشياء  از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده مي‌شود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همان طور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراك‌ها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند. باز هم نمي‌توان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً مي‌توانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـ‌كوارك‌ها و ....) از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همان گونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آن محسوب شود.

هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و راز‌گويي‌ها و اعجاز علمي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.

البته هنوز علم به بسياري از زواياي خلقت پي نبرده و ما هم علم كافي نداريم. مهم آن است كه علم تا آن حد كه كشف كرده ، پرده از زوايايي از اين حقيقت علمي كه قرآن بدان اشاره كرده ،برداشته است .

هنوز زوايايي كشف نشده  و به همين دليل ممكن است زوايايي براي ما مبهم يا در تعارض با بيان قرآن باشد ، اما به خواست خدا در آينده با كشف بيشتر ،  اين زوايا هم روشن شده ؛ بشر به  حقيقت علمي ديگري كه قرآن در عصر جاهليت بدان اشاره كرده ،پي خواهد برد.

 كتابي با عنوان "قانون زوجيت عام در قرآن"توسط آقاي سيد عبدالمجيد حسيني زاده نوشته شده كه مطالعه آن مناسب است.

پي نوشت :

1. رعد، آيه3.

2. شعراء، آيه7.

3. يس، آيه36.

4. ذاريات ، آيه49.

5. عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه مي‌آيد.

6.  راغب اصفهاني، مفردات، بيروت، دار العلم ، 1412 ق ، ص 384.

7. پي‌ير روسو، تاريخ علوم، ترجمه حسن صفاري ، ص 354 و 408 به بعد ، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 57 و نيز مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1374 ش، ج 18، ص 377 ـ 378.

8. ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ترجمه مرتضي صابر ، ص 95.

9. مهندس محمد علي سادات،‌ زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.

10. دكتر اوبلاكر، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضاوي ، ص 34 ـ 35.

 

اين كه اين صدا براي انسان ها صداي زشتي باشد، به اين معنا نيست كه اصل خلقت اين حيوان و اين صدا زشت مي باشد.

اين كه اين صدا براي انسان ها صداي زشتي باشد، به اين معنا نيست كه براي خود آن حيوان هم زشت است و اصل خلقت اين حيوان و اين صدا زشت مي باشد. زيرا از خداوندي كه جميل مطلق است، زشتي خلق نمي شود و در جاي خود و براي خود اين حيوان مناسب و زيبا است يا زشت نيست. مثل عقرب كه گر چه حيوان موذي اي است. ولي همين حيوان براي خودش زندگي مناسبي دارد و سمّش براي او وسيله دفاع است و ...

بنا بر روايتي از امام علي در مورد اين آيه سوال شد و حضرت فرمود:

الله أكرم من أن يخلق شيئا ثم ينكره

خدا بزرگوارتر است از آن كه موجودي را بيافريند بعد همان مخلوق را زشت بشمارد. بعد امام ادامه داد اين مثالي است براي آن دو نفر كه خودشان در جهالت و نفهمي مثل الاغ بوده و فرياد هاي گوش خراششان مثل فرياد الاغ بود. (1)

بعضي ديگر از مفسران گفته اند در اينجا مشركان و فخرفروشي آنان با صداي بلند، به الاغ و صداي بلند آن كه ضرب المثل در زشتي و حماقت است، تشبيه شده اند (2) و اين گونه تشبيه كردن در عرف جامعه و در سيره عاقلان جاري است و توهين خدا به الاغ و مخلوق خودش نيست. بلكه با توجه به اين كه در بين آدميان الاغ ضرب المثل جهالت و كارهاي جاهلانه شده است، با اين تمثيل حقيقت مشركان بيان گرديده است.

بعض ديگر گفته اند چون صداي الاغ شبيه ترين صداها به صداي اهل جهنم است زيرا اول آن زفير و  آخر آن شهيق داشته و بسيار بلند است به گونه اي كه پرده گوش را مي آزارد، از اين رو زشت ترين شمرده شده است. (3) 

در تفسير نمونه آمده:

آنچه به راستي از صداهاي معمولي كه انسان مي‏شنود از همه زشتتر است همان صداي الاغ مي‏باشد، كه نعره‏ها و فريادهاي مغروران و ابلهان به آن تشبيه شده است. نه تنها زشتي از نظر بلندي صدا و طرز آن، بلكه گاه به جهت بي دليل بودن، چرا كه به گفته بعضي از مفسران، صداي حيوانات ديگر غالبا به واسطه نياز است، اما اين حيوان گاهي بي جهت و بدون هيچگونه نياز و بي هيچ مقدمه فرياد را وقت و بي وقت سر مي‏دهد! و شايد به همين دليل است كه در بعضي از روايات نقل شده كه هر گاه صداي الاغ بلند مي‏شود، شيطاني را ديده است. (4)

خلاصه اين كه زشت شمرده شدن از حيث عرف جامعه است و خدا با  توجه به عرف شناخته شده ، فريادهاي جاهلانه، بيجا، مغرورانه و تفاخرگرايانه جاهلان را به صداي الاغ تشبيه كرده كه در عرف انسان ها ، زشت ترين صداها است.                     

پي نوشت ها:

1. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج 4 ، ص 375.

2. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث، 1418 ق، ج 4، ص 215؛ ابوحيان اندلسي، بحر المحيط، بيروت، دار احياء التراث، 1418 ق ، ج 8، ص 417.

3. ملا حويش، بيان المعاني، دمشق، ترقي، 1382 ق، ج‏3، ص 486.

4. مكارم شيرازي، نمونه، تهران، اسلاميه، 1374 ش، ج‏17، ص 56.

 

 

آيه اي در قرآن راجع به كسوف وجود ندارد...

اولا: آيه اي در قرآن راجع به كسوف وجود ندارد و همچنين راجع به خسوف معروف در دنيا آيه اي وجود ندارد ولي خسف قمر (بي نور شدن ماه) كه از نشانه هاي قيامت است در يك آيه آمده است:

يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ -فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ - وَ خَسَفَ الْقَمَرُ - وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ: (1) (لذا) مي‏پرسد قيامت كي خواهد بود- در آن هنگام چشم ها از شدت وحشت به گردش در مي‏آيد.- و ماه بي‏نور گردد. - و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند. (لذا) مي‏پرسد قيامت كي خواهد بود.

ثانيا: هدف اصلي از نزول قرآن هدايت مردم است: هدي للناس (2). و پيامبر هم هدايت گر مردم است: للعالمين نذير: (3). و بهره برداري از اين هدايت مخصوص متقين است. و قرآن، كتاب علمي به اصطلاح امروزي نيست، تا بيان تمام علوم و اخبار را از آن انتظار داشته باشيم، اين علوم به عقل خدا دادي بشر واگذار شده است، و اين كه در قرآن آمده «ما قرآن را نازل كرديم تا بيان كننده هر چيز، هدايت گر، رحمت و بشارت دهنده براي مسلمين باشد»؛ (4) مرحوم علامه طباطبائي فرموده: "هر چيزي" كه در اين آيه آمده است، مربوط به هدايت بشر است كه همان معارف حقيقه مربوط به دنيا و آخرت و اخلاق باشد. (5) لذا با بيان اين آيات به اين نتيجه مي رسيم كه لزومي ندارد خداوند همه مسائل علمي و عملي را در قرآن بياورد از اين رو بيان خيلي از امور را به مفسران واقعي قرآن يعني پيامبر و ائمه هدي (ع) واگذاركرده است.

پي نوشت:

1. قيامة (75): آيات 6-9.

2. بقره(?) آيه ???.   

3. فرقان(??) آيه ?.   

4. نحل(??) آيه ??.   

5. طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، قم، دار الكتب الاسلاميه

صفحه‌ها