نبوت خاصه

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟
نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص..

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟

شرح : ایمان به پیامبر یعنی ایمان به تاریخ وایمان به سخنان به جا مانده از گذشتگان سخنانی كه بیانگر رفتار و كردار پیامبر است این ایمان بدون پشتوانه ای استوار بر صداقت روایات تاریخی میسر نیست این پشتوانه چیست وچرا استوار است؟ علاوه براین برای ایمان به پیامبراسلام لازم است ثابت شود قرآن كلام خداست و از سوی كسانی كه جایز الخطا هستند نمی آید اما به راحتی وبی دلیل نمی توان گفت قرآن حتما كلام خداست اگر دلیلی دارد آن دلیل چیست؟ پیدا كردن تمام چیزهای جایز الخطا وسپس ایمان به عدم توانایی آنها در آوردن قرآن برای من غیر ممكن به نظر می رسد مخصوصا بدون اعتماد كردن به احادث و بادر نظرگرفتن قرن ها زمانی كه مخلوقات جایزالخطا دارند آیا از این راه می توان ایمان آورد؟اگر می شود چگونه؟ از این كه منابع مرتبط رو مطالعه نكردم ودوباره سوال پرسیدم عذر می خوام امسال كنكور دارم به خاطر همین وقت شما رو گرفتم

نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص يا حادثه اي از طريق خبر متواتر امكان پذير است. اينكه نسل به نسل گروه كثيري كه امكان تباني با هم، برايشان ممكن نباشد امري را نقل كنند. همين نقل براي عقلا قابل اعتنا است و اطمينان قلبي مي آورد مانند وجود قطعي اشخاصي همچون حافظ و سعدي و...

 نكته دوم: برخي از آثار وحوادث موجود در دوران پيامبر اسلام(ص)آن چنان به وفور نقل شده كه در حد تواتر شده است. لذا اصل وجود آن حضرت وهمچنين برخي پيامهاي ایشان و كتابي كه از ناحيه خدا ابلاغ كرده همه وهمه به صورت قطعي ثابت شده است به گونه اي كه حتي براي دشمنان اسلام و محققين غير مسلمان روشن و واضح است كه قرآن وبرخي از حوادث جاري در زمان آن حضرت مسلما به وقوع رسيده است وهيچ كس انتساب قرآن را به آن حضرت نفي نمي كند. اما آنچه كه مي ماند ادعاي آن حضرت است كه فرستاده خدا است و قرآن از طرف خداست كه اين مسئله نيزدر اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص) پاسخ داده مي شود.

نكته سوم: براي شناسايي پيامبر راستين از دروغين راههايي وجود دارد كه عبارتند از: -معجزه 2-خبردادن پيامبران پيشين3-شواهد و قراين قطعي(1)

 براي احراز راه سوم نياز به اخبار قطعي و يا اطمينان آور داريم كه براي پيامبر اسلام (ص)مجموعه اي از  اين قرائن موجود است كه با توجه به همه اين قرائن اطمينان حاصل مي شود. از جمله آنها عبارتند از:1- بررسي ويژگي هاي روحي واخلاقي پيامبر اكرم2- مطالعه محيطي كه آن حضرت از آنجا برخاسته(حجاز محيطي به دور از فرهنگ علم وتعليم وتعلم بوده است)3- پيامهاي ديني كه پيامبر براي مردم آورده 4 - استقامت وپايداري در راه دعوت ومطابقت گفتار با رفتارش5-بررسي روش وابزارهايي كه در پيشبرد آيين خود بكار مي گرفته است6- بررسي و مطالعه ياران واصحاب صديق آن حضرت. (2)

 اما پيرامون اينكه قرآن كلا م خداست بايد گفت:ابتداء بايد تعريفي از معجزه بدانيم آنگاه ببينيم قرآن با معجزه تطبيق دارد يا نه؟

معجزه امری است خارق العاده كه با اراده خدا از شخص مدعي نبوت ظاهر مي شود ونشانه صدق ادعاي او است(3)

طبق همين تعريف قرآن معجزه پيامبر اسلام است و همين كافي است بر اينكه قرآن را كلام الهي بدانيم براي توضيح بيشتر به وجوه اعجاز قرآن مي پردازيم.

وجوه اعجاز قرآن

1-شخصيت پيامبر:

 از جمله نكات مهمّي كه قرآن براي اعجازش به آن اشاره نموده، توجه به شخصیّت پیامبر و آورنده قرآن است. پیامبر در مكتب هیچ دانشمند و معلّمي حاضر نگشته بود. همگان مي‏دانستند كه او اُمّي و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگيِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكیل مي‏دهد، از او هیچ شعر و نثري دیده نشده است.(4) ناگهان چنین پیامبري، كتابي را عرضه مي‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمي‏مانند.

قرآن همین نكته را بخشي از اعجاز خویش دانسته، به آن تحدّي مي‏كند:

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیكُمْ ولا أَدریكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(5)(بگو: اگر خدا مي‏خواست آن را بر شما نمي‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‏گردانید. قطعاً پیش از آن روزگاري در میان شما به سر برده‏ام. آیا فكر نمي‏كنید؟)

مهم اين است كه پيامبر در جامعه اي رشد كرده است كه بسياري از فضائل بشري رنگ باخته و به گونه اي همه گرفتار جاهليت هستند .حال در  چنين وضعيتي شخصي درس نخوانده پيامي را اعلام مي كند. كه هم زيبائي ظاهر را در كلمات دارد و هم پيام مهم و سرنوشت سازي است.

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بیاني)

بر هیچ كس پوشیده نیست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اي از كمال و بلاغت در كلام رسیده بود. در چنین فضایي، آیات نوراني الهي بر پیامبر نازل گردید. زیبایي و رسایي این آیات به حدّي اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق و قریحه‏هاي سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مي‏نماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معاني بلند و پرمحتواي خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گري مي‏كند كه همه سخنان و آثار ادبي را تحت‏الشعاع خویش قرار مي‏دهد. در تاریخ، حكایات متعدد و مختلفي در این زمینه به چشم مي‏خورد. آیات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اي در جان و دل افراد مي‏نشست كه آنان را از خود بي‏خود مي‏كرد.

نقل شده هنگام نزول آیات اولیه سوره مباركه غافربر پيامبر، ولیدبن مغیره مخزومي،(كه از جمله ادباء بزرگ قريش بود) نيز حضور داشت و این آیات را، از آن حضرت شنيد. پیامبر چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود، بار دیگر نیز آیات را قراءت نمود. ولیدبن مغیره از آنجا خارج و در مجلسي از طایفه بني‏مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخني شنیدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّیان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زیباست. بالاي آن (نظیر درختان) پرثمر و پایین آن (همانند ریشه‏هاي درختان كهن) پرمایه است. گفتاري است كه بر همه چیز پیروز مي‏شود و چیزي بر آن پیروز نخواهد شد.(6)

  در پایان به يك نمونه از اظهارات دانشمندان درباره قرآن یادآور مي‏شویم:

"جان‏دیون پورت "مؤلف كتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مي‏نویسد:

همه ، این معنا را قبول دارند كه قرآن با بلیغ‏ترین و فصیح‏ترین لسان و به لهجه قریش، كه نجیب‏ترین و مؤدب‏ترین عرب‏ها هستند، نازل شده...  مملو از درخشنده‏ترین اَشكال و محكم‏ترین تشبیهات است....(7)

 3-عدم اختلاف در قرآن :

یكي ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نیز به آن اشاره و تحدّي نموده، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مي‏دانیم كه این كتاب در طي 23سال تدریجاً در مكه و مدینه، در شب و روز، در جنگ و صلح، هنگام پیروزي و شكست، در مواقع شدت و راحتي،  خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوي دیگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادي، اجتماعي، سیاسي، اخلاقي، اعتقادي و هنري مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاي عقلي، به اضافه امثله و قِصَص نیز در آن فراوان به چشم مي‏خورد. مسائل مربوط به دنیا و امور مرتبط با آخرت و قیامت به گونه‏اي بسیار پندآموز و سازنده ذكر گردیده، در عین حال میان این همه مباحث متنوع و مختلف هیچ‏گونه اختلافي مشاهده نمي‏شود؛ بلكه همسویي و یك‏نواختي شگفتي در مجموعه این كتاب آسماني نمایان است. حتي داستان‏هایي از پیامبران و یا امت‏هاي پیشین كه احیاناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزیت و خصوصیتي برخوردارند؛ بدون این‏كه در جوهر و اصل معنا خللي وارد آید. حال اگر این كتاب، ساخته دست بشري بود، موارد متعددي از اختلاف و عدم هماهنگي و تضاد -آن‏ هم در مدت نزولي نزدیك به ربع قرن- در آن به چشم مي‏خورد؛ چرا كه انسان در دنیاي مادي همواره از نقص به سوي كمال در حركت است. حتي نویسنده‏اي كه كتابي مي‏نویسد، در فاصله زماني كوتاه، اصلاحاتي در اثر خویش به وجود مي‏آورد یا مطالبي متفاوت با مطالب قبلي خویش را در اثر بعدي خود جاي مي‏دهد. به همین جهت است كه قرآن تحدّي خود را به این صورت بیان مي‏كند:

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً؛(8)(آیا در معاني قرآن نمي‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاري مي‏یافتند).

بنابراین، فقدان اختلاف در كتابي با محتوایي ‏چنین، آن‏هم با تنظیمي تدریجي و در شرایط مختلف نزول، خود اعجازي آشكار و غیرقابل انكار است.

 4-معاني عميق:

قرآن در این بخش بدون شك اعجاز است. در زماني كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعي به اوج خود رسیده ، غارت و چپاول، امتیاز به‏حساب مي‏آمد، دختران زنده به گور مي‏شدند، خیانت و فساد و فحشا و بي‏عدالتي فراگیر شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقي‏ترین قوانین و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضایل انساني است ظهور مي‏كند. به مردم ، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مي‏شود؛ آنان را از جهل به سوي علم، از تاریكي به سوي نور و روشنایي و از رذایل به سوي فضایل سوق مي‏دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مي‏گیرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامي در همه اقطار به اهتزاز در مي‏آید. نمونه‏هایي از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مي‏شویم:

الف) اصل عدالت و امانت‏:(9)

ب) اصل كلي امر به نیكي‏ها و نهي از زشتي‏ها:(10)

ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏:(11)

د) اصل مساوات و برابري مردم و تعیین معیار امتیاز ، در ارزش‏هایي چون تقوا،(12) علم(13) و جهاد در راه‏خدا.(14)

ه) اصل نفي هرگونه استبداد:(15)

و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏:(16)

ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏:(17)

ح) اصل صلح و اخوت‏:(18)

ط) اصل توصیه به وحدت‏:(19)

ي) اصل بهره‏برداري از نعمت‏هاي الهي‏:(20)

ك) اصل وفاي به عقود:(21)

ل) اصل لاحَرَج‏:(22)

م) اصل تكلیف به قدر طاعت:(23)

ن) اصل پذیرش اختیاري دین‏:(24)

اصولي را كه اشاره نمودیم ،تنها گوشه‏اي از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیّت است. جاودانگي آن به گونه‏اي است كه گذشت‏زمان تأثیري در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصولِ مترقي را در بدترین دوره انحطاط اخلاقي و در دوران رواج وحشیگري مطرح و در بخش‏هاي مختلف زندگي( از قبیل امور اقتصادي، مالي، اجتماعي و سیاسي، امور نظامي و دفاعي، امور حقوقي، ثروت‏هاي عمومي، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... )در عالي‏ترین شكل تبیین نموده ‏است.

معارف دیني در قرآن در این مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمي‏گردند، بلكه در بخش اعتقادي و اثبات وحدانیت، نبوّت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قوی است. آیات مربوط به خداپرستي و توحید، آیات معرفي‏كننده پیامبران و رسولان الهي، آیات مربوط به قیامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مي‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوه‏گر مي‏كنند.(25)

اكنون برخي از آیات مربوط به خداشناسي در قرآن را مرور مي‏كنیم:

آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(26)(و (يهود و نصاري و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندي براي خود انتخاب كرده است»!- منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند)

وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.(27)(و خداي شما، خداوند يگانه‏اي است، كه غير از او معبودي نيست! اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاصّ))

لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.(28)(چشمها او را نمي‏بينند. ولي او همه چشمها را مي‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است).

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ  هُوَاللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِكُونَ  هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْني‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَكِیمُ.(29)(او خدايي است كه معبودي جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزّه است، به كسي ستم نمي‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندي شكست‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار مي‏دهند!  او خداوندي است خالق، آفريننده‏اي بي‏سابقه، و صورتگري (بي‏نظير) براي او نامهاي نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‏گويند و او عزيز و حكيم است!)

آیا این‏گونه معرّفي خداوند در زماني كه مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافي در پرستش خدایان خویش بوده‏اند، مي‏تواند از اندیشه فردي از میان همین قوم نشأت گرفته باشد؟

آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّي در كنار معارف بلند و پرمحتواي اعتقادي و اخلاقي - تربیتي، مي‏توانند به چیزي جز معجزه‏بودن این كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفي كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگي داشته و به همین جهت بقا و دوام آن ها تضمین گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكیه بر ارزش‏هاي اخلاقي و معنوي در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادي و طبیعي، او را در مسیري متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نكوهیده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگي به مادیات دانسته است. در یك كلام قرآن‏كریم در دو بُعد علمي و عملي، یعني تعلیم معارف و حقایق هستي و تشریع قوانین و مقرّرات زندگي، آن‏چه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.

نتيجه اينكه: براي معجزه دانستن قرآن والهي بودن آن، وجود همين وجوه متعدد كافي است حال هر انسان طالب حقي مي تواند از يكي از اين راهها به نتيجه نهايي برسد. البته بعضي با نقلهاي تاريخي مسلم و اطمينان آور ايمان پيدا مي كنند وبرخي با مطالعه دقيق قرآن وبررسي آيات، به ضميمه وضعيت جهاني بشر وجامعه حجاز در زمان نزول قرآن به اين باور مي رسند كه قرآن كلام خدا ودعوت كننده آن پيامبر خدا خواهد بود.

5-تحدي(مبارزه طلبي)(30)

 در چند جاي قرآن دعوت به مقابله به مثل صورت گرفته است از جمله:

 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(31)( بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابي همانند قرآن بياورند، نمي‏توانند، اگر چه نهايت همفكري و همكاري را به خرج دهند).

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...(32)( مي‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگي است) بگو اگر راست مي‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگي همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسي را مي‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...)

 

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:(33)( مي‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اي همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مي‏توانيد به ياري طلبيد، اگر راست مي‏گوئيد).                    

 همانطور كه ملاحظه مي‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بي‏نظيري دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتي كه نشانه زنده حقانيت است.قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده، بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتي در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد"با اين حال با توجه به آنهمه دشمن كه اسلام و پيامبر (ص) داشته ودارد و از همان زمان تابه حال حقد وكينه توزي مي ورزند اگر توان آوردن كلامي همچون قرآن را مي داشتند فرو گذار نمي كردند اين خود نشانه اي براي معجزه بودن قرآن است.

مطلب آخر اينكه براي پيامبر اسلام  معجزات ديگري نيز نقل شده كه برخي از آنها در قرآن نيز آمده مانند سير ملكوتي آن حضرت در شب معراج كه در دو سوره اسراء(34)ونجم(35) بدان اشاره شده است يا شق القمر كه در سوره قمر آمده(36) و برخي در قرآن نيامده، اما به سبب كثرت نقل از ياران و حتي دشمنان آن حضرت جزء حوادث قطعي ومسلم است مانند خروج شبانه آن حضرت از مكه به قصد مدينه كه به سبب تعقيب كفار مكه حضرت ابتداء سه روز در غار ثور توقف فرمودنددر اين واقعه با اينكه دشمن توانسته بود تا پاي غار رد آن حضرت را بگيرد. اما با ناباوري تمام ديدند دهانه غار با تار عنكبوت گرفته شده وكبوتري نيز در لانه خود بر تخمها خوابيده با ديدن اين صحنه يقين كردند كسي مدتها وارد اين غار نشده با اينكه آن حضرت مدتي قبل از انها وارد غار ثور شده بود (37) و دیگر معجزات آن بزرگوار كه به صورت متواتر نقل گردیده است و با مراجعه به كتابهای تاریخی تفصیل آنها روشن می گردد.

 پي نوشت ها:

1. علي هاشمي، پرسمان قرآني نبوت، موسسه بوستان كتاب، چاپ اول، 1385، ص166-167.

2. همان، ص167.

3. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، شركت چاپ ونشر بين الملل، چاپ هفتم 1381،ص220.

4. محمدحسين طباطبايي،المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.1417، ج‏1، ص‏63.

5. یونس (10) آیه 16.

6. طبرسي، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم 1372، ج‏10، ص‏584.

7. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول 1374، ج‏1، ص‏136.

8. نساء(4) آیه‏82.

9. همان، آیه 58.

10. نحل(16) آیه 90.

11. بقره(2) آیه 194.

12 . حجرات(49) آیه 13.

13 زمر(39) آیه 9.

14. نساء، آیه 95.

15. اعراف(7) آیه 157.

16. نساء، آیه 141.

17. فتح(48) آیه 29.

18. حجرات(49) آیه 10.

19. آل‏عمران(3) آیه 103.

20. اعراف(7) آیه 32.

21. مائده(5) آیه   1

22. حج(22) آیه 78.

23. بقره، آیه 286.

24. همان، آیه 256.

25. نسبت‏هاي ناروایي هم‏چون زنا و شرب خمر به پیامبران الهي و اموري دیگر كه انسان از بیان آن شرم دارد، معرّف حالات پیامبران در تورات و انجیل است. (ر.ك: البیان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دیني).

26. بقره، آیه‏116.

27. همان، آیه 163.

28. انعام (6) آیه‏103.

29. حشر (59) آیه‏24-22.

30. ناصر مكارم شيرازي،تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول، 1374، ج1، ص131-132

31. اسراء(17)آيه(88).

32. هود(11)آيه(13و14).

33. يونس(16)آيه(38) .

34. اسراء(17)آيه(1).

35. نجم(53)آيه(7به بعد).

36. قمر (54)آيه(2).

37. غلام حسن محرمي،جلوه‏هاي اعجاز معصومين (ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،1378 ش‏، ص 15.

اگر پاسخ مثبت است لطفا آیات مربوطه را نیز ذكر كنید.
« ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً »

آیا در قرآن صراحتا به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام-صلی الله علیه و آله وسلم- اشاره شده است؟ و اگر پاسخ مثبت است لطفا آیات مربوطه را نیز ذكر كنید.اگر هم صریح مطرح نشده است و این مطلب از بعضی از آیات نتیجه می شود آن آیات را با استدلالی كه برای نتیجه گیری به كار می رود برایم بنویسید. پیشاپیش از راهنمایی شما سپاسگزارم

علاوه بر اينكه بر خاتميت پيامبر (ص) در آيات قرآن كريم تصريح شده است آيات متعددي وجود دارد كه مي توان خاتميت پيامبر (ص) را از آنها برداشت نمود.

يكي از آياتي كه به صراحت به اصل خاتميت اشاره دارد اين آيه است كه خداوند متعال مي فرمايد:

« ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً »(1)

«محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولي رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است»

هر چند اين آيه در مقام تبيين جواز ازدواج پيامبر (ص) با همسر مطلقه فرزند خوانده اش، زيد، است اما در ضمن، مسأله خاتميت را نيز مطرح كرده است. يكي از عادات رايج قبل از اسلام خودداري شخصي از ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده خويش بود. خداوند براي آنكه اين رسم نادرست منسوخ گردد به پيامبر (ص) امر كرد كه با همسر طلاق داده شده زيد ازدواج كند. سپس در این آيه به اين مطلب اشاره مي شود كه هيچ يك از مردان زمان پيامبر (ص) فرزند حقيقي او نيستند و زيد نيز صرفا پسر خوانده - و نه فرزند حقيقي- پيامبر (ص) است و از اين رو ازدواج با همسر او پس از طلاق مانعي ندارد.

بنابراين ابتداي آيه مربوط به مباحث فقهي و تاريخي است اما تعبير «خاتم النبيين» كه در ذيل آيه آمده تصريح به خاتميت پيامبر (ص) دارد. مطابق قرائت مشهور «خاتم» به فتح تاء و به معناي انگشتر است ولي چرا براي انگشتر واژه اي از ريشه ختم ساخته شده است.

دليل اين مطلب آن است كه در گذشته معمولا پايانِ نامه ها يا درپوش طومارها را با انگشتر مهر مي كردند و از آن رو به آن خاتم مي گفتند . به قول اديبان «خاتم» به معناي «ما يختم به» است يعني چيزي كه بوسيله آن ختم مي شود بر اين اساس خاتم النبيين يعني «من يختم به النبوه» يعني كسي كه نبوت به او  پايان مي پذيرد.

پس مفاد اين بخش از آيه شريفه اين است كه سلسله انبياء با آمدن پيامبر اسلام (ص) خاتمه يافته است.

علاوه بر اين آيه از آيات متعددي كه دلالت بر جهاني بودن دعوت پيامبر (ص) دارند جاودانگي و خاتميت رسالت ايشان را مي توان برداشت نمود.

به عنوان مثال در يكي از اين آيات مي خوانيم:

« تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً » (2)

 «زوال ناپذير و پر بركت است كسي كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد تا بيم‏دهنده جهانيان باشد.»

از اين آيه خاتميت اسلام را مي توان برداشت نمود زيرا تعبير «عالمين» اختصاص به زمان خاصي ندارد بنابراين تا زماني كه عالم دنيا بر قرار است هر امتي كه در هر جا ظهور يابند جزء عالمين خواهند بود و پيامبر (ص) نذير و هشدار دهنده آنها نيز خواهد بود.

آيه ديگري كه مي توان بدان استناد نمود اين آيه است كه خداوند متعال مي فرمايد:

«... وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...»(3) « اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها مي‏رسد، بيم دهم»

عموميت و شمول لفظ «من بلغ» شامل همه انسان هاي موجود در زمان پيامبر (ص) و همچنين همه انسان هايي كه در آينده  مي آيند مي شود و اين معنا، همان خاتميت دين اسلام و رسالت پيامبر اسلام (ص) مي باشد.

البته ناگفته نماند كه طرح مسأله خاتميت به قرآن اختصاص ندارد بلكه روايات متعددي بر اين مسأله دلالت دارد كه در منابع روايي نقل شده است. به عنوان نمونه در يكي از اين روايات به نقل از رسول خدا خطاب به حضرت علي (ع) مي خوانيم:

 « يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ » (4)

« ‏اي علي منزلت تو نسبت به من همانند جايگاه و منزلت هارون است نسبت به موسي جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد بود».(5)

پي نوشت ها:

1. أحزاب(33) آيه 40.

2. فرقان(25) آيه 1.

3. أنعام(6) آيه 19.

4. شيخ صدوق، خصال، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362 ش، ج2، ص 572.

5. براي مطالعه تفصيلي بحث خاتميت ر.ك: شهيد مطهري، كتاب ختم نبوت، انتشارات صدرا و آيت الله مصباح يزدي، معارف قرآن، بخش راهنما شناسي، انتشارات موسسه امام خميني، از ص 177 تا ص 189.

انسانی كه 40 سال سواد نداشته چجوری پیامبر یه كشور شده؟
مقوله پیامبری و ارسال رسولان از جانب خداوند برای بشر یكی از سنت های مهم الهی در طول زندگی بشر بوده كه از آغاز خلقت نسل كنونی انسان ها شروع شده و ...

میخوام بدونم حضرت محمد جچوری پیامبر شد؟ قانع نمیشم...انسانی كه 40 سال سواد نداشته چجوری پیامبر یه كشور شده؟

مقوله پیامبری و ارسال رسولان از جانب خداوند برای بشر یكی از سنت های مهم الهی در طول زندگی بشر بوده كه از آغاز خلقت نسل كنونی انسان ها شروع شده و در طول این قرن های متمادی به شدت و كثرت ادامه داشته است و هیچ گاه و در هیچ دوره ای انسان ها بدون فرستاده الهی نزیسته اند.

ماهیت انتخاب انسان هایی خاص از بین مجموعه افراد بشر برای احراز مسئولیت پیامبری خود یكی از پر رمز و راز ترین قوانبن عالم است و تنها خداوند خود از ماهیت حقیقی این انتخاب آگاه است؛ چنان كه خود در قران مجید فرمود : « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه؛ ‏(1) خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد».

این ابهام تا جایی بوده كه در بسیاری از موارد بعد از انتخاب انبیاء از جانب خداوند توده افراد جامعه نسبت به این امر اظهار تعجب می نمودند و افرادی دیگر را مناسب تر برای این امر می پنداشتند و حتی نسبت به انتخاب پیامبران اعرتاضات تند و شدیدی می نمودند ، همان گونه كه در خصوص انتخاب پیامبر اسلام به صراحت گفتند: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلي‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيم‏ (2) و گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندي) از اين دو شهر (مكه و طائف) ناز ل نشده است؟!».

اما چنان كه ذكر شد معیار و مبنای انتخاب برخی افراد برای احراز مسئولیت رسالت الهی و انتقال معارف وحیانی اموری خاص و باطنی است كه تنها خداوند از ان آگاه است و به طور مختصر می توان دریافت كه ماهیت اصلی این لیاقت بخشی به سزاواری های فردی و شخصی اعم از سلامت جسم و روان و اخلاق و  درستكاری خود فرد رفتار بر می گردد و بخشی نیز به سوابق و پیشینه نسل و خاندان و والدین فرد و بخش مهم دیگر به عظمت روحی و قابلیت های فطری فرد برای توانایی ارتباط با عالم غیب و توان بر دوش كشیدن بار سنگین رسالت كه درك همه این شاخصه ها تنها به دست خداوند متعال كه عالم بر ظاهر و باطن همه انسان هاست می باشد.

در هر حال آنچه مسلم است این شاخصه ها در طول تاریخ تنها در بخش معدودی از افراد متجلی شد و این افراد چه بسا در ظاهر و به حسب معادلات متعارف و مناسبات اجتماعی جایگاه درخوری نداشتند اما لیاقت احراز مسئولیت خطیر نبوت و رسالت در ایشان بود و بدین جهت خداوند آن ها را برای این امر برگزید .

در خصوص پیامبر اسلام نیز این ویژگی ها به طور تمام و كمال وجود داشت و ایشان از نظر كمالات روحی و جسمی و فضائل اخلاقی و رفتاری در بالاترین حد مطوالب بودن و به علاوه خاندان ایشان نیز از نسل های پاك و به دور از انحرافات عقیدتی و رفتاری به حساب می آمدند و بالاتر از همه این ها قابلیت های فطری و درونی آن بزرگوار به طور ذاتی و اكتسابی به حدی رسیده بود كه امكان احراز مسئولیت نبوت و رسلت پایانی خداوند را دبرای ایشان به ارمغان آورده بود.

اما در كنار همه این ها برخی شرایط و ویژگی های خاص برای هر پیامبر در نظر گرفته می شد كه در موفقیت او در مسیر رسالتش به كار بیاید و امی بودن حضرت یعنی سواد خواندن و نوشتن ندانستن ایشان نیز از همین بود .

در واقع از آنجا كه معجزه اصلی آن حضرت آیات قرآن بود كه نوعی اعجاز لفظی و بیانی به حساب می آید عدم اگاهی پیشین حضرت از سواد خواندن و نوشتن تاثیر بسزایی در قبول و پذیرش آسمانی بودن این كتاب بزرگ برای توده جامعه داشت ؛ حقیقتی كه در قران نیز بدان اشاره شده است :

« وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون‏ (3) تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‏خواندي، و با دست خود چيزي نمي‏نوشتي، مبادا كساني كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند!»

در نتیجه بی سواد بودن حضرت خود یكی از نكات لازم و مثبت در مسیر رسالت آن بزرگوار بود ، در كنار انكه نباید از یاد ببریم ماهیت نبوت و رسالت و انتقال وحی و اعجاز همه و همه از زمره امور خاص و ویژه و برخلاف روال طبیعی هستند و بر این اساس پیامبر شدن فردی به ظاهر بی سواد و ارائه كاملترین مجموعه بیانی و زیباترین كتاب ممكن از جانب او امری عجیب به حساب نمی آید .

البته نباید فراموش كنید كه پیامبری امری مربوط به كشور خاص نیست و انبیاء الهی بسته به ظرفیت هایشان و نیاز زمانه مسئولیت ارشاد یك خانواده یا یك قوم یا یك منطقه و یا كل جهان را بر عهده داشتند و پیامبر اسلام نیز دارای رسالت جهانی داشت .

 در ضمن بد نیست بدانید كه انديشمندان اسلامي در خصوص بي سواد و یا با سواد بودن پيامبر (ص) بعد از رسالت اختلاف نظر دارند. بعضي باور دارند كه حضرت در دوران رسالت هم مي­ خواند و هم مي نوشت. برخي مانند سيد مرتضي از طرفداران اين نظريه است. (4) طرفداران اين رويكرد با بهره‏گيري از آيات و روايات قايل شده‏اند چگونه ممكن است پيامبر - كه همه چيز را مي آموخته است - خواندن و نوشتن را نياموخته باشد؟! (5)

برخي دیگر عقيده دارند كه پيامبر بعد از رسالت مي خواند، ولي نمي‏نوشت. (6) بعضي احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه مي خواند و نه مي نوشت. در هر حال وضعیت ان حضرت به گونه ای بود كه كیفیت خواندن و نوشتن ایشان لطمه ای بر مدیریت و حكومت ایشان نمی زد .

 پی نوشت ها

1. انعام (6) آیه 24.

2. زخرف (43) آیه 31.

3. عنكبوت (29) آیه48 .

4. علامه مجلسی ، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامیه ، تهران ، بی تا ، ج 16، ص 135

5. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا ، تهران ، 1374ش ، ج 3، ص 212

6. بحارالانوار همان، ج 16، ص 133.

منطق شما براي رد اين طرز فكر چيست ؟
آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وي رو متاب . از وي ار سايه نشاني مي دهد شمس هر دم نوري جاني مي دهد(1)

دين امري الهي نيست و ساخته ي فكر انسان است. منطق شما براي رد اين طرز فكر چيست ؟

در ابتدا بايد اشاره شود كه توهم مطرح شده در پرسش جديد نيست، بلكه از دير باز از سوی برخي دين ستيزان نظير كمونيست ها مطرح شده است. ولي بر خلاف پندار آنها دين ساخته ذهن بشر نيست بلكه از سوي خالق عالم و آدم فرستاده شده در تحليل مسله بايد گفت به گفته مولوي:

 آفتاب آمد دليل آفتاب                   گر دليلت بايد از وي رو متاب

 از وي ار سايه نشاني مي دهد       شمس هر دم نوري جاني مي دهد(1)

خود دين وكتاب آسماني آن كه در عصر خاتم انبيا قران كريم است دلالت مي كند كه از جانب خداست و غير خدا را توان بر انشاي چنين كتابي نيست. با صراحت تمام هم اعلام كرده كه از جانب خداست و پيامبر و غير پيامبر را در ايجاد آن دخالتي نيست. نيز خود را آيت خدايي بودن شمرده و اعلام كرده، اگر در خدايي بودن من شك داريد و مرا ساخته بشر از جمله رسول مي دانيد، و مدعي هستيد كه بشر را توان انشاي چنين كتابي هست، پس يك سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه كنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد.

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام در صدد آن بودند كه آسماني بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي كنند ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. الان سرسخت ترين دشمن اسلام، يهوديان صهيونيست هستند كه از تمام امكاناتشان براي نابودي اسلام استفاده مي كنند، ليكن تاكنون نتوانستهاند حتي يك سوره كوچك مثل قرآن را بنويسند.

قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. دو نمونه را ذكر ميكنيم:

يكي جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي كه در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. روي اعجاز فصاحتي قرآن، عدهاي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند. بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند و عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است و ثابت ميكند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. بنا بر اين خود قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.

ديگر اين كه همه قبول دارند رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي­شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن، بهترين دليل بر اين است كه قرآن محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است و از هيچ كس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن خود بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشته­اي را نمي­خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي­نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي­آوردند». (2)

ما قرآن را كه روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي كرديم. تو قبلا نمي دانستي نوشته و ايمان چيست». (3)

اين آيات صراحت دارد كه پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده و اينها نه تراوش ذهن او بلكه نازل شده از جانب خداوند حكيم است كه تاريخ زندگي پيامبر نيز اين امر را تاييد مي كند.

دليل محكم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن اين است كه پيامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود. در اين ايمان و خداترسي و راستگويي هيچ شكي نيست. چنين كسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فكر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد؛ زيرا يقين دارد كه نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند. آري اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممكن بود به خود جرات بدهند كه مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد؛ ولي از مومن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين كاري محال است.

خود قرآن افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد:

«و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا؟ (4) و چه كسي ستمكارتر از كسي است كه به دروغ چيزي به خدا ببندد؟!».

 از زبان پيامبر اعلام مي كند كه از خدا چنان ترسي دارد كه هيچ گاه ناحقي بر خدا نمي بندد، زيرا مي داند كسي نمي­تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:

 بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمي توانيد در قبال خدا مالك و نگهدار من باشيد.(5) نكته ديگر اين كه با توجه بدلايل عقلي عصمت پيامبر هر گز نمي توان  احتمال داد كه او  فكر  وانديشه و كلام خودرا به عنوان كتاب اسماني و وحي  ودين  آسماني به مردم عرضه كند چه اين كه آن همه روايات به عنوان كلام  پيامبر موجود است هيج كدام آن ها شبيه به كلام وحي و قران كريم نيست؛ پس با توجه به دلايلي كه گذشت نمي توان گمان كرد قرآن از جانب غير خدا باشد.  در اين رابطه سخن نغزي از مولوي بسيار زيبا و شنيدني است كه مي گويد

گر چه قرآن از لب پيغمبر است                  هر كه گويد حق نگفت او كافر است

مطلق آن آوازها از شه بود                        گرچه از حلقوم عبدالله بود (6)

-اگر قرآن تراوش ذهن و روح پيامبر بود، براي نزول آيات انتظار نمي كشيد و موضع گيري هايي نمي كرد كه و بعد آياتي را از خود بگويد و آن موضع گيري ها را  اصلاح  كند. هيچ عاقلي  نسبت به خود و سخنان خود چنين نمي كند در حالي كه قرآن چند بار پيامبر را  تذكر داده و بر اعمالي كه از او يا از پيروانش صادر شده  گوشزد نموده  است .

بارها بود كه مسئله اي پيش مي آمد يا سوالي مطرح مي گرديد و پيامبر جواب و حكم آن را نمي دانست و منتظر نزول وحي مي نشست تا جواب و حكم آن را بگيرد. در مكه كه پيامبر زير ذره بين قريش بود، تعدادي از يهود آمدند و سوال هايي از رسول خدا مطرح كردند و پيامبر به پشت گرمي وحي وعده جواب در فردا را به آنان داد و خدا براي تاديب پيامبرش و تعليم پيروان ايشان چندين روز نزول وحي را به تاخير انداخت به نحوي كه مشركان شايعه كردند كه خداي محمد با او قهر كرده و او را واگذارده است (7) طبيعي است كه اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخير نمي انداخت تا دشمنان شادكام گردند و دوستان اندوهگين شوند و ... .

منافقان براي يافتن بهانه براي شركت نكردن در جنگ و جهاد از پيامبر براي شركت در ميدان جنگ اجازه مي طلبيدند -در حالي كه براي انجام وظيفه احتياج به اجازه گرفتن نيست - يا به بهانه هاي مختلف از حضرت اجازه تخلف و شركت نكردن مي خواستند و پيامبر نيز به دليل محذوريت هاي اخلاقي گاهي افرادي را اجازه تخلف مي داد و آيه نازل شد و پيامبر را تخطئه و توبيخ كرد كه چرا اجازه تخلف داده است.(8)

يا در مكه سران مشركان خدمت رسول خدا رسيده و در اين وقت مومن نابينايي هم براي استفاده به محضر رسول خدا مي شتابد و با توجه به نابينا بودنش متوجه نيست كه رسول خدا ميهمان دارد و ... .

فردي از اطرافيان ناراحت مي شود و روي در هم مي كشد كه چرا اين نابينا آمده و مزاحم اين جلسه مهم شده و ...كه آيات نازل مي شود و پيامبر را بر گناه ناكرده توبيخ مي كند كه چرا روي ترش كردي و به سران شرك بها دادي و براي مومن نابينايي اهميت كافي قائل نشدي و ... . (9)

اگر اين قرآن جوشش روح و روان خود اين پيامبر بود معنا نداشت كه پيامبر خود را در مكه به جهت بها دادن به مشركان كه در نگاه عادي به سود مسلمانان است و ...، اين گونه توبيخ كند.

با توجه به دلايلي كه گذشت نمي توان گمان كرد دين عموما واسلام وقران  خصوصا  جوشش روح پيامبر يا تعليم ديگران به او بوده و قطعا اين آيات و سوره ها از عالم غيب بر قلب ايشان نقش بسته و ايشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است. همه اين گونه امور مي رساند كه قرآن از جانب خدا است و نه كلام پيامبر. چه اين كه  اين توهم كه قرآن از لحاظ معنا كلام خدا و از نظر لفظ  كلام پيامبر است نيز مردود است؛ زيرا به اتفاق همه مذاهب و علمي اسلام قرآن از هر نظر كلام الله است چه اين در قرآن كريم در چندين آيه به صراحت آمده كه كه قرآن  از سوي خداوند با زبان عربي نازل گرديده مثلا فرمود: به راستي كه اين قران از جانب پروردگار جهانيان نازل شده  به زبان عربي روشن».(10)

و آيات از اين قبيل (11)  تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد! (12)

 نكته ديگر  اين كه عقل براي هدايت و تأمين سعادت انسان كافي نيست، بلكه عقل جهت رشد و شناخت برخي از واقعيات، نياز به دين دارد (13) زيرا عقل در شناخت برخي از مسايل عاجز است. در تشخيص حق و باطل دچار مشكل مي‏شود. دين است كه در برخي موارد زمينه‏هاي حكم عقل را فراهم مي‏نمايد .(14) آن را در تفسير زندگي، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد كمك مي‏كند.(15)

بر اساس نياز عقل به دين است كه يكي از فلسفه‏هاي بعثت پيامبران «رشد عقلاني» بيان شده است. امام علي (ع) فرمود: «خداوند رسولانش را فرستاد... تا گنجينه‏هاي عقل را آشكار سازند...».(16)

استاد آيت اللَّه جوادي آملي مي‏نويسد: «... مثلاً عقل انسان، بعضي از صفات جزئيه خداوند، مانند سمع و بصر و كلام الهي و هم چنين حقيقت معاد و چگونگي آن و احكام الهي را كاملاً درك نمي‏كند و بايد آن‏ها را از نقل (حديث) استفاده كند...».(17)

انديشمندان باور دارند كه انسان‏ها مدني بوده و نياز به زندگي دسته جمعي دارند تا نيازهاي خويش را با تعامل تأمين كنند. اولين مؤلفه زندگي دسته جمعي، وجود قانون و اجراي آن است؛ زيرا بدون قانون نمي‏توان امنيت و عدالت را برقرار كرد و از حقوق مردم دفاع نمود.

طرفداران دين باور دارند كه عقل و علم به تنهايي قادر نيستند كه همه مصالح و مفاسد انسان‏ها را درك كرده و بر اساس آن قانون وضع كند: «ما نبايد فراموش كنيم كه معلومات و ادراكات عقلي ما در برابر آنچه كه نمي‏دانيم، قطره‏اي در مقابل يك اقيانوس عظيم است، و اين حقيقتي است كه همه دانشمندان اعم از مادي و غير مادي به آن معترفند...».(18)

پي نوشت ها:

1.  مولوي . مثنوي معنوي  نشر علمي فرهنگي، تهران 1375 ش، دفتر اول، ص10.

2. عنكبوت (29)، آيه 48.

3. شوري (42)، آيه 52.

4. انعام (7)، آيه 21.

5. احقاف (46)، آيه 8.

6. مولوي، مثنوي معنوي نشر علمي فرهنگي، تهران 1375ش، دفتر اول، ص88 و دفتر چهار، بيت 2122.

7.  ناصر مكارم و ديگران، تفسير نمونه، نشر دار الكتب السلاميه تهران، 1378 ش، ج12، ص385.

8. توبه (9) آيه 43.

9. سوره عبس (80).

10. شعرا (16) آيه 192 و 195.

11. قيامت (75) آيه 18 و مزمل (73) آيه 5  توبه (9) آيه 6.

12 . امين صادقي جلوه هاي قرآني در نگاه امام خميني، نشر موسسه آثار امام  1388 ش، ص35.

13. بقره (2) آيه 151.

14.  ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، ج 7، ص 18.

15.  همان، ص 33.

16.  محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق.ج 1، ص 16.

17.  جوادي آملي، انتظار بشر از دين، نشر مركز اسرا، قم، 1387 ش، ص37.

18.  پيام قرآن، ج 7، ص 51. 

دلايلي بر وحياني بودن قرآن بدون استفاده از آيات ذكر كنيد
بهترين دليل در اين زمينه مبارز طلبي خود قرآن است.

لطفا دلايلي بر وحياني بودن قرآن بدون استفاده از آيات ذكر كنيد. همچنين چه دلايلي وجود دارد كه قران فعلي تحريف نشده باشد (بدون استفاده از آيات قرآن)

بهترين دليل در اين زمينه مبارز طلبي خود قرآن است. در قرآن اعلام شده، اگر در خدايي بودن قرآن شك داريد و مرا ساخته بشر از جمله پيامبر مي دانيد و معتقديد و مدعي هستيد كه بشر را توان انشاي چنين كتابي هست، پس يك سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه كنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد. (1)

با وجود آن كه دشمنان از صدر اسلام در صدد بودند كه آسماني بودن قرآن را انكار كنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي كنند، ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست. در حال حاضر سرسخت ترين دشمن اسلام، يهوديان صهيونيست هستند كه از تمام امكانات شان براي نابودي اسلام استفاده مي كنند، ليكن تاكنون نتوانستهاند حتي يك سوره مثل قرآن را بنويسند.

قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. چند نمونه را ذكر ميكنيم:

الف) از جنبه هاي اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي كه در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن، عدهاي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند.

بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نكردند و عجز خود را از آوردن حتي سوره اي كوچك فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است و ثابت ميكند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است. 

ب) همه قبول دارند كه رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود ، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.

امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن كه معلوم همگان بود، بهترين دليل بر اين است كه قرآن محصول فكر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است. پيامبر پيش هيچ كسي زانوي شاگردي به زمين نزده است. از هيچ كس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و كلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد.

قرآن نيز بر اين موضوع تكيه كرده و آن را يكي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:

«وَ مَا كُنتَ تَتْلُواْ مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ  إِذًا لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُون؛ پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است)نمي نوشتي. اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شك و تهمت به وجود مي آوردند.» (2)

اما در مورد سوال دوم مي توانيم از دو دليل مناسب بهره بگيريم:

1. گواهي تاريخ: بنا به گواهي غير قابل ترديد تاريخ، امكان تحريف و دستكاري قرآن وجود نداشته؛ زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي. قرآن كتابي بود كه مسلمانانِ همواره در نماز و مسجد و خانه و ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب، از آن استفاده مي كردند.

از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بود و هر فردي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.

با توجه به اين كه قرآن به صورت يك مجموعه، با همين شكل فعلي در عصر پيامبر جمع آوري شده بود،(3) و مسلمانان سخت به ياد گرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند. اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده باشند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان قرآن به قتل رسيدند. در داستان "بئر معونه"(يكي از آباديهاي نزديك مدينه) و جنگي كه در آن منطقه در زمان حيات پيامبر(ص) اتفاق افتاد، مي خوانيم كه جمع كثيري از قاريان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشيدند.(4)

از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك جنگ اين تعداد شهيد شدند، چرا كه قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آنها بود، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود. قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گَرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.

حفظ قرآن به عنوان يك سنت و عبادت بزرگ هميشه ميان مسلمانان مطرح بوده و هست، نيز بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پرتيراژترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند. اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسههايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اوّل حفظ قرآن است. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شبها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه براي قرائت ذكر شده است. با چنين وضعي اصولاً تحريف قرآن امكان پذير نبوده است.

2. وجود كاتبان وحي: علاوه بر همه، پديدة نويسندگان وحي نبايد فراموش شود، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر آنها را يادداشت مي كردند. بنا به نقل ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" پيامبر(ص) نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آنها چهل و سه نفر بودند كه بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابيطالب(ع) در امر كتابت قرآن ملازم پيامبر در اين رابطه بودند".(5)

آنها در برخي موارد آنچه را كه نوشته بودند، براي پيامبر ميخواندند تا هر گونه اشتباه احتمالي رفع شود. كتابي كه اين همه نويسنده داشته، چگونه ممكن است تحريف شود؟

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 23.

2. عنكبوت(29)،آيه 48.

3. آيت الله مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلاميه، تهران، چاپ اول، 1374 ش، ج1، ص 8 - 10.

4. تفسير نمونه، همان، ج11، ص 23.

5. ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، انتشارات افشار، تهران، بي تا، ص 24.

آیا پیامبر اكرم (ص) دچار فراموشی می شدند؟
با مراجعه به مصادر حديثي شيعه، تعداد اندكي از روايات سهو النبي وجود دارد كه در مقابل آن ها، روايات فراواني بر عدم سهو النبيّ (ص) وارد شده است ...

آیا پیامبر اكرم (ص) دچار فراموشی می شدند؟ ظاهرا روایاتی در این زمینه داریم كه یكی هم در سنن النبی آمده

چون سخن از موضوعی حساس به میان آمد، به ناچار لازم است توضیحاتی هر چند مختصر ارائه شود و خود به خود پاسخ سؤال نیز داده خواهد شد.

اول این كه: عصمت نقد پذیر نیست، زیرا عصمت حریم خاصی دارد و اگر قرار باشد نقدی حتی كم اهمیت بر آن وارد شود و این حریم تخطئه شود، آن واژه معنایی دیگر پیدا خواهد كرد( اگر چه مطابق با مذاق غیر شیعه، بروز بعضی از رفتار ها كه منافات با مقام عصمت دارد در غیر باب نبوّت پیامبر، امری پذیرفتنی است). 

دوم این كه: اگر بخواهیم در مقام عصمت، آن هم عصمت پیامبر اسلام (ص) تألیفی اظهار كنیم، قلم ناتوان ما، آن توان را نخواهد داشت، زیرا در این مقام، قلم باید از خامه عصمت مركّب گیرد و معصوم به سواد قلم، صفحه عصمت را بیاراید. چه برسد كه بخواهیم این جرئت را در باب نقد آن اظهار كنیم. با این حال چون در این باره وجود بعضی از آیات را بهانه ای برای ورود به این بحث بسیار حساس و دقیق كردند و اظهار داشته اند كه وقوع فراموشی و سهو در مورد پیامبر (ص) امكان دارد و این آیه از جمله موارد استشهادشان بوده است.

به شكل مختصر بیان كنیم كه به عقیده علمای بزرگ شیعه، عصمت دارای دو شاخه است و هر دو شاخه باید وجود داشته باشد تا معنای كامل آن معلوم شود:

1. عصمت از كلیه گناهان، چه كبیره و صغیره، به گونه ای كه حتی تصور گناه و خطا در مورد معصوم امكان ندارد و سریان این موضوع مختص دوره نبوت و یا امامت آن ها نیست؛

2.عصمت از فراموشی و یا سهو و خطا كه معصوم در این مورد نیز باید كاملا در حریم باشد.

بعضی از مفسران در تفسیر آیه شریفه ای كه به آن استشهاد شد، نوشته اند:

"دو قسم عصمت در مورد معصوم وجود دارد:

1. معصوم از كليه معاصي چه كبيره و چه صغيره( دور است و) حتي خيال معصيت در دل های پاك آن ها خطور نمي كند، چه قبل از رسیدن به مقام نبوت و امامت، چه بعد از وصول؛ از ابتداي تولد تا وقت مرگ، و اين جزء اعتقادات یقینی شيعه است؛

 2،عصمت از خطا و سهو و نسيان و شك كه معصوم از این نوع خطاها نیز دور است. البته  بعضي منكر شدند و كتاب سهو النبي را نوشتند و آن را به ظواهر بعض آيات و اخبار مستند كردند و بعضي تفصيل قائل شدند كه عصمت در باب احكام و تبليغ  است ولي در  غير از این امور، سهو و نسیان بر ایشان  ممكن است. ولی مذهب حق موافق با مشهور شيعه و محققان از علماي اعلام، معتقد است اولیاي خدا و شخص پیامبر (ص) از كليه سهو و نسيان و خطا و شك معصوم بودند و دليل بر اين مطلب چند وجه است:

وجه اول: اگر عروض اين نحوه عوارض بر آن ها ممكن باشد قطع به سخنان آن ها پيدا نمي شود و حجت بر خلق تمام نمي گردد و اين موجب نقض غرض مي شود و بر خدا محال است.

وجه دوم: مسلّما اگر پیامبر از اين عوارض (سهو...) محفوظ باشند به صلاح امت و خالي از مفسده است و فعلي كه عين صلاح باشد و هيچ گونه مفسده‏اي در او نباشد بر خداوند لازم است و تركش قبيح و به مقتضاي عدل، فعل قبيح از خدا صادر نخواهد شد.

وجه سوم: اين گونه عوارض از تصرفات شيطان است و منشأ آن، اخلاق رذيله و ملكات سيّئه و صفات قبيحه است كه راه هاي شيطاني است و كساني كه متخلق به جميع اخلاق حميده و منزّه از جميع صفات رذيله هستند، شيطان راهي به دل های پاك آن ها ندارد و درهای آن بسته است و از اين عوارض مصون و محفوظ هستند.

وجه چهارم: نصّ آيه شريفه در خطاب به شيطان است، خدای متعال فرمود:«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»؛(2) «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلي‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ«؛(3)«إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ». (4) و ... و می دانیم كه  فرد اعلای بندگان خدا  و مؤمنان و متوكّلان، پیامبران  هستند ... .(5)  

  خدای متعال در این آیات به شیطان خطاب می كند كه هیچ سلطه ای روی بندگان (خاص) من نداری و او را از این كار منع كرده و می دانیم هر گونه خطای بزرگ و كوچك و حتی هر گونه سهو و فراموشی كه از انسان سر می زند،كار شیطان است.

مطلب ديگر در مورد احادیثی است كه درباره سهو النبی در منابع شیعه آمده است؛ پاسخ این سؤال و اين مطلب كه در مورد پیامبر (ص) امكان سهو وجود ندارد، خود به خود روشن است:

با مراجعه به مصادر حديثي شيعه، تعداد اندكي از روايات سهو النبي وجود دارد كه در مقابل آن ها، روايات فراواني بر عدم سهو النبيّ (ص) وارد شده است، كه هم تعدادشان از آن ها بيش تر و هم سندشان قوي‏تر است. اينك به برخي از آن ها اشاره مي‏كنيم:

1- شيخ طوسي (ره) به سند خود از امام صادق (ع) نقل مي‏كند كه:«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) سَهَا فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ ذَكَرَ حَدِيثَ ذِي الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ ثُمَّ قَامَ فَأَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَتَيْنِ». (6)

 رسول خدا (ص) سهو كرد و بعد از نماز دو سجده سهو به‏ جاي آورد.

2- و نيز از امام صادق (ع) نقل شده كهفرمودند:«صَلَّي عَلِيٌّ(ع) بِالنَّاسِ عَلَي غَيْرِ طُهْرٍ وَ كَانَتِ الظُّهْرَ فَخَرَجَ مُنَادِيهِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع صَلَّي عَلَي غَيْرِ طُهْرٍ فَأَعِيدُوا وَ لْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ».(7)

 علي عليه السلام بدون طهارت با مردم نماز ظهر به‏جاي آورد ... منادي حضرت وارد شد و صدا داد: اميرالمؤمنين نماز را بدون طهارت به‏جاي‏آورده، نمازهاي خود را اعاده كنيد.

3- كليني (ره) به سند خود از سماعة بن مهران نقل مي‏كند كه از امام (ع) درباره شخصي پرسيدم كه نماز صبح را فراموش نمود تا اين‏كه فجر طلوع كرد، حضرت (ع) فرمود: هرگاه يادش آمد نمازش را به‏جاي آورد. آن‏گاه فرمود:«فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَقَدَ عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّي طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ صَلَّاهَا حِينَ اسْتَيْقَظَ ».(8)

رسول خدا (ص) در وقتي نماز صبح از او فوت شد تا اين‏كه خورشيد طلوع كرد، بعد از بيدار شدن از خواب، نمازش را قضا نمود.

4- ابن‏بابويه به سند خود از عبدالسلام بن صالح هروي نقل مي‏كند:

«قُلْتُ لِلرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ ص لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّه».(9)‏

 به امام رضا (ع) عرض كردم: در اطراف كوفه كساني هستند كه گمان مي‏كنندپيامبر (ص) در نمازش سهو نمي‏كرده است. حضرت  فرمود: دروغ مي‏گويند، خدا آنان را لعنت كند، تنها كسي كه سهو نمي‏كند خداوندي است كه جز او معبودي نيست.

از اين روايات مي‏توان جواب ‏هاي مختلفي داد، از آن‏ جمله:

الف) اين روايات، معارض با ظواهر قرآن است. آياتي كه قبلًا به آن اشاره شد و خود اهل‏بيت عليهم السلام دستور داده‏اند كه روايات ما را به قرآن عرضه بداريد؛ آن چه را كه موافق با قرآن است عمل كرده و مخالف با آن را ترك نماييد.

ب) اين روايات مخالف با اجماع و اتفاق شيعه است و مخالف معلوم‏النسب، ضرري به اجماع وارد نمي‏كند.

ج) سندهاي اكثر روايات سهوالنبي (ص) ضعيف است.

د) معارض با احكام عقلي است كه قبلًا به آن اشاره شد.

ه) در متن رواياتِ سهوالنبي، اضطراب و تناقض فراوان وجود دارد.

و) بسياري از راويان اين‏گونه احاديث، از كساني هستند كه عقيده‏اي فاسد دارند.

ز)راویان آنها كسانی هستند كه حداقل مجهول الحال هستند.

ح) از همه مهم تر، این گونه روایات بر فرض صحت سند، خبر واحدند و خبر واحد در فروع دین، حجت است نه اصول و اعتقادات.

ط) اين‏گونه روايات، مخالف احاديث صحيح ‏السندي است كه با اجماع اماميه تقويت شده است؛ رواياتي كه دلالت بر نفي سهو از پيامبر (ص)دارد:

شيخ طوسي به سند خود از محمد بن علي بن محبوب، از احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از عبداللَّه بن بكير، از زراره نقل مي‏كند: از امام باقر (ع) سؤال كردم: آيا رسول خدا (ص) سجده سهو بجاي ‏آورد؟ فرمود: خير .

ح) روايات سهوالنبيّ، موافق با احاديث عامه است و مطابق دستور اهل‏بيت عليهم السلام هرگاه دو دسته روايت با يكديگر تعارض كردند به رواياتي عمل مي‏كنيم كه مخالف با عامه است.(10)

نتیجه این كه: مطابق با اعتقاد اجماع علمای شیعه، هیچ گونه سهو و یا فراموشی در مورد رسول خدا (ص) و نیز امامان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین، پذیرفتنی نیست، زیرا اگر بخواهیم در چنین مواردی چشم پوشی كنیم، موضوع هدایت و راهنمایی ایشان را بر بشر، زیر سؤال برده ایم  و اگر در این مورد نوشته و كتابی به چشم می خورد،(از جمله آن چه در سنن النبی آمده است) می توان آن را با موادری كه به عنوان مقیاس بیان شد، سنجید و  قضاوت كرد. با این حال كتاب سنن النبی علامه طباطبایی،با اضافاتی همراه شد كه بعضی از موارد آن به شدت نقد و انكار شد، پس توجه در این مسئله هم لازم است.

پی نوشت ها:

1. مثل آیه شریفه «وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛(1) و زماني كه ديدي كساني را كه به سخريه و استهزاء در آيات ما تكلّم مي كنند پس اعراض فرما از آن ها تا اين كه در موضوع هاي ديگري وارد شوند و اگر شيطان تو را به نسيان انداخت پس از تذكر، با قوم ستمكاران هم‏مجلس نشو »؛ انعام(6) آیه 68

2.  حجر( ) آيه 43

3. نحل(16) آيه 102

4. اسراء(17) آيه 67

5.طیب عبد الحسین، أطيب البيان في تفسير القرآن،تهران، انتشارات اسلام، ج‏5، ص 107 ، با اقتباس و تلخیص و ویرایش محدود.

6.شیخ طوسی، تهذیب الاحكام،تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1365 هجری شمسی، ج 2 ،ص 180

7. شیخ طوسی،استبصار،تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1390 هجری قمری، ج 1 ،ص 433

8.شیخ كلینی،الكافي،تهران، انتشارات اسلامیه،چاپ دوم، سال 1362 هجری شمسی، ج‏3، ص 294

9. شیخ صدوق،‏عیون اخبار الرضا (ع)،تهران، انتشارات نشر جهان،چاپ اول، سال 1378 هجری شمسی، ج 2 ،ص 203

10.علی اكبر رضوانی، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، تهران، انتشارات نشر مشعر،چاپ دوم، سال 1384 هجری شمسی  ج‏1، ص 256

معجزه پیامبر اسلام (ص) و معجزه دیگر انبیای الهی
قرآن به مراتب از معجزات پيامبران پيشين بالاتر و برتر مي باشد.

چرا معجزه ي ساير پيامبران ظاهرا بزرگتر از معجزه رسول الله صل الله عليه و آله و سلم به نظر مي رسد؟

بر خلاف نظر شما عقيده داريم كه قرآن به مراتب از معجزات پيامبران پيشين بالاتر و برتر مي باشد. به طور كلي معجزاتي كه به دست انبیای الهی ارائه شده ،دو نوع بودهاند:

برخی  زمانمند بوده كه در زمان خاصی انجام میگرفته است، نظیر عصای موسي، شقالقمر، زنده كردن مردگان ، چنين معجزاتي محدود به همان زمان بوده اند و اكنون جز نقل هاي تاريخي چيزي از آن ها باقي نمانده است و اگر كسي بخواهد آن ها را انكار كند، با زير سئوال بردن اصالت اين منابع تاريخي و يا حتي ديني مي تواند به انكار اين معجزات بپردازد كما اينكه هم اكنون بسياري وقوع اين معجزات را زير سئوال برده و آن ها را افسانه خوانده اند.

برخی از معجزات نظیر قرآن كریم فرا زمانی و همواره زنده و گویا است و برای اثبات حقایق الهی كاملاً یقین آور است. ذرهای تفاوت بین این زمان و زمان نزولش در این باب وجود ندارد. برای كسانی كه در جستو جوی حقیقتند، همواره مفید و یقینآور است و به جهت حضور و وجود آن در اين زمان كسي نمي تواند آن را انكار و رد نمايد. پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت كرد. مردم را به هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی كه حاضر شد كافران تنها یك سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره كمك بگیرند. (1) چهارده قرن است كه این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی كسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.

اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظی نیست، بلكه جنبه های متعددی را شامل می شود.

وجوه اعجاز قرآن

1- اعجاز طریقی:

 یعنی قرآن كه معارف والا و معانی بلند و سخنان حكیمانه و دانش های مختلف در آن جمع شده، توسط شخصی آورده شده كه حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.

بر این اساس قرآن مجید روی كلمه «امّی» در مورد پیامبر (ص) تكیه كرده و خطاب به پیامبر می فرماید: "پیش از این كتابی نمی خواندی و چیزی با دست خود نمی نوشتی تا مایه تردید و شك گمراهان گردد". (2)

2- اعجاز بیانی:

شیوه سخن گفتن قرآن طوری است كه با آن چه بشر تاكنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد. هیچ كلامی در زیبایی ظاهر و شیرینی بیان به پای قرآن نمیرسد. آنچه علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر می كنند، در بالاترین مقیاس در قرآن وجود دارد. قرآن دارای سبك خاصی است كه نظیر آن یافت نمی شود. از این رو "ولید بن مغیره" كه از بزرگترین ادیبان زمان جاهلیت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخنی شنیدم كه نه شباهت به گفتار انسان‏ها دارد و نه پریان. گفتار او شیرینی خاصی دارد". اما او برای خنثی كردن تأثیر قرآن گفت: بگویید پیامبر ساحر است". (3)

نظم آهنگ الفاظ و صراحت و قاطعیت، متانت و عفّت بیان معانی، همه نشان دهنده زیبایی و هنر قرآن مجید است.

3- اعجاز معنایی:

قرآن از نظر محتوا و معنا نیز معجزه است، چون به شكل بسیار زیبایی مسائل اعتقادی را مطرح كرده و خداوند را به زیباترین وجه توصیف كرده است. همچنین آیاتی از قرآن همخوان با قواعد علمی امروز است، مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حركت زمین، حركت منظومه شمسی، زندگی در كرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی و علل نزول باران. (4) این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد همچنان مجهول است.

در آخر اشاره به اين نكته خالي از لطف نيست كه: حضرت رسول اكرم به غير از قرآن معجزات ديگري از جنس معجزات پيامبران قبلي نيز داشتند كه آن ها نيز مانند معجزه پيامبران قبلي بزرگ و با عظمت بودند؛ مانند شق القمر و رفتن به معراج، سخن گفتن سنگ ريزه در دستان پيامبر و ... .

ذكر تمام اين معجزات كه فراوان هم بوده، در اين پاسخ نمي گنجد. براي اطلاع دقيق از آن ها به كتاب هايي كه در مورد زندگي حضرت رسول (ص) نوشته شده است مراجعه فرماييد. مثل كتاب تاريخ اسلام: زندگاني پيامبر خاتم (ص)، نوشته آيه الله جعفر سبحاني، انتشارات امام عصر(عج)، قم، 1389ش.

پي نوشت ها:

1.  بقره (2) آیه 23.

2.  عنكبوت (29) آیه 48.

3. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1372ش، ج 9، ص 387.

4.  مكارم شيرازي، پیام قرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388ش، ج 8، ص 190 - 180.

دلایل علمی و فقهی ما برای معجزه شق القمر چیست؟
بنا بر نقل تاريخ ما به رخ دادن آن معتقديم . پس ما شق القمر را همانند همه معجزات ديگر از طریق روایات ثابت می دانیم .

دلایل علمی و فقهی ما برای معجزه شق  القمر چیست؟

  معجزه شق القمر يك نقل تاريخي است و در منابع فقهي نمي توان در مورد آن جستجو نمود ؛ از نظر علمي هم همه معجزات اموري هستند كه بر اساس قدرت الهي واقع مي شوند . در عين حال اموري ممكن هستند كه دليلي بر محال بودن آن ها نيست ؛ در نتيجه علمي ترين دليل بر رخ دادن شق القمر آن است كه بگوييم به دو نيم شدن ماه امري ممكن بود . بنا بر نقل تاريخ ما به رخ دادن آن معتقديم . پس ما شق القمر را همانند همه معجزات ديگر از طریق روایات ثابت می دانیم .

البته اكثر مفسران آیه سوره قمر را اشاره به همین واقعه می دانند ، ولی سند اصلی در اين خصوص ، روایاتی است كه هم از مصادر شيعه و هم از منابع اهل سنت در این باره نقل شده .

 در الدر المنثور سيوطي نقل شده كه ابن جرير، ابن منذر، ابن مردويه، ابو نعيم و بيهقي از طريق مسروق از ابن مسعود روايت كرده‏اند : در عهد رسول خدا (ص) قرص قمر دو نيم شد،  قريش گفتند: اين سحر ابن ابي كبشه بود، آن گاه به يكديگر گفتند: منتظر باشيم تا مسافران از خارج بيايند، ببينيم آيا آن ها هم اين جريان را ديده‏اند يا نه، چون محمد نمي‏تواند تمام مردم عالم را سحر كند. مسافران يكي پس از ديگري از راه رسيدند،  قريش جريان را از ايشان پرسيدند، گفتند: آري ما هم ديديم كه ماه دو نيم شد. راجع به اين جريان بود كه خداي تعالي اين آيه را نازل كرد » (1)

 در امالي شیخ طوسي از عبید اللَّه بن علي از حضرت رضا از آبای گرامي‏اش از علي (ع) روایت آورده : در مكه قرص قمر دو نیم شد، رسول خدا (ص) فرمود:" شاهد باشید، شاهد باشید" (2)

 پی نوشت ها :

1. سيوطي جلال الدين ، الدرالمنثور في تفسير المأثور ،ج 6 ،ص 133، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي‏، قم‏، 1404 ق‏.

2. شيخ طوسي، الأمالي،ص 341،  انتشارات دارالثقافة قم، 1414 هجري قمري .

آیا در قرآن صراحتا به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (ص) اشاره شده است؟
علاوه بر اينكه بر خاتميت پيامبر (ص) در آيات قرآن كريم تصريح شده است آيات متعددي وجود دارد كه مي توان خاتميت پيامبر (ص) را از آنها برداشت نمود.

آیا در قرآن صراحتا به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام-صلی الله علیه و آله وسلم- اشاره شده است؟ و اگر پاسخ مثبت است لطفا آیات مربوطه را نیز ذكر كنید.اگر هم صریح مطرح نشده است و این مطلب از بعضی از آیات نتیجه می شود آن آیات را با استدلالی كه برای نتیجه گیری به كار می رود برایم بنویسید. پیشاپیش از راهنمایی شما سپاسگزارم

علاوه بر اينكه بر خاتميت پيامبر (ص) در آيات قرآن كريم تصريح شده است آيات متعددي وجود دارد كه مي توان خاتميت پيامبر (ص) را از آنها برداشت نمود.

يكي از آياتي كه به صراحت به اصل خاتميت اشاره دارد اين آيه است كه خداوند متعال مي فرمايد:

« ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً »(1)

«محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولي رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است»

هر چند اين آيه در مقام تبيين جواز ازدواج پيامبر (ص) با همسر مطلقه فرزند خوانده اش، زيد، است اما در ضمن، مسأله خاتميت را نيز مطرح كرده است. يكي از عادات رايج قبل از اسلام خودداري شخصي از ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده خويش بود. خداوند براي آنكه اين رسم نادرست منسوخ گردد به پيامبر (ص) امر كرد كه با همسر طلاق داده شده زيد ازدواج كند. سپس در این آيه به اين مطلب اشاره مي شود كه هيچ يك از مردان زمان پيامبر (ص) فرزند حقيقي او نيستند و زيد نيز صرفا پسر خوانده - و نه فرزند حقيقي- پيامبر (ص) است و از اين رو ازدواج با همسر او پس از طلاق مانعي ندارد.

بنابراين ابتداي آيه مربوط به مباحث فقهي و تاريخي است اما تعبير «خاتم النبيين» كه در ذيل آيه آمده تصريح به خاتميت پيامبر (ص) دارد. مطابق قرائت مشهور «خاتم» به فتح تاء و به معناي انگشتر است ولي چرا براي انگشتر واژه اي از ريشه ختم ساخته شده است.

دليل اين مطلب آن است كه در گذشته معمولا پايانِ نامه ها يا درپوش طومارها را با انگشتر مهر مي كردند و از آن رو به آن خاتم مي گفتند . به قول اديبان «خاتم» به معناي «ما يختم به» است يعني چيزي كه بوسيله آن ختم مي شود بر اين اساس خاتم النبيين يعني «من يختم به النبوه» يعني كسي كه نبوت به او  پايان مي پذيرد.

پس مفاد اين بخش از آيه شريفه اين است كه سلسله انبياء با آمدن پيامبر اسلام (ص) خاتمه يافته است.

علاوه بر اين آيه از آيات متعددي كه دلالت بر جهاني بودن دعوت پيامبر (ص) دارند جاودانگي و خاتميت رسالت ايشان را مي توان برداشت نمود.

به عنوان مثال در يكي از اين آيات مي خوانيم:

« تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً » (2)

 «زوال ناپذير و پر بركت است كسي كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد تا بيم‏دهنده جهانيان باشد.»

از اين آيه خاتميت اسلام را مي توان برداشت نمود زيرا تعبير «عالمين» اختصاص به زمان خاصي ندارد بنابراين تا زماني كه عالم دنيا بر قرار است هر امتي كه در هر جا ظهور يابند جزء عالمين خواهند بود و پيامبر (ص) نذير و هشدار دهنده آنها نيز خواهد بود.

آيه ديگري كه مي توان بدان استناد نمود اين آيه است كه خداوند متعال مي فرمايد:

«... وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...»(3) « اين قرآن بر من وحي شده، تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها مي‏رسد، بيم دهم»

عموميت و شمول لفظ «من بلغ» شامل همه انسان هاي موجود در زمان پيامبر (ص) و همچنين همه انسان هايي كه در آينده  مي آيند مي شود و اين معنا، همان خاتميت دين اسلام و رسالت پيامبر اسلام (ص) مي باشد.

البته ناگفته نماند كه طرح مسأله خاتميت به قرآن اختصاص ندارد بلكه روايات متعددي بر اين مسأله دلالت دارد كه در منابع روايي نقل شده است. به عنوان نمونه در يكي از اين روايات به نقل از رسول خدا خطاب به حضرت علي (ع) مي خوانيم:

 « يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ » (4)

« ‏اي علي منزلت تو نسبت به من همانند جايگاه و منزلت هارون است نسبت به موسي جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد بود».(5)

پي نوشت ها:

1. أحزاب(33) آيه 40.

2. فرقان(25) آيه 1.

3. أنعام(6) آيه 19.

4. شيخ صدوق، خصال، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1362 ش، ج2، ص 572.

5. براي مطالعه تفصيلي بحث خاتميت ر.ك: شهيد مطهري، كتاب ختم نبوت، انتشارات صدرا و آيت الله مصباح يزدي، معارف قرآن، بخش راهنما شناسي، انتشارات موسسه امام خميني، از ص 177 تا ص 189

دلایل خاتمیت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله
براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد: ...

 چه دلایلی بر خاتمیت پیامبر اسلام(ص)داریم؟

براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:

الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد: 

1. "مَّا كَان مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُم وَ لَـَكِن رَّسُول اللَّه وَ خَاتَم النَّبِيِّين وَ كَان اللَّه بِكُل شیء عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است خداوند بر هر چيز آگاه است.

2. "قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...؛(2)(به اين كفار) بگو: چه چيزي در شهادت بزرگ تر است (تا من او را براي شما گواه بر رسالت خود بياورم؟) بگو خدا گواه بين من و شما است، و اين قرآن به من وحي شده كه شما و هر كه را كه اين قرآن به گوشش بخورد انذار كرده...".

 از ضمير "كم" كه براي مخاطبان و جملة "و من بلغ" كه شامل غايبان است (يعني تا قيامت) فهميده ميشود كه قرآن، عمومي، ابدي و جهاني است. ديگر وحي نازل نخواهد شد. لازمة انقطاع وحي، (به اين شكل) ختم نبوت است(3). البته در اين زمينه آيات ديگري وجود دارد كه براي اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.

3-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:

"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه‏؛

امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(4)

 در خصبه 1 مي فرمايد:

"إِلَي أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص‏] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِه‏...؛(5)

تا اين كه خدا، براي وفاي به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد..." .

 در اين زمينه مي توان به خطبه معروف پيامبر اسلام (ص) نيز اشاره كرد:

"أَلَا فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛(6)

حاضران به غائبان این سخن را برسانند كه بعد از من پیامبري نیست".

ب)  در مورد دلائل عقلي بايد گفت:

اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.

گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:

الف) از راه علل فاعلی، یعنی  پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.

ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.

ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(7)

در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده  و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:

1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(8)

2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:

"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(9)

امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .

 در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏؛(10)

 به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.

3 - یكی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است. این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین میگردد.(11)

پینوشتها:

1.احزاب(33)آيه 40 .

2.انعام (6) آيه 19.

3.موسوي همداني، ترجمه المیزان ، دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏  1374 ش‏، ج 7، ص 52.

4.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ  انتشارات علمي و فرهنگي‏،تهران 1378 ه ش ، ص 179.

5.همان ص 39.

6.مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت،  1404 ه ق ،ج 21، ص 380 .

7.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.

8.حجر (15) آیه 9.

9.مائده (5)آيه 3.

10.بحار الأنوار ،ج 74 ص 145.

11.مصباح یزدی،محمد تقی،راهنماشناسی، چ دفتر انتشارات اسلامي،قم 1379 ص 188 - 184، با تلخیص.

صفحه‌ها