چرا در کشور ما پیرزن و پیرمرد های بیوه وهمسرر مرده امکان متعه و ازدواج مجدد ندارند بنوعی سرزنش و نگاه بد معرفی نسبت به این قضیه وجود دارد مگر مادر محمد ابن ابی بکر ابتدا به ازدواج جعفر و سپس ابوبکر و سپس امیرالمؤمنین در نیامد. چرا هم,چین کارهایی در جامعه وجد ندارند و معتقد هستند شخص باقیمانده باید تا اخر عمر به همسر متوفی خود وفادار باقی بماند 

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسش گر گرامي ما هم قبول داريم كه ازدواج مجدد در جامعه هنوز جا نيافتاده است و در اسلام نيز هيچ مانعي در اين باره ديده نمي شود. مطالبي در اين مورد خدمت تان عرض مي كنيم:
زندگي شرايط سخت و دشواري را براي زناني كه به دلايل مختلف همسران خود را از دست داده اند، ايجاد مي كند. اين زنان ناچار مي شوند، حتي گاهي با داشتن فرزند به تنهايي زندگي را سرپرستي نمايند. به اين علت نه تنها دچار اختلالات روحي مثل اضطراب و افسردگي مي شوند، بلكه نبودن كار مناسب و ازدواج نكردن باعث آسيب و مشكلات زيادي براي آنها مي شود. استرس هاي شديد و اختلالات بيمارگونه در آنان به وجود مي آيد، به اين علت ازدواج اين دسته از زنان در صورتي كه براساس شناخت و رعايت اصول انجام شود، پسنديده است.
و به دليل اينكه از گذشته هاي دور تاكنون تأمين مخارج زندگي به عهده مردان بوده و مردان پشتوانه مالي و گرداننده زندگي هستند، نبودن همسر در كنار زنان مي تواند مشكلاتي را از لحاظ عاطفي و مادي براي آنان به وجود آورد. بنابراين ازدواج مجدد در صورتي كه معقول و پسنديده باشد، نه تنها زشت نيست، بلكه از مشكلات آنها به طور چشم گيري مي كاهد.
همچنين به دليل اينكه كار كردن زنان بعد از مرگ همسر به عقيده عده اي مطلوب و پسنديده نيست و محيط هاي كاري مناسبي براي زنان مطلقه و بيوه وجود ندارد دچار مشكلات و آسيب هاي زيادي مي شوند.ازدواج زناني كه همسران خود را از دست داده اند، علاوه بر تأمين نيازمندي زندگي نيازهاي عاطفي، جنسي، روحي و رواني آنها را نيز تأمين مي كند و براي سلامت روان آنها امري ضروري است.
و از طرفي ازدواج سنت پيامبر و يك نياز است و هر زني مجاز است كه بعد از از دست دادن همسرش ،شوهر كند و اين نه تنها خيانت نيست، بلكه امري كاملا پسنديده و خوب و مستحب است.و در روايات تاييداتي براي اين امر داريم: در حديث معتبر نقل شده كه عبدالملك مروان، امام سجاد را به خاطر ازدواج مجدد مادر امام شماتت مي كند و در نامهاي به ايشان مي نويسد كه با اين كار، شرافتت را پايمال كردي! امام هم در جوابش پس از يادآوري ارزش اسلام در مقابل ارزشهاي جاهلي، مي نويسد: أَمَّا تَزْوِيجُ أُمِّي فَإِنِّي إِنَّمَا أَرَدْتُ بِذَلِكَ بِرَّهَا هدفم از اين كار، لطف و محبت به مادرم بود.(1)
همچنين نقل شده كه به امام رضا(ع)گفته شد: برخي از مردم تصور مي كنند كه پدر شما (امام كاظم) هنوز زنده است.
و طبق اين نقل امام در پاسخ فرمودند كه: لو كان حيا ما قسم ميراثه و لا نكح نساؤه .اگر زنده بود ميراث او تقسيم نمي شد و زنانش مجددا ازدواج نمي كردند…(2)
كه نشان مي دهد ازدواج مجدد مشكلي ندارد و حتي همسران ائمه هم ازدواج مجدد داشته اند.
ذكر اين نكته هم بد نيست كه گذشته از فضيلت كلي ازدواج و شفاعت براي ازدواج دو نفر، فراهم كردن كردن امكان ازدواج مجدد به دليل سختيها و موانعي كه خصوصا براي زنان بيوه دارد، ارزش بالايي دارد. درباره جناب مختار ثقفي روايتي هست و در آن روايت يكي از فضايل جناب مختار اين ذكر شده كه وي شرايطي را فراهم كرده تا بيوه زنان بتوانند ازدواج كنند. َامام باقر (ع): لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا (3) به مختار دشنام ندهيد و او را شماتت نكنيد چون او قاتلان ما را كشت و خون خواهي ما كرد وزنان بيوه ما را شوهر داد ...
البته ازدواج مجدد مردان بعد از از دست دادن همسرشان نيز همين حكم را دارد و خوب است ،همان طوري كه امام باقر(ع) مي فرمايد: «أَوْصَتْ فَاطِمَةُ(ع) إِلَى عَلِيٍّ(ع) أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أُخْتِهَا مِنْ بَعْدِهَا فَفَعَلَ (4) سرور زنان عالم حضرت زهرا به اميرالمومنين وصيت كردند كه بعد از شهادتشان با خانمي ازدواج نمايند و اميرالمومنين هم اين كار را انجام دادند.
پس ازدواج مجدد زنان اصلا خيانت نيست.
در پايان اين نكته را اضافه كنم اگر كسي بعد از فوت همسرش به گناه نمي افتد و احتياجي به ازدواج مجدد نمي بيند، هيچ اشكالي ندارد ازدواج نكند، يعني واجب و لازم نيست ازدواج كند، ولي اگر چنين كاري را هم بكند، خيانت يا كار خلافي مرتكب نشده است.
پي نوشت:
1. شيخ طوسى، التهذيب، دار الكتب الإسلاميه تهران، 1365 ه.ش، ج 7، ص 397.
2. شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، انتشارات جهان، 1378 ه.ق، ج 2، ص216.
3. بحار الانوار، علامه مجلسي، موسسه الوفاء، بيروت، ج 45، ص 343.
4. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه.ش، ج 5، ص 555.
موفق باشید.