با سلام.من سوالالاتی داشتم و ان اینکه 1-غسل کردن چه فرقی با حمام رفتن دارد؟با حمام رفتن هم نجاست برطرف میشود چرا غسل؟و چرا به شیوه خاص باید بشورییم؟2- مگه نماز ارتباط ما با خدا نیست ؟نمیشد هر زمان که خواستیم نماز بخونیم؟؟3- اینکه ما یک پنجم مالمون رو خمس میدیم باید هم بدیم چون خدا گفته این پولهایی که ما میدیم صرف چه اموراتی میشه؟

پرسش: دين
با سلام.من سوالالاتي داشتم و ان اينكه 1-غسل كردن چه فرقي با حمام رفتن دارد؟با حمام رفتن هم نجاست برطرف ميشود چرا غسل؟و چرا به شيوه خاص بايد بشورييم؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: غسل تنها فائده بهداشتي و طهارت ندارد تا با وجود استحمام نيازي به آن نباشد، بلكه علاوه بر آثار بهداشتي، اثر تربيتي دارند، زيرا غسل بايد به قصد قربت و براي خدا انجام گيرد. از اين رو جزء عبادات به شمار مي‏رود.
كسي كه به حمام رفته، باز غسل مي كند تا با اين كار به خدا تقرب پيدا كند. با غسل مراتب بندگي افراد آشكار مي‏گردد. كسي كه غسل مي‏كند، در حقيقت مي‏گويد: از فرق تا قدم در راه اطاعت خدا گام بر مي‏دارم.
امام رضا(ع) مي‏فرمايد: " اين حكم براي اين واجب شده كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي‏ايستند و با او مناجات مي‏كنند، پاك باشند و دستورهايش را به كار بندند. نيز از آلودگي‏ها و نجاست بر كنار شوند. علاوه بر اين سبب مي‏شود كه آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شود و قلب براي قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد".(1)
استحمام ربطي به غسل ندارد، چون غسل، عمل عبادي محض با دستور ويژه و نيت مخصوصي است، در حالي كه شستن بدن صرفاً يك عمل نظافتي است و ارتباطي با جنبه‏هاي معنوي و عبادي و اسرار معنوي نهفته در غسل ندارد. مفهوم اسامي تمام عبادات، ذكر و يادآوري خداوند است، هم چنين براي ايجاد اتصال و ارتباط با خداوند و اين كه انسان در هر حال به ياد او باشد. اين مسئله در مورد طهارات همين گونه است.
كسي كه با نيت، غسل انجام مي‏دهد و براي اجراي فرمان الهي گام بر مي‏دارد، با كسي كه به دلايل و انگيزه‏هاي مختف به حمام رفته، از جهت يادآوري خداوند و روح تسليم و تعبّد در مقابل پروردگار، يكي نيست. به همين جهت نيت در اعمال، ركن اساسي اعمال محسوب مي‏شود پس غسل از جمله طهارت­هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و تقويت روح معنوي انسان مي‌شود و اين هدف اساسي در تشريع غالب احكام و تكاليف الهي به خصوص اعمال عبادي است و ايجاد نورانيت دل و نياز معنوي چيزي است كه انسان­ها در هر عصر و زماني بدان نياز دارند، به خصوص در عصر حاضر كه عصر ماشين و توجه به زندگي مادي و بحران معنويت در جوامع است.
اموري مانند غسل احكام و دستورهاي خدا است و داراي مصالح واقعي و حقيقي است كه عقل بشري تنها مي‌تواند به گوشه هايي از آن دست يابد. اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديات براي ما حلّ شده است. غسل از جمله تكاليف الهي است كه نحوه انجامش را دين بيان نموده و ملاك درست و غلط بودن آن دين مي باشد. اگر چه عقل انسان و تشخيص عقل بخشي از دين است. اما در مورد عبادات و تكاليف شرعي نظير نماز و وضو و غسل، عقل مجال و قدرت تشخيص ندارد، يعني غسل از مواردي است كه انسان كيفيت و شرايط آن را نمي تواند تشخيص دهد اين گونه امور چون تعبدي است رعايت ترتيب دليل دارد و روايات آن در كتاب‌هاي فقهي و روايي آمده است.
پي نوشت ها:
1. حر عاملي، وسائل الشيعه، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1412 ق، ج 1، ص 257.
پرسش: 2- مگه نماز ارتباط ما با خدا نيست ؟نميشد هر زمان كه خواستيم نماز بخونيم؟؟
2- مگه نماز ارتباط ما با خدا نيست ؟نميشد هر زمان كه خواستيم نماز بخونيم؟؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبل از هر چيز بايد توجه داشته باشيم كه علت اصلي نماز خواندن ما، نه ارتباط برقرار كردن با خداوند و سخن گفتن با او و نه قرب خداوند و مانند آن، بلكه واجب بودن نماز است ؛ يعني ما نماز را به جهت اين كه دستور خداوند و تكليفي شرعي بر عهده ما است، به جا مي آوريم؛ هرچند به روشني مي دانيم كه نماز ماهيتي جز ارتباط و سخن گفتن با خداوند و عبادت و ستايش او ندارد و در صورت انجام صحيح، موجبات قرب الهي را نيز فراهم مي آورد؛ اما در عين حال، اين امر دليل نمي شود كه اگر در حال ارتباط قلبي مستمري با خداوند بوديم، نيازي به نماز احساس نكنيم.
در حقيقت ما نماز مي خوانيم چون اين دستور با همه جزئيات و شرايطي كه خداوند تبيين كرده به طور مطلق براي ما واجب شده است؛ حال بايد پرسيد: چرا نماز با اين خصوصيات و ويژگي ها بر ما واجب شده است؟
وجوب، يكي از احكام پنج گانه شرعي است كه در شريعت و از جانب شارع مقدس كه خداوند متعال باشد، براي نظام دادن به ساختار بندگي بندگان تنظيم شده است. در نتيجه، از آن جا كه پذيرش شريعت و عمل به آن، در مرتبه اي بعد از پذيرش اصل دين و اثبات نبوت و پذيرش خداوند از راه عقل و برهان است، در مورد شريعت چرايي و چگونگي عقلي معنا ندارد. بهترين پاسخ در مورد چرايي وجوب عبادات و ديگر وظايف آن است كه خداوند فرموده است.
ما معتقديم كه عبوديت و پرستش، يكي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تاكنون به شكلي پرستش داشته‌اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد. هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند؛ امّا سخن در چگونگي پرستش است كه در شريعت كم و كيف آن بيان شده است؛ حال سوال اين است كه دقت و حساسيت در اين شكل و قالب و شروط و قيود اين عمل، به چه دليلي است؟
در فرهنگ اسلامي، تعيين كردن و مشخص نمودن شكل عبادت، با شارع مقدس است. كسي نمي تواند عبادتي اختراع كند. اگر كسي ذكر و دعايي را به عنوان عبادت پديد آورد، از مصاديق روشن بدعت است كه كار حرامي است؛‌ زيرا امور عبادي را همان گونه كه از طرف شارع مقدّس بيان شده است، بايد انجام داد، نه كمتر و نه بيش تر. در نتيجه، خداوند نماز را واجب نموده و مقررات و شرايطي هم براي آن وضع نموده است.
اگر بنا باشد اين امر نيز كاملا در اختيار انسان باشد، ديگر جايي براي تسليم و تمكين در برابر اراده و خواست خداوند نيست و انسان تنها چون خود مي خواهد و تمايل دارد به همان شكلي كه دوست مي دارد با خدايش رابطه برقرار مي كند و در اين ميان تعبد و تسليم جايگاه چنداني ندارد. نماز، نماد تسليم و عبوديت در برابر خداوند است. اگر قرار باشد كه هر انساني طبق خواسته خود عمل نمايد و آن را به جا بياورد، نه آن چيزي كه خداوند از او خواسته، ديگر بندگي خداوند نمي شود؛ بلكه بندگي خود و عمل طبق خواسته خود است.
امير مؤمنان (ع) در روايتي پس از بيان اين كه معناي اسلام را تسليم شدن در مقابل پروردگار معرفي مي كند و نشان تسليم را در عمل آشكار مي داند، مي فرمايد: مؤمن، بناي دين خود را بر اساس رأي و نظر شخصي نمي گذارد؛ بلكه بر آنچه از پروردگارش رسيده، بنيان مي نهد. (1)
در ضمن، تجربه زندگي انسان ها نشان داده آن جا كه دست ها و سليقه هاي انساني در كارهاي مختلف دخالت كرده است، آن را به صورت هاي مختلف در آورده كه گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احكام و تكاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي كنيم كه دست بردن انسان ها در احكام و دستورات ديني، آن ها را به چه وضعي در آورده و گاهي آن را به صورت كلي پاك كرده و از بين برده است.
شايد يكي از رموز خواندن نماز به همان صورتي كه پيامبر فرموده، حفظ شكل و ساختار نماز بعد از قرن ها است كه در نتيجه آن، ماهيت و روح كلي و ساختار اساسي خود دين هم در پرتو آن زنده و پا برجا باقي مي ماند؛ در حالي در اديان ديگر ما چنين عمل معيني را نمي بينيم. به همين جهت، آن روح كلي اديان ديگر و ساختار اصلي به مرور زمان از دست رفته است.
هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي كه هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: «پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند؛ امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امكان پذير است». (2)
يعني علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، دقت و حساسيت در همين شكل و شرائط خاص آن موجب بقاء و حفظ مكتب و احياي دين هم هست.
اگر در ماهيت و شكل نماز دقت شود، مي بينيم كه نماز با همين شروط و جزئيات خاص بهترين شيوه اظهار بندگي است. مجموعه اجزا و حركات آن، تجلي تواضع و تسليم در برابر خداوند است. در عين حال، گراميداشت و جايگاه انسان و قدرت و توان او نيز در اين تكليف مورد توجه قرار گرفته است به علاوه، نوع چيدمان اوقات نماز به گونه اي است كه نه به انسان فشار طاقت فرسايي وارد شود و نه آدمي تا مدت زيادي از انجام آن و توجه به خداوند و حقايق عالم غافل گردد؛ بلكه به طور منظم و مستمر اين عمل عبادي مناسب و آسان، در زندگي تكرار مي گردد.
در جمع بندي كلي مي توان گفت هم شكل و ساختار ظاهري نماز، زيبا و جذاب و اثربخش است و هم معارف بلند اسلامي در آن وجود دارد؛ هم تسبيح و تقديس لفظي است و هم تقديس عملي؛ ركوع و سجود و تسبيح و ستايش و دعا و تكبير و سلام و خلاصه همه زيبايي ها در نماز موجود است.
البته همه اين ها مانع از آن نيست كه انسان به هر شكل و صورت ديگري كه مشروع و معقول محسوب مي شود با خداي خود ارتباط برقرار نمايد و از مصاحبت و نجواي با او لذت برده، خود را در قرب او احساس نمايد، بلكه همان گونه كه خداوند گفته انسان ها مي توانند بلكه بايد خداي خود را بخوانند تا اجابت خداوند را در برابر اين خواندن ها ببينند (3) و در اين خواندن و ارتباط برقرار نمودن با خداوند هيچ محدوديتي وجود ندارد، اما اين مساله غير از انجام يك تكليف ديني با ضوابط و مقررات خاص و بر اساس اهداف معين و مشخصي فردي و اجتماعي است.
در عين حال انسان مي تواند با رعايت تمهديدات روحي و جسمي و كسب آگاهي هاي لازم در حوزه معارف ديني همين تكاليف واجب خود را به شكلي كاملا عاشقانه و در نهايت التذاذ روحي و تمايل قلبي انجام دهد و به گونه اي اين دستور خداوند را انجام دهد كه تبديل به عادتي ملال آور نشود، بلكه انجام فعالانه عملي مطلوب و بسيار لذت بخش محسوب گردد.
در نهايت بايد به اين نكته هم توجه نمود كه يقينا خداوند به نماز ما چه از روي تعيين و ضابطه گذاري شرعي انجام شود و چه با انتخاب و اختيار خودمان اقامه شود، نيازي ندارد و بي نيازي خداوند در هر حال نسبت به خود بندگان و اعمال آن ها ثابت است، اما نتايج و اهدافي كه خداوند از خلقت انسان دنبال مي كند با رسيدن اين موجود به كمال لايق خود حاصل مي شود و اين كمال لايق تنها در بستر عبوديت و بندگي خداوند حاصل مي شود. (4)
در اين مسير ارسال انبياء و انتقال شريعت ها و اوامر و نواهي الهي امري لازم و ضروري است و ارتباط دائم و ضابطه مند انسان با خداوند نيز لازمه اين حركت كمالي محسوب مي شود و نقشي كه نماز در اين فرايند ايفا مي كند بي بديل و غير قابل انكار است و به همين جهت خداوند اين تكليف را به جهت رسيدن انسان به كمال لايق خود و سعادت ابدي براي او واجب نموده است و كم و كيف انجام اين وظيفه را در اختيار او قرار نداد.
پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحار الانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت .1403 ق، ج 65، ص 309.
2. شيخ صدوق‏، علل الشرائع، انتشارات داورى‏، قم چاپ اول، ج 2، ص 317.
3. غافر(40)، آيه 60.
4. الذاريات (51)، آيه 56.
پرسش: 3- اينكه ما يك پنجم مالمون رو خمس ميديم بايد هم بديم چون خدا گفته اين پولهايي كه ما ميديم صرف چه اموراتي ميشه؟

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت: خمس همانند ساير عبادات يك نوع عبادت مالي است و بر اساس آموزه هاي ديني اداي آن تكليف الهي است، چه اينكه اسلام دين جامعي است كه در تمامي ابعاد زندگي بشر، داراي قوانين و دستوراتي است كه آدمي در صورت عمل و تمسك به آن، مي تواند به سعادت واقعي برسد.
دليل اصلي بر وجوب و ضرورت دادن خمس، قرآن كريم است. قرآن كريم مسئله خمس را به صورت كلي بيان نموده و چون كليت قرآن كريم نياز به تفسير و بيان دارد، جزئيات مسئله خمس و بيان تفسير آيه شريفه در روايات اهل بيت عليهم السلام بيان شده است.
خداوند در قرآن كريم نسبت به خمس مي فرمايد:
بدانيد كه هر گونه غنيمتي به دست آورديد، خمس آن براي خدا، براي پيامبر، براي ذي القربي و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه ( از آن ها) است، اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل، روز درگيري دو گروه (با ايمان و بي ايمان) روز جنگ بدر نازل كرديم، ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيزي تواناست.(1)
واژه غنيمت در آيه بيان شده، از نظر روايات اهل بيت خمس معناي وسيعي دارد كه هم شامل غنيمت جنگي مي شود و هم شامل ديگر بهره ها و غنيمت هاي مادي مي شود.
ابوعلى بن راشد كه از وكلاى حضرت جواد و امام هادى عليهما السلام بود مى‏گويد:
به امام عرض كردم: به من دستور داده‏ايد به كارهاى شما رسيدگى كنم، و حقّ شما را بگيرم، اين موضوع را به دوستان شما اطّلاع دادم، بعضى از آن ها گفتند: حقّ امام چيست؟ من ندانستم چه در جواب بگويم؟ امام فرمود: خمس بر آن ها واجب است، گفتم: در چه چيز؟ فرمود: در امتعه و صنايع، گفتم: نيز كسانى كه تجارت مى‏كنند و با دست خود چيزى را مى‏سازند؟ فرمود: بلى در صورتى كه بعد از هزينه زندگى براى آن ها امكانى بماند».(2)
در اين حديث كه از نظر سند صحيح و محكم است ، صريحاً دستور داده شده است كه مردم موظّفند از مازاد درآمد بعد از كسر هزينه زندگى، خمس بپردازند. بايد توجه داشت كه خمس، مال امام(ع) است كه بايد تحويل آن حضرت گردد. ليكن در عصر غيبت تحويل فقيه جامع الشرايط مي‌شود.
خمس به دو نصف مساوي تقسيم مي‌شود: كه نيمي به عنوان سهم سادات كه با اجازة فقيه مي‌توان به سادات فقير داد و نيمي ديگر به عنوان سهم امام(ع) است كه فقيه جامع الشرايط طبق صلاح ديد براي امور خيريه و كمك به مستمدان و بيماران و افراد نيازمند مصرف نمايند كه در اين ميان يكي از موارد مصر ف آن حفظ و ارتقاي حوزه‌هاي علميه شيعه است كه براي حفظ اسلام و معارف اهل بيت وجود آن ضروري است و مراجع به صلاح ديد شان در اين مورد و امور خيرية ديگر مصرف مي‌نمايد. (3) بنا بر اين در زمان ائمه(ع) خود آن ها مي دانسته اند كه مال خود را در چه راهي صرف كنند، ولي در عصر غيبت موارد ياد شده جزو اموري است كه تحت نظر مجتهد جامع شرايط - كه به احتمال قوي مورد رضايت امام است- خمس در اداره حوزه هاي علميه كه برا ي نشر معارف اهلبيت است مصرف مي شود.
پي نوشت ها
1. انفال (8) آيه 41.
2. وسائل الشيعه، ج6، كتاب الخمس، ابواب ما يجب فيه الخمس، نشر دار الاحيا لتراث العربي، بيروت، 1412 ق، باب 1-12، ص348و 349.
3. توضيح المسائل مراجع، نشر جامعه مدرسين قم 1378 ش، ج 2، ص 13ـ 59.

موفق باشید.