چند وقتیه این سوالا ذهنمو مشغول کرده که خدا از چه زمانی وجود داره؟ شکل و قیافه خدا چه جوریه؟ اصلا از چه چیز هایی بفهمیم که خدا وجود داره؟ خدا واسه چی این دنیا رو آفریده ؟ واسه چی منو آفریده؟ هدفش از این که این دنیا و آخرت رو آفریده چیه؟
اگه زود تر جواب بدین ممنون میشم
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
به دليل تعدد فراز هاي پرسش پاسخ در چند محور بيان مي شود:
الف_ در باره فراز اول بايد گفت: خداوند هميشه بوده، هست و خواهد بود. نمي توان زماني را براي ابتداي وجود او فرض كرد. سخن گفتن از آغاز زماني(چه زماني بود يا آمد) براي موجودي است كه در حيطه زمان داخل شود. در حالي كه خداوند موجود زماني نيست. زمان تنها براي موجودات مادي است. خدا فراتر از ماده و بلكه آفريننده ماده است. خداوند آفريننده زمان است، پس معنا ندارد كه براي او زمان فرض كرد.
فرض آغاز زماني براي خدا به اين معنا خواهد بود كه خدا قبل از خلقت زمان، در زمان بوده و اين معنايش آن است كه قبل از خلقت زمان، زمان وجود داشته و اين چيزي جز تناقض نيست. اينكه بگوييد خدا از چه زمانآمد، يعني زماني وجود داشت كه خدا نبود و سپس آمد، در حالي كه اصل خلقت زمان از خدا است.
بنابراين خدا وجودي ازلي، ابدي، نامحدود، غير متناهي و برتر از زمان و مكان است و مسئله زمان در مورد ذات حق مطرح نمي شود.
از طرف ديگر خداوند موجودي بي نياز است و بدون هيچ قيد و شرطي وجود دارد، اگر موجودي معلول و نيازمند به موجود ديگري(زمان) باشد، وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودن علتش به وجود نخواهد آمد.
معدوم بودن موجودي در برهه اي از زمان نشانه نيازمندي و ممكن الوجود بودن آن است، چون خداوند واجب الوجود است و نيازمند موجودي نيست، هميشه خواهد بود، بدين ترتيب دو صفت براي خدا ثابت مي شود:
يكي ازلي بودن، يعني در گذشته سابقه عدم نداشته؛
ديگر ابدي بودن يعني در آينده هيچ گاه معدوم نخواهد شد ؛يعني از ازل بوده و خواهد بود. قرآن مجيد مي فرمايد:
"هو الاول و الآخر؛(1) او اول و آخر است".
امير مؤمنان(ع) فرمود: "براي اول بودن خداوند آغازي نيست و براي ازليت او پاياني نخواهد بود". (2) چون هستي اش از درون ذات او است، نه از بيرون، يعني واجب الوجود است، نه اين كه پايان گيرد يا آغازي داشته باشد، بنابراين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
به تعبير ديگر ازلي بودن به معناي اين است كه خداوند متعال از هر چه كه از حيث زمان تصور كنيم، بوده و نمي شود زماني را فرض كرد كه نبوده و بعد هستي پيدا كرده است، دليل ازلي بودن خدا عقل است، عقل مي گويد: اگر خدا ازلي نباشد (يعني نبوده و سپس بود شده است) پس بايد حادث و معلول باشد. هر چه حادث و معلول است، محتاج علت و سببي است و اين عيب و نقص بر خدا محسوب مي شود، ولي خدا محتاج نيست و غني بالذات و صمد و بي نياز است، بنابراين عقل گزارش مي دهد كه خدا مسبوق به عدم نبوده، بلكه از اول بوده است.
تمام كساني كه به وجود خدا معتقدند، او را ازلي و ابدي مي دانند و اين دو وصف از هم جدا نيست، زيرا يك
وجود ازلي نمي تواند عمر و زمان محدودي داشته باشد وگرنه ازلي نخواهد بود. هنگامي كه وجود او نامحدود باشد، ابدي خواهد بود. تمام دلايلي كه براي اثبات وجود خدا آورده مي شود، صريحآً يا به اشاره واجب الوجود بودن خدا را اثبات مي كند. واضح است كه واجب الوجود يعني كسي كه هستي اش از ذات خود او و ازلي و ابدي است و اين موجودات ممكن الوجود اند كه روزگاري نبودند و بعد حادث شدند و پس از مدتي مي ميرند و نابود مي شوند. واجب الوجود هرگز چنين نيست. (3)
ب_ خداوند متعال از داشتن چهره، مثال و قيافه و جنس و مانند آن منزّه است، چون اين گونه امور از صفات موجود جسماني است، نظير انسان و ساير موجودات و اوصاف ياد شده حتى دربارة فرشتگان مطرح نيست، چه رسد به خداوند.
در حديث جالبى از امام محمد بن على الباقر (ع) مىخوانيم: « كلما ميزتموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم؛ هر چيزى را كه با فكر و وهم خود در دقيق ترين معانيش تصور كنيد، مخلوق و ساخته شماست و مانند خود شماست، و به شما باز مىگردد ( و خداوند از آن برتر و بالاتر است) »(4) بنابراين شكلي براي خدا متصور نيست.
ج_ در باره دلايل وجود خدا گرچه جاي سخن بسيار است ولي اجازه دهيد مطلب را با اين بيان معجزهآساي اميرالمومنين آغاز نمايم كه فرمود:
«دلّت عليه اعلام الظهور وامتنع على عين البصير، فلا عين من لم يره تُنكره ولا قلب من اثبته يُبصره فهو الّذي تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب الجحود؛(5) نشانههاي آشكار بر وجود خدا دلالت دارد، و به چشم بيننده در نيايد، نه چشمي كه او را نديده، انكارش كند و نه دل كسي كه باورش نموده، او را ميبيند. او كسي است كه نشانههاي هستي بر اقرار قلبي منكرانش گواهي ميدهد».
در دعاي عرفه حضرت امام حسين آمده:
«أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك، عميت عينٌ لا تراك عليها رقيباً؛(6) آيا براي غير تو از ظهور چيزي است كه از آن تو نباشد و آن چيز موجب ظهور و شناخت تو بشود؟! كور است چشمي كه تو را در همه جا پيدا و آشكار نميبيند». تفصيل دلايل وجود خدا را در منبع ذيل ملاحظ نمايد.(7)
د_ سه فراز اخر پرسش در واقع يك مسله را مطرح نموده وآن فلسفه خلقت عالم و آدم است در اين باب به اختصار بايد گفت:
در اين رابط جاي سخن بسيار است، ولي به دو نكته اشاره مي شود:
1_بر اسا س آموزه هاي وحياني در باره آفرينش عالم براي انسان است؛ لذا فرمود: «والأرض وضعها للأنام؛ (8) زمين را براي مردم نهاد».
در آية ديگر فرمود: اوست خدايي كه همة آنچه در زمين است براي شما آفريده است». (9) و در روايتي آمده كه رسول خدا (ص) به امير مؤمنان فرمود:
«يا عليّ لولا نحن ما خلق الله آدم ولا حوّاء ولا الجنّة والنار ولا السماء والأرض؛ (10) اگر ما (پيامبر و اهل بيت) نبوديم ،خداوند آدم و حوا، بهشت و جهنم، آسمان و زمين را نميآفريد».
طبق اين گونه روايات معلوم ميشود كه عالم و آدم طفيل وجود مبارك انسان كامل (پيامبر و اهل بيت)، و براي آن ها و در پرتوي نور وجود او خلق شده ، اين جاست كه ژرفاي اين حديث قدسي نوراني به خوبي روشن ميگردد كه خداوند فرمود:
«يا ابن آدم خلقتُ الأشياء لأجلك و خلتُقك لأجلي؛ (11) اي فرزند آدم،همه چيز را براي تو آفريدم و تو را براي خودم آفريدم».
بنا بر اين همان طور كه يك باغبان درخت را براي ميوه مي كارد و اگر هدف او كه رسيدن به ميوه نبود، درخت را نميكاشت.
خداوند جهان را براي ميوه خلقت كرد؛ يعني انسان آفريده و عالم و آدم را براي انسان كامل خلق كرده و او را براي خود آفريده تا مظهر اسما و صفات و تجليگاه او در جهان و خليفه او در عالم باشد.
2_ در باره فلسفه خلقت انسان بايد گفت:
در قرآن كريم به فلسفه آفرينش انسان اشاره شده است. مثلا فرمود: ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنها است، بيهوده نيافريديم و اين گمان (كه جهان را بيهوده و بى هدف آفريدهايم) گمان انسانهاى كافر است».(12)
اين آيه صراحتاً اعلام مى كند، خلقت جهان كه انسان جزئى از آن است بى هدف نيست. ونيز فرمود: او است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتر هستيد».(13)
در اين آيه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاريات آمده است: و ما جن و انسان را نيافريديم مگر براى آن كه عبادت خدا را به جاى آورند». (14)
هدف از خلقت انسان آن است كه در فرصت محدود زندگى دنيوى از سرمايههاى وجودى خود بهره گيرد و بيشترين سودها را به دست آورد، زيرا انسان بيهوده آفريده نشده است.
پس بر اساس آيات و روايات آدمى براى آزمايش خلق شده است. او به اين جهان آمده كه در صحنههاى مختلف زندگى دنيوى و بر سر دو راهىها با اختيار خود خوبى و زيبايى را انتخاب كند و از زشتى و پليدى دورى نمايد تا نتيجه آزمايش را در سراى ديگر مشاهده كند. در سراى ديگر نيكوكاران كه از عرصههاى آزمون سرافراز بيرون آمدهاند، در نعمتهاى بهشتى اند و بدكاران، در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقيقت انسان به دنيا آمده است كه آزمايش شود و نتيجه آزمون را ببيند.
انسان در دنيا براى عبادت خلق شده، يعنى آمده است كه عمرى عبادت خدا كند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقيقى سفر كند.
انسان براى پيمودن سير تكامل خويش پا به اين جهان گذارده است. او آمده است كه پلههاى ترقى و كمال را يك به يك طى كند و خود را به كمال نهايى برساند.
روشن است كه راه اوّل و دوم يعنى آزمايش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، يعنى مى توان گفت انسان پس از آن كه از امتحان سربلند بيرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، كمال پيدا مى كند و پلههاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
پينوشتها:
1. حديد (57) آيه 3.
2. نهج البلاغه خطبه 163، ترجمه محمد دشتي، ص 306.
3. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج 4، ص 187.
4. مجلسي. بحار الانوار ، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت . 1403 ق . ج 66 ، ص 293 .
5. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين، قم 1375 ق . خطبه 49.
6. قمي، مفاتيح الجنان، نشر دفتر فرهنگ اسلامي و تهران 1373 ش، ص 454، دعاي امام حسين(ع) در روز عرفه.
7. صادقي، نتايج كلامي حكمت صدراي . نشر بوستان كتاب، قم 1389 ش، ص123.
8. الرحمن (55) آيه 10.
9. بقره (2) آيه 2.
10. صدوق عيون أخبار الرضا (ع)، نشر دار العلم قم، بي تا ج 1، ص 237.
11. فيض كاشاني علم اليقين، نشر بيدار، قم 1385ش. ج 1، ص 381.
12. ص (38) آيه 27.
13. الملك (67) آيه 2.
14. الذاريات (51) آيه 56.
موفق باشید.